معرفی کتاب سندیکای ایکس اثر کریس کالینز
کریس کالینز در Syndicate X، جدیدترین کتاب خود، با نگاهی داستانی به زندگی شخصی و دوران کاریاش میپردازد. راب کاسبرگ، بنیانگذار و مدیرعامل Best Seller Publishig، با کریس دربارهی کتاب و زندگی شخصی وی مصاحبهای کرده که درادامه، بخشهایی از آن را میخوانیم.
داستان زندگی کریس کالینز و تبدیل او به کارآفرین، از فیلم و سریال هم داستانیتر است. او در تیخوانا مکزیک بهدنیا آمد و در ۱۳ سالکی، پدرش او و خانوادهاش را ترک کرد. او و مادرش نزد پدربزرگش زندگی کردند. پدربزرگ کریس بازنشستهی آتشنشانی بود. کریس دربارهی آن سالها میگوید:
پدربزرگم زمانی متولد شده بود که هنوز قراردادها با دستدادن [بهطور شفاهی] نهایی میشدند. در آن زمان، افراد فقط به قول خود و اخلاق کاری تکیه میکردند. او مفهوم انسانبودن، سخت کارکردن، زندگی با افتخار و شخصیت و کمال را به من آموخت.
کالینز اولین شغلش را در کارواش بنگاه خریدوفروش خودرو پیدا کرد. پس از مدتی، درخواست کرد در بخش تعمیرات آنجا مشغولبهکار شود. در آغاز، او مشکلات متعددی در کارش داشت؛ اما درنهایت، توانست خود را بهعنوان فردی باسواد و سختکوش به مدیران اثبات کند.
کالینز اولین شغلش را در کارواش نمایشگاه خودرو پیدا کرد
فعالیت در بخش تعمیرات خودرو، کالینز را بهمرور به فردی مشهور تبدیل کرد. در سالهای بعد، او در چند شرکت مشغولبهکار شد و آمارهای درآمدی آنها را بهطور درخورتوجهی بهبود داد. کالینز با یادآوری آن سالها میگوید بهنوعی به کار تعمیرات معتاد شده بوده است. بههرحال، سالهای بعد با تغییر روند کاری و موفقیت در حوزههای مختلف برای او همراه بود.
کالینز پس از سالها فعالیت در حوزههای مختلف کسبوکار و مشاوره به تعداد زیادی شرکت در سرتاسر جهان، تجربههای خود را ازطریق کتاب نیز دراختیار مردم گذاشت. اولین کتاب او یکی از رکوردداران آمازون محسوب میشود و Gamification: Playing for Profits نام دارد. کالینز در کتاب جدیدش، دانش تجاری خود را ازطریق داستان دراختیار مخاطبان قرار میدهد. همانطورکه گفته شد، کتاب او Syndicate X نام دارد.
کریس دربارهی کتاب جدیدش میگوید:
وقتی میخواستم کتابی جدید دربارهی تجربههایم و ابزارهای اختصاصی کسبوکار بنویسم، نمیخواستم نوشتهای آموزشی یا نصحیتی باشد. تنها روشی که میتوانستم بهکمک آن، واقعیتهای کسبوکار را نشان دهم، قصهگویی بود که در آن، همهچیز عالی و بیمشکل نیست. من از انواع ریزهکاریهای داستانی که خودم تجربه کردم، بهعنوان مکانیزمی برای انتقال مفاهیم کسبوکار استفاده کردم.
کتاب Syndicate X درنتیجهی تصمیم کریس برای تعریفکردن داستان، درظاهر شبیه داستانی جنایی است تا کتابی که برای بهبود کسبوکار استفاده شود. آن داستان نمایههایی از ترس دارد و زندگی مردی بهنام مایکل را روایت میکند. مایکل کسبوکاری از پدر مقتولش بهارث برده که ۱.۸ میلیون دلار بدهی دارد. او با راهنماییهای مربیاش، به گروهی از متخصصان کسبوکار بهنام Syndicate معرفی میشود تا مفاهیم تجارت را از آنها بیاموزد.
درادامه، برخی از درسهایی را بررسی میکنیم که قهرمان کالینز باید در کتاب بیاموزد :
۱. برای به هدف زدن، ابتدا باید آن را واضح ببینید
قهرمان کتاب کالینز در نقطهای از داستان تلاش میکند روند کاری کسبوکار بهارث رسیده را تغییر دهد. در داستان، به بخشی بهنام Reticular Activating System یا RAS اشاره میشود که در مغر قرار دارد. کالینر میگوید وقتی هدفی را برای خود شخصی میکنیم، RAS تلاش میکند راههایی برای رسیدن به آن پیدا کند. درواقع، آن بخش همیشه فعال و بهدنبال یافتن پاسخ و راهکار است.
هدف را با تمام جزئیات و زمانبندیها تصور کنید
کالینز پیشنهاد میکند برای ترسیم بهتر اهداف در بخش RAS مغز بهتر است آنها را بهصورت فیلم در روبهروی خود ببینیم. درواقع، باید خودمان را قهرمان داستان و برای رسیدن به اهداف آن شخصیت، مسیرها را تصور کنیم. اهداف باید روشن و شفاف و زمانمند باشند تا تمام مسیر RAS بهخوبی روشن شود.
کالینز اعتقاد دارد برخی کارآفرینان بهجای تلاش برای پیروزی، تنها از شکست فرار میکنند. درواقع، آنها سناریویی در ذهن میسازند که از آن دوری میکنند. قهرمان داستان کتاب سندیکای ایکس اهداف خود را روشن و بهترتیب مشخص میکند. او ابتدا، پرداخت بدهیها و سپس، درآمد سالانه ۳ میلیون دلار را بهعنوان هدف مشخص میکند که با وجود بلندپروازانهبودن، ازنظر کالینز صحیح محسوب میشود.
۲. اصول چهارگانه را برای رسیدن به موفقیت رعایت کنید
کالینز میگوید کسبوکار نیز مانند زندگی چهار جنبهی ذهنی، فیزیکی، احساسی و روحی دارد که مجموع و اتحاد آنها را با اصطلاح Quaterniy در کتابش نشان میدهد. او اعتقاد دارد بهترین کارآفرینان هر چهار بخش را بهخوبی میشناسند و برای موفقیت حداقل باید در سه بخش استاد باشید. از دیدگاه کالینز، اکثر افراد فقط در یک بخش استاد هستند؛ بههمیندلیل، اکثر رهبران کسبوکار همهچیز را از دید محدود خود میبینند.
برای مدیریت عالی، همهی جنبههای کسبوکار را بشناسید
بهعنوان مثالی از دید محدود برخی مدیران، میتوان حسابداری را بیان کرد که به مدیرعامل تبدیل میشود. اگر او بخواهد مانند ذهنیت قبلی خود مدیریت کند، تنها به فکر کاهش هزینهها خواهد بود و تحلیلهایش، تنها بخش ذهنی را شامل میشوند.
برای کسب مهارت در ارکان چهارگانهی مذکور، باید زمان کافی برای درک همهی جنبههای کسبوکار صرف کنیم. حتی اگر بخشهایی خارج از مهارتهای اولیه هستند، باید فراگیری آنها را در اولویت داشته باشیم. در کتاب سندیکا ایکس نیز، قهرمان داستان مجبور میشود مفاهیم احساسی کسبوکارش را یاد بگیرد.
۳. برای پیروزی اقتصادی، استراتژی جامع را فراموش نکنید
کالینز اعتقاد دارد کسبوکار زمین نبرد است و برای پیروزی در آن، هر کارآفرین باید نقشهی نبرد یا استراتژی جامعی داشته باشد. برای شروع طراحی آن استراتژی، ابتدا باید اهداف بلندمدت و زمان حدودی برای رسیدن به آنها را مشخص کرد. بهعلاوه، زبان استراتژی نیز باید در ضمیر گذشته و بهنحوی باشد که گویی به اهداف دست پیدا کردهاید. این کارآفرین باتجربه دورههای زمانی یک و سه و هفت ساله را نیز برای نقاط عطف تاریخی مناسب میداند.
برای تدوین استراتژی جامع کسبوکار، میتوان از سؤالهای زیر شروع کرد:
- شرکت من چگونه توصیف میشود؟
- ارزشهای اصلی شرکت من چه هستند؟
- شرکت چه احساسی در من ایجاد میکند؟
فهرست بالا در کتاب بهتفصیل نوشته شده است و نمونهای برای علاقهمندان ایجاد میکند تا مدل کسبوکار بلندمدت خود را با استفاده از آن توسعه دهند. کالینز اصرار دارد در جواب به سؤالهای بالا بلندپرواز باشید. شخصیت قهرمان کتابش نیز جوابهایی بسیار بلندپروازانه و بعضا عجیب به سؤالات میدهد.
کالینز دربارهی جواب به سؤالهای بالا و اهداف کسبوکار میگوید:
تیم شما هم باید بهصورت ذهنی بتواند در استراتژی جامع جای بگیرد و آن را کاملا حفظ کند. اگر کسی نمیتواند با استراتژی همراه شود، باید بهدنبال شغل دیگری باشد.
قهرمان کتاب سندیکای ایکس در مسیر پیشرفت داستان، مسئولیتش را بهمرور درک میکند و سپس، فرصت پیشآمده برای ساختن فردایی بهتر را غنیمت میشمارد. کالینز امیدوار است مخاطبان هم بتوانند مانند مایکل، از مشکلات پیشآمده در کسبوکار، بهترین سود را ببرند.
نظرات