علت خنده و شوخ‌طبعی از نگاه علمی چیست؟

یک‌شنبه ۹ تیر ۱۳۹۸ - ۲۲:۳۰
مطالعه 11 دقیقه
دانشمندان علوم اعصاب و فیلسوفان در تلاش برای درک شوخ‌طبعی هستند؛ اما اینکه کدام جنبه از شوخ‌طبعی یا یک موقعیت، آن را خنده‌دار می‌کند، هنور شناخته‌شده نیست.
تبلیغات

تئوری‌های متعددی در زمینه‌ی خنده و شوخ‌طبعی ارائه شده است که در آن‌ها عنوان می‌شود افراد از بداقبالی دیگران، هنگام بیان عواطف ممنوعه، با کنار هم قرار دادن مفاهیم ناسازگار و طی برآورده نشدن انتظارات خود می‌خندند. در یک طرح نیز چندین فرضیه به هم بافته می‌شود: شوخ‌طبعی زمانی حاصل می‌شود که فرد درمی‌یابد هنجاری نقض شده و این نقض ملایم است. خنده ممکن است به‌عنوان راهی برای تقویت همبستگی در جوامع تکامل پیدا کرده باشد.

پژوهشگران زیادی سعی کرده‌اند به‌ علت خندیدن پی ببرند؛ همان‌طور که کریستین جارت در مقاله‌ی سال ۲۰۱۳ خود این معما را در بخش عنوان مقاله ذکر کرد دانشمندان هنوز درحال تلاش برای توضیح این هستند که دقیقا چه چیزی موجب می‌شود مردم بخندند. درواقع خود مفهوم شوخ‌طبعی، گیج‌کننده است. هر فردی به‌صورت شهودی شوخی را درک می‌کند و لغت‌نامه‌ها آن را به‌سادگی به‌عنوان «ویژگی سرگرم‌کننده» تعریف می‌کنند، اما دشوار است که شوخی را طوری تعریف کنیم که تمام جنبه‌هایش دربرگرفته شود.

شوخی ممکن است موجب خنده‌ای کوتاه یا انفجاری شود؛ می‌تواند با استفاده از کلمات، تصاویر، فیلم و نمایش بیان شود و نیز می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد؛ از جوک‌های ساده تا طعنه‌های تند و تیز و از شیرین‌کاری‌ها و نمایش‌های فیزیکی تا سخنان دوپهلو.

چارلی چاپلین

چارلی چاپلین از بزرگان کمدی اسلپ‌استیک (بزن‌بکوب) بود؛ این سبک، روی شیرین‌کاری‌های فیزیکی متکی است. چاپلین کمدی خویش را با اندوه و تعهد اجتماعی ترکیب کرده بود

دانشمندان برای بیش از دو هزار سال فرض می‌کردند که تمام اشکال شوخی یک عنصر مشترک دارند. جست‌وجو برای این ماهیت، نخست ذهن فیلسوفان و سپس روان‌شناسان را به خود مشغول کرد که ایده‌های فلسفی را به مفاهیم قابل آزمایش ترجمه می‌کنند. قدیمی‌ترین تئوری طنز که به زمان افلاطون و دیگر فیلسوفان یونان باستان می‌رسد، فرض می‌کرد که در یک شوخی افراد نسخه‌ی گذشته‌ی خود را می‌بینند و از بداقبالی دیگران به‌علت احساس برتری بر آن‌ها می‌خندند.

در قرن ۱۸، تئوری آزاد شدن مطرح شد. زیگموند فروید که این تئوری را به‌صورت جامع ارائه داد، می‌گفت خنده به فرد اجازه می‌دهد که انرژی عصبی سرکوب‌شده را آزاد کنند. طبق نظر او، این فرایند توضیح می‌دهد که چرا مضامین مرتبط با موضوعات ممنوعی مثل مسائل جنسی و جوک‌هایی که موضوعات اخلاقی و اجتماعی خاص را مورد حمله قرار می‌دهند، می‌تواند برای ما سرگرم‌کننده باشد. با بیان شوخی مرتبط با این مضامین، به یک انرژی که در حالت عادی صرف سرکوب امیال یا خصومت می‌شود، نیازی نیست و این انرژی به‌صورت خنده آزاد می‌شود.

سومین توضیح قدیمی شوخ‌طبعی، «ناسازگاری» است. افراد از کنارهم‌گذاردن مفاهیم ناسازگار و نیز دربرآورده نشدن توقعاتی که انتظارش را داشتند (ناسازگاری بین انتظارات و واقعیت) می‌خندند. براساس یک نسخه از این تئوری که با نام «حل ناسازگاری» شناخته می‌شود، خندیدن زمانی اتفاق می‌افتد که فرد به‌طور غیرمنتظره متوجه ناسازگاری بین مضامین مرتبط با هم می‌شود.

اگرچه این تئوری‌ها همه حرفی برای گفتن دارند، ولی کافی نیستند. آن‌ها یک چارچوب تئوریکی کامل و فرضیه‌ای ارائه نمی‌دهند که بتواند با استفاده از پارامترهای به‌خوبی‌تعریف‌شده، اندازه‌گیری شود. آن‌ها همچنین تمام انواع شوخ‌طبعی را دربر نمی‌گیرد و آن‌ها را توضیح نمی‌دهند. برای مثال هیچ‌کدام جذابیت اسلپ‌استیک را توضیح نمی‌دهند.

به‌منظور یکی کردن تئوری‌های مختلف و برطرف کردن محدودیت‌های آن‌ها، در سال ۲۰۱۰، دو تن از دانشمندان دانشگاه کلرادو بولدر (پیتر مک‌گرو و کالب وارن) یک تئوری مطرح کردند که آن را «تعدی بی‌خطر» نامیدند. دلیا کیارو، زبان‌شناس دانشگاه بولونیا در ایتالیا می‌گوید: «این ایده‌ بسیار جالب است».

فرضیه‌ی مک‌گرو و وارن از تئوری ناسازگاری مشتق شده اما عمیق‌تر است. آن‌ها پیشنهاد می‌کنند که شوخ‌طبعی زمانی ایجاد می‌شود که یک فرد به‌طور هم‌زمان درمی‌یابد یک هنجار اخلاقی، اجتماعی یا فیزیکی نقض شده و اینکه این نقض چندان اهانت‌آمیز، سرزنش‌کردنی یا ناراحت‌کننده نیست. ازاین‌رو، کسی که این نقص را مسئله‌ی مهمی تلقی نمی‌کند، با آن سرگرم خواهد شد ولی کسی که آن را نامناسب می‌داند، به آن نخواهد خندید. یافته‌های تجربی حاصل از مطالعات انجام‌شده به‌وسیله‌ی مک‌گرو و وارن این فرضیه را تأیید می‌کنند. برای مثال در یک مورد حکایت کلیسایی مطرح شد که برای به خدمت گرفتن افراد باایمان، یک قرعه‌کشی اتومبیل شاسی‌بلند برگزار می‌کند. درحالی‌که این حکایت برای افراد با ایمان خنده‌دار نبود، ولی موجب خنده‌ی افراد ناباور شد.

رفتار جلف نیز می‌تواند تاحدودی محصول فاصله گرفتن از یک وضعیت (برای مثال زمان) باشد. گفته می‌شود که طنز حاصل تراژدی است که زمان به آن اضافه می‌شود. تجدید خاطره‌ی یک اتفاق بد (برای مثال یک تصادف با ماشین که اثرات ماندگاری نداشته است)، با گذشت زمان می‌تواند خنده‌دار شود. دوری جغرافیایی یا عاطفی نیز چنین فاصله‌ای ایجاد می‌کند.

در آزمایشی به شرکت‌کنندگان تصاویر ترسناکی نشان داده می‌شد (مانند مردی که انگشت خود را در بینی فرو برده و از چشمش درآورده است). وقتی به شرکت‌کنندکان گفته می‌شد که این تصاویر فتوشاپ هستند، موجب خنده‌ی آن‌ها می‌شد ولی وقتی گفته می‌شد که تصاویر واقعی هستند، آن‌ها کمتر می‌خندیدند. وقتی به آن‌ها گفته می‌شد تصاویر واقعی است، آن‌ها درهنگام مشاهده‌ی تصاویری که شامل ناهنجاری‌های معمولی می‌شد (مثلا مردی که ریشش یخ زده بود) می‌خندیدند. مک‌گرو استدلال می‌کند که احتمالا یک نقطه‌ی خنده‌آوری بهینه وجود دارد که توازنی بین میزان بد بودن یک موضوع و میزان فاصله با آن برقرار است.

خنده در حیوانات

تئوری تکاملی

ایده‌ی تعدی بی‌خطر محدودیت‌هایی دارد: این تئوری توضیح‌دهنده‌ی عامل آغازگر خنده است اما، برای مثال، نقش شوخ‌طبعی در موفقیت تکاملی انسان را توضیح نمی‌دهد. چندین تئوری دیگر که همه‌ی آن‌ها حاوی عناصری از مفاهیم قدیمی‌تر هستند، سعی کرده‌اند برای شوخ‌طبعی یک مزیت تکاملی عنوان کنند. طبق گفته‌ی گیل گرین‌گروس، انسان‌شناس دانشگاه نیومکزیکو، شوخ‌طبعی و خنده در هر جامعه‌ای و نیز درمیان میمون‌ها و حتی موش‌های صحرایی دیده می‌شود. این جهانی بودن نشان‌دهنده‌ی یک نقش تکاملی است. بااین‌حال، شوخ‌طبعی و خنده می‌تواند محصول فرعی فرایندهای مهم دیگری باشد که برای بقا اهمیت داشته است.

در سال ۲۰۰۵، دیوید اسلون ویلسون و همکارش، متیو جرویس، هر دو از زیست‌شناسان تکاملی دانشگاه بینگهمتون، توضیحی از مزایای تکاملی شوخ‌طبعی ارائه کردند. ویلسون یکی از طرفداران تئوری «انتخاب گروهی» است. این تئوری تکاملی مبتنی بر این ایده است که در گونه‌های اجتماعی مانند انسان، ازنظر انتخاب طبیعی، ویژگی‌هایی مطلوب هستند که موجب افزایش ماندگاری گروه و نه فقط افراد ‌شوند.

ویلسون و جرویس مفهوم انتخاب گروهی را در دو نوع مختلف از خنده‌ی انسان به‌کار می‌برند. خنده‌ی بی‌اختیار، عاطفی، تکانشی و غیرارادی یک تظاهر واقعی از سرگرمی و خوشی است و واکنشی دربرابر نمایش‌ها یا گفته‌های خنده‌دار است. این نوع خنده را می‌توان هنگام غلغلک و بازی کودکان مشاهده کرد. این نمایش از خنده، خنده‌ی دوشن (Duchenne laughter) نامیده می‌شود که نام آن برگرفته از گیلام بنجامین آماند دوشن است که این نوع خنده را برای نخستین بار در اواسط قرن ۱۹ توصیف کرد. برعکس، خنده‌ی غیردوشن تقلیدی عمدی و نه چندان عاطفی از خنده‌ی بی‌اختیار است. افراد این نوع خنده را به‌عنوان یک استراتژی اجتماعی ارادی به‌کار می‌برند.

خنده دوشن و غیردوشن

به‌گفته‌ی پژوهشگران، تظاهرات چهره‌ای و مسیرهای عصبی کنترل‌کننده‌ی این دو نوع خنده با هم فرق دارند. خنده‌ی دوشن از ساقه‌ی مغز و سیستم لیمبیک (مسئول عواطف) ریشه می‌گیرد، درحالی‌که خنده‌ی غیردوشن به‌وسیله‌ی مناطق پیش‌حرکتی ارادی قشر پیشانی (که در حرکات برنامه‌ریزی‌شده مشارکت دارد) کنترل می‌شود. مکانیسم‌های عصبی این دو نوع خنده چنان متمایز هستند که در برخی از اشکال فلجی صورت تنها یک مسیر تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

طبق گفته‌ی ویلسون و جرویس، دو فرم از خنده و مکانیسم‌های عصبی پشت‌صحنه‌ی آن‌ها طی زمان‌های متفاوتی تکامل پیدا کرده‌اند. خنده‌ی خود‌به‌خودی ریشه در بازی‌های نخستی‌های اولیه دارد و درحقیقت ویژگی‌های مشترکی با آواهای صوتی حیوانات دارد. خنده‌ی کنترل‌شده ممکن است بعدا با توسعه‌ی گفتگوهای غیرجدی، سرزنش و تمسخر در تعاملات اجتماعی تکامل پیدا کرده باشد. نویسندگان پیشنهاد می‌کنند که اشکال اولیه‌ی خنده به‌تدریج در طول تکامل بیولوژیکی و فرهنگی انسان‌ها و طی چندین مرحله پیشرفت کرده است.

حدود ۴ تا ۲ میلیون سال پیش، خنده‌ی دوشن به یک چسب اجتماعی تبدیل شد. این ابزار موجب تقویت تعاملات بین اعضای یک گروه در دوره‌های ایمنی و سیری شد. خنده‌ی اعضای یک گروه در پاسخ به چیزی که آن را ویلسون و جرویس «شوخی‌های نخستین» می‌خوانند، شاخص قابل اعتمادی از زمان‌های دارای امنیت و آرامش بود و مسیر را برای توسعه‌ی عواطف مفرح هموار کرد. هنگامی که اجداد بعدی مهارت‌های اجتماعی و شناختی پیچیده‌تری کسب کردند، خنده‌ی دوشن و شوخی‌های نخستین تبدیل به پایه‌ای برای توسعه‌ی اشکال پیچیده‌تر و عملکردهای جدید شوخ‌طبعی شد. در دنیای حاضر خنده‌ی غیردوشن همراه‌با نیمه‌ی تاریک خود ظاهر می‌شود: استراتژیک، محاسبه‌شده و حتی تمسخرآمیز و پرخاشگرانه.

در طول سال‌ها، تئوری‌های دیگری نیز توضیحات متفاوتی برای نقش شوخ‌طبعی در تکامل پیشنهاد کرده‌اند که نشان می‌دهد شوخ‌طبعی و خنده شاید نقشی در انتخاب شرکای جنسی و تخفیف تهاجم و درگیری داشته باشد.

لورل و هاردی

کمدی‌های لورل و هاردی، مثال‌هایی از زیرمجموعه‌ای از کمدی اسلپ‌استیک است که «سوختگی آرام» نامیده می‌شود. این اصطلاح اشاره به موقعیتی دارد که در آن یک حادثه‌ی به‌ظاهر جزئی به‌طور اجتناب‌ناپذیری به پایانی ویرانگر منتهی می‌شود.

کشف اشتباهات

یکی از جدیدترین ایده‌های مرتبط با علت خنده در سال ۲۰۱۱ در کتابی به نام درون جوک‌ها (Inside Jokes) آمده است. متیو ام‌هارلی، یکی از نویسندگان این کتاب که به تئوری ناسازگاری علاقه دارد، در وب‌سایت خود نوشت:

شوخی با نوعی اشتباه در ارتباط است. به‌نظر می‌رسد که هر جناس، جوک و رویداد خنده‌داری حاوی نوعی اشتباه باشد و پاسخ معمول، لذت بردن از این نادانی است.

این زمانی مفهوم پیدا می‌کند که فرد مقابل دشمن یا رقیب شما است ولی اگر وی از افراد مورد علاقه‌ی شما باشد، چنین چیزی اتفاق نمی‌افتد. این مشاهده موجب شد که او بپرسد: چرا ما از اشتباهات لذت می‌بریم؟ پیشنهاد او این بود که این خود اشتباهات نیستند که افراد به‌خاطر آن‌ها می‌خندند. این پاداش عاطفی برای کشف و درنتیجه ازبین‌بردن اشتباهات در تفکر است. ما از اشتباه کردن لذت نمی‌بریم، بلکه از زدودن آن‌ها لذت می‌بریم.

فرض هارلی این است که ذهن ما به‌طور مداوم درمورد آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد و نیز قصد دیگران پیش‌بینی‌ می‌کند. بر‌این اساس، شوخ‌طبعی درکنار این روند ثابت تکامل پیدا کرده است. افراد از ناهمخوانی بین انتظاراتی که داشتند و آنچه که در واقعیت اتفاق می‌افتد (تازمانی که این ناهمخوانی‌ها بی‌ضرر باشد)، لذت می‌برند و این لذت موجب می‌شود که به‌دنبال یافتن چنین تضادهایی باشند.

علاوه‌بر این، خنده یک نشانه‌ی عمومی از توانایی ما برای تشخیص ناسازگاری‌ها است. این توانایی نشانه‌ای است که موقعیت اجتماعی ما را بالاتر می‌برد و به ما اجازه می‌دهد که شرکای جنسی را جذب کنیم. به‌عبارت دیگر، نقش یک جوک در حس شوخ‌طبعی همانند یک شیرینی پر از چربی و شکر برای طعم است. این یک محرک فوق‌العاده است که آغازگر انفجاری از لذت نفسانی می‌شود و در این مورد، پیامدی از کشف اشتباهات است. از آنجایی که درک ناسازگاری‌ها نیازمند اندوخته‌ا‌ی از دانش و باورها است، خنده‌ی مشترک حاکی از اشتراک جهان‌بینی‌ها، ترجیحات و عقاید اعضای یک گروه است و موجب تقویت پیوندهای اجتماعی و حس تعلق به یک گروه می‌شود.

طبق گفته‌ی هارلی، این تئوری از پیش‌بینی اینکه چه چیزی موجب خنده می‌شود، فراتر می‌رود. این تئوری همچنین ارزش شناختی شوخ‌طبعی و نقش آن در بقا را توضیح می‌دهد. و البته هنوز همان‌طور که گرین‌گروس در یک بازبینی از این کتاب اشاره می‌کند: «حتی این تئوری هم ناقص است». این تئوری به برخی سؤال‌ها پاسخ می‌دهد اما برخی را بی‌پاسخ رها می‌کند. برای مثال: چرا فهم ما از شوخ‌طبعی و لذت بسته به وضعیت خلقی یا شرایط موجود در آن لحظه تغییر می‌کند؟ جیوان آنتونیو فورابوسکو، روانشناس و سردبیر یک مجله‌ی ایتالیایی مربوط‌به مطالعات مرتبط با شوخ‌طبعی عقیده دارد: «ما یقینا حرف اخر را نشنیده‌ایم».

خنده

سؤال‌های بدون جواب

یکی از سؤال‌های بدون جواب این است که چگونه عملکردهای مختلف شوخ‌طبعی مانند تقویت پیوند اجتماعی یا تمسخر افراد و جدا کردن آن‌ها از گروه می‌تواند با هم سازگار شود؟ و اینکه وقتی خنده موجب افزایش احساس وابستگی اجتماعی می‌شود، آیا این اثر یک عملکرد اساسی از خنده است یا صرفا محصول فرعی یک نقش مهم‌تر است (مثل اینکه غذا خوردن همراه‌با دیگران دارای ارزش اجتماعی غیرقابل انکاری است، اما علت اصلی غذاخوردن تأمین نیازهای تغذیه‌ای است).

شواهد زیادی وجود دارند که نشان می‌دهند شوخ‌طبعی یک عملکرد اساسی دارد. برای مثال، رابرت پرواین از دانشگاه مریلند در مجله‌ی Current Directions in Psychological Science نشان داد افراد در جمع ۳۰ برابر بیشتر از حالت تنهایی می‌خندند. او و گروهش در این پژوهش به‌صورت پنهانی میزان خنده‌ی بی‌اختیار افراد را در موقعیت‌های مختلف مانند دانشگاه، فروشگاه و دیگر مکان‌ها مورد بررسی قرار دادند.

فورابوسکو می‌گوید که در ارتباط بین شوخ‌طبعی و خنده اختلاطی وجود دارد: «خنده یک پدیده‌ی اجتماعی‌تر است و به دلایل دیگری غیر از شوخ‌طبعی نیز اتفاق می‌افتد. علاوه‌بر این، شوخ‌طبعی همیشه موجب خنده نمی‌شود.» او مواردی را بر می‌شمرد که مشاهدات به‌نظر خنده‌دار می‌آیند ولی درواقع موجب خنده نمی‌شوند.

یک مسئله‌ی دیگر، نقش شوخ‌طبعی در جذابیت جنسی و موفقیت تولیدمثلی است. از یک دیدگاه، آگاهی از اینکه چگونه می‌توان شوخ بود، نشانه‌ای از سلامت مغز و ژن‌های خوب است و بنابراین موجب جذب شرکای جنسی می‌شود. پژوهشگران دریافته‌اند احتمال شوخ بودن در مردان، بیشتر و احتمال درک شوخ‌طبعی درمیان زنان بیشتر است؛ بدان معنا که مردان برای جلب توجه رقابت کرده و زنان انتخاب می‌کنند. البته دیدگاه‌های مختلفی در این زمینه وجود دارد. حتی اعتبار جستجوی یک تئوری واحد برای شوخ‌طبعی مورد بحث است. ما بسیاری از جنبه‌های آن را درک می‌کنیم و علم اعصاب نیز به روشن شدن آن کمک می‌کند. اما پی بردن به ذات آن مانند این است که بخواهیم مفهوم عشق را توضیح دهیم. ما می‌توانیم این موضوع را از زوایای مختلفی مورد مطالعه قرار دهیم؛ حتی می‌توانیم تأثیر نگاه معشوق را روی تعداد ضربان قلب عاشق اندازه‌گیری کنیم اما این توضیح‌دهنده‌ی خود عشق نیست. همین وضعیت درمورد شوخ‌طبعی نیز وجود دارد و شاید بهتر باشد که به‌جای تعریف، آن را توصیف کنیم.

بااین‌حال، در حال حاضر پژوهشگرانی که شوخ‌طبعی را مطالعه می‌کنند، در این رابطه وجود وجه اشتراک‌های خاصی را پذیرفته‌اند. فورابوسکو به یک عنصر شناختی اشاره می‌کند: درک ناسازگاری. او می‌گوید این لازم است ولی کافی نیست زیرا ناسازگاری‌هایی وجود دارند که خنده‌دار نیستند. بنابراین ما باید ببینیم که چه عناصر دیگری درگیر هستند. برای مثال به‌نظر می‌رسد که این ناسازگاری باید بدون اینکه کاملا رفع شود، تخفیف پیدا کند و همچنان مبهم باقی بماند؛ درواقع مانند یک موضوع غیرعادی باشد که هیچ‌گاه به‌طور کامل توضیح داده نشود. حتی برخی عناصر شناختی و روانشناسی نیز می‌توانند چنین نمایشی به راه اندازند. فورابوسکو می‌گوید:

این‌ها شامل ویژگی‌هایی مانند پرخاشگری، تمایلات جنسی، سادیسم و بدبینی می‌شوند.
تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات