زندگی و مرگ دایان فوسی؛ دانشمند فداکاری که در راه نجات گوریل‌ها به قتل رسید

شنبه 29 آذر 1404 - 22:30
مطالعه 14 دقیقه
دایان فوسی جانورشناس
دایان فوسی، دانشمند و فعال محیط‌زیست، پس از سال‌ها مبارزه با شکارچیان غیرقانونی برای نجات گوریل‌های کوهستانی رواندا، در کلبه تحقیقاتی خود به قتل رسید.
تبلیغات

خلاصه مقاله:

  • دایان فوسی، پژوهشگر آمریکایی، زندگی خود را وقف مطالعه و حفاظت از گوریل‌های کوهستانی در رواندا کرد و نگاه جهان را نسبت به این جانوران تغییر داد.
  • او با زندگی نزدیک و صبورانه در کنار گوریل‌ها نشان داد این حیوانات آرام، اجتماعی و دارای شخصیت‌های متفاوت هستند و رفتار خشونت‌آمیز در آن‌ها نادر است.
  • فوسی در نبردی طولانی با شکارچیان غیرقانونی و تخریب زیستگاه‌ها شرکت داشت و این تلاش‌ها دشمنان زیادی برایش ایجاد کرد.
  • گوریل محبوب او، دیجیت، توسط شکارچیان کشته شد و این ضربه شدید او را به افسردگی و انزوا کشاند، اما توجه جهانی و کمک‌های مالی را هم جلب کرد.
  • در ۲۶ دسامبر ۱۹۸۵، دایان فوسی با چاقویی بزرگ به قتل رسید و قتل او هنوز حل نشده است، هرچند تلاش‌هایش پایه‌گذار برنامه‌های موفق حفاظت و گردشگری پایدار گوریل‌ها شد.
  • امروز جمعیت گوریل‌های کوهستانی رو به افزایش است و میراث فوسی در حفظ و بازسازی این گونه ارزشمند همچنان پابرجاست.

دایان فوسی، پژوهشگری که نگاه جهان به گوریل‌های کوهستانی را تغییر داد، تمام عمرش را صرف دفاع از آن‌ها کرد. با این حال، کسانی که او را می‌شناختند می‌گویند او شخصیتی وسواسی و پرچالش داشت و قتلش پس از گذشت ۴۰ سال همچنان در هاله‌ای از ابهام قرار دارد.

پیش از کارهای فوسی، گوریل‌ها موجوداتی خشن و خطرناک تصور می‌شدند که به انسان حمله می‌کنند. اما او با زندگی در کنار گوریل‌های کوهستانی در جنگل‌های رواندا نشان داد این جانوران در واقع آرام، اجتماعی و دارای شخصیت‌های متفاوت هستند؛ «غول‌های مهربانی» که از بسیاری جهات شباهت زیادی به انسان دارند.

گوریل‌های کوهستانی در آن سال‌ها در آستانهٔ نابودی بودند؛ زیستگاه‌هایشان زیر فشار گسترش زمین‌های کشاورزی قرار داشت و جنگ و ناآرامی‌های داخلی منطقه را فرا گرفته بود. فوسی سال‌های پایانی عمرش را درگیر نبردی هرچه خشن‌تر برای نجات آن‌ها گذراند، تا این‌که در سال ۱۹۸۵ در کلبهٔ محل زندگی‌اش به قتل رسید. قاتل او و انگیزهٔ این قتل هنوز هم مشخص نشده است.

فیلم «گوریل‌ها در مه» که در سال ۱۹۸۸ ساخته شد، روایت داستانی و خیال‌پردازانه‌ای از زندگی فوسی ارائه داد. تیم بی‌بی‌سی تلاش کرده است ماجرا را همان‌طور که واقعاً رخ داده بازگو کند و برای این کار با سه نفر از همکاران و دوستان نزدیک فاسی گفت‌وگوهای مفصل انجام داده است. یکی از این افراد، ایان ردموند، تقریباً تمام عکس‌های استفاده‌شده در گزارش را در اختیار بی‌بی‌سی قرار داده است.

هشدار محتوایی: این مقاله شامل تصاویر و توصیف‌هایی از خشونت است که ممکن است برای برخی خوانندگان آزاردهنده باشد.

دایان فوسی از ابتدا قصد نداشت نخستی‌شناس شود. او فقط عاشق طبیعت آفریقا بود و همین علاقه باعث شد در سال ۱۹۶۳ راهی این قاره شود.

در همین سفر بود که با لوئیس لیکی، دیرین‌انسان‌شناس مشهور، آشنا شد. لیکی روی فسیل‌های اجداد انسان کار می‌کرد، اما به این نتیجه رسیده بود که برای فهم بهتر روند تکامل انسان، باید نزدیک‌ترین خویشاوندان ما، یعنی میمون‌های انسان‌نما، را هم بشناسیم. او پیش‌تر به جین گودال کمک کرده بود تا پژوهش‌های بلندمدت درباره شامپانزه‌ها را آغاز کند. حالا نوبت گوریل‌ها بود و لیکی می‌خواست پروژه‌ای مشابه را برای مطالعه آن‌ها راه بیندازد.

در آن زمان اطلاعات بسیار کمی دربارهٔ گوریل‌های کوهستانی وجود داشت. در فیلم‌ها آن‌ها اغلب به‌صورت موجوداتی خشن و خطرناک به تصویر کشیده می‌شدند و روایت‌های شکارچیان هم این تصور را تقویت می‌کرد که اگر کسی بیش از حد نزدیک شود، گوریل‌ها حمله می‌کنند و ممکن است او را بکشند.

لوئیس لیکی سه سال پس از آشنایی، فوسی را برای مطالعهٔ گوریل‌های کوهستانی به جمهوری دموکراتیک کنگو فرستاد. اما درگیری‌ها و ناامنی در این کشور او را مجبور به ترک منطقه کرد. به همین دلیل، فوسی در سپتامبر ۱۹۶۷ پایگاه تحقیقاتی کوچکی را در کشور همسایه، رواندا، راه‌اندازی کرد؛ مرکزی که بعدها به «مرکز پژوهشی کاریسوکه» معروف شد. این پایگاه شامل چند کلبهٔ ساده در ارتفاعات آتشفشانی رشته‌کوه ویرونگا بود.

این منطقه، زیستگاه گروه ویرونگای گوریل‌های کوهستانی است؛ یکی از تنها دو جمعیت باقی‌ماندهٔ این گونه در جهان، جمعیت دیگر در کشور همسایه، اوگاندا، زندگی می‌کند و شرایط زیستگاه آن‌ها به شدت شکننده و در معرض تهدید است.

در اوایل دههٔ ۱۹۶۰ شمار گوریل‌های کوهستانی حدود ۴۷۵ عدد برآورد می‌شد، اما شکار غیرقانونی و تخریب زیستگاه باعث کاهش مداوم آن‌ها شد. تا اوایل دههٔ ۱۹۸۰، جمعیتشان به حدود ۲۵۴ گوریل سقوط کرد.

فوسی با هدف شناخت و حفاظت از آخرین گوریل‌های کوهستانی باقی‌مانده کارش را آغاز کرد. پژوهش‌های اولیهٔ او بسیار سخت و زمان‌بر بود. برای نزدیک شدن به گوریل‌ها، فوسی شروع کرد به تقلید رفتارهای آن‌ها. او در گفت‌وگویی با بی‌بی‌سی در سال ۱۹۸۴ توضیح داد: «من آدمی کم‌تحرک و محتاط بودم و احساس می‌کردم گوریل‌ها هم همین‌طور هستند، برای همین رفتارهای طبیعی‌شان را تقلید می‌کردم؛ مثل غذا خوردن، جویدن ساقهٔ کرفس یا خاراندن بدنم.» او حتی با مشت به سینه‌اش می‌کوبید و صداهای خاص شبیه آروغ گوریل‌ها را تقلید می‌کرد.

فوسی توانست اعتماد گوریل‌ها را جلب کند و مشاهدهٔ نزدیک و دقیق رفتار آن‌ها را ممکن سازد، کاری که پایه‌گذار بسیاری از پژوهش‌های بعدی شد

صبر و رفتار آرام فوسی نتیجه داد. او اعتماد گوریل‌ها را به دست آورد و توانست بدون مزاحمت آن‌ها را مشاهده کند. خیلی زود فهمید هر گوریل به کدام خانواده تعلق دارد و نقش کلیدی نر غالب، معروف به «سیلوربک»، را در هر گروه شناخت.

این روش جلب اعتماد گوریل‌ها «عادت‌پذیری» نامیده می‌شود. ایان ردموند، فعال حفاظت از گوریل‌ها که بیش از سه سال با فوسی همکاری نزدیک داشت، می‌گوید این هدیه بزرگ فوسی به جهان بود. به تدریج، این روش به شکل‌گیری دوستی‌هایی میان انسان و گوریل منجر شد.

ردموند می‌گوید: «گوریل‌ها شبیه ما هستند و خودشان هم متوجه می‌شوند که شبیه ما هستند. آن‌ها همان‌قدر که ما به آن‌ها علاقه داریم، به ما هم کنجکاو هستند. واقعاً ما را از نظر جسمی بررسی می‌کردند، لب‌هایمان را می‌کشیدند و دندان‌هایمان را نگاه می‌کردند. آن‌ها دربارهٔ این حیوان شبیه گوریل که کارهای متفاوتی انجام می‌دهد، بسیار کنجکاو بودند.»

در سال ۱۹۷۰، تنها سه سال پس از آغاز تحقیقات میدانی‌اش، دایان فوسی روی جلد مجلهٔ نشنال جئوگرافیک رفت. در صفحات داخلی مجله، او برای نخستین بار زندگی گوریل‌های کوهستانی را به جهان معرفی کرد. فوسی نوشت: «گوریل‌ها از بدنام‌ترین حیوانات جهان هستند، اما پس از بیش از دو هزار ساعت مشاهدهٔ مستقیم، کمتر از پنج دقیقه رفتار آن‌ها را می‌توان تهاجمی دانست.»

جهان بلافاصله متوجه شد. اِیمی ودر از مدرسهٔ جنگل‌داری و مطالعات محیط‌زیست دانشگاه ییل می‌گوید: «اینجاست که زنی تنها در قلب آفریقا، حیواناتی را مطالعه می‌کند که دیگران آن‌ها را موجوداتی ترسناک و خطرناک فرض می‌کردند.»

برای نخستین بار، گوریل‌ها روی فیلم ثبت شدند و مردم می‌توانستند آن‌ها را در خانه‌های خود ببینند.

فوسی همچنین به گوریل‌هایی که مطالعه می‌کرد، نام داد و ویژگی‌های شخصیتی هر کدام را ثبت کرد، درست مثل کاری که جین گودال با شامپانزه‌ها انجام داده بود. ودر می‌گوید: «این کار الهام‌بخش بود و باعث شد علاقه و نگرانی جهانی دربارهٔ گوریل‌ها شکل بگیرد.»

زندگی در منطقه‌ای دورافتاده و کم‌جمعیت برای فوسی مناسب بود، اما برای همهٔ همکارانش این‌طور نبود. ردموند می‌گوید شب‌ها جنگل می‌توانست بسیار ترسناک به نظر برسد.

فوسی کمکی از نظر همراهی یا آرامش به دیگران نمی‌کرد و زندگی و کار با او آسان نبود. کسانی که با او کار کرده‌اند می‌گویند او اغلب ترجیح می‌داد تنها باشد. گاهی بسیار دلنشین و جذاب بود و گاهی خصمانه رفتار می‌کرد. روزهایی هم بود که تقریباً هیچ حرفی با کسی نمی‌زد و فقط یادداشت‌های دست‌نویس می‌فرستاد.

دوست و همکار نخستی‌شناس او، کلی استوارت، سال‌ها با فوسی کار کرد و ابتدا شاگرد او بود. استوارت می‌گوید: «دوستی با او آسان نبود. فوسی وفاداری کامل می‌خواست، اما هیچ‌وقت نمی‌دانستی آن روز با تو مهربان خواهد بود یا نه. گاهی بسیار جذاب، شاد و حمایتگر بود و گاهی ناگهان حالت خصمانه پیدا می‌کرد.»

وقتی استوارت در سال ۱۹۷۳ به کاریسوکه رسید، فوسی دیگر وقت زیادی با گوریل‌ها نمی‌گذراند. او به آمفیزم مبتلا بود و نفس‌کشیدن برایش سخت شده بود. با این حال، طبق گفتهٔ استوارت، هنوز کنترل کامل پایگاه تحقیقاتی را در دست داشت.

فوسی بیشتر وقتش را صرف مقابله با شکارچیان و کشاورزانی می‌کرد که دام‌هایشان به زیستگاه گوریل‌ها تجاوز می‌کرد. کمی بعد از رسیدن استوارت، فوسی چند رأس از این دام‌ها را کشت.

استوارت می‌گوید: «وقتی به آنجا رسیدم، او زود‌جوش بود و از قبل هم عصبانی بود. در حالت جنگجو و مبارزه بود. عشقش به گوریل‌ها و نفرتش از شکارچیان رفتارهایش را شکل می‌داد و برخی معتقدند این مسئله در نهایت مانع مدیریت منطقی پایگاه شد.»

با وجود مخالفت‌ها و سوءتفاهم‌ها با دیگر فعالان محیط‌زیست و دولت محلی، فوسی تمام تلاش خود را صرف مقابله مستقیم با شکارچیان غیرقانونی و حفاظت از گوریل‌ها کرد

نبرد فوسی با شکارچیان غیرقانونی بخش بزرگی از زندگی او را به خود اختصاص داد و برخی از تلاش‌های دیگرش را تحت‌الشعاع قرار داد. گزارش‌ها حاکی از آن است که او شکارچیان را دستگیر و بازجویی می‌کرد. گاهی ماسک صورت می‌خرید و وانمود می‌کرد از جادو استفاده می‌کند تا مردم محلی فکر کنند او جادوگر است و بترسند. برخی محلی‌ها او را «جادوگر ویرونگا» صدا می‌زدند.

روایاتی هم هست که فوسی برخی شکارچیان را مورد شکنجه قرار داده است. او بعدها در نامه‌ای به دوستش یکی از این وقایع را بازگو کرد: «او را برهنه کردیم و با شاخه درخت او را شلاق زدیم…»

حادثه‌های دیگری هم وجود داشت که دربارهٔ روش‌های او سؤال ایجاد می‌کرد.

یک بار دایان همراه پلیس محلی برای دستگیری یک شکارچی غیرقانونی به کلبهٔ کوچک او رفت. ردموند می‌گوید شکارچی آنجا نبود، اما دایان به پلیس کمک کرد تا اسلحهٔ مخفی او را پیدا کنند. خانوادهٔ شکارچی حاضر به تحویل اسلحه نشدند و در لحظهٔ پرتنش، دایان پسری را گرفت و گفت: «اسلحه را بدهید تا بچه را رها کنم». اما خانواده فرار کردند و دایان با کودک تنها ماند.

دایان کودک را به پایگاه کاریسوکه برد و ردموند چند روز مراقب او بود تا غذای کافی بخورد و به خوبی نگهداری شود. ردموند می‌گوید دایان بعداً بابت این حادثه جریمه شد. این ماجرا نمونه‌ای از روش‌های افراطی فوسی در مقابله با شکارچیان غیرقانونی معرفی شده، اما ردموند تأکید می‌کند که این اقدام برنامهٔ او نبوده و صرفاً یک تصمیم نادرست در لحظهٔ هیجان بود و دیگر تکرار نشد.

فاسی در نبردی قرار داشت که به نظر خودش در حال باختن بود؛ جمعیت گوریل‌ها همچنان کاهش می‌یافت و رفتارهای خشن و روزافزونش باعث شده بود دشمنان زیادی پیدا کند.

در میان گوریل‌هایی که فاسی به آن‌ها عادت داده بود، یک گوریل مورد علاقه داشت به نام دیجیت. او دیجیت را از کودکی می‌شناخت و رابطهٔ ویژه‌ای با او داشت. دیجیت، درست مانند فاسی، کمی از جمع جدا بود و شخصیت خاصی داشت.

در شب سال نو ۱۹۷۷، دیجیت وقتی در تلاش بود خانواده‌اش را دفاع کند، توسط شکارچیان کشته شد. او تنها ۱۲ سال داشت.

ردموند بود که کمی بعد از قتل دیجیت او را پیدا کرد. سرش از تن جدا شده و دستانش بریده شده بودند. گفته می‌شود دستان او به‌عنوان اشیای تزیینی حدود ۲۰ دلار فروخته شده بودند. ردموند جسد آسیب‌دیدهٔ دیجیت را به پایگاه برد و او را دفن کردند.

این واقعه ضربه‌ای شدید به فوسی زد، زنی که مأموریتی شخصی برای مقابله با شکارچیان غیرقانونی در پیش گرفته بود. او در مقاله‌ای در مجلهٔ نشنال جئوگرافیک در سال ۱۹۸۱ نوشت: «جسد قطعه‌قطعه شده، با سر و دستان بریده شده برای یادگاری‌های وحشتناک، مانند کیسه‌ای خون‌آلود در میان بوته‌ها افتاده بود… برای من، این قتل احتمالاً غم‌انگیزترین اتفاق در تمام سال‌هایی بود که زندگی روزمرهٔ گوریل‌های کوهستانی را تجربه کردم.»

پس از مرگ دیجیت، فوسی بیشتر وقتش را تنها در کلبه‌اش می‌گذراند و به ندرت با همکاران و دوستانش صحبت می‌کرد. نوشیدن و سیگار کشیدن او شدت بیشتری گرفت و به افسردگی شدیدی گرفتار شد.

کار فوسی باعث شد گوریل‌ها از موجوداتی ناشناخته و ترسناک به غول‌های مهربان تبدیل شوند که جهان نسبت به آن‌ها علاقه‌مند و حساس شد

شش ماه بعد، حمله‌ای سازمان‌یافته‌تر به خانوادهٔ دیجیت رخ داد. دو گوریل دیگر کشته شدند و یک بچه‌گوریل به نام کوئلی زخمی شد و بعداً بر اثر جراحاتش جان باخت. یکی از کشته‌شدگان «عمو برت» بود، نر غالب گروه. خانواده‌های گوریل‌ها شدیداً به رهبران خود وابسته‌اند، بنابراین مرگ او برای خانوادهٔ دیجیت فاجعه‌بار بود.

فوسی نوشت: «کوئلی بر اثر جراحات ناشی از گلوله و، به نظر من، افسردگی شدید جان باخت. او بین مادر و پدرش دفن شد، که کنار دیجیت قرار داشتند. در واقع، همهٔ این سه بزرگسال جان خود را از دست دادند تا او بتواند زنده بماند.»

او این قتل‌ها را به دولت محلی نسبت داد. ردموند می‌گوید: «دایان معتقد بود مقامات می‌خواستند با این حادثه داستانی پرتنش بسازند تا جهان واکنش نشان دهد.»

فاسی همچنین فکر می‌کرد که خبر مرگ دیجیت ممکن است دیگران را تشویق کرده باشد تا با شکار غیرقانونی سریع پول به دست بیاورند. او همچنین مشکوک بود که مقامات «دستور داده‌اند یک گوریل کشته شود» تا همدردی و حمایت مالی فعالان محیط‌زیست جلب شود.

مرگ دیجیت توجه جهان را به وضعیت گوریل‌ها جلب کرد و مهم‌تر از آن، کمک‌های مالی بیشتری جذب شد. اما بیشتر این پول‌ها صرف دیگر برنامه‌های حفاظت شد و نه مستقیماً مقابله با شکار غیرقانونی، همان‌طور که فوسی می‌خواست.

ردموند می‌گوید: «مدت‌ها میان دایان و دیگر فعالان محیط‌زیست اختلاف شدیدی وجود داشت، چون او در جنگل بود و هیچ نشانه‌ای از تغییر نمی‌دید: شکارچیان غیرقانونی فعال بودند، دام‌ها در کمین گوریل‌ها قرار داشتند، آن‌ها در خطر بودند، اما پول‌ها صرف آموزش و ساخت فیلم می‌شد.»

فعالان دیگر محیط‌زیست برنامه‌ای بلندمدت داشتند: آن‌ها می‌خواستند آگاهی مردم دربارهٔ گوریل‌ها افزایش یابد و دولت محلی زیستگاهشان را حفظ کند، نه این‌که زمین را برای پرورش دام استفاده کند.

فوسی این روش را اشتباه می‌دانست. او خواستار اقدام مستقیم و زندانی شدن شکارچیان بود و نمی‌توانست تصور کند کسانی که بخشی از مشکل هستند، بتوانند بخشی از راه‌حل باشند. ردموند می‌گوید: «برای او تلاش برای تبدیل شکارچیان به کشاورز را مسخره بود.»

خصومت و بی‌اعتمادی او نسبت به مردم رواندا نیز عمیق‌تر شد.

ودِر که تنها دو ماه پس از مرگ دیجیت به کاریسوکه رسید، می‌گوید فوسی هیچ‌کس از رواندایی‌ها را صادق یا باهوش نمی‌دانست که بتوانند به او کمک کنند. ودِر می‌گوید: «او کاملاً آن‌ها را کنار گذاشته بود و بسیار تحقیرآمیز با آن‌ها رفتار می‌کرد.»

فاسی درک نمی‌کرد که برای نجات گوریل‌ها باید از هر کمکی، حتی از سوی مقامات مورد تنفرش، استفاده کند. او از همکاری با کسانی که روش‌های جدید حفاظت ارائه می‌دادند خودداری می‌کرد و معتقد بود هر تلاشی که صرفاً روی شکار غیرقانونی تمرکز نکند، بی‌فایده است. او این نوع تلاش‌ها را حفاظت نمایشی می‌نامید.

به همین دلیل، فوسی فاصلهٔ خود را از پروژهٔ گوریل‌های کوهستانی که در سال ۱۹۷۹ آغاز شد و چند سازمان را برای نجات گوریل‌های باقی‌ماندهٔ رواندا گرد هم آورد، حفظ کرد. کلید موفقیت این پروژه همکاری با مردم محلی و تغییر نگرش آن‌ها نسبت به گوریل‌ها بود.

در ۲۶ دسامبر ۱۹۸۵، دایان فوسی با چاقویی بزرگ به قتل رسید. تا به امروز، قتل او حل نشده است. ردموند که کمی بعد از مرگ او به کلبه رسید و هنوز لکه‌های خون را روی فرش می‌دید، می‌گوید تحقیقات به‌خوبی انجام نشد. او می‌گوید: «هیچ بررسی واقعی صحنهٔ جرم صورت نگرفت. مردم پا می‌گذاشتند و ردپا و شواهد را خراب می‌کردند.»

یک نکته روشن بود: هرکسی فوسی را کشته بود، کلبهٔ او را جست‌وجو کرده بود انگار به دنبال چیزی می‌گشت، اما هیچ یک از وسایل باارزش او را نبرده بود. توضیح واضح این است که او توسط همان شکارچیانی که سال‌ها با آن‌ها مبارزه کرده بود، کشته شده است. اما کسانی که در آنجا کار می‌کردند، این احتمال را رد می‌کنند.

ودِر می‌گوید شکارچیان محلی بودند که سال‌ها با همین روش زندگی می‌کردند و از درآمد خود برای تأمین خانواده استفاده می‌کردند. آن‌ها می‌دانستند کارشان غیرقانونی است و سعی می‌کردند دیده نشوند.

پیش از مرگ، فوسی می‌دانست زندگی‌اش در خطر است و شب‌ها با یک تپانچه کنار تخت می‌خوابید

ودِر می‌گوید: «آخرین چیزی که آن‌ها می‌خواستند، درگیری بود. من معتقدم، هرچند هیچ مدرکی وجود ندارد، که این کار شکارچیان نبوده است. آن‌ها مردم روستایی با امکانات کم بودند و با پایگاه آن‌قدر آشنا نبودند که تهدیدی برای فوسی باشند.»

برخی دیگر معتقدند قاچاقچیان طلا محلی مسئول این قتل بوده‌اند.

مرکز پژوهشی کاریسوکه نزدیک مرزهای رواندا با جمهوری دموکراتیک کنگو و اوگاندا قرار دارد، در منطقه‌ای که سال‌ها دچار ناآرامی بوده است. این موقعیت، مسیر ایده‌آلی برای قاچاقچیان فراهم می‌کرد. گفته می‌شود فوسی مدارکی در این زمینه داشت و قاچاقچیان می‌خواستند آن مدارک را به دست آورند.

فوسی می‌دانست زندگی‌اش در خطر است و شب‌ها با تپانچه‌ای کنار تخت می‌خوابید. استوارت می‌گوید بسیاری شگفت‌زده بودند که او زودتر کشته نشده بود: «او واقعاً دشمنانی داشت، رفتارهایش گاهی افراطی بود و در آن منطقه خشونت‌های زیادی رخ می‌داد.»

استوارت می‌گوید: «این پایان مناسبی برای زندگی پرتنش او بود. اگر دایان فیلمنامهٔ زندگی‌اش را می‌نوشت، همین‌طور به پایان می‌رساند. کشته شدن در کلبه‌اش مانند مرگی شبیه یک جنگجو بود… فکر می‌کنم او این پایان را می‌پسندید.»

در ۲۶ دسامبر ۱۹۸۵، دایان فوسی با چاقویی بزرگ در کلبه‌اش به قتل رسید و تا به امروز قاتل و انگیزهٔ قتل او مشخص نشده است

خبر مرگ او پس از مدتی به دوستان و همکارانش برسد. در میان همکاران قدیمی‌اش، تنها ودِر در آن زمان در کشور بود.

کمی پیش از کشته شدن، فوسی به استوارت گفته بود که ظرف ۱۵ سال دیگر هیچ گوریل کوهستانی باقی نخواهد ماند. او اشتباه می‌کرد. سرشماری‌ که یک سال پس از مرگش انجام شد نشان داد که جمعیت گوریل‌ها به‌طور کند اما پیوسته در حال افزایش است.

فوسی پیش از آن‌که بفهمد تلاش‌هایش باعث شده گوریل‌های کوهستانی به تدریج بازسازی شوند، کشته شد. پژوهش‌های او پایه‌گذار بسیاری از دانش‌های کنونی دربارهٔ گوریل‌ها شد و امکان ایجاد برنامه‌های موفق حفاظت و گردشگری پایدار را فراهم کرد.

دههٔ ۱۹۹۰ شاهد فجایع نسل‌کشی رواندا بود، اما در طول این دورهٔ وحشتناک جمعیت گوریل‌ها نسبتاً پایدار ماند. استوارت می‌گوید: «فکر می‌کنم این هم بخشی از میراث دایان است. او در جنگل این تلاش را ادامه داد و اگر مرکز تحقیقاتی برای مدت طولانی فعال نبود، احتمالاً پروژهٔ گوریل‌های کوهستانی شروع نمی‌شد.»

حتی امروز هم گوریل‌های کوهستانی از جمله اندک شامپانزه‌هایی هستند که جمعیتشان در حال کاهش نیست. آن‌ها هنوز در خطر هستند، اما کمتر از ده سال پیش «به‌شدت در خطر» طبقه‌بندی شده بودند.

مراسم سالانهٔ نامگذاری بچه‌گوریل‌ها در رواندا اخیراً بیستمین سالگرد خود را پشت سر گذاشت و از سال ۲۰۰۵ به بعد بیش از ۴۰۰ بچه‌گوریل در این مراسم نام‌گذاری شده‌اند. امروز تخمین زده می‌شود حدود ۱,۰۶۳ گوریل کوهستانی در طبیعت باقی مانده باشند، روندی که از سال ۲۰۱۲ که تعدادشان ۸۸۰ بود، به‌طور پیوسته افزایش یافته است.

با وجود همهٔ نقص‌ها و اشتباهاتش، خصومتش با دولت محلی، شکارچیان، دوستانش و بی‌میلی‌اش به همکاری با دیگر فعالان محیط‌زیست، دایان فوسی کسی بود که نخستین بار گوریل‌های کوهستانی رواندا را به جهان معرفی کرد. می‌توان گفت او سهم زیادی در بازسازی آهستهٔ جمعیت گوریل‌ها دارد.

استوارت می‌گوید: «اگر مردم از طریق مقالات فوسی در مجلهٔ نشنال جئوگرافیک او را نمی‌شناختند، مرگ دیجیت چنین بازتابی نداشت.»

فوسی در کوه‌های ویرونگا دفن شد، جایی که ۱۸ سال از عمرش را گذراند. در کنار او، «دیجیت عزیزش» آرام گرفته است.

تبلیغات
تبلیغات

نظرات