نگاهی به واقعیتهای علمی پشت حقههای شعبدهبازی
شعبدهباز باید حقهای به کار بگیرد که دیگران گمان کنند انجامش برای او بسیار آسان است؛ اما کمتر پیش میآید که در یک برنامه شعبدهباز از حقههای اتفاقی و بدون برنامهی قبلی استفاده کند. اگر خوششانس باشید و اجرای یک شعبدهباز زبردست مثل جانی تامپسون، تلر یا تاماریز را ببینید، پی خواهید برد که هیچچیز شانسی نیست. اگرچه دیگر شاخههای هنری هم اجراهایی دارند که به نظر راحت و بیدردسر میرسد؛ اما شعبده از این حیث کاملا متمایز است.
به این فکر کنید که اگر بروید و رقص باله فندقشکن (نام یک باله، اثر آهنگساز روس پیوتر ایلیچ چایکوفسکی است. بالهی فندقشکن هر ساله در ایام کریسمس در بسیاری از شهرهای اروپا و آمریکای شمالی اجرا میشود) از گروه طراح رقص معروف جورج بالانشین را ببینید، برایتان سخت نخواهد بود که تمام اشکها و لحظات تلخ و شیرینی را که طی شده است تا به آن رقص بینظیر دست یابند، تصور کنید. شما میدانید که بدن شما توان انجام این حرکات را ندارد. شعبدهبازی هم مثل همین رقص باله طراحی شده؛ اما ذات هنر این است که اینگونه به نظر نرسد. حرکات دست و بدنتان باید همانگونه باشد که در طول روز بهطور طبیعی آنها را تکان میدهید. حتی یک لحظه افتادگی اتفاقی شانه شعبده باز را که امید میرود تماشاچیان متوجه نشوند یا بعد از نمایش دیگر به یاد نیاورند، میتوان برنامهریزی شده جلوه داد. این افتادگی شانه میتواند سلاح شعبدهباز باشد.
تمام هنرمندان از جمله شعبدهبازان، درمورد رفتار انسانها و احساساتشان خبرهاند و تلاششان این است که خاطرهای خاص در ذهن تماشاچیها باقی بگذارند. شعبدهبازان از راههای مختلف احساسات تماشاگران را تحریک می کنند اما کار اصلیشان مدیریت توجه آنها است که به این کار، گمراه کردن یا منحرف کردن فکر می گویند. غالبا این واژه بهدرستی تعبیر نمیشود. تماشاگران شاید فکر میکنند که شعبدهباز در زمان یک حرکت حساس یا تقلب، حواس تماشاگر را پرت میکند؛ اما این درست نیست. شعبدهبازان سعی نمیکنند که حواس تماشاگر را از رازی که در پس حقهشان هست پرت کنند، آنها هدفشان این است که حواس تماشاگر را به سمت تأثیر شعبده بکشانند. این نکتهی حساسی است و مؤثر بودن آن، ریشه در یافتههای علمی مربوط به اعصاب در مورد شیوهای که ذهن، توجهمان را کنترل می کند (یا همان کانون توجه) دارد.
کانون توجه اصطلاحی است که دانشمندان و شعبدهبازان به کار میبرند و دقیقا مثل چراغ قوهی موبایل عمل میکند، حواس خود را روی هر شیء، شخص یا حرکتی متمرکز کنیم، برای ما برجستهتر و حتی درخشانتر از بقیهی مواردی خواهد بود که در صحنه وجود دارد. دانشمندان یک تفاوت اساسی بین کانون توجه و چراغ قوهی موبایل قائل میشوند. دلیل اینکه وقتی به چیزی توجه میکنید برایتان محسوستر از اشیاء اطرافش میشود، این نیست که اعصابتان احساساتتان را تقویت میکند تا بیشتر به آن شیء توجه کنید؛ دلیلش این است که جلوی بقیهی چیزهای اطراف را برای خودنمایی میگیرد. به عبارت دیگر، چیزی که کانون توجه ما است، تنها در میان تاریکی اطرافش میدرخشد و این یعنی شعبدهباز تنها نیاز دارد باعث شود تماشاگران فقط به یک نقطه از صحنه توجه کنند و در این صورت ذهن آنان ناخودآگاه بقیه چیزها را نادیده میگیرد؛ از جمله حقهای که در پس شعبدهی آنها وجود دارد. در واقع بهتر است بگوییم ذهن تماشاگر بهعنوان دستیار شعبدهباز عمل میکند.
تحقیقات نشان میدهد که این توجه به یک نقطه و نادیده گرفتن بقیهی موارد، از دو بخش مختلف نورونها در کورتکس بینایی (ناحیهای در پشت مغز که اطلاعات مربوط به بینایی را پردازش میکند) تأثیر میگیرد. پرسش این است که شعبدهبازان چگونه توجه را به محلهای خاص و وقفههای زمانی جلب میکنند؟ یک راه مؤثر برای منحرف کردن توجه فرد، این است که جایی را که آنها نگاه میکنند تغییر دهیم. شعبدهبازان ترفندهای مختلفی به کار میگیرند تا محلی را که ما باید بدان نگاه کنیم، مشخص کنند. این سیاست میتواند پرسیدن سؤالهای خاص درمورد آیتمهای خاص روی صحنه باشد ( این چه کارتی است؟ چه سالی روی این سکه حک شده؟) و با استفاده از زبان بدن خاص خودشان باعث توجه اشتراکی افراد شوند.
توجه اشتراکی مکانیزمی است که باعث میشود به یک پدیده خیره شویم؛ چرا که دیگران به آن خیره شدهاند. بهعنوان مثال؛ اگر ببینید در خیابان مردم به بالا نگاه میکنند احتمالا نمیتوانید که مقاومت کنید و به بالا نگاه نکنید. شعبدهباز نیز وقتی میخواهد توجه تماشاگران را به یک شیء خاص جلب کند، خود نیز وانمود میکند که مجذوب آن شده است. هرچند اگر شعبدهباز بخواهد که تماشاگران به صورتش خیره شوند، او نیز مستقیما به ردیف صندلیها خیره خواهد شد (حتی اگر نتواند در نتیجهی نورپردازی صحنه چهره مخاطبان را ببیند) و تماشاگران هم متقابلا به وی خیره خواهند شد.
شعبدهبازان میتوانند زیرکتر از آن باشند که تنها مسیر نگاهتان را منحرف کنند. آنها لزوما نیاز ندارند که مسیر نگاه مخاطبان را عوض کنند تا باعث تغییر کانون توجهشان شوند. آنان شعبده را انجام داده و در اجرایشان موفق بودهاند؛ بدون اینکه مسیر نگاه تماشاگر را عوض کنند؛ در واقع تماشاگران به همان جای درست نگاه میکردند، اما چیزی نمیدیدند؛ چرا که توجهشان جای دیگری اسیر شده بود. یک راه برای جلب توجه افراد بدون تعیین چیزی که باید بدان خیره شوند، این است که کانون توجهشان را چند قسمت کنیم. همان مکانیزمهای عصبی توجه که احساسات و قدرت فهم ما را تقویت میکند (در مرکز کانون توجه) و نادیده گرفتن باقی اجسام (ندیدن محیط اطراف)، این را برای ما دشوار خواهند کرد که چند کار را همزمان انجام دهیم. ما تنها یک کانون توجه داریم که نمیتواند تقسیم شود بدون آنکه تأثیرش را از دست بدهد.
شعبدهبازان از طرق مختلف تماشاگران را وامیدارند چند کار را بهطور همزمان انجام دهند
شعبدهبازان از طرق مختلف تماشاگران را وا میدارند تا چند کار را بهطور همزمان انجام دهند. یکی از این سیاستها طراحی حقههای خاص شعبده است. نمونه بار، حقهی توپ و لیوان است که یکی از قدیمیترین حقههای شناختهشدهی شعبدهبازی به شمار میآید که حتی بر اساس شواهد، در روم باستان نیز اجرا میشد. این حقه معمولا با سه لیوان که برعکس روی میز گذاشته شده است انجام میگیرد. توپها و دیگر اشیاء داخل لیوان پدیدار و ناپدید و باعث تعجب تماشاگران میشوند. شیوهی اجرا، تماشاگر را وادار میکند تا توجهش را بین حداقل سه نقطه روی میز (لیوانهای برعکس) تقسیم کند و در نتیجه میزان توجه و تمرکزش حداقل یکسوم حد معمول میشود . تکنیک این است که توجه مخاطبان تقسیم شود و بر درک آنان از آنچه اتفاق میافتد غلبه شود.
راه دیگر برای واداشتن تماشاگران به انجام چند کار بهطور همزمان این است که حسها و ذهنشان را بهطور همزمان به شیوههای متعدد درگیر کنید. آپولو رابینز، تردستی که لقب بزرگترین جیببر دنیا را دارد، از موارد دیدنی (قوه بینایی)، صداها (حرافی) و لمس کردن (دست زدن به بخشهایی از بدن فرد داوطلبی که روی صحنه آمده است) استفاده میکند تا توجهات را از جیب یا مچ شخص که وی قصد دارد از او سرقت کند پرت کند. بسیاری دیگر از شعبدهبازان از لفاظیهای سریع استفاده میکنند تا بر شنوایی مخاطبان و توانایی پردازش زبان و سخنان غلبه کنند. بنابراین وقتی پن جیلت روی صحنه یک میلیون کلمه را در یک دقیقه میگوید درواقع دارد شما را در معرض بمباران اطلاعات قرار میدهد تا ذهنتان را درگیر کند.
یک هدف اصلی در واقع خلق گفتگوی درونی در هر تماشاگر است: اگر مخاطبان حتی یک مکالمهی درونی ساده با خودشان داشته باشند دیگر آنقدر دقیق به آنچه که درست روبروی چشمانشان اتفاق میافتد توجه نخواهند کرد. آرتورد آسکانیو شعبدهباز اسپانیایی به شعبدهبازان توصیه میکند تا یک سؤال بیربط و گیجکننده بپرسند. حتی پرسیدن این سؤال که «کسی با خودش روسری آورده است؟» باعث خواهد شد که تماشاگران یکی دو ثانیه درموردش تأمل کنند. در طول این وقفهی کوتاه، ذهنشان درگیر میشود و قادر نیستند ورودیهای دیگر به ذهنشان را بهخوبی پردازش کنند و در این مدت شعبدهباز وقت دارد تا حرکت سری خود را انجام دهد.
از آنجا که عواطف و توجه کاملا سازگار و هماهنگاند، احساس و عاطفه نیز از امتیازات شعبدهبازان محسوب میشود. بهخاطر همین احساسات است که گزارشات شواهد عینی خیلی قابل اعتماد نیستند. اگر روزی مجبور شدید بهخاطر چیزی که شاهد عینیاش بودهاید در دادگاه شهادت دهید، احتمالش خیلی زیاد است که آن رویداد مد نظر باعث شود احساساتی شوید. حافظهی انسان محدود است و این محدودیت وقتی ترسیده باشید بیشتر میشود. در برخی اجراهای شعبدهبازی عناصر ترس و وحشت وجود دارد؛ مثلا یکی از حقههای ریموند تلر این است که یک خرگوش را داخل یک شیء چوبی که کوچکتر از اندازهی خرگوش است میاندازد. اما شوخی، حسی است که شعبدهباز انتخاب میکند تا سربهسر تماشاچیان بگذارد و احساساتشان را تحریک کند. خندیدن در نمایشهای شعبده بازی حس سرگرمی افراد را بیشتر میکند و مانع از این میشود که تماشاگران تمرکز کنند. جانی تامپسون میگوید در همان لحظهای که تماشاگران مشغول خندیدن هستند، زمان متوقف میشود و در طول این وقفهی زمانی شعبدهباز وقت دارد تا حرکتی بکند که برای حقهی بعدیاش به آن نیاز دارد.
اما شعبدهبازان چگونه به این درک از ذات و طبیعت انسان رسیدهاند؟ یک پاسخ به این سؤال، این است که مطالعه در مورد فرایند ذهنی تنها چند دهه قدمت دارد؛ ولی هنر شعبده برای مدت بسیار طولانیتری وجود داشته است. شعبدهبازان هزار سال وقت داشتهاند تا بفهمند چه چیزی اثر میکند و چه چیزی مؤثر نیست. یک شعبدهباز اسپانیایی میگوید که هر اجرا یک آزمایش است و هر حقهای که درآن به کار گرفته میشود یک فرضیه ایجاد میکند. حتی اگر روشهای علمی هم به کار گرفته نشود، باز شعبدهباز به یک یا دو مورد در مورد درک و احساسات انسانها پی میبرد. حتی اگر هیچ راهی غیر از آزمون و خطا هم به کار برده نشود، باز شعبدهبازان آنقدر باهوش هستند که وضعیت افراد را تحلیل کنند و سرانجام به حقایق مهمی دست یابند.
هنر گمراه کردن
چگونه یک شعبدهباز یک سکه را غیب میکند؟
یک شیوهی کلاسیک برای غیب کردن سکه یا دیگر اشیاء وجود دارد که به آن French drop میگویند. این تکنیک تردستی در اواخر دهه ۱۸۰۰ میلادی توسط پدر شعبدهی مدرن به نام جان ایگن روبرت هودینی رواج پیدا کرد و به این صورت اجرا میشود:
۱. نشان بدهید و بگویید:
شعبده باز سکه را نشان میدهد و آن را مانند تصویر، بین انگشت شصت و اشاره خود نگه میدارد. تماشاگران بهراحتی می توانند سکه را ببینند؛ اما با یک حقه غافلگیر خواهند شد و فریب خواهند خورد.
۲. تظاهر به گرفتن:
نوری که از سکه منعکس میشود، از شبکیه چشم تماشاگر عبور میکند. از اینجا سیگنالهایی به کورتکس بینایی فرستاده میشود؛ یعنی جایی که تصویر شکل میگیرد. دست چپ شعبدهباز نزدیک دست راست میشود و تظاهر میشود که سکه را از نوک انگشتان دست چپ گرفته است. به این عمل «تظاهر به گرفتن» میگویند.
۳. یک حرکت:
با دور کردن دست چپ شعبدهباز از دست راست، وانمود میشود که سکه در دست راست است. این حرکت باعث میشود یک ارتباط برانگیزنده در بخشی از ذهن که دست متظاهر را پردازش میکند فعال شود و در نتیجه ما بیشتر به آن دست و حرکتش توجه خواهیم کرد.
۴. داخل مغز:
در همان زمان ارتباطات بازدارنده، جلوی بخشی از مغز را که ورودیهای بصری دست اصلی (راست) پردازش میکنند میگیرد. در نتیجه دست راست شعبده باز به کلی فراموش میشود و تماشاگران متوجه نمیشوند که سکه هنوز در این دست قرار دارد!