در بخش اول مقاله با آغاز داستان، ایده و افراد حاضر در ساخت آیفون بیشتر آشنا شدیم. در ادامهی داستان، با زومیت همراه باشید.
آنچه از آن نفرت داری، اصلاح کن
از استیو جابز گرفته تا جانی آیو تا تونی فادل تا مهندسان، طراحان و مدیران اپل، همه در یک مورد در افسانه آیفون توافق دارند؛ قبل از آیفون، هر کسی در اپل فکر میکرد که گوشی موبایل بسیار بد و افتضاح است.
گرگ کریستی که در آن زمان مدیریت بخش رابط کاربری را بر عهده داشت، میگوید:
بهترین ویژگی اپل این است که چیزی را که مردم از آن نفرت دارند، اصلاح میکند.
پیش از آیپاد، کسی نمیدانست که چگونه باید از یک موزیک پلیر دیجیتال استفاده کرد؛ با گسترش نپستر، افراد سیدی پلیرهای حجیمی را با خود حمل میکردند که پر از آلبومهای کپی بود. پیش از اپل II، کامپیوترها، وسیلهای پیچیده و دست و پاگیر برای افراد عادی محسوب میشدند.
نیتین گاناترا که پیش از کار بر روی آیفون تیم ایمیل اپل را مدیریت میکرد، میگوید:
حداقل برای یک سال پیش از آنکه پروژه آیفون در خود اپل آغاز شود، ما در مورد اینکه گوشیهای موبایل چه اندازه مزخرف هستند، صحبت میکردیم.
این صحبتها، صحبتهای خودمانی بود. اما یک حس در اپل وجود داشت که چون اپل توانسته است یک محصول عمده بازار را بهبود داده و در بازار مسلط کند، پس میتواند با محصول دیگری نیز این کار را بکند. گاناترا میگوید:
در آن زمان ما اینگونه صحبت میکردیم: «ما باید برویم و این بازار (بازار موبایل) را اصلاح کنیم. چرا اپل گوشی موبایل تولید نمیکند؟»
تمام پادها را صدا کن
اندی گریگنان ناآرام و بیقرار بود. این مهندس همهفنحریف، چندین سال در اپل و در دپارتمانهای مختلف و روی پروژههای مختلف اپل کار کرده بود. او شخصیتی باابهت و شادمان است، سری کچل و هیکلی مانند یک خرس دوستداشتنی دارد. او تقریبا در هر کاری از نرمافزار آیپاد گرفته تا نرمافزار ویدئو کنفرانس و iChat دست داشته است. او در هنگام ساخت دوربین iSight با تونی فادل ستاره رو به رشد آن روزهای اپل، آشنا شد.
گریگنان بعد از انجام یک پروژه بزرگ (ویژگی داشبورد مک که گریگنان آن را فرزند خود میداند)، دنبال کار تازهای میگشت. و میگوید:
فادل سراغ من آمد و گفت: «دوست داری به آیپاد ملحق شوی؟» ما واقعا چیز جالبی داریم. من پروژهای دارم که واقعا دوست دارم آن را انجام دهم، اما قانع کردن استیو جابز زمان لازم دارد و من فکر میکنم که تو برای این پروژه مناسب هستی.
گریگنان پرهیاهو و سختکوش است. او همچنین کمی پرحرف است. گریگنان ادامه میدهد:
بنابراین من از کار خود خارج شدم تا روی این پروژه رازآلود کار کنم. در ابتدا کمی روی اسپیکرهای بیسیم و دیگر پروژهها کار کردیم، اما سرانجام پروژه شروع به شکل گرفتن کرد. البته که چیزی که فادل در مورد آن صحبت میکرد، گوشی موبایل بود.
فادل میدانست که جابز کمکم به ایده ساخت گوشی علاقهمند شده است و میخواست که آماده باشد. گریگنان میگوید:
ما این ایده را داشتیم: آیا عالی نخواهد بود اگر آیپاد، وایفای داشته باشد؟
در سراسر ۲۰۰۴، گریگنان، فادل و دیگر اعضای تیم فادل روی ترکیب وایفای و آیپاد کار میکردند. گریگنان ادامه میدهد:
یکی از نمونههای اولیهای که من به استیو جابز نشان دادم، این بود: ما یک آیپاد را شکافتیم و یک قطعه وایفای به آن اضافه کردیم. مشخصا این دستگاه چیز چندان جالبی نبود؛ اما ما به سراغ اصلاح نرمافزار آن رفتیم.
این همان آیپاد با یک چرخ بود که میتوانست بهصورت بسیار آشفته وب را جستجو کند. گریگنان میگوید:
شما چرخ را کلیک میکردید، شما میتوانستید روی یک صفحه وب اسکرول کنید و اگر لینکی در صفحه وجود داشت، هایلایت میشد و شما میتوانستید روی آن کلیک کنید و به صفحه مورد نظر بروید. این اولین بار بود که ما امواج رادیویی را آزمایش میکردیم.
این برای اولین بار بود که استیو جابز میدید اینترنت روی یک آیپاد وجود دارد. گریگنان میگوید:
استیو جابز فورا گفت: «این آشغاله. من این را نمیخواهم. من میدانم که کار میکند. فهمیدم. بسیار ممنون، اما این یک آزمایش چرند است.» تیم اجرایی سعی داشت به استیو جابز بفهماند که تولید گوشی توسط اپل، ایدهای عالی است. استیو جابز واقعا راه موفقیت را نمیدید.
همه سعی داشتند استیو جابز را قانع کنند گوشی موبایل بسازد
یکی از کسانیکه که سعی داشت استیو جابز را قانع کند، مایک بل بود. بل از کارمندان با سابقه اپل با ۱۵ سال سابقه کار بود که پیش از این در بخش وایرلس موتورولا کار میکرد. او معتقد بود که کامپیوترها، موزیک پلیرها و موبایلها به سمت یک نقطه همگرا میشوند. او و استیو ساکومن، یک مدیر اجرایی که روی پروژه نیوتون نیز کار کرده بود، ماهها در تلاش بودند تا جابز را قانع کنند تا گوشی بسازد. بل میگوید:
ما تمام مدت مشغول قرار دادن ویژگیهای آیپاد در گوشیهای موتورولا بودیم. این به نظر من پسروی بود. اگر تجربه کاربری آیپاد و دیگر کارهایی را که خودمان انجام داده بودیم کنار هم قرار میدادیم، میتوانستیم بازار را فتح کنیم.
دفاع از این استدلال روزبهروز سختتر میشد. جدیدترین گوشیهای با پشتیبانی از MP3 بسیار شبیه آیپاد بودند و روشهای جدیدی برای تعامل با اپراتورها آشکار شده بود. در عین حال، بل جدیدترین طراحیهای آیپاد جانی آیو را دیده بود.
در ۷ نوامبر ۲۰۰۴، بل ایمیلی به استیو جابز ارسال کرد. او در این ایمیل نوشت:
استیو، من میدانم که تو نمیخواهی گوشی موبایل تولید کنی، اما ما باید گوشی تولید کنیم. جانی آیو طرحهای جذابی برای آیپادهای آینده دارد که کسی آنها را ندیده است. ما بهجای اینکه کارمندان را وادار کنیم که روی گوشیهای دیگران کار کنند، باید برخی از این طرحها را انتخاب کنیم، کمی نرمافزار اپل را نیز برای آنها بهینه کنیم و یک گوشی از آن بسازیم.
جابز فورا با مایک بل تماس گرفت. آنها ساعتها با هم صحبت کردند و جنبههای مختلف موضوع را بررسی کردند. بل جزییات طرح خود را بیان کرد (البته اشاره به اینکه بازار جهانی موبایل در حال انفجار است، نیز فراموش نشود) و جابز آن را دقیق و موشکافانه بررسی کرد. در نهایت جابز تسلیم شد. جابز گفت:
من فکر میکنم که باید گوشی تولید کنیم.
بل میگوید:
من، جابز، آیو و ساکومن سه یا چهار روز بعد با هم ناهار خوردیم و پروژه آیفون را آغاز کردیم.
احیای تبلت اپل
در ساختمان دوم اینفینت لوپ، یک پروژه قدیمی تبلت با نمایشگر لمسی، افتان و خیزان در حال انجام بود. باس اوردینگ و عمران چاودری در حال طراحی یک رابط کاربری مبتنی بر نمایشگر لمسی بودند.
یک روز، باس اوردینگ تماسی از استیو جابز دریافت کرد. استیو جایز گفت:
ما یک گوشی خواهیم ساخت.
سالها پیش، برخی از مهندسان و طراحان اپل نمونههای اولیه یک سیستم مبتنی بر نمایشگر لمسی را توسعه داده بودند و پس از آن به سراغ پروژه آزمایشی تبلت Q79 رفته بودند. اما مجموعه مشکلاتی از جمله قیمت گران باعث توقف پروژه شد. اما با یک نمایشگر کوچک و سیستم کاهشیافته، Q79 ممکن بود بهعنوان یک گوشی کار کند. جابز به اوردینگ گفت:
نمایشگر باید کوچک و لمسی باشد. هیچ دکمه فیزیکی نباید وجود داشته باشد و همه چیز باید با نمایشگر لمسی انجام شود.
جابز از اوردینگ که متخصص رابط کاربری بود، خواست یک دمو از یک دفترچهی مخاطبین که بهصورت لمسی کنترل میشد، آماده کند. اوردینگ میگوید:
من واقعا هیجانزده بودم. من فکر کردم، بله این شاید غیر ممکن باشد، اما تلاش در این زمینه جالب خواهد بود.
او پشت میز کارش نشست و یک قسمت از صفحه نمایش مک خود به اندازه یک گوشی را انتخاب کرد و از آن برای طراحی آیفون استفاده کرد. او و تعداد کمی از دیگر طراحان، سالها در حال آزمایش رابطهای مبتنی بر نمایشگرهای لمسی بودند و آن سالها، در حال نتیجه دادن بود. اوردینگ میگوید:
ما در آن زمان دموهای دیگری داشتیم. یکی از دموها تصویری بود که میشد آن را اسکرول کرد. این تقریبا آغاز کار بود.
افکت مشهور که زمانی که به بالا یا پایین صفحه وب میرسید، نمایشگر میپرد؛ به این دلیل ساخته شد چون اوردینگ نمیتوانست بگوید چه زمانی به بالای صفحه رسیده است. اوردینگ میگوید:
من فکر میکردم که برنامهام کار نمیکند، چون سعی میکردم اسکرول کنم و اتفاق نمیافتاد. من فهمیدم که در جهت اشتباهی اسکرول میکنم. بنابراین با خود فکر کردم چگونه میتوانم کاری کنم که شخص احساس کند به آخر صفحه وب رسیده است؟
این جزییات کوچک که در حال حاضر بدیهی به نظر میرسند، حاصل سالها کار روی نمونههای آزمایشی بودهاند. اوردینگ میگوید:
من باید خیلی چیزها را آزمایش میکردم و کمی محاسبات ریاضی نیز انجام میدادم. همه کارهایی که انجام میدادم پیچید نبود، اما باید ترکیب درست را به دست میآوردم و این کمی دشوار بود.
در نهایت، اورینگ موفق شد. جابز گفت:
اوردینگ چند هفته بعد با من تماس گرفت و گفت که inertial scrolling کار میکند. زمانی که من نوار پلاستیکی، inertial scrolling و چند چیز دیگر را دیدم، با خودم گفتم: «خدای من، ما میتوانیم از اینها یک گوشی بسازیم.»
در اواخر سال ۲۰۰۴، اسکات فورستال به اتاق گرگ کریستی رفت و خبر را به او داد؛ استیو میخواهد گوشی تولید کند. او یک دهه برای شنیدن چنین حرفهایی انتظار کشیده بود.
کریستی پرشور و بیحوصله است؛ او بدنی تپل و چشمانی تیزبین سرشار از پویایی دارد. او در دهه ۹۰ که اپل در سراشیبی سقوط قرار داشت، به اپل پیوست تا روی نیوتون کار کند. سپس اپل را تحت فشار قرار داد تا گوشی نیوتون را نیز تولید کند. کریستی میگوید:
من مطمئنا دهها بار این موضوع را تکرار کردم. اینترنت نیز موافق بود. این میتواند کار بزرگی باشد: موبایل، اینترنت، تلفن.
حال تیم رابط کاربری او رادیکالترین چالش خود مواجه شده بود. اعضای تیم او در طبقه دوم ساختمان دوم اینفینیت لوپ گرد هم آمدند تا ویژگیها، قابلیتها و ظاهر پروژه تبلت ENRI را گسترش دهند. تعدادی از مهندسان و طراحان در اتاقی که پر از فرشهای کهنه، اثاثیهی منزل قدیمی، یک دستشویی که آب میداد، تخته سفید و پوستر یک مرغ روی دیوار بود، دفتر کاری برای خود دست و پا کردند.
پروژه آیفون از همان ابتدا مخفیکاری زیادی داشت
جابز از این اتاق خوشش میآمد، چون امن بود، پنجره نداشت و از چشمان فضول در امان بود. جابز از همان ابتدا پروژه جدید آیفون را با مخفیکاری زیادی محافظت میکرد. کریستی میگوید:
حتی افراد بخش نظافت نیز اجازه ورود به اتاق ما را نداشتند؛ چون تختهسفیدهای لغزان به دیوار آویزان بودند و تیم ایدههای خود را روی آنها ترسیم میکردند و طرحهای خوب پاک نمیشدند. ما آنها را پاک نمیکردیم. آنها به بخشی از مکالمه ما در مورد طراحی تبدیل شدند.
گفتگوی آنها در مورد این بود که چگونه میتوان رابط کاربری مبتنی بر نمایشگر لمسی را با ویژگیهای گوشیهای هوشمند ترکیب کرد.
خوشبختانه، آنها شروع خوبی داشتند. آنها به دموهای تیم ENRI دسترسی داشتند. بعلاوه، عمران چاودری طراحی Dashboard را که پر از ویجتهایی همچون ماشینحساب، تقویم، سهام، یادداشت و ... بود، رهبری کرده بود که میتوانست برای گوشیها نیز مفید باشد. چاودری میگوید:
ایده اولیه برای گوشی این بود که تمام این ویجتها را بتوانید در جیب خود داشته باشید.
بنابراین، تمام ویجتها را به گوشی پورت کردند.
ایده اصلی برای آیکونها تنها در یک شب و در زمان توسعه Dashboard حاصل شده بود. عمران میگوید:
این یکی از ضربالاجلهای دیوانهوار استیو جابز بود. او میخواست از هر چیزی یک دمو ببیند.
بنابراین او و فردی اژورز، یکی از اعضای جدید تیم رابط کاربری، یک شب طولانی را صرف کردند تا طراحی مستقیمالخط آیکونها را برای ویجتها توسعه دهند؛ طرحی که بعدها به استاندارد آیفون تبدیل شد. عمران ادامه میدهد:
جالب است، ظاهر آیکونهای گوشیهای هوشمند برای دهههای آینده، تنها در طول چند ساعت ایجاد شد.
در ابتدا حتی نحوه قرار گرفتن آیکون اپلیکیشنها مشخص نبود
آنها باید کارهای بنیادین را نیز انجام میدادند؛ بهعنوان مثال، زمانی که گوشی را روشن میکنید، آیکونها باید چگونه قرار گیرند؟ شاید اینکه آیکونهای اپلیکیشنها بهصورت یک شبکه کنار هم قرار گیرند، بدیهی به نظر برسد (معما چو حل گشت، آسان شود!)؛ اما در آن زمان این مسائل حل نشده بود. اوردینگ میگوید:
ما روشهای دیگری امتحان کردیم. بهعنوان مثال، یکی از راهحلها این بود که لیستی از آیکونها داشته باشیم که بعد از آیکون، اسم اپلیکیشن قرار گیرد.
روش فعلی که با نام تختهی پرش (Springboard) نامیده میشود، بعدا بهعنوان استاندارد معرفی شد. اوردینگ میگوید:
اصولا آیکونها شبیه چیکلت (نوعی آدامس مربعی شکل با گوشههای گرد) شدند. این ایدهای عالی و بسیار زیبا بود.
چاودری از تیم طراحی صنعتی درخواست کرد چند نمونه مدل چوبی از آیفون درست کنند تا آنها با استفاده از مدلهای چوبی، بتوانند اندازه بهینه آیکونها را پیدا کنند.
دموهای چندلمسی نویدبخش بودند و سبک گوشی کمکم شکل میگرفت. اما چیزی که تیم طراحی نداشت، انسجام و پیوستگی بود؛ تیم طراحی فاقد یک ایده واحد در مورد اینکه گوشی لمسی چگونه باید باشد، بود. کریستی میگوید:
ما فقط مجموعهای طرح داشتیم. تکههای کوچکی از ایده، شبیه تاپاس (نوعی پیشغذای اسپانیایی). یک تکه از این، یک تکه از آن. یکه تکه از لیست تماس، یک تکه از سافاری.
البته که پیشغذا جابز را سیر نمیکرد؛ جابز غذای کامل میخواست. بنابراین از ارائههای تیم بسیار ناامید شده بود. کریستی میگوید:
در ژانویه سال جدید، جابز خشمناک شد و به ما گفت ما نمیفهمیم که چه کاری باید بکنیم.
این تکهها ممکن است عالی بوده باشند؛ اما هیچ چیزی تکههای متفاوت را به هم وصل نمیکرد؛ تنها تودهی درهم و برهمی از نیماپلیکیشنها و ایدهها وجود داشت. کریستی ادامه میدهد:
بهمثابه این بود که یک نوشته را به ویراستار بدهید که چند جمله در پاراگراف اول وجود داشته باشد، چند جمله در پاراگراف دوم و الی آخر. اما نتیجهگیری وجود نداشته باشد. این کافی نبود. استیو به ما اولتیماتوم داد. او به ما گفت که تنها دو هفته فرصت داریم. این اولتیماتوم در فوریه ۲۰۰۵ بود و ما رژه مرگ دوهفتهای را آغاز کردیم.
بنابراین کریستی تیم رابط کاربری را فراخواند و به آنها فهماند که باید در رژه شرکت کنند. کریستی به تیم رابط کاربری گفت:
ساختن گوشی آن چیزی بوده است که من همیشه میخواستم انجام دهد. من فکر میکنم شما هم دوست دارید که گوشی موبایل بسازید. اما تنها دو هفته فرصت دارید تا شانس خود را برای آخرین بار امتحان کنید و من واقعا میخواهم این کار را انجام دهم.
کریستی شوخی نمیکرد. کریستی برای یک دهه معتقد بود که رایانش موبایل و گوشی موبایل همگرا خواهند شد. این فرصت نهتنها باعث میشد که ثابت کند حرفش درست است، بلکه میتوانست جرقه آن را بزند.
همه اعضای تیم که چندان هم بزرگ نبود، موافق بودند. آنها زیاد کار کردند تا تکههای ایدهها را به هم بچسبانند و آنها را به ایده کلی بالغ تبدیل کنند. به هر طراحی مسئول این شد که یک ایده را واقعیت ببخشد و تیم دو هفته شبانهروز بیدار بود تا بتواند شکل آیفون اولیه را کامل کند. در پایان رژه مرگ، محصولی شبیه یک گوشی کامل از بخش رابط کاربری بیرون آمد. کریستی میگوید:
من هیچ شکی ندارم که اگر الان میتوانستم آن نمونه اولیه را بازیابی کنم و به شما نشان دهم، بهراحتی آن را بهعنوان آیفون تشخیص میدادید.
در این نمونه اولیه، دکمه هوم، اسکرول کردن و قابلیت مدیریت محتوای چندرسانهای با استفاده از لمس وجود داشت. کریستی میگوید:
ما کلیات داستان را به استیو نشان دادیم. ما به او صفحه هوم را نشان دادیم، ما به او نشان دادیم که چگونه تماس برقرار میشود، چگونه میتوان به لیست تماس رفت، چگونه میتوان از سافاری استفاده کرد. ما تنها چند جمله نگفتیم، ما تمام داستان آیفون را روایت کردیم.
جابز از داستان خوب خوشش میآمد. کریستی میگوید:
این کار یک موفقیت فوقالعاده بود. استیو میخواست دو بار نمونه را آزمایش کند. هر کسی که نمونه اولیه آیفون را میدید، آن را تحسین میکرد.
این همچنین به این معنا بود که پروژه فورا محرمانه شد. پس از نشان دادن این دمو، در دو طرف راهروی گروه رابط کاربری در طبقه دوم ساختمان دوم اینفینیت لوپ، دستگاه حضور و غیاب نصب شد. کریستی میگوید:
ما کاملا محصور شده بودیم. ما مانند زمانی که زندانبان پس از یک شورش زندانیان، آنها را محصور میکند، زندانی شده بودیم.
این همچنین بدان معنا بود که آنها هنوز کارهای زیادی باید انجام میدادند. اگر مرحله تحقیقات رابط کاربری را مقدمه و مرحله الگو گرفتن از تبلت را فصل اول بدانیم، پس نمونه اولیه آیفون فصل دوم بود و هنوز فصلهای زیادی برای نوشتن باقی مانده بود. اما حال که استیو جابز روی این داستان وقت صرف کرده بود، میخواست آن را با سبک عالی به بقیه شرکت نشان بدهد. استیو قصد داشت نمونه اولیه آیفون را در جلسه Top 100 اپل نشان دهد. اوردینگ میگوید:
Top 100 جلسهای است که هر چند وقت یکبار توسط افراد مهم اپل برگزار میشود و در آن جهت شرکت مشخص میشود.
جابز برای جلسهی Top 100، صد نفر از کارمندان برجسته اپل را دعوت میکرد و آنها در Top 100 در مورد محصولات و استراتژیهای جدید صحبت میکردند. برای کارمندان رو به رشد اپل، این جلسه، جلسه شکست یا موفقیت بود. جابز انتظار داشت ارائههایی که در Top 100 انجام میگیرد، در حد جلسه رونمایی محصولات باشد. کریستی میگوید:
از آن زمان تا ماه می، دشواریها و مسائل دیگری وجود داشت. چه اپلیکیشنهایی باید وجود داشته باشند؟ تقویمی که در دست جا بگیرد، چگونه باید باشد؟ آیا باید ایمیل وجود داشته باشد؟ هر قدمی که در این مسیر برمیداشتیم، مانند اجرای محتوا در آیتیونز، نمونه اولیه واقعیتر و ملموستر میشد. نرمافزار آیفون بهعنوان یک پروژه طراحی در راهروی من و توسط تیم من شروع شد.
کریستی نرمافزار آیپاد را هک کرد تا طراحان بتوانند درکی از ظاهر اپلیکیشنها روی یک دستگاه داشته باشند. دمو کمکم داشت شکل میگرفت. اوردینگ میگوید:
شما میتوانستید آیکونهای اپلیکیشن ایمیل و مرورگر را لمس کنید و آنها تا حدودی کار میکردند. این اپلیکیشنها کار نمیکردند، اما ایده کلی را میرساندند.
کریستی از کلماتی برای توصیف کار کردن تیم آیفون استفاده میکند که شاید شما هم حدس زده باشید. کریستی میگوید:
این کار، کاری سخت، شدید و جانفرسا بود. من برای اعضای تیم هتل کرایه کرده بودم تا لازم نباشد برای رفتن به منزل خود، رانندگی کنند. گاهی اعضای تیم شب را در خانه من به سر میبردند. اما در عین حال، مشعوفکننده بود.
استیو جابز بهشدت از نتایج اولیه شگفتزده شده بود. بهزودی، افراد دیگر نیز همین حس را داشتند. ارائه تیم آیفون در جلسه Top 100 یک موفقیت عظیم بود.
ادامه دارد...