حومه یا مرکز؛ ساکنان کدام بخش شهرها افسردهتر هستند؟
رشد سریع شهرنشینی چالشهای متعددی را به دنبال دارد. برای مثال چگونه میتوان با رویکرد سبزتر ساخت و ساز کرد؟ همچنین چگونه میتوان سلامت شهروندان را تضمین کرد؟ به نظر میرسد پاسخ به این پرسشها به نوعی بدهبستان وابسته است. بر اساس بسیاری از پژوهشها، محلههای متراکمتر برای سیارهی زمین بهتر هستند اما با ریسک بالاتر افسردگی همراهاند.
شاید در نگاه اول این طور به نظر برسد که افسردگی در حومهی شهر کمتر است. استرس، سر و صدا، آلودگی هوا، تنهایی و نبود نور آفتاب روی سطح زمین به دلیل برافراشتگی ساختمانهای مرتفع و آسمانخراشها تنها نمونههایی از چالشهای انسان شهری هستند. این معیارها میتوانند عامل افزایش ریسک ۳۹ درصدی افسردگی برای مناطق شهری در کشورهای اروپای غربی و ایالات متحده باشند.
اما برخی مناطق شهری بهتر از بقیه هستند. به گزارش کانورسیشن، کارین چن، پژوهشگر پسادکترای جغرافیا در دانشگاه ییل به همراه استفن بارتل پژوهشگر پایداری شهری از دانشگاه استکهلم سوئد، در پژوهشی جدید که در مجلهی Science Advances منتشر شد، نشان دادند افراد در مناطق حومهی شهر بیشتر از ساکنین مرکز شهر در معرض خطر افسردگی قرار دارند.
معیارهای مهم
پژوهشگرها میخواستند بدانند کدام معیارها در محیط ساخت و ساز اهمیت بیشتری برای سلامت روانی دارند. با پاسخ به این پرسش میتوان شهرهای بهتری را طراحی کرد که سلامت روان افراد را بهبود میدهند.
یک هکتار زمین میتواند میزبان جمعیت یکسانی با ساختمانهای کم ارتفاع متراکم یا ساختمانهای مرتفع پراکنده باشد. چنین ساختمانهای مرتفعی میتوانند در مناطق تجاری پر رفتوآمد یا مناطق شهری رو به فضای سبز قرار داشته باشند.
با اینحال حومهی شهرها دارای تراکم متوسطی از ساختمانهای کم ارتفاع هستند. بنابراین کدام روش را باید اتخاذ کرد؟ پژوهشگرهای دانشگاه ییل، استکهلم و گاول سوئد و همچنین دانشگاه آرهوس و کوپنهاگ دانمارک برای پژوهش جدید خود به بررسی تعداد زیادی از منابع پیشین پرداختند. آنها با استفاده از ابزارهای یادگیری ماشین، تصاویر ماهوارهای تمام ساختمانهای دانمارک را در بازهای سی ساله (۱۹۸۷-۲۰۱۷) بررسی کردند. سپس این تصاویر را بر اساس ارتفاع و تراکم به دستههای مختلفی تقسیم کردند.
آنها نقشهی حاصل را با آدرسهای مسکونی و دفاتر ثبت اقتصادی و سلامت دانمارک ترکیب کردند و به این ترتیب توانستند معیارهای تأثیرگذار بر افزایش ریسک افسردگی مثل وضعیت اجتماعی اقتصادی یا تشخیص بیماری روحی والدین را بررسی کنند.
بر اساس نتایج هیچ همبستگی شفافی برای تأثیر نواحی پرتراکم شهری بر افسردگی شهری دیده نشد. شاید دلیل این مسئله هم این باشد که مراکز شهری متراکم میتوانند فرصتهای شبکهسازی و تعامل اجتماعی بیشتری را فراهم کنند که به سود سلامت روان است.
همچنین به نظر میرسد مناطق روستایی هم ریسک مشکلات سلامت روان را افزایش نمیدهد. در عوض بر اساس معیارهای اجتماعی اقتصادی، بیشترین ریسک سلامت روان به مسکنهای کم ارتفاع حومهی شهر اختصاص مییابد.
ساختمانهای چند طبقه در مناطق مرکزی یا مناطق حومهی شهری نزدیک به شهر با دسترسی آسان به فضاهای باز مثل پارکهای سبز و خطوط ساحلی، به شکل شگفتانگیزی کاهش ریسک افسردگی را نشان دادند؛ درحالیکه مناطقی با ساختوساز کم ارتفاع و تراکم متوسط مثل نواحی مسکونی برونشهری، ریسک افسردگی را افزایش میدهند.
مفاهیمی برای برنامهریزی شهری
به عقیدهی پژوهشگرها، ریسک نسبتا بالاتر افسردگی در حومهی کمارتفاع و پراکندهی شهر احتمالا به دلیل سفرهای طولانی با خودرو، فضای باز عمومی کمتر و عدم تراکم مسکونی کافی برای ساخت مکانهای تجاری مثل فروشگاهها، کافهها و رستورانها برای گردهمایی افراد است؛ اما احتمالا معیارهای دیگری هم بر این ریسک تأثیر دارند.
البته این یافتهها به این معنی نیستند که زندگی در حومهی شهر هیچ مزیتی ندارد. برخی افراد در واقع حریم خصوصی، سکوت و داشتن باغ خود را ترجیح میدهند. پژوهشگرها امیدوارند این بررسی بهعنوان مبنایی برای برنامهریزی شهری مورد استفاده قرار بگیرد.
بهترین گزینه، سرمایهگذاری در مسکن مرتفع است که در آن سبک زندگی به مالکیت خودروی شخصی وابسته نیست و همچنین میتوان فضایی را برای دسترسی به خطوط ساحلی، کانالها، دریاچهها یا پارکهای شهری طراحی کرد. همچنین میتوان دسترسی حومهی شهرها به خدمات شهری و فضاهای باز عمومی را بهبود دارد و در عین حال مطمئن شد که فضاهای پیادهروی در مناطق خودرومحور تعبیه شدهاند.
پژوهش جدید در واقع به ماهیت اجتماعی انسان اشاره میکند. بهطور کلی، سطح مشخصی از تراکم جمعیت برای ایجاد جوامع زندهای که بتواند میزبان فروشگاهها، کسبوکارها و حمل و نقل عمومی و فضای باز باشد، لازم است. برای مثال در کپنهاگ، مردم معمولا در کنار کانال با دوستان خود وقت میگذرانند. این مناطق محلی برای تمرکز فروشگاهها و طبیعتی است که مردم میتوانند در آن نقاط جمع شوند. همچنین مراکز شهر نسبت به حومههای خودرو محور، تأثیر کمتری بر تغییرات اقلیمی دارند.
با اینکه این پژوهش معضل بیکاری و درآمد را کنترل کرده است لازم است بدانیم انتخابهای مسکن تحت تأثیر معیارهای اجتماعی اقتصادی قرار دارند یا خیر. برای مثال ویژگیهایی مثل نزدیکی به فضای سبز یا آب بر افزایش قیمت مسکن در مناطق شهری تأثیر میگذارند.
بنابراین اقدام برای شناسایی نابرابریها را باید برای پروژههای مسکن،درآمد در اولویت قرار داد. شناسایی این عوامل برای تضمین استفادهی بهینه از برنامهریزی شهری برای بهبود رفاه شهروندان ضروری است به گونهای که برنامهها جامع باشند و بدون توجه به اصالت و جایگاه طبقات کم درآمد انجام شوند.
شاید یافتههای پژوهشی در دانمارک برای دیگر کشورها قابل پیادهسازی نباشند؛ اما بهطورکلی معیارهای اجتماعی محیطی سلامت روان به زمینههای جغرافیایی و فرهنگی وابستهاند. همچنین چارچوب این پژوهش میتواند به مبنایی برای پژوهشهای آینده در دیگر کشورهای جهان تبدیل شود.