داستان کامل تکامل بشر؛ از میمونهای انساننمای باستانی تا انسان خردمند
پنجشنبه 22 آذر 1403 - 22:30مطالعه 26 دقیقهتکامل انسان، بههمراه پیدایش حیات و شکلگیری جهان، یکی از پیچیدهترین و مهمترین بخشهای تاریخ طبیعی ماست. بااینوجود، داستان تکامل انسان معمولاً در سایه باقی مانده و فقط زمانی که کشفیات هیجانانگیزی در اخبار منتشر میشود، توجه عموم را به خود جلب میکند. دیرینانسانشناسی، بهویژه در کشورهای آفریقایی که بسیاری از مهمترین کشفیات در آنجا یافت شده، کمتر موردتوجه و تأمین مالی قرار میگیرد.
قدمت یکی از اولین کشفیات مهم در زمینه تکامل انسان، به بیش از یک قرن پیش بازمیگردد و در شهر تونگ در آفریقای جنوبی انجام شد. معدنچیان در تونگ جمجمهای متعلق به کودکی ۲٫۸ میلیون ساله را کشف کردند که دندانهایی مشابه انسان داشت. این کشف بهوضوح نشان میداد که انسانهای اولیه قادر به راهرفتن بودهاند.
پنجاه سال بعد، در منطقهی عفار در شمال اتیوپی که به یکی از مراکز مهم کشفیات بقایای انسانهای باستانی تبدیل شد، بقایای «لوسی» کشف شد. این زن کوچکاندام با مغزی کوچک اما ارزشمند، نخستین شواهد از راهرفتن روی دوپا را تا بیشاز ۳ میلیون سال پیش عقب برد. کشف لوسی، تحولی عظیم در علم بود.
از آن زمان تاکنون، تعداد بسیار بالای کشفیات جدید موجب تغییرات اساسی در درک ما از تکامل انسان شده است. این تغییرات اغلب با ظهور فناوریهای نوین و تکنیکهای علمی همراه بوده و گاهی نیز بحثهایی داغ دربارهی صحت یافتهها را به دنبال داشته است.
- از نخستین میمونهای انساننما تا انسانسازی: ۳۵ تا ۸ میلیون سال پیش
- انسانتباران اولیه: ۷ تا ۴ میلیون سال پیش
- آسترالوپیتکوس: ۴٫۳ تا ۱٫۴ میلیون سال پیش
- پیدایش سرده انسان: حدود ۲٫۸ میلیون سال پیش
- چه کسی اولین ابزارها را ساخت؟
- انسان راستقامت: ۱٫۸ میلیون تا ۰٫۵ میلیون سال پیش
- مزایای مغز بزرگتر
- انسان خردمند: حدود ۳۰۰ هزار سال پیش
- گسترش وسیع: حدود ۱۰۰ هزار سال پیش
- آخرین نئاندرتالها: حدود ۴۰ هزار سال پیش
- پیدایش هنر و فناوری
- پس از یخبندان: حدود ۲۰ هزار سال پیش تا امروز
مفهوم «انسان» موضوعی است که همواره در مباحث علمی مطرح میشود. بسیاری از پژوهشگران این واژه را فقط برای انسان نوین به کار میبرند، اما واقعیت این است که ما هنوز در ژنهای خود ردپایی از دیگر انسانتباران داریم و این امر نشان میدهد که تاریخچه مشترک انسان و دیگر گونههای انسانتبار، بسیار بیشتر از تصورات پیشین است.
هرچند فرآیند تکامل انسانتباران از ابتدا به تدریج رخ داده، در طول این مسیر دورههایی از تحولات سریع نیز وجود داشته است. تاریخ تکامل سردهی «انسان» آنقدر غنی و پیچیده است که نمیتوان مرزهای دقیقی میان ما و دیگر گونهها کشید. پیچیدگیها نشان میدهد که داستان تکامل انسان همچنان در حال تحول است و بهویژه در آفریقا، محل رخداد بسیاری از کشفیات، میتوان به پاسخهای بسیار جامع و دقیقی برای پرسشهای دیرینانسانشناسی دست یافت.
بیشتر بخشهای داستان تکامل انسان حول محور آفریقا میچرخد؛ کشورهایی مانند کنیا، آفریقای جنوبی و اتیوپی بهدرستی به میراث خود بهعنوان «مهد بشریت» افتخار میکنند و تصویر بسیار جامعی در اختیار ما قرار میدهند. اما سادهترین پرسش این است: چگونه به اینجا رسیدیم؟
از نخستین میمونهای انساننما تا انسانسازی: ۳۵ تا ۸ میلیون سال پیش
داستان تکامل انسان معمولاً با جدایی اجداد دور ما از میمونها آغاز میشود. جدایی بهوضوح در شواهد فسیلی نمایان است و اجداد میمونها را دستکم تا ۳۵ میلیون سال پیش شناسایی میکند. حدود ۱۰ میلیون سال پیش، زمین در دوران میوسن، محیطی گرم و مرطوب با جنگلهای انبوه بود. در این دوره میمونها در مناطق مختلفی از اروپا تا چین پراکنده بودند، اما بیشتر فسیلهای مربوط به آنها در آفریقا کشف شده است، زیرا رسوبات آتشفشانی باستانی بقایای این موجودات را بهخوبی حفظ کرده است.
اما جهان گرم و مرطوب خیلی زود تغییر کرد. کاهش دما و خشکی در برخی مناطق، بهویژه در نواحی مدیترانه، موجب تحولی بزرگ در وضعیت اقلیمی شد. تغییر مکان قارهها باعث بستهشدن تنگه جبلالطارق شد و در نتیجه، دریا تبخیر شد و رسوبات عظیم نمک در کف دریای نوین باقی ماند. از حدود ۷ تا ۶ میلیون سال پیش، تغییرات اقلیمی باعث کاهش رطوبت و فصلیشدن آبوهوا شد که تاثیرات چشمگیری بر گونههای گیاهی و جانوری گذاشت.
اجداد انسانتباران حدود ۸ میلیون سال پیش از میمونها جدا شدند
حدود ۸ میلیون سال پیش، اجداد انسانتباران از میمونها جدا شدند و خط تکاملی بهتدریج به انسان نوین منتهی گردید. هرچند تاریخ از طریق شواهد فسیلی بهطور دقیق مشخص نشده، مطالعات مولکولی مقایسهای با دیگر حیوانات به دانشمندان کمک کرده تا تخمینی از زمان جدایی این دو گروه بدست آورند.
مطالعات دیانای نشان میدهد که انسانها بیشترین شباهت را با شامپانزهها و بونوبوها دارند. این شباهتها نهتنها در ساختار ژنتیکی، بلکه در بسیاری از ویژگیهای رفتاری نیز بهوضوح مشهود است. از سوی دیگر، گوریلها که از دیگر میمونهای بزرگ آفریقایی هستند، کمتر از ما به شامپانزهها شباهت دارند. شباهت ظاهری گوریلها و شامپانزهها بیشتر ناشیاز آن است که هر دو گونه در جنگلهای گرمسیری زندگی میکنند و ویژگیهای مشابهی برای بقا در این محیطها دارند. تفاوتها نشان میدهد که انسانتباران اولیه برای سازگاری با محیطهای خشکتر، چگونه و با چه سرعتی روند تغییرات تکاملی را آغاز کردند.
بااینوجود، هنوز هم درباره اینکه شامپانزهها بهترین مدل برای نشاندادن «آخرین جد مشترک» انسان و میمونها هستند یا خیر، مباحثی وجود دارد. شاید بهتر باشد که شامپانزه را «بهترین مدل زنده» بنامیم، چراکه بسیاری از ویژگیها، از جمله نسبتهای اندامی، شیوه حرکت و حتی دندانهای پیشین، شبیه به اجداد مشترک ما، در آنها بهچشم میخورد. درعینحال، رفتار اجتماعی و ارتباطات پیچیدهی آنها و بهویژه، توانایی استفاده از ابزار، میتواند برای درک بهتر فرآیندهای تکاملی که به «انسانسازی» منتهی شد، بسیار کارآمد باشد.
انسانتباران اولیه: ۷ تا ۴ میلیون سال پیش
قدیمیترین فسیل انسانتباران که تاکنون شناسایی شده، به حدود ۷ میلیون سال پیش و مرکز آفریقا، نزدیک دریاچه چاد، بازمیگردد. این فسیل که در سال ۲۰۰۱ یافت شد، مربوط به گونهای به نام ساحلانتروپوس چادنسیس (Sahelanthropus tchadensis) است و جمجمهای را شامل میشود که کاشفانش آن را «تومای» نامیدند. علاوه بر جمجمه، یک استخوان ران و دندانهایی نیز پیدا شد که احتمالاً به همان گونه تعلق دارند.
با وجود محدودیت کشفیات، فسیلها برای اثبات وجود موجودی دوپا که ممکن است هنوز توانایی زندگی در درختان را داشته باشد و در عین حال دندانهایی با ویژگیهای انسانتباران داشته باشد، کافی بود. شواهد دیگر نشان میدهد که این انسانتباران در زیستگاههایی مانند جنگلها و علفزارها زندگی میکردند. مکان زندگی، ویژگیهای سازگاری آنها با محیط اطراف را آشکار میسازد.
پس از کشف فسیل تومای، بیشاز یک میلیون سال هیچ شواهد جدیدی از انسانتباران بهدست نیامد، بهجز برخی بقایای پراکنده از گونهای به نام ارین توگنینسیس (Orrorin tugenensis) که در تپههای توگن، گریت ریفت ولی، کنیا، یافت شد و به حدود ۶ میلیون سال پیش تعلق دارد.
حدود ۵٫۵ میلیون سال پیش، انسانتباران با گونهای جدید به نام آردیپیتکوس کادابا (Ardipithecus kadabba) ظاهر شدند. کشف بخشی از آرواره و دندانهای این گونه در منطقه میدلآواش در شمال اتیوپی در سال ۱۹۹۷، اطلاعات جدیدی در مورد «جد اصلی» تمامی انسانتباران بعدی ارائه داد. این کشف نشان میدهد آردیپیتکوس کادابا، ویژگیهای ترکیبی از میمونها و انسانتباران بعدی داشته و نشانگر تکامل تدریجی در این مسیر است.
محققان تأکید کردهاند که آردیپیتکوس کادابا در مقایسه با شامپانزهها، در نسبت اندامها تفاوتهایی داشت. این گونه مانند شامپانزهها، دندانهای جلویی بزرگ بیلمانند نداشت. این کشف نظریهای را که معتقد بود انسانتباران برای زندگی در ساوانا از درختان پایین آمدند و مجبور به راهرفتن دوپایی شدند، رد میکند. برعکس، آردیپیتکوس در جنگلهای انبوه زندگی میکرد و این امر احتمالاً بهعنوان سازگاری برای حرکت در میان شاخههای درختان و گرفتن شاخههای بالایی بهوجود آمده است.
گونه آردیپیتکوس کادابا بهعنوان جد اصلی میمونها و انسانتباران مطرح شده است
اگرچه ایدهی «جد اصلی» همچنان محتمل است، کشفیات اخیر نشان میدهد که گونههای مختلفی از انسانتباران در همان دوران وجود داشتهاند. در حالی که آردیپیتکوس کادابا فقط در اتیوپی شناخته شده، این احتمال وجود دارد که مناطق وسیعی از آفریقا نیز محل زندگی گونههای مشابهی بوده باشند. اما بهدلیل شرایط زمینشناسی، این گونهها بهاندازهی مناطقی مانند گریت ریفت ولی شناسایی نشدهاند.
یکی از نکات جالبتوجه در مورد آردیپیتکوس کادابا این است که پاهای آنها همچنان مشابه میمونها بود. انگشت شست بزرگ و جداگانهی آنها نشاندهندهی اهمیت بالارفتن از درختان بود. گونهی دیگری از آردیپیتکوس کادابا به نام آردیپیتکوس رامیدوس (Ardipithecus Ramidus) فقط نیممیلیون سال قبل از کشف ردپاهای لایتولی در تانزانیا (در سال ۱۹۷۶) زندگی میکرد. ردپاها، ویژگیهایی مشابه انسانها داشتند و این امر نشان میدهد برای توجیه ارتباط این دو گونه با یکدیگر، تکامل باید سریعتر رخ داده باشد.
بااینحال، آردیپیتکوس کادابا ویژگیهایی کلیدی دارد که برای درک وضعیت کلی انسانتباران در آن دوران بسیار مهم است. لگن این موجود که قدیمیترین لگن شناختهشده است، کوتاه و کاسهمانند بود و شباهت بسیاری به انسانتباران بعدی داشت، اما بخش پایینی آن به میمونها شباهت داشت. دندانهای آردیپیتکوس کادابا نیز مینای ضخیمتری نسبتبه میمونهای آفریقایی داشت، اما نازکتر از دندانهای انسان نوین بود. این ویژگیها، نشاندهندهی رژیم غذایی همهچیزخواری آنها است.
آسترالوپیتکوس: ۴٫۳ تا ۱٫۴ میلیون سال پیش
حدود ۴ میلیون سال پیش، گروهی جدید از انسانتباران به نام آسترالوپیتکوسها پدید آمدند. این سرده نامش را از «کودک تونگ» گرفت؛ جمجمهای که ۱۰۰ سال پیش توسط کارگران معدن سنگآهک در آفریقای جنوبی کشف شد. گرچه نام آسترالوپیتکوس به معنای «میمون جنوبی» است، این موجودات بهطور قطع انسانتبار بودند. آنها دوپا بودند و دندانهایشان نیز الگویی مشابه انسان نوین داشت. دندانهای نیششان نیز کمتر بود و گاهی بهطرزی شگفتآور، تنوع بسیاری در آنها دیده میشد.
با افزایش کشفیات، اکنون دستکم ده گونه از گروه آسترالوپیتکوسها شناسایی شده که نشاندهندهی «واگرایش سازشی» است؛ بدین معنا که انسانتباران در حال سازگاری با زیستگاهها و آبوهواهای مختلف بودند. اگرچه آسترالوپیتکوسها فقط در آفریقا زندگی میکردند، پراکندگی آنها از جنوب به شرق و حتی به سمت غرب نزدیک دریاچه چاد گسترش یافته بود؛ یعنی همان مکانی که ساحلانتروپوس نیز در آن کشف شد. این پراکندگی نظریهی منشأ آفریقایی انسانتباران را تقویت میکند. این نظریه مدتها پیش بهدلیل ارتباط نزدیک با میمونهای آفریقایی مطرح شد.
قدیمیترین گونه آسترالوپیتکوس، یا آسترالوپیتکوس انامنسیس (Australopithecus anamensis) است که در شمال کنیا یافت شده و به بیش از ۴ میلیون سال پیش تعلق دارد. پس از آن، آسترالوپیتکوس آفارنسیس (Australopithecus afarensis) در اتیوپی، گونهی اسکلت لوسی شگفتانگیز و آسترالوپیتکوس پرومتئوس (Australopithecus prometheus) در آفریقای جنوبی کشف شدند.
علاوهبراین، گونههای آسترالوپیتکوس افریکنوس (Australopithecus africanus) و آسترالوپیتکوس گاری (Australopithecus garhi) نیز وجود دارند که با دندانهای جوشی بزرگ و مغزهایی به اندازهی میمونها، با فکها و جمجمههای عظیم، «قویهیکلها» لقب گرفتهاند. این گروه که بهطور رسمی «پارانتروپوس» نامیده میشود؛ شامل سه گونهی مجزا در آفریقای جنوبی و شرقی است که حداقل ۳ میلیون سال پیش ظاهر شد و تا حدود ۱٫۴ میلیون سال پیش دوام آورد.
آسترالوپیتکوسها بهطور قطع انسانتبار بودند
اگرچه بررسی میکروسکوپی دندانهای گروه پارانتروپوس رژیم غذایی ترکیبی را نشان میدهد، بر اساس اندازهی بزرگ دندانهای آسیاب آنها، رژیم غذاییشان عمدتاً شامل علفها و گیاهان بنساقهای بوده است. در واقع، غلبهی دندانهای آسیاب بزرگ باعث شد که دندانهای جلویی آنها کوچکتر شود و دندانهای پیشین و نیششان بهطور مداوم از دندانهای انسانهای امروزی کوچکتر باشد.
باوجود اینکه گریت ریفت ولی در آفریقا که در سمت شرق قاره قرار دارد و بهعنوان کانون اصلی منشأ انسانتباران شناخته میشود، پراکندگی آسترالوپیتکوسها بهقدری گسترده است که نشان میدهد منطقه لزوماً «مهد بشریت» نیست، هرچند که بیشتر فسیلها در این منطقه یافت شدهاند. غارهای دولومیتی در آفریقای جنوبی نیز از نظر اهمیت در مقایسه با دره ریفت، رقیبهای قدرتمندی هستند. کشف آسترالوپیتکوس بحرالغزالی (Australopithecus bahrelghazali) در چاد که بسیار دورتر از دره ریفت است، نشان میدهد که این گونهها در مناطق مختلف آفریقا گسترش یافته بودند.
پیدایش سرده انسان: حدود ۲٫۸ میلیون سال پیش
سرده انسان (Homo) که ما به آن تعلق داریم، احتمالاً در مقطعی ازمیان آسترالوپیتکوسها پدید آمده است. بااینحال، اینکه دقیقاً چگونه و در چه زمانی این اتفاق رخ داد، هنوز بهسختی تعیین میشود، زیرا بقایای جمجمهها، بهویژه جمجمههای مرتبط، در بازهی زمانی بین ۳ تا ۲ میلیون سال پیش بسیار نادر هستند.
تعیین قدمت سرده انسان به شانس مربوط است؛ در قبل و بعد از دوره، بقایای فسیلی بسیاری کشف شده است. کشف تعدادی دندان ثابت میکند که انسانتباران در این دوره در شرق و جنوب آفریقا حضور داشتند و کشفیات نادر جمجمههایی مانند پارانتروپوس اتیوپیکوس (Paranthropus aethiopicus) و آسترالوپیتکوس گاری، نشان میدهد که ممکن است هر لحظه نمونههای بیشتری کشف شود.
سرده انسان با مغز بسیار بزرگ (تقریباً سه برابر مغز شامپانزه) شناخته میشود، اما در ابتدا اینگونه نبوده است. در آغاز، انسان تقریباً از آسترالوپیتکوسها تشخیصپذیر نبود؛ بهجز در برخی جزئیات آناتومیکی، بهویژه در شکل دندانهای آسیاب و پیشآسیاب. کشف بقایای فک و دندان از لدیجیرارو و حادار در اتیوپی و سپس از کمرون، کنیا، داستان اولیهی اجداد مستقیم ما را از ۲٫۸ تا ۲٫۴ میلیون سال پیش ترسیم میکند.
با نزدیکشدن به ۲ میلیون سال پیش، انسان در کشفیات مشهور جمجمهها و سایر فسیلها از تانزانیا، کنیا و بعدها در آفریقای جنوبی، بهطور واضحتری آشکار میشود. علاوهبر کشف دستکم سه گونهی انسان ماهر (Homo habilis)، انسان رودولفی (Homo rudolfensis) و انسان راستقامت (Homo erectus) در آفریقا، گونهای از انسان با سن مشابه نیز بهطور ناگهانی در خارج از آفریقا، در دمانیسی در گرجستان امروزی یافت شد. کشفیات دمانیسی بهاندازهی یافتههای تنگ الدوای در تانزانیا قدمت دارد.
فسیلهای دمانیسی، همراه با اولین شواهد باستانشناسی از ابزارهای سنگی و نشانههای بریدگی روی استخوانهای حیوانات که نشانگر قصابی است، نشان میدهند که انسان تا یک میلیون سال پساز پیدایش در مناطق گستردهای از آسیا تا چین پراکنده شده بود. گروه نخستین مهاجران باید گونهای از انسان اولیه بوده باشند، اما بقایای فسیلی آنها فقط در دمانیسی و شهرستان لانتیان در چین کشف شده است.
فناوری، گسترش سرده انسان را ممکن ساخت
فناوری، بهطور قطع بخشی از سازگاریای بود که گسترش سرده انسان را ممکن ساخت. ابزارسازی بهعنوان بخش آشکاری از رفتار فرهنگی اولیه شناخته میشود و شواهد آن نیز در قالب ابزارهای سنگی حفظ شده است. امروزه قدمت ساخت ابزارهای سنگی بهطرز هیجانانگیزی بهعقب بازگشته است. در حدود سال ۱۹۷۰، مرز ۲ میلیون سال شکسته شد و اخیراً مرز ۳ میلیون سال نیز با کشف ابزارهای سنگی در لومیکوی و نیایانگا در کنیا شکسته شده است.
نمیدانیم چه کسی اولین ابزارها را ساخته، اما کشفیات نشان میدهد که مصنوعات سنگی تقریباً همزمان با ظهور انسان اولیه در کنار آسترالوپیتکوسها پدید آمد. شناخت ابزارها، برای تعیین مکان و فعالیت انسانتباران اهمیت بسیاری دارد.
چه کسی اولین ابزارها را ساخت؟
تا مدتها پیش، باور بر این بود که ظهور ابزارها و سرده انسان با هم مرتبط هستند و این ارتباط بهعنوان گامی مهم در پیشرفت فرهنگ اولیهی انسان شناخته میشد. اما اکنون دیدگاه متفاوتی وجود دارد که عمدتاً ناشیاز مطالعات حیوانات زنده است.
برای مثال، شامپانزهها نهتنها ابزار میسازند، بلکه از آنها استفاده نیز میکنند. میمونهای شنلپوشیان کوچک در آمریکای جنوبی نیز همینطور هستند. پرندگان نیز در این زمینه جالبتوجهاند، بهویژه کلاغ کالدونیای جدید. ابزارهای حیوانات ممکن است ساده باشند، زیرا عمدتاً از مواد گیاهی ساخته میشوند. اما آنها از سنگها برای کوبیدن نیز استفاده میکنند.
استفادهی حیوانات از ابزار، نوعی از فرهنگ است و بهعنوان سنتی آموختهشده منتقل میشود. با توجه به اینکه ما، انسان خردمند، فرهنگیترین موجود روی زمین هستیم، محتمل است که تمام انسانتباران ابزارساز و ابزارکار بوده باشند، بهویژه که انسانتباران فسیلی نسبتبه شامپانزههایی که ابزار میسازد، به ما نزدیکتر هستند.
بااینحال، هنوز نمیدانیم چه کسی اولین ابزارهای سنگی را ساخت. میدانیم که وقتی پارانتروپوس و سایر آسترالوپیتکوسها ناپدید شدند، ساخت ابزار ادامه یافت. اما این احتمال وجود دارد که بعضیها زودتر از ابزار استفاده میکردهاند.
بیشتر مصنوعات سنگی اولیه، از حدود ۳ تا ۱٫۸ میلیون سال پیش، به «فرهنگ الدوایی» نسبت داده میشوند. این ابزارها معمولاً از سنگهای آذرین یا کوارتزیت ساخته میشدند. هم ابزارهای سنگین مانند تبر و هم قطعات تیز سنگی، برای طیف وسیعی از وظایف استفاده میشدند که قطعاً قصابی حیوانات، آمادهسازی غذا و شکلدهی به ابزارهای چوبی را نیز شامل میشد که بقایای آنها حفظ نشده است.
جعبهابزار، برای گونههای اولیهی سرده انسان مزیتی در مبارزه برای بقا در محیطهای متنوع محسوب میشد. احتمالاً، عامل کلیدی گسترش آنها در زمانی بیش از ۲ میلیون سال پیش، در مناطق جدیدی از جمله اردن، شمال هند و چین نیز بهشمار میآمد.
انسان راستقامت: ۱٫۸ میلیون تا ۰٫۵ میلیون سال پیش
پساز گسترش سریع آسترالوپیتکوسها، دورهی ۱٫۵ میلیون سالهی بعدی تکامل انسان نسبتاً سادهتر بهنظر میرسد. در این دوره، سلطهی گونهای از انسانتباران به نام هومو ارکتوس یا انسان راستقامت (Homo erectus) در زمین آغاز شد و آثار باستانشناسی این دوره، عمدتاً حول محوری مرکزی متمرکز است: ابزار سنگی دستساز «تیشه مشتی» یا فرهنگ آشولی.
انسان راستقامت حدود ۲ میلیون سال پیش ظاهر شد و بقایای فسیلی آن در جنوب، شرق و شمال آفریقا، همچنین در خاورمیانه و خاور دور یافت شده است. این گونه با اندازه مغز از حدود ۵۰۰ سیسی در نمونههای اولیه تا بیش از هزار سیسی در دورههای بعدی، یعنی حدود ۷۰ درصد ظرفیت جمجمهی انسان نوین، بسیار انسانگونتر از انسانتباران قبلی بود. نسبتهای اندام و راهرفتن دوپاییاش نیز مشابه انسان نوین بود. این ویژگیها در دمانیسی (گرجستان) و اسکلت تقریباً کامل «پسربچه ترکانا» در کنیا نیز مشهود است.
همانطور که ابزارهای کشفشده در سراسر آفریقا و آسیا تأیید میکنند، انسان راستقامت بسیار توانمند بود و پراکندگی فراوانی داشت. ابزار تیشه مشتی حدود ۱٫۷۵ میلیون سال پیش در شرق آفریقا پدیدار شد و احتمالاً راهحلی چندمنظوره برای نیازهای روزمره بود. این ابزارها از سنگهای آذرین یا کوارتزیت ساخته میشدند و سپس، ایدهی ساخت بهشکل وسیعی گسترش یافت. بعضی از این ابزارها به قدری ظریف ساخته شدهاند که بهعنوان نخستین نشانههای هنر یا دستکم «حس زیباییشناسی» شناخته میشوند.
بااینحال، انسان راستقامت ممکن است نمایندهی گروهی از گونههای مشابه بوده باشد که به صورت موازی وجود داشتهاند و در برخی مناطق، حتی بسیار متنوع بودند. بهعنوان مثال، در محوطه باستانی دمانیسی، پنج جمجمه یافت شد که برابر با تنوع کل آفریقاست.
در آسیای شرقی، انحرافات داستانی نیز در تکامل دیده میشود. بهعنوان نمونه، گونهای کوچکجثه به نام انسان فلورسی (Homo floresiensis) که در سال ۲۰۰۳ در جزیره فلورس اندونزی کشف شد و با نام «هابیت» شناخته میشود، دارای جزئیات آناتومیکی بود که نشان میدهد احتمالاً از گونهای انسانتبار قدیمیتر از انسان راستقامت منشأ میگیرد.
در جنوب آفریقا نیز انسان نالدی (Homo naledi)، گونهای با ظاهر ابتدایی کشف شد که به حدود ۳۰۰ هزار سال پیش برمیگردد و احتمالاً گونهای تکاملیافته از انسان راستقامت اولیه است.
ابزارهای تیشه مشتی نیز همگی یکسان نبودند. اگرچه ایده ساخت آنها بهطور وسیعی گسترش یافته بود، در همه جا دیده نمیشوند. به عنوان مثال، در بیشتر مناطق، در محل کشف بقایای انسان راستقامت در خاور دور غایب هستند.
در اروپا، دورههای یخبندان و معتدل، بارها تکرار شده و در طول یک میلیون سال گذشته، بسیاری از سوابق توسط یخسارها پاک شد. شواهد قطعی از حضور انسان راستقامت در اروپا وجود ندارد، اما گونهی خواهر احتمالی، در شمال اسپانیا کشف شد که شاید ۱٫۴ میلیون سال قدمت دارد. در محیط چالشبرانگیز اقلیمی، زندهماندن «انسان اولیه» بسیار عجیب بهنظر میرسد. اما شواهد ۶۰۰ هزار سالهی غار آراگو در نزدیکی سواحل فرانسه، نشان میدهد که انسانها به شکار گوزن میپرداختند و شدیدترین سرما را تحمل میکردند.
سه نکتهی اصلی دربارهی انسانتباران حاضر در دورهی طولانی تا نیم میلیون سال پیش وجود دارد:
- پراکندگی گسترده: بسیار تطبیقپذیر و مقاوم بودند.
- تواناییهای فنی: دستکم شامل استفاده از آتش میشد.
- تکامل مغزهای بزرگ: نشانگر ماهیت اجتماعی بالای آنها بود.
آتش، نقشی بسیار مهم در سازگاری انسان داشت. این موضوع با نظریات دربارهی پختوپز، غذای باکیفیت برای تغذیهی مغز و تنظیم زمان برای ایجاد فرصتهای اجتماعی بیشتر (به ویژه در شب) همخوانی دارد. همچنین، آتش بهعنوان ابزاری کلیدی برای سایر فناوریها، در طول زمان به انسانهای اولیه امکان ساخت سفال و فلزکاری را داد.
منشأ استفاده از آتش بهطور دقیق مشخص نیست، اما احتمالاً به حداقل یک میلیون سال پیش بازمیگردد. استفادهی تصادفی از آتش احتمالاً پیش از کنترل کامل آن رخ داد و توانایی افروختن آتش، سرانجام انسانها را از نیاز به نگهداشتن آتش روشن برای مدتهای طولانی رها کرد.
مزایای مغز بزرگتر
اندازهی مغز انسان راستقامت، ثابت نبود. برخلاف تصور عمومی که بزرگشدن مغز در انسانها را پدیدهای نسبتاً جدید میداند، از نیم میلیون سال پیش همپوشانیهایی با انسانهای نوین دیده میشد.
اگرچه طبیعی است که گمان کنیم باهوشبودن مزیت است، مغزی به بزرگی مغز ما آنقدر هزینهبر است که حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از انرژی بدن را مصرف میکند و باید برای هزینهها نیز توجیهی وجود داشته باشد. بیشتر گونهها با مغزهای بسیار کوچکتر از انسانتباران، بقا مییابند. سهبرابرشدن اندازهی مغز در ۲ میلیون سال، پدیدهای شگرف است. چنین گسترشی فقط ازطریق رژیم غذایی با کیفیت بالا و کاهش اندازهی سایر اندامهای اصلی امکانپذیر بود.
مغز بزرگ از لحاظ انرژی هزینهبر است، پس باید دلایل تکاملی داشته باشد. یکی از جذابترین توضیحات، فرضیهی «مغز اجتماعی» است که میگوید بقا در برخی محیطها، گروههای بزرگتری را میطلبید. ما به دلیل مسافتهای معمول حمل ابزار سنگی (۵ تا ۱۰ کیلومتر و گاهی ۲۰ تا ۳۰ کیلومتر)، میدانیم که انسانتباران حتی ۲ میلیون سال پیش نیز خیلی بیشتر از میمونها جابهجا میشدند. مدیریت اجتماعی چنین گروههایی بسیار چالشبرانگیز است و میتواند محرکی برای رشد مغزهای بزرگتر بوده باشد.
به نظر میرسد شتاب در تغییرات که ویژگی زندگی نوین است، حدود نیم میلیون سال پیش شروع شده باشد. در آفریقا، انسان راستقامت جایگاهش را به نسلهایی با مغز بزرگتر مانند انسان هایدلبرگی (Homo heidelbergensis) واگذار کرد که در اروپا نیز حضور داشت.
اما در باستانشناسی، تحولات عمده حتی پیش از ظهور نخستین فسیلهای انسان نوین دیده میشود. دو توسعهی کلیدی شامل ظهور پرتاب نقطهای (نیزه) و حملونقل در مسافتهای طولانی بود. نقاط پرتاب، نشان میدهد که سازندگان آنها به فن آویزکردن تسلط داشتهاند و بنابراین، چسبها یا نخها را نیز میشناختند. در جنوب آفریقا، این تحولات از حدود ۴۰۰ هزار سال پیش آغاز شد.
با مغزهای بزرگتر، گروههای اجتماعی بزرگتر و سلاحهای بهتر، انسانتباران تکنیکهای شکار منحصربهفرد خود را خلق کرده و بهبود بخشیدند. آنها معمولاً از روش کمین استفاده میکردند و به شکار حیوانات سالم میپرداختند. درحالی که این الگو ممکن است بیش از یک میلیون سال پیش بهوجود آمده باشد، در ۵۰ هزار سال گذشته این شیوهی شکار آنقدر گسترش یافته که به نابودی بسیاری از حیوانات بزرگ، مانند ماموتها، ماستودونها و کیسهداران ختم شده است.
در همهی موارد، شواهد فراوانی از مهارت بالا دیده میشود. برای مثال، در «تکنیک لوالوا» که امروزه بسیاری نمیتوانند آن را بازسازی کنند، سازنده هستهای سنگی را با دقت تراش میدهد و باید قبلاز شکستن آن با یک ضربه، ابزار را بهطور ذهنی تصویرسازی کند.
تعداد بسیار قطعات قدیمی و مهارت بالا در ساخت آنها، ازجمله برخی دستسازههای فرهنگ آشولی، بر اساس تعاریف امروزی به عنوان «آثار هنری» شناخته میشوند، هرچند ما از نیت واقعی چیزی نمیدانیم. این کشفیات نشان میدهد که تواناییهای پایه برای هنر حداقل از یک میلیون سال پیش وجود داشته، اما انتقال آن به اشکال غیرکاربردی، سطح جدیدی از شواهد هوش انسانی را ارائه میدهد.
انسان خردمند: حدود ۳۰۰ هزار سال پیش
بسیاری از مردم، تکامل انسان را عمدتاً برای شناخت گونهی خودمان، انسان نوین یا انسان خردمند (Homo sapiens) مطالعه میکنند. اما ما نتیجهی نهایی فرآیندی طولانی از تکامل هستیم و کمتر از پنج درصد از کل تاریخ انسانتباران را در زمان کوتاه حضورمان در سیاره زمین، تشکیل میدهیم.
تا دهه ۱۹۸۰، تصور میشد که گونهی ما حدود ۴۰ هزار سال پیش و در نتیجهی «انقلاب انسانی» ظاهر شد؛ انفجاری از خلاقیت که با شکوفایی غارنگارهها و ابزارهای پیچیده شناخته میشود. اما بسیاری از رویدادهای این تحلیل بهاشتباه در کنار هم قرار گرفتند، زیرا محدودیت در تاریخگذاری بااستفاده از رادیوکربن، قدمت را به حداکثر حدود ۴۰ هزار سال محدود میکرد.
از آن زمان، تکنیکهای جدید تاریخگذاری مبتنی بر ایزوتوپهای رادیویی دیگر و یافتههای جدید، مقیاس زمانی انسان نوین را بهطور چشمگیری گسترش داده است. نخستین انسانهای نوین اولیه که شباهت زیادی به ما دارند، حدود ۳۰۰ هزار سال پیش در شمال و شرق آفریقا ظاهر شدند. این تغییر در مقیاس زمانی، دیدگاه ما را به شکلی تغییر میدهد که همچنان در حال بررسی است.
ما نتیجه نهایی فرآیندی طولانی از تکامل هستیم
برای شروع، اکنون میدانیم که انسانهای نوین اولیه تنها نبودند. آنها برای صدها هزار سال بهطور همزمان با نئاندرتالها (Homo neanderthalensis) که از اروپای غربی تا سیبری گسترش داشتند، زندگی میکردند. مطالعات دیانای، گروه خواهر احتمالی نئاندرتالها، دنيسوواها (Denisova hominins) را در شرق شناسایی کردند که بهترین نمونههای بقایای آنها از غار دنیسووا در کوههای آلتای، سیبری، کشف شد. در جنوب، انسان نالدی هنوز حضور داشت و «جمجمه کابوه» از زامبیا، شاهدی بر وجود دستکم یک گونهی دیگر است.
پیشرفت شگفتانگیز در مطالعات ژنومی نشان داده که نئاندرتالها و دنيسوواها گونههای جداگانهای بودند، اما آنقدر به اجداد انسان خردمند نزدیک بودند که امکان تلاقی ژنی وجود داشت. آیا توانایی این گونهها برای تعامل، وجود زبان را نشان میدهد؟ همانند آتش، منشأ زبان نیز همیشه یکی از مهمترین مباحث در دیرینانسانشناسی بوده است. نشانههای کوچک این امر، مرموز هستند.
بیش از ۲ میلیون سال پیش، جهشی در اجداد انسانها، قدرت ماهیچههای جویدن را کاهش داد؛ احتمالاً بدین معنی که به آمادهسازی غذا پرداختهاند، اما شاید همچنین استفادهی کنترلشدهتری از دهان خود داشتند. ورودیهای عصبی گسترشیافتهای نیز در مهرههای سینهای انسان راستقامت ظاهر شد که نشاندهندهی کنترل میلیثانیهای بر تنفس بود که برای زبان ضروری است.
در مراحل بعدی، بقایای انسان هایدلبرگی از آتابویرکا در شمال اسپانیا که حدود ۴۰۰ هزار سال قدمت دارد، کانالهای گوش کاملاً حفظشدهای داشتند که با فرکانسهای مورداستفاده در زبان انسانها تنظیم شده بودند. از آنجایی که انسانتباران آتابویرکا احتمالاً اجداد نئاندرتالها بودند، زبان حتی بهشکلی ساده، بهطور گستردهای در دسترس بوده است.
نقاشیها، برای نخستین بار حدود ۵۰ هزار سال پیش ظاهر شدند (یا حفظ شدند)، اما قدمت مهرهها و زیورآلات میتواند به زمانهای خیلی دورتری بازگردد. قدیمیترین مهرههای صدفی کشفشده در غار اسسخول در کوههای کارمل، حدود ۱۳۰ هزار سال تاریخگذاری شدهاند. مهرههای صدفی بار دیگری نیز در بلومبوس در آفریقای جنوبی، با قدمتی حدود ۷۰ هزار سال یافت شدند که با قطعهای از اخرای حکاکیشده همراه بودند.
آیین تدفین نیز قدمت مشابهی دارد: قدمت تدفین هم در نئاندرتالها و هم در انسانهای نوین اولیه، به حدود ۱۳۰ هزار سال پیش بازمیگردد. اگرچه یافتههای قدیمیتری مانند بقایای انسانی در غاری در آتابویرکا یا بریدگیهای روی جمجمهای در بودو در اتیوپی ممکن است نشان دهد که از پیش علاقهی خاصی به بدن انسانها وجود داشته، آیین تدفین نشان میدهد که انسانهای نوین اولیه درک قوی از نیازهای دیگران داشتهاند.
برخی اجساد دفنشده (هم در انسانهای نوین اولیه و هم در نئاندرتالها) با اخرای قرمز پوشیده شده بودند که احتمالاً عملی نمادین بوده است. «نمادگرایی» نقشی حیاتی در تمام رفتارهای انسانهای نوین ایفا کرده و زیربنای زبان، مذهب و هنر است، اما مطالعهی منشأ آن دشوار است، زیرا سایر حیوانات نیز به نظر میرسد قادر به استفاده از نمادها باشند، مانند وقتی که شامپانزهها به یکدیگر برگ برشخورده میدهند.
مرز بین «نشانهها» و نمادها به راحتی تشخیصپذیر نیست، اما انتقال نمادها به دنیای بیرونی در قالب اشیاء مادی، سنجشپذیر است. مهرهها و تدفینها از قدیمیترین شواهد رفتارهایی هستند که ممکن است در حقیقت، ریشههای عمیقتری داشته باشند.
گسترش وسیع: حدود ۱۰۰ هزار سال پیش
بیشاز ۱۰۰ هزار سال پیش، انسانهای نوین اولیه گسترش به خارج از آفریقا را آغاز کردند که منجربه بزرگترین مهاجرت در تاریخ انسان شد. تنوع در دیانای انسانهای نوین، سیگنالهای جغرافیایی را حفظ میکند و اطلاعاتی دربارهی جابهجاییهای جمعیتی گذشته ارائه میدهد. دیانای فسیلی در مناطق سردسیر از نمونههای اسکلتی تا حدود ۵۰ هزار سال پیش و گاهی حتی قدیمیتر، استخراج میشود.
نتایج مطالعات تأیید میکند که نئاندرتالها گونهای کاملاً جداگانه بودهاند، بااینکه اجداد آنها بین ۵۰۰ هزار تا ۷۰۰ هزار سال پیش از اجداد ما جدا شدند و تا حدود ۴۰ هزار سال پیش، به زندگی ادامه دادند.
برخی واضحترین سیگنالهای ژنتیکی، از بخشهایی از ژنوم میآیند که هر نسل را دوباره ترکیب نمیکنند؛ یعنی کروموزوم وای و دیانای میتوکندری. اینها به دانشمندان امکان میدهند که «درخت خانوادگی» بسازند. بدین ترتیب، تمام انسانهای نوین در زمانی حدود ۱۵۰ هزار سال پیش با هم در ارتباط بودند. یافتهها همچنین نشان میدهد که انسانهای نوین پساز این تاریخ به بیرون از آفریقا حرکت کردند و در نهایت، به طور کامل جایگزین سایر انسانتباران، مانند نئاندرتالها و دنيسوواها شدند. اگرچه، بعضی از ژنهای آنها به لطف تلاقیهای نادر بین گونهها در گذشته، در ما باقیمانده است.
خروج از آفریقا نهتنها مهاجرت، بلکه درحقیقت گسترش جمعیتی وسیعی بود. برخی جوامع در آفریقا و در مسیرهای مختلف باقی ماندند، اما موج شگفتانگیز پیشرفتهای نیز به سمت شرق آسیا حرکت کرد و سپس، به شمال، اروپا و در نهایت، به تمام نقاط جهان رسید.
جابهجایی قطعاً از شمالشرق آفریقا آغاز شد که مسیر خشکی به خاورمیانه و در زمانهای کاهش سطح دریا، احتمالاً مسیر جنوبی به عربستان را فراهم میکرد. تغییرات اقلیمی نیز نقش عمدهای ایفا کرد: هر بار که «صحرای سبز» به «صحرای خشک» تبدیل میشد، تغییرات اقلیمی مردم را به سمت سرزمین شام میراند.
انسانهای نوین از حدود ۱۳۰ هزار سال پیش در سرزمین شام دیده میشوند، اما نئاندرتالها حدود ۸۰ هزار سال پیش و زمانی که اقلیم دوباره سردتر شد، جانشین آنها شدند. احتمالاً تا آن زمان، جابهجایی عظیم به سمت شرق رخ داده بود: انسانهای نوین اولیه مسافت ۱۲ هزار کیلومتری تا استرالیا را حدود ۷۰ هزار سال پیش طی کرده بودند.
حدود ۴۵ هزار سال پیش، انسانهای نوین اولیه در شمالشرق چین حضور داشتند و شاید از مسیری شمالیتر ازطریق هیمالیا به آنجا رسیده بودند. از آنجا ۶ هزار کیلومتر تا پل خشکی برینگ فاصله بود و درنهایت به آلاسکا منتهی میشد. تا ۱۴٫۵۰۰ سال پیش، انسانهای نوین پساز سفری شگفتانگیز و ۱۵ هزار کیلومتری در سراسر آمریکا، در مونتهوردا در شیلی نیز حضور داشتند.
۲۰ هزار سال پیش، سرما و یخبندان شدید آخرین بیشینه یخچالی، روند پیشرفت را کند کرد. سطح دریا بیشاز ۱۰۰ متر پایین رفته بود و جوامع شمالی بهدلیل پیشروی یخها، بهعقب رانده شدند. بسیاری از باستانشناسان آمریکایی هنوز بر این باورند که نخستین سکونت در قاره پساز این دوره شروع شد، اما مسیرهای ردپا در نیومکزیکو که به ۲۰ هزار سال پیش بازمیگردد، بخشیاز شواهد درحالرشد برای تاریخهای اولیهتر است.
اما مباحث هیچگاه تصویر کلی را تغییر نمیدهند: در برخی زمانها، اجداد ما تقریباً هر پنج سال یک کیلومتر پیشروی میکردند؛ در برخی دیگر، مسافتهای بسیار زیادی را طی میکردند. بعضی از آنها نیز به ماجراجویان تبدیل شده بودند؛ چیزی شبیه میل به کاوش که در کاشفان امروزی دیده میشود.
اجداد ما بهطور قطع پیاده و احتمالاً با قایق، هم ازطریق خشکی و هم در سواحل سفر میکردند. آنها زمینهای مرتفع و پست را میپیمودند، در شرایط گرم و سرد، مرطوب و خشک و در تمام مدت، با استفاده از سازگاری باستانی و پایدار شکار و گردآوری غذا، به زندگی ادامه میدادند.
آخرین نئاندرتالها: حدود ۴۰ هزار سال پیش
در طول تاریخ، مطالعات در زمینهی تکامل انسان بیشتر بر روی اروپا تأکید داشت. درحالیکه تعادل در ۵۰ سال اخیر به سمت دیدگاهی جهانی تغییر کرده، اروپا همچنان در زمینهی سوابق تکاملی انسان اهمیت بسیاری دارد: هم به دلیل اینکه اقلیمهای شمالی بقایایی ازجمله دیانای را بهتر حفظ میکنند و هم به دلیل اینکه سوابق برای بیشاز ۱۵۰ سال، بهطور فشرده مطالعه شدهاند.
درمیان گسترش عظیم انسانهای نوین اولیه، دیدگاه جدیدتری وجود دارد که میگوید در زمان ناپدیدشدن آخرین نئاندرتالها در اروپا، انسانهای نوین در استرالیا و سراسر خاور دور پراکنده شده بودند. اما این رویدادها همچنان بهصورت معما باقی ماندهاند، زیرا نئاندرتالها برای صدها هزار سال در مرزهای درحال تغییر، بهخوبی در کنار انسانهای نوین اولیه زندگی کرده بودند و ردپای آنها در خاورمیانه، حتی تا حدود ۶۰ هزار سال پیش نیز دیده میشود.
نئاندرتالها نوعی انسان جایگزین بودند، نه نوعی انسان پستتر.
نئاندرتالها جذابیت بسیاری دارند، زیرا بسیار شبیهبه ما هستند و در عینحال، تفاوتهای عمدهای دارند. آنها تنومند و قوی بودند و اندازهی مغزشان به اندازهی مغز ما بود. شواهدی نیز وجود دارد که نشان میدهد نئاندرتالها نوعی انسان جایگزین بودهاند، نه نوعی انسان پستتر. آنها توانایی کنترل آتش را داشتند، از استخوان ابزار میساختند، از رنگدانهها استفاده میکردند و همچنین، مردگان خود را دفن میکردند.
جایگزینی نئاندرتالها با انسانهای نوین بین ۵۰ هزار تا ۴۰ هزار سال پیش به اتمام رسید. چه چیزی به انسانهای نوین برتری میداد؟ ممکن است تغییرات سریع اقلیمی باعث بیثباتی در جوامع نئاندرتال شده باشد. شواهدی وجود دارد که نشان میدهد آنها در گروههای کوچکی زندگی میکردند، تحتفشار بودند و میزان درونزایی آنها بهشدت بالا بود. اکنون، اجماع بر این است که عوامل جمعیتی، عامل اصلی ناپدیدشدن آنها بود.
پیدایش هنر و فناوری
در اروپا، ایدهی فرهنگی «انقلاب خلاقانه» حدود ۴۰ هزار سال پیش با ناپدیدشدن نئاندرتالها و ظهور جوامع جدید با ابزارهای جدید، آشکار شد. دوران پارینهسنگی زبرین با ابزارهای تیغهای، ابزارهای استخوانی و ظهور آثار هنری شناخته میشود.
اما در دیگر نقاط جهان، ویژگیهای پیشرفته زودتر ظاهر شدند. درحالحاضر، قدیمیترین غارنگارهی شناختهشده به تپه کارامپوانگ در سولاوسی، اندونزی، تعلق دارد. قدمت تصاویر انسانها و حیوانات یافتشده در این غار به ۵۱ هزار سال پیش میرسد.
هنر اروپایی بهطور چشمگیری دیرتر ظاهر شد، بهجز برخی علامتها که ممکن است توسط نئاندرتالها ایجاد شده باشند، زیرا آنها از رنگدانهها استفاده میکردند. از حدود ۴۰ هزار سال پیش، تصاویر دیگری نیز پدیدار شد، از جمله تصویری که اهمیت ویژهای دارد: مجسمهی کوچکی از عاج ماموت که در غاری در جنوب آلمان کشف شد. این مجسمه، ترکیبی از سر شیر با بدن انسان است که توانایی هنرمند در تغییر فرم سهبعدی را نشان میدهد و ممکن است نمادی مذهبی باشد.
تا ۲۰ هزار سال پیش، نشانههای بسیاری از فناوریها و مهارتهای جدید بهوجود آمد: سبدبافی در دوره گریوتیان در اروپای مرکزی، اولین سفال در چین، تبرهای صیقلی در استرالیا و گینهنو و استفادهی تخصصی از منابع دریایی در آفریقای جنوبی، اندونزی و دیگر مکانها. سگهای خانگی نیز احتمالاً در همین دوره برای اولین بار اهلی شدند که در اروپا، برای اولینبار حدود ۱۵ هزار سال پیش بهثبت رسیده است.
پس از یخبندان: حدود ۲۰ هزار سال پیش تا امروز
پساز آخرین بیشینه یخچالی، شرایط اقلیمی بهتدریج به وضعیت گرما بازگشت و به دورهی هولوسن منتهی شد. یخسارها به شمال عقبنشینی کردند، گیاهان معتدل ظاهر شدند، سطح آب دریا بالا آمد و اثر عمیقی بر سکونتگاههای ساحلی در سراسر جهان داشت.
حدود ۱۲ هزار سال پیش، همراه با فشارهای محیطی جدید، تغییر عمدهی بعدی در سازگاری انسان رخ داد: انقلاب کشاورزی. اهلیسازی گیاهان و حیوانات بهسرعت منجربه افزایش چشمگیر جمعیت شد. در نهایت، با کنترل منابع غذایی، روستاها، شهرها و تمدنها نیز بهدنبال آن بهوجود آمدند؛ چیزی که شکارچیان و گردآورندگان هرگز قادر به انجام آن نبودند و به پیشرفت فناوری و رفتارهای اجتماعی پیچیده وابسته بود.
اکنون ساده است که تصور کنیم انسان هستیم. اما دانستن داستان تکامل انسان، حتی اگر فقط از روی چند قطعه فسیل بهدست آمده باشد، نشان میدهد که حتی امکان داشت امروزه در جایگاه فعلی نباشیم. اگر الگوهای اقلیمی کمی متفاوت بودند، نئاندرتالها ممکن بود زنده بمانند. آنها یا دنیسوواها نیز میتوانستند پرچم پیشرفت را با روش و سرعتی متفاوت، بهدست بگیرند.
امروزه، ما هنوز هم به صدر جدول نرسیدهایم. بزرگترین تغییرات در جهان، از فعالیتهای انسانی ناشی میشوند و دلیل این امر عمدتاً جمعیت بسیار زیاد ما است. برای دستکم ۹۹٫۵ درصد از تاریخ انسانتباران در زمین، اجداد ما با جمعیت بسیار اندک، بهعنوان شکارچی و گردآورنده زندگی میکردند. اما اکنون، جمعیت جهان در طول عمر یک انسان به چهار برابر نیز میرسد.
در نهایت، داستان تکامل انسان فراتر از استخوانها و سنگها است
داستان تکامل انسان فراتر از استخوانها و سنگها است. این داستان به ما کمک میکند تا نقاط قوت و ضعفهای خود را درک کنیم. نقاط قوت شامل توانایی ما در مدیریت تغییرات فرهنگی، بهویژه در فناوری است. فناوری کلید بقای ما در طولانیمدت است و برای مقابله با تغییرات محیطی، ضروری است. اما این توانایی نیز پیامدهای پیشبینینشدهای برای سیاره ما و تنوع زیستی آن و همچنین، برای جوامع انسانی بهدنبال داشته است.
درحالحاضر، بیشاز ۸ میلیارد انسان در زمین زندگی نسبتاً خوبی دارند و به لطف پزشکی، بیشاز هر زمان دیگری عمر میکنند. اما همهی اینها، بخشی از استراتژی پرخطر گونهای است که داستان تکامل ما را از آغاز تابهامروز، توصیف میکند.
در سراسر داستان تکامل بشر، موفقیتها به مجموعههای جدیدی از مشکلات منتهی شدهاند. اجداد ما هیچ انتخابی جز پیشرفت به سوی ناشناختهها نداشتند و برای بقا، با هر شرایطی سازگار شدند. آنها بارها و بارها، چالشهایی را پشت سر گذاشتند که دستکم به بزرگی همین چالشهایی بودند که ما نیز امروزه با آنها دستوپنجه نرم میکنیم.