نگاهی به نقش نادیدهگرفتهشده روزالین فرانکلین در مسیر کشف DNA
۲۵ آوریل سالروز درگذشت روزالین فرانکلین بود و بدون توجه خاصی از سوی رسانهها گذشت. مارک لاولر از پایگاه Conversation در گزارشی به چرایی کمتر دیده شدن عملکرد روزالین فرانکلین و شاید بهطور کلیتر، به کمتر دیده شدن عملکرد دانشمندان زن از سوی جوامع علمی پرداخته است. در این مقاله از زومیت، گزارش اخیر وی را مرور میکنیم:
بازدید اخیرم [نویسنده متن اصلی] از موسسهی کوری در پاریس باعث شد به نبودن برندهی جایزه نوبل زن در علوم بیشتر فکر کنم (البته بهجز ماری کوری).
دنیا بعد از مرگ استفان هاوکینگ در ماه گذشته، زندگی و دستاوردهای او را بهخوبی مورد تقدیر قرار داد. با این حال شصتمین سالگرد مرگ دانشمند نابغهی دیگری که برنده جایزه نوبل نشده بود، کاملا نادیده گرفته شد.
روزالیند فرانکلین در ۱۶ آوریل ۱۹۵۸ در ۳۷ سالگی فوت کرد، اما در همین عمر کوتاه وی حداقل دو پژوهش باکیفیت از خودش بر جای گذاشت.
او در سالهای بعد از مرگش توجه و تأیید زیادی از دانشمندان را بهخاطر تحقیقاتش روی ساختار مولکولی زغالسنگ، ویروسها، و مهمتر از همه مولکول DNA بهخود جلب کرد، ولی باز هم بهطور گسترده مشهور نشد.
تصاویر پراش اشعه ایکس او از DNA به فرانسیس کریک و جیمز واتسون از دانشگاه کمبریج کمک کرد تا ساختار دو رشتهای مولکول DNA را شناسایی کنند. آنها درخصوص شناسایی ساختار، مقالهای در ۶۵ سال پیش در ۲۵ آوریل ۱۹۵۳ منتشر کردند.
با این حال تنها کریک، واتسون و موریس ویلکینز (همکار فرانکلین) جایزه نوبل روانشناسی-پزشکی سال ۱۹۶۲ را دریافت کردند.
هاوکینگ هیچگاه جایزهی نوبلی دریافت نکرد، چون کشف اولیه او درسال ۱۹۷۴ مربوطبه نور و سیاهچالهها، کاملا نظری بود و کمیتهی نوبل بیشتر به افراد تجربی بها میدهد تا نظریهپردازان.
اما کار فرانکلین دربر دارندهی آزمایشهای تجربی هم بود و فقط جنبهی تئوری نداشت. درواقع اصرار او روی جمعآوری دادههای دقیق و محکم و ساخت مدلهای علمی شاید شانس او برای دریافت عنوان کاشف رمز زندگی را کاهش داد.
جالبتر اینکه کمیتهی نوبل بهخاطر مدل نظری واتسون و کریک از آنها تقدیر کرد. موردی که کاملا باعث از دست رفتن جایزهی نوبل برای فرانکلین شد، مرگ او ۴ سال زودتر از موعد جایزهی نوبل بود، چون جایزهی نوبل تنها به افراد زنده اختصاص داده میشود. اما طبق اعتقاد برخی، حتی اگر فرانکلین زنده هم میماند، کمیتهی نوبل جایزه را به کریک، واتسون، و ویلکینز میداد.
نادیده گرفته شدن
تاریخ از همان ابتدای کار مخالف او بود. آخرین دانشمند زنی که قبل از او جایزه نوبل دریافت کرده بود، گرتی کوری درسال ۱۹۴۷ بود که او هم نفر سوم و بعد از کوری و دخترش، ارین بود.
هر آنچه باید درمورد مولکول DNA بدانیدبخش اولبخش دومبخش سوم
با اینکه بعدا زنان بیشتری در اواخر دههی ۱۹۶۰ جایزه نوبل را دریافت کردند، نگرش کلی آن زمان علیه زنان بود. حتی در سال ۱۹۷۴، دانشمند ژوسلین بل بورنل از ایرلند شمالی که تپاخترهای رادیویی را کشف کرد نادیده گرفته شد و جایزهی نوبل به استاد راهنمای مردش رسید.
فرانکلین از همان ابتدا دچار تبعیض جنسی بود. او در سال ۱۹۴۱ از دانشگاه کمبریج فارغالتحصیل شد. آن زمان هنوز زنها بهعنوان اعضای کامل دانشگاه شناختهشده و مورد قبول نبودند و جایزه یا مدرکی به آنها اعطا نمیشد.
او همچنین باید بهخاطر درآمد کمش در مقایسه با همکاران مرد خود و عدم گرفتن ترفیع با وجود انتشار کارهای معتبر در ژورنالهای علمی، اعتراض میکرد.
سیاست قدرت رقیبان حرفهای و اتحادها هم نقش پررنگی در این میان داشتند. تصویر کلیدیکه ساختار دو رشتهای DNA را نشان میداد ( که به عکس ۵۱ معروف است) توسط فرانکلین و دانشجوی دکترای او، ریموند گاسلینگ از دانشگاه کینگز لندن در می ۱۹۵۲ گرفته شد.
تصویر ۵۱
همکار فرانکلین، موریس ویلکینز، با دیدن این عکس مهم، آن را بدون دانستن یا رضایت فرانکلین، به واتسون در کمبریج نشان داد.
واتسون و کریک همچنین به گزارشی که فرانکلین در این خصوص آماده کرده بود، دسترسی پیدا کردند. گزارش شامل اطلاعات تجربی اضافی درمورد DNA بود که کریک از آن بهعنوان آخرین قطعه پازل استفاده کرد. رفتن فرانکلین از کینگ به دانشکده برکبک درسال ۱۹۵۳ هم افاقه نکرد.
علی رغم تمام این حقایق، شک ندارم که اگر فرانکلین زنده بود میتوانست دومین زن بریتانیایی باشد که جایزهی نوبل را درسال ۱۹۸۲ بهخاطر پژوهشی درخصوص ویروسها و ساختارهای کریستالی پروتئین-نوکلئیک اسید دریافت میکند.
در غیاب او، جایزهی نوبل شیمی به ارون کلوگ، شاگرد او رسید. کلوگ درسالهای بعد از مرگ فرانکلین برای احیای شهرت او تلاش زیادی کرد.
فرانکلین علاوه بر کار روی DNA، تکرشتهای بودن مولکول RNA را نشان داد. او همچنین از طریق بلورشناسی پرتو ایکس اثبات کرد که پروتئینهای ویروس موزاییک توتون، یک لولهی توخالی مارپیچ میسازند که RNA دور آن پیچیده میشود. جالب اینکه این همان فرضیهی لوله مارپیچی است که جیمز واستون در اوایل دهه ۱۹۵۰ مطرح کرد.
این اثبات ظریفانه فرانکلین، پیشگامی برای پژوهش بعدی درمورد ویروس فلج اطفال شد که کلوگ بعد از مرگ او آن را تکمیل کرد و با یاد و خاطره فرانکلین منتشر کرد.
بهنظر، خود فرانکلین این کار آخر را عامل موفقیت واقعی خود میدانست. روی سنگ قبر او در قبرستان ویلزدن لندن چنین نوشته شده است:
پژوهش او و کشفهایش درمورد ویروسها یکی از لطفهای بیپایان او به بشریت خواهد بود.
نظرات