ادعای مشاهده هیولاهای دریایی از کجا سرچشمه میگیرد؟
از همان زمانیکه ماجراجوییهای بشر در دریاها آغاز شد، داستانهای مربوطبه هیولاهای کمینکرده در اعماق آن نیز اندکاندک رواج یافت. بیشک تعداد زیادی از این مشاهدات مربوطبه مشاهدهی گونههای واقعی از حیات دریایی بودهاند؛ اما رؤیت هیولاهایی با گردن بلند، نظیر هیولای دریاچهی نس، از آن مواردی است که توضیح آن با چنین استدلالهایی کار چندان سادهای نیست.
گمانهزنیها دربارهی دلیل رواج گزارشهای مبنیبر مشاهدی هیولاهای دریایی، تنها بر تصور اشتباه افراد از حیوانات دریایی آن دوران تکیه ندارد؛ بلکه دیدن استخوانهای گونههای باستانی نیز ممکن است در این امر دخیل بوده باشد. این، ایدهی خوبی است؛ اما تابهامروز شواهد کمی دراینزمینه وجود داشت تا اینکه امروزه سرانجام شواهد آماری مناسب برای حمایت از این ایده بهدست آمد.
چارلز پکستون، از دانشگاه سنتاندروز و دارن نایش، از دانشگاه ساوثمتون انگلستان، فرضیهی جذابی دربارهی این هیولاهایی دریایی ارائه کردهاند که ایدهی آن از نیمقرن پیش، مدنظر محافل علمی قرار داشته است. در اواخر دههی ۱۹۶۰، ال. اسپراگ دیکمپ، نویسندهی آمریکایی ژانر علمیتخیلی، این ایده را مطرح کرد که تغییرات رخداده در نحوهی توصیف هیولای دریایی قرن نوزدهم، ممکن است ناشی از افزایش توجه عمومی به مبحث فسیلها باشند.
دیکمپ در نسخهای از The Magazine of Fantasy and Science Fiction که در سال ۱۹۶۸ منتشر شد، مینویسد:
پس از آنکه خزندگان دورهی مزوزوئیک بهخوبی شناخته شدند، گزارشهایی که پیش از آن زمان حاکی از وجود مارهای دریایی اژدهاگونه بودند، بهمرور به توصیفات خزندگان دریایی دورهی مزوزوئیک شباهت یافتند.
احتمالات میگوید چنین تحلیلهایی چندان دورازذهن نیست. در قرون گذشته، موجودات ترسناک اعماق اقیانوس تاحدزیادی شبیه توصیفات نویسندگان داستانهای علمیتخیلی بودند؛ هیولاهایی عظیمالجثه و مارگونه که دور کشتیها میپیچیدند و آنها را با خود به عمق تاریک دریاها فرو میبردند. بااینحال، همانطورکه به دوران مدرن نزدیک میشویم، هیولاهای دریایی بیشتروبیشتر به شکلوشمایل هیولای دریاچهی نس با گردنی بلند و پشتی خمیده و بالههایی پدالمانند شباهت یافتند.
البته روزگاری هم بود که خزندگان بزرگی شبیه به این هیولاها واقعا وجود داشتند. درحالیکه دایناسورها مشغول قدمزدن روی زمین بودند، گونههای متنوعی از نزدیکسوسمارسانان نیز در اقیانوسها میزیستند.
در اواسط قرن نوزدهم که زمینشناسان دربارهی مجموعهفسیلهای این خزندگان باستانی تحقیق میکردند، موزهها نیز شروع به نمایش عمومی این فسیلها کردند و توجه عموم را به تاریخ طولانی این هیولاها جلب کردند.
توجیه این مشاهدات ازطریق چنین نظریهای بسیار منطقیتر از قبول این تصور است که حیواناتی عظیمالجثه که ۶۵ میلیون سال پیش میزیستهاند، ناگهان دوباره ظاهر شدهاند. باوجوداین، حتی معتبرترین توضیح ممکن نیز همچنان برای اثبات نیاز به ارائهی شواهد دارد. شاید دانیل لوکستون بهتر از هرکس دیگری این قضیه را درک کرده باشد. او که نویسندهی کتاب «علم منفور» است، بهخوبی مشکلات پیش رو در تحلیل گزارشهای مربوطبه موجودات طبقهبندینشده را درک کرده است. این موجودات با نام Cryptids شناخته میشوند. لوکستون میگوید:
دهها سال تلاش در پس تجزیهوتحلیل این نوع گزارشها وجود دارد. اینها همیشه دردسرساز بودهاند؛ چون گزارشهای عینی دراینزمینه همگی با یکدیگر یکسان نیستند؛ بهویژه اینکه پژوهشگران معمولا گزارشهایی را نادیده میگیرند که از نظر آنها بیشازحد غیرعادی بهنظر میرسد و در این نوع اقدامات نیز، سابقهی طولانی از خود نشان دادهاند.
کار اخیر خود لوکستون نیز به درک بیشتر تاریخچهی عجیب این هیولاهای دریایی کمک شایانی کرده است. وی بهجای اینکه این موجودات عجیب را بهعنوان توصیفی صادقانه از رویدادی مشاهدهشده در نظر بگیرد، رویکردی ریشهایتر در پیش گرفته و با آنها بهعنوان یک «گزارش» برخورد میکند. وی میافزاید:
پکستون و نایش و من همگی بخشی از روندی بهسوی تحلیل فرهنگی ادعاهای ناشناختهی زیستشناسی هستیم. بهنظر میرسد اتخاذ رویکرد فرهنگی قدرت توضیحی بیشتری داشته و مانند هر موضوع دیگری برای کشفشدن، جذاب باشد.
پژوهشهای لوکستون بهشدت متاثر از پسزمینهی مطالعاتی در علوم انسانی است؛ درحالی که پکستون و نایش رویکردی کاملا آماری در تحقیقات خود داشتهاند. پکستون میگوید:
ما زمان بسیار زیادی را صرف خواندن کتب و مقالات مجلهها و منابع دیگر مرتبطبا این هیولاها و سپس واردکردن آنها داخل صفحهگسترده کردهایم. این کار در ابتدا سرگرمکننده بود؛ ولی بهمرور خستهکننده شد. باوجوداین، حالا دیگر میتوان تجزیهوتحلیل را شروع کرد.
نتایج کار آنها نشان میدهد همزمان با افزایش کشفیات بقایای مربوطبه نزدیکسوسمارسانان و عظیمجثگان درازگردن، کاهشی مشهود در حجم گزارشهای مربوطبه مشاهدهی مارهای دریایی اژدهاگونه رخ داده است. این موضوع خود گواهی بر صحت نظریات دیکمپ دربارهی وجود حلقهای ارتباطی میان علوم رایج و علوم حاشیهای است.
البته، نتیجهی این تجزیهوتحلیل نمیتواند بهطورکامل اثبات کند ظهور مفهوم هیولاهای دریایی، تنها ناشی از محبوبیت خزندگان دورهی مزوزوئیک در نزد افکار عمومی بوده است. بهعنوان نمونه، خزندگان گردندراز، تنها هیولاهایی نبودهاند که در آن دورهها در مرکز توجه واقع شدند. خزندگان دریایی سوسمارمانندی بهنام موساسوریان نیز مدنظر بودند؛ اما بهنظر میرسد این گونهها بهطرز شگفتآوری در اختصاص گزارشهای مبنیبر مشاهدات عینی به خود ناکام بودهاند.
امروزه، حداقل دادههایی دراختیار داریم که حاکی از وجود سازگاری زمانی میان افزایش آگاهی دربارهی خزندگان دریایی منقرضشده و تصورات مربوط به مشاهدهی هیولاهای دریایی است. رابطهی میان نمایشهای عمومی و تخیلات فردی بدون شک پیچیده است و عوامل متنوعی در آن دخیل خواهند بود؛ اما نباید این داستانها را بهراحتی نادیده بگیریم؛ داستانهایی که اگر درست با آنها برخورد شود، اطلاعاتی طلایی در آنها خواهیم یافت. پکستون میگوید:
اغلب تصور میشود این گونه حکایات رابطهی خوبی با موشکافیهای علمی نداشته باشند. البته، این موضوع اغلب درست است؛ اما اگر بهدرستی با آنها برخورد شود، همیشه هم اینطور نخواهد بود. با کمک تخیل میتوان اقدامات بسیار مؤثری درزمینهی مباحثی انجام داد که بهگمان عامه «شبهعلمی» تصور میشوند.
این پژوهش در ژورنال Earth Sciences History منتشر شده است.
نظرات