آیا افراد باهوش دچار بحران معنا میشوند؟
افرادی که دارای هوش بالایی هستند، اغلب نگرش انتقادی نسبتبه جهان دارند و از تکیه روی خیالات مثبت پرهیز میکنند. ولی علم در این مورد چه میگوید؟ متاسفانه کار سیستماتیک چندانی روی این موضوع انجام نشده و بیشتر پژوهشهای مرتبط با تیزهوشی روی کودکان انجام شده است. وقتی هوش روی افراد بزرگسال مورد مطالعه قرار میگیرد، اغلب روی شاخصهای موفقیت مانند موفقیتهای شغلی یا دستاوردهای شناختهشدهی عمومی تاکید میشود. در این مطالعه قصد داریم براساس شواهد معدودی که موجود هستند، الگوی کلی این ارتباط را بیرون بکشیم.
همین اواخر در یک مطالعه به ارتباط مثبت بین بهرهی هوشی (IQ) و بهزیستی درجامعهی عمومی اشاره شد. اگرچه وقتی به جزییات این مطالعه وارد میشویم، میبینیم داستان چیز دیگری است. دادههای این مطالعه نشان میداد که اگر شما بهزیستی را به اجزای مختلفی تقسیمبندی کنید، ارتباط بین «بهرهی هوشی» و «رضایت از شرایط و روابط»، بیش از سه برابر ارتباط بین «بهرهی هوشی» و «احساس هدفمندی و کمال» است. این یافتهها تفاوت موجود بین شادکامی و معنا در زندگی را برجستهتر میکنند.
درحالیکه شادکامی و رضایت از زندگی ارتباط زیادی با بهدست آوردن چیزی که میخواهید و احساس خوب در شما دارد، معنا بیشتر با توسعهی یک هویت شخصی، بیان خویشتن و تلفیق آگاهانهی تجربیات گذشته، حال و آینده ارتباط دارد.
در بیشتر مقالات، عمدتا برتری و شادکامی بهعنوان پیامدهای مهم تیزهوشی درنظر گرفته شدهاند و از موضوع معنا بهکلی چشمپوشی شده است. البته تعداد مطالعاتی که روی بزرگسالان تیزهوش انجام شده، بینهایت کم است. در پژوهشهای زیادی که در صد سال اخیر، روی افراد دارای استعداد درخشان انجام شده است، فقط در ۱۴ درصد موارد بزرگسالان درنظر گرفته شدهاند.
اما ادیت پولت و تاجانا اشنل در مطالعهی خود، سه گروه شرکتکننده را درنظر گرفتند. در گروه افراد تیزهوش بالقوه، ۱۹۸ نفر از اعضای منسا (انجمن جهانی تیزهوشان) حضور داشتند. عضویت در منسا به افرادی اعطا میشود که در آزمونهای استاندارد هوش، بالاترین امتیاز را کسب کنند. در گروه دوم، تیزهوشانِ گروه دستاوردها قرار داشتند: این افراد متشکل از ۱۴۱ برندهی جایزه در اتریش بودند که در مقاطع دبیرستان، دانشگاه و در سطح دکتری جایزه دریافت کرده بودند. در گروه کنترل نیز یک نمونهی تصادفی از ۱۳۶ اتریشی که نه بهعنوان استعداد درخشان مطرح شده بودند و نه ازلحاظ تحصیلی دارای دستاوردهای بالایی بودند، در نظر گرفته شدند. در این گروهها سطح معناداری و برخی از دیگر جنبههای زندگی مورد ارزیابی و مقایسه قرار گرفت.
قابلتوجهترین یافتهی این پژوهش، این بود که سطح معناداری در زندگی در گروه تیزهوشان بالقوه درمقایسه با گروه دستاوردها و گروه کنترل بهمیزان قابلتوجهی کمتر بود. همچنین درمقایسه با گروه دستاوردها، گروه تیزهوشان بالقوه، داشتن تجربیات بیانگیزهکنندهی بیشتری را در مدرسه گزارش کردند و احساس معناداری و شادی در زمینهی کار برای آنها بسیار کمتر بود.
پژوهشگران همچنین دریافتند که گروه تیزهوشان بالقوه درمقایسه با گروه دستاوردها، مسیر متفاوتی را بهسوی معنا دنبال میکردند. درمیان گروه تیزهوشان بالقوه، پدیدآورندگی قویترین پیشبینیکنندهی معنا در زندگی بود. درمقابل، کارِ معنادار، مهمترین پیشبینیکنندهی معناداری در زندگی افراد گروه دستاوردها بود. موضوع جالب اینکه، خوددلسوزی، از مولفههای مهم معناداری و بهزیستی ذهنی در هر دو گروه بود: هر دو گروه نسبتبه گروه کنترل از خوددلسوزی بیشتری بهره میبردند.
این یافتهها میتوانند به درک ما در زمینهی ارتباط بین معناداری و تیزهوشی اضافه کنند. نخست اینکه، باید بین دو مفهوم از استعداد تمایز قائل شد: تیزهوشی بالقوه درمقایسه با تیزهوشی مرتبط با دستاورد. درواقع تعریف تیزهوشی، شامل دو مفهوم میشود:
افراد تیزهوش کسانی هستند که سطح بالایی از استعداد (توانایی استثنایی برای تفکر و یادگیری) یا شایستگی (عملکرد اثباتشده یا دستاوردهایی که موجب میشود در ده درصد برتر جامعه قرار بگیرند) را نشان میدهند. اگرچه استعداد ارتباط بالایی با شایستگی دارد اما این همبستگی کامل نیست. گاهی تمایز بین استعداد و شایستگی اهمیت دارد؛ بسیاری از افراد نسبتبه آنچه فقط براساس امتیاز بهرهی هوشی آنها پیشبینی میشود، سطوح بالاتری از شایستگی را دارا هستند.
اما چیزی که بیشتر به مطالعهی فعلی مرتبط است، این است که این جنبههای تیزهوشی با روشهای مختلف تجربهی تیزهوشی و به ثمر رساندن آن مرتبط هستند. همانطور که تاجانا اشنل، نویسندهی مطالعه میگوید:
درحالیکه به برخی از افراد دارای استعداد بالقوه در مدرسه اهمیت داده میشود و آنها بهنحوی مدیریت میشوند که شغلی را پیدا کنند که در راستای تواناییهای آنها باشد، برخی از این افراد نیز این ارزش را دریافت نمیکنند و نمیتوانند جای مناسب خود را در جامعه بیابند و درنتیجه احساس رضایتمندی و شادکامی آنها کمتر میشود.
داشتن سطح بالایی از پیچیدگیهای شناختی لزوما تضمینکنندهی این نیست که فرد انگیزهای برای استفاده از تواناییهای شناختی خود پیدا کند ولی دستاوردهای بیشتر میتوانند با سطوح بالاتر انگیزه مرتبط باشند. همچنین، درحالیکه شاخصهای بیرونی موفقیت میتوانند موجب حرکت بهسمت دستاوردهای بیشتر شوند، نتایج این مطالعه نشان میدهد افرادی که دارای سطوح بسیار بالای هوش هستند، انگیزهی بیشتری برای ایجاد چیزهای ماندگارتر دارند.
یافتههای مرتبط با خوددلسوزی نیز در اینجا اهمیت دارند، زیرا بسیاری از کودکانی که دارای هوش بالایی هستند، بهخاطر انتظاراتی که از آنها میرود، احساس فشار میکنند. همانطور که کارول و چارلز هولاهان نوشتند، برچسب خوردن بهعنوان یک فرد باهوش، ممکن است موجب ایجاد انتظارات نابجا شود و فرد درنهایت احساس کمارزش بودن کند. در چنین شرایطی ممکن است فرد فشار بیشتری روی خود اعمال کند تا ظرفیتهای خود را نشان دهند. خود دلسوزی بیشتر ممکن است یک واکنش حفاظتی دربرابر این فشارها باشد.
کمک کردن به افراد باهوش درجهت قدردانی و قبول دستاوردهایشان، از دیدگاهی متعادل و واقعبینانه میتواند موجب افزایش خوددلسوزی آنها شده و معناداری و شادی را نیز در زندگی آنها افزایش دهد. این مسئله، زمینهی مهمی برای انجام پژوهشهای بیشتر است. مارتین واروسک، با مطالعهی ۸۵ کشور، ارتباط مثبتی را بین بهرهی هوشی و نرخ خودکشی پیدا کرد. همچنین تجزیهوتحلیل او از مطالعهی مشهور ژنتیکی افراد نابغه (مطالعهی ترمان) نشان داد که نرخ مرگومیر ناشی از خودکشی درمیان گروهی از شرکتکنندگان که دارای میانگین بهرهی هوشی ۱۵۱ بودند، چهار برابر جمعیت معمولی بود.
هولاهانها نیز دادههای مطالعهی ترمان را تجزیهوتحلیل کردند و متوجه شدند شرکتکنندگان تیزهوشی که در سنین کم در مطالعهی ترمان شرکت کرده بودند، در سنین بالاتر داری سطوح پایینتری از رضایت در زمینهی زندگی و کار بودند و نیز سطح بهزیستی فیزیولوژیکی آنها در سنین سالخوردگی کمتر بود.
البته براساس این نتایج نمیتوان گفت که هوش در تمام دامنهی های خود، با عدم سازگاری ارتباط دارد. شواهد خوبی وجود دارد که نشان میدهد هوش میتواند بهعنوان یک عامل حفاظتی در فرازونشیبهای اجتنابناپذیر زندگی عمل کند.
بااینحال این نتایج نشان میدهند که وقتی ما از دانشآموزان تیزهوش خود انتظارات نابجایی داریم یا وقتی که به آنها کمک نمیکنیم که راه مناسب خودشکوفایی و مشارکت در اجتماع را پیدا کنند، درواقع آنها را دچار شکست میکنیم. در دنیای چندقطبی امروز که با کمبود گفتگوهای انتقادی و صادقانه روبهرو است، بسیاری از کودکان بااستعداد ما میدانند که باهوش هستند، اما نمیدانند که به چه دردی میخورند.
قابل ذکر است یکی از محدودیتهای مطالعهای که ما به تشریح نتایج آن پرداختیم، این است که برای جامعهی باهوش یک «پیشانتخاب» انجام شده است. این احتمال وجود دارد که اعضای منسا بهعلت کشمکشهای منحصربهفرد خود به عضویت منسا در آمدهاند تا بتوانند با افراد همفکر خود ارتباط برقرار کنند. هرچند این محدودیت مهمی از این مطالعه بهشمار میرود ولی یک تلاش واقعی برای درک جمعیتی است که در جامعهی کلی کمیاب هستند. اگر ما بخواهیم بدون انجام پیشانتخاب چنین جامعهای را فراهم کنیم، لازم است تستهای هوش را روی پنج هزار فرد پیاده کنیم تا بتوانیم یک اندازه نمونهی صدنفری از افراد تیزهوش بالقوه بهدست آوریم.