چرا وسایل الکترونیکی طوری ساخته می‌شوند که زود خراب شوند

چرا وسایل برقی طوری ساخته می‌شوند که زود خراب شوند؟

چهارشنبه 19 آذر 1404 - 13:30مطالعه 20 دقیقه
باورکردنی نیست اما مهندسان شرکت‌های بزرگ حقوق می‌گیرند تا دقیقا محاسبه کنند دستگاه شما چه زمانی باید از کار بیفتد تا مجبور شوید نسخه جدید را بخرید.
تبلیغات

می‌توانید تصور کنید لامپی که به «Centennial Light» شهرت دارد، دو جنگ جهانی، فرود انسان بر ماه، فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و ظهور اینترنت را تماشا کرده باشد؟ درحالی‌که لامپ‌های مدرن خانه‌ی ما هر چند سال یک‌بار می‌سوزند و گوشی‌های هوشمندمان بعد از دو سال کُند می‌شوند، این لامپ ۱۲۰ساله، بیش از یک میلیون ساعت بی‌وقفه کارکرده است.

ما با این یک پیش‌فرض ذهنی بزرگ شده‌ایم که تکنولوژی همیشه روبه‌بهبود است و باور داریم که محصولات جدیدتر، بادوام‌تر، کارآمدتر و بهتر از نسخه‌ی قبل‌اند. پس چطور یک قرن و نیم پیش، مهندسان چیزی ساخته‌اند که انگار مهندسان فعلی از عهده‌اش بر نمی‌آیند؟

خلاصه صوتی

معمای لامپ لیورمور؛ وقتی «پیشرفت» دنده عقب می‌رود

شاید پاسخ این سؤال شبیه تئوری‌های توطئه به نظر برسد، اما متأسفانه واقعیت دارد: «لامپ ابدی» کابوس تاجران بود. وقتی شما محصولی بسازید که هرگز خراب نشود، طبیعتا مشتری یک‌بار آن را می‌خرد و دیگر هرگز شما را نمی‌بیند؛ یعنی پایان سودآوری.

پس حتما افرادی با خود فکر کرده‌اند که چه می‌شود اگر عمدا محصولات را طوری طراحی کنیم که بعد از مدتی مشخص خراب شوند؟ چه می‌شود اگر «مرگ» را در ژنتیک کالاها برنامه‌ریزی کنیم؟

آیا قرار بود افرادی عامدانه محصولات را طوری طراحی کنند که پس از مدتی خراب شود؟

این مفهوم بعدها کهنه‌سازی برنامه‌ریزی‌شده (Planned Obsolescence) نام گرفت، هرچند سال‌ها پیش از اینکه به‌عنوان یک استراتژی اقتصادی آکادمیک شناخته شود، از توافقی مخفیانه پشت درهای بسته متولد شد.

اما برای درک اینکه چگونه یخچال‌ها، پرینترها و گوشی‌هایمان برای «خراب‌شدن» طراحی می‌شوند، باید به دورانی برگردیم که اختراع روشنایی الکتریکی، خودش معجزه محسوب می‌شد و هنوز کسی یاد نگرفته بود چطور آن را خراب کند.

نبرد با فیزیک؛ وقتی ساختن سخت‌تر از خراب‌کردن بود

برای پاسخ این سوال، کانال معروف Veritasium توجه ما را به مکانیزم حباب‌های شیشه‌ای لامپ معطوف می‌کند. لامپ‌های رشته‌ای براساس اصلی ساده کار می‌کنند: جریان برق را از یک‌رشته سیم نازک عبور می‌دهید؛ مقاومت سیم در برابر عبور جریان باعث داغ‌شدنش می‌شود، آن‌قدر داغ که شروع به درخشش می‌کند. اما مشکل بزرگ همین‌جاست: گرما.

در واقع، این لامپ‌ها بخاری‌های کوچکی بودند که کمی هم نور می‌دادند! بیش از ۹۵ درصد انرژی ورودی به حرارت تبدیل می‌شد و تنها ۵ درصد به نور. دمای فیلامان یا رشته‌ی درون لامپ، باید به حدود ۲۵۰۰ درجه سانتی‌گراد می‌رسید؛ یعنی نزدیک نیمی از حرارت سطح خورشید. در چنین شرایطی تقریباً هر ماده‌ای روی زمین ذوب می‌شود یا اگر اکسیژن باشد، بلافاصله می‌سوزد.

لامپ‌ها زمانی حاصل مبارزه با قوانین فیزیک بودند، نه بازی کردن با اعصاب مصرف‌کننده

در دهه‌ی ۱۸۴۰، مخترعی به نام وارن دی‌لا رو راه‌حلی هوشمندانه برای این مشکل یافت: قراردادن رشته در خلأ، زیرا اگر اکسیژنی نباشد، سوختنی هم در کار نیست. اما هنوز راهی طولانی در پیش بود: سال ۱۸۷۹ توماس ادیسون لامپ معروفش را با رشته‌ای از جنس کتانِ کربنیزه شده معرفی کرد، شاهکاری که فقط ۱۴ ساعت روشن می‌ماند، ۱۴ ساعت!

و بعد رقابت برای کیفیت آغاز شد. مهندسان فهمیدند که باید جنس رشته‌ها را عوض کنند و از پلاتین و مواد کربنی مختلف گذشتند تا نهایتاً به تنگستن رسیدند؛ فلزی سرسخت با نقطه ذوبی حیرت‌انگیز. با ورود تنگستن و بهبود تکنیک‌های تخلیه هوا، نمودار عمر لامپ‌ها بالاخره شتابی صعودی گرفت.

اوایل قرن بیستم، کیفیت ساخت لامپ‌ها به‌طرز محسوسی بالا رفته بود و اوایل دهه ۱۹۲۰، عمر متوسط یک لامپ معمولی به ۲۵۰۰ ساعت می‌رسید. مهندسان محصولی بادوام، کارآمد و قابل‌اعتماد ساخته بودند که خانه‌های جهان را روشن می‌کرد.

چشم‌انداز محصول برای مصرف‌کنندگان روشن بود اما برای میدران ارشد شرکت‌های بزرگ، نه

چشم‌انداز محصول روشن به‌نظر می‌رسید؛ البته برای مصرف‌کنندگان. اما مدیران ارشد شرکت‌های بزرگ، دیگر کیفیت بالا نه دستاوردی قابل‌توجه، بلکه تهدیدی تجاری می‌دیدند. اگر لامپ‌ها نمی‌سوختند، مردم لامپ جدید نمی‌خریدند و اگر لامپ‌های تولید شده به فروش نمی‌رفتند، چرخ‌های صنعت از حرکت می‌ایستاد.

دقیقا وقتی تکنولوژی در اوج قله‌ی کیفیت ایستاده بود، دست‌هایی پنهان تصمیم گرفتند آن را به پایین دره هل بدهند.

توطئه در سایه؛ ظهور کارتل فوبوس

کریسمس سال ۱۹۲۴ درحالی‌که مردم سوئیس برای جشن سال نو آماده می‌شدند و شهر ژنو غرق در نور و شادی بود، گروهی از قدرتمندترین مردان صنعت جهان در اتاقی پشت درهای بسته، جلسه‌ای مخفیانه تشکیل دادند تا آینده‌ی روشنایی جهان را تغییر دهند.

دور میز، نمایندگان ارشد بزرگ‌ترین شرکت‌های تولید لامپ نشسته بودند: فیلیپس از هلند، جنرال‌الکتریک از آمریکا، اُسرام از آلمان، توکیو الکتریک از ژاپن و چند غول صنعتی دیگر. رقبایی جدی که فقط دشمنی مشترک می‌توانست متحدشان کند: محصولات خودشان!

ماجرا از بحران مالی شرکت آلمانی اُسرام شروع شد. سال ۱۹۲۳، این شرکت ۶۳ میلیون لامپ فروخته بود، اما تنها یک سال بعد، فروشش به ۲۸ میلیون سقوط کرد، نه به‌خاطر رکود اقتصادی؛ چون لامپ‌های قبلی هنوز سالم بودند و کار می‌کردند!

نمایندگان بزرگ‌ترین شرکت‌های تولید لامپ دور هم جمع شدند و کارتلی به نام فوبوس تشکیل دادند

مدیران به این نتیجه رسیدند که در تلاشی احمقانه برای ساخت محصول باکیفیت، در حال بریدن شاخه‌ای هستند که روی آن نشسته‌اند. اگر لامپ‌ها همین‌طور دوام می‌آورند، کارخانه‌ها ورشکست می‌شدند.

سرانجام همگی تصمیم گرفتند رقابت را کنار بگذارند و کارتلی به نام فوبوس تشکیل دهند، نامی برگرفته از خدای روشنایی در یونان باستان. درواقع گروهی که نام خدای نور را یدک می‌کشید، به تاریک‌تر کردن آینده می‌اندیشید.

این اولین باری بود که توافق‌نامه‌ای جهانی برای کاهش کیفیت امضا می‌شد: استاندارد عمر لامپ‌ها باید پایین کشیده می‌آمد و روی هزار ساعت ثابت می‌ماند. طبق تحلیل‌هایشان هزار عدد طلایی بود، عمر کوتاه‌تر مشتریان را شاکی می‌کرد و دوام بیشتر، فروش را کاهش می‌داد.

برای اولین بار توافق‌نامه‌ای جهانی برای کاهش کیفیت امضا شد

آن‌ها بازار جهان را بین خود تقسیم کردند و تعهد دادند که هر شرکتی که لامپی بادوام‌تر تولید کند، خائن محسوب شود. اما چه چیزی تضمین می‌کرد که همه اعضای گروه به این توافق شیطانی پایبند بمانند و مثلاً فیلیپس با تولید لامپی بهتر؛ بازار جنرال‌الکتریک تصاحب نکند؟ کارتل برای این مشکل هم چاره‌ای اندیشید.

مهندسیِ شکست؛ وقتی «خوب کارکردن» جرم شد

از آن شب به بعد وظیفه مهندسان دپارتمان‌های تحقیق و توسعه‌ی شرکت‌های عضو کارتل ۱۸۰ درجه تغییر کرد. متخصصانی که تا دیروز قهرمانانِ افزایش طول عمر بودند، حالا وظیفه داشتد کیفیت را پایین بیاورند و البته ساختن چیزی که دقیقاً سروقت خراب شود، از ساختن چیزی که همیشه کار کند، سخت‌تر است.

مهندسان قطر رشته‌های تنگستن را میکرونی تغییر دادند، جنس اتصالات را ضعیف‌تر کردند و فشار گاز درون حباب را دست‌کاری کردند. آن‌ها عملاً علم فیزیک را به خدمت گرفتند تا مطمئن شوند فیلامان تحت تنش حرارتی خاصی قرار می‌گیرد که نهایتاً بعد از هزار ساعت استفاده، تسلیم و پاره می‌شود.

کارتل فوبوس به قول و قرارهای شفاهی اعتماد نداشت و سیستم نظارتی خاص خودش را تنظیم کرد: تمام شرکت‌های عضو موظف بودند نمونه‌هایی از لامپ‌های تولیدی خود را به آزمایشگاه مرکزی کارتل در سوئیس بفرستند. آنجا لامپ‌ها تست می‌شدند و اگر لامپ‌های شرکتی بیشتر از هزار ساعت عمر می‌کرد، آن شرکت جریمه می‌شد!

کارتل شرکت‌هایی را که عمر محصولاتشان بیش از حد مجاز بود، جریمه می‌کرد

اسناد باقی‌مانده حاکی از جریمه‌هایی سنگین و مشخص‌اند: مثلاً اگر عمر لامپ به ۳ هزار ساعت می‌رسید، جریمه‌ای معادل ۲۰۰ فرانک سوئیس به‌ازای هر هزار لامپ اعمال می‌شد.

به‌این‌ترتیب میانگین عمر لامپ‌ها که در سال ۱۹۲۶ حدود ۲۵۰۰ ساعت بود، تا سال ۱۹۳۴ با سقوطی آزاد به ۱۲۰۵ ساعت رسید. در مقابل، فروش اعضای کارتل تنها در چهار سال ۲۵ درصد افزایش یافت و حاشیه سود آن‌ها چندبرابر شد. آن‌ها موفق شده بودند چرخه‌ی مصرف را با دست‌کاری طول عمر محصول، تندتر کنند.

نقابی از خیرخواهی و راز بقای «لیورمور»

مسلماً مردم متوجه شدند که لامپ‌های جدید زودتر می‌سوزند، اما کارتل فوبوس هم بسیار باهوش بود و استراتژی خود را پشت نقابی جذاب و عامه‌پسند پنهان کرد: استانداردسازی.

کارتل ادعا کرد که هدفش یکپارچه کردن صنعت روشنایی است تا زندگی مردم راحت‌تر شود. جالب اینجاست که بخشی از این ادعا واقعیت داشت، زیرا آن‌ها توانستند سرپیچ‌های لامپ را استاندارد کنند، همین سرپیچ‌های چرخشی E27 که هنوز هم استفاده می‌کنیم.

وقتی مردم دیدند کارتل در حال نظم‌دادن به بازار است، کاهش عمر لامپ‌ها را به‌عنوان یک ضرورت فنی یا عارضه‌ی جانبی پذیرفتند، نه یک توطئه عمدی.

مردم تصور می‌کردند کاهش عمر لامپ‌ها ضرورتی فنی است

اما در این میان، یک شاهد زنده وجود داشت که دروغ‌های کارتل را برملا می‌کرد؛ همان لامپ لیورمور که در ابتدای داستان دیدیم. این لامپ که قبل از تولدِ کارتل فوبوس توسط شرکت «شلبی الکتریک» تولید شد، ویژگی‌های علمی جالبی دارد که نشان می‌دهد اگر بخواهیم، می‌توانیم محصولاتی بسازیم که هرگز نمیرند:

اول اینکه برخلاف لامپ‌های مدرن که رشته‌های نازک تنگستن دارند، لامپ لیورمور از رشته‌ی ضخیم‌تری از جنس کربن استفاده می‌کند و کربن دوام بسیار بالایی دارد. دوم، این لامپ با توان بسیار پایینی کار می‌کند (حدود ۴ وات)، پس فشار کمتری روی آن است و نور ملایمی می‌دهد.

مهم‌ترین راز طول عمر لیورمور این است که هرگز خاموش نمی‌شود. درواقع روشن و خاموش‌کردن بزرگ‌ترین دشمن لامپ‌ها به‌شمار می‌رود. وقتی لامپی را روشن می‌کنید، رشته‌ی سرد داخلش ناگهان داغ و منبسط می‌شود و وقتی خاموش می‌کنید، منقبض می‌شود.

این شوک حرارتی ترک‌هایی میکروسکوپی در رشته ایجاد می‌کند و درنهایت باعث پاره شدنش می‌شود.

مرگ کارتل، تولد یک فرهنگ

پیمان‌های اقتصادی، هرچقدر محکم بسته شوند، در برابر وسوسه‌ی سود بی‌انتها تاب نمی‌آورند. کارتل فوبوس که قرار بود نظم بازار لامپ را تا میانه‌ی دهه‌ی ۱۹۵۰ تحت کنترل داشته باشد، خیلی زودتر از آن‌چه پیش‌بینی شده بود، در دهه‌ی ۱۹۳۰ نشانه‌های فرسایش را تجربه کرد.

دلیل اول فروپاشی، طمع داخلی بود: اعضای کارتل مدام سعی می‌کردند قوانین خودشان را دور بزنند تا سهم بیشتری از بازار بگیرند. از طرف دیگر، تولیدکنندگان کوچک و مستقلی که عضو کارتل نبودند، با تولید لامپ‌های ارزان‌تر یا بادوام‌تر، بازار غول‌ها را تهدید می‌کردند.

کارتل از بین رفت، اما ذهنیتی که ساخت هرگز نابود نشد: «سود در محصولاتی است که نمی‌مانند.»

اما ضربه نهایی را تاریخ وارد کرد، زیرا با شروع جنگ جهانی دوم، ارتباطات بین‌المللی قطع شد. چطور می‌توانستید جلسه‌ای در ژنو برگزار کنید وقتی جنرال‌الکتریک آمریکایی و اُسرام آلمانی در دو سوی متخاصم جنگ قرار داشتند؟

بااین‌حال، فروپاشی کارتل به معنای شکست ایده‌اش نبود. فوبوس تأثیری فراتر از هماهنگی قیمت‌ها و سهم بازار داشت؛ آن‌ها نگرشی تازه را در ذهن مدیران تثبیت کردند: تمرکز از «تولید بهترین محصول ممکن» به «تولید محصولی با عمر کنترل‌شده» منتقل شد؛ تغییری آرام اما ماندگار که مدل کسب‌وکار پایدارتری فراهم می‌کرد.

برای مثال مشهورترین قربانی بعدی این نگرش، خانم‌ها بودند! در دهه ۱۹۴۰، شرکت شیمیایی دوپونت نایلون را معرفی کرد و جوراب‌های نایلونی اولیه آن‌قدر محکم بودند که تقریباً هرگز پاره نمی‌شدند.

«ما باید چیزها را خراب کنیم تا اقتصاد را نجات دهیم!»

اما دوپونت خیلی زود فهمید که با این روند فروش متوقف می‌شود. بنابراین مهندسان شرکت موظف شدند فرمول نایلون را ضعیف‌تر کنند تا در برابر نور آفتاب و سایش آسیب‌پذیر شود. نتیجه‌ی این تصمیم جوراب‌هایی بود که با کوچک‌ترین ناخن کشیدنی در می‌رفتند و بازاری که دوباره رونق گرفت.

بعد این ایده مثل ویروس پخش شد و مهندسان خودرو، لوازم‌خانگی و بعدها الکترونیک، همگی درس خود را آموختند: «محصولی که نمی‌میرد، سودی نمی‌آفریند.» کم‌کم متفکرانی پیدا شدند که جرئت کردند این تفکر را از سایه بیرون بیاورند و با صدای بلند فریاد بزنند: «ما باید چیزها را خراب کنیم تا اقتصاد را نجات دهیم!»

وقتی «خراب‌شدن» نوشداروی اقتصاد شد

در دهه‌ی ۱۹۳۰ میلادی، جهان در تاریک‌ترین دوران اقتصادی خود، یعنی رکود بزرگ دست‌وپا می‌زد. خیابان‌های نیویورک و لندن پر بود از مردان ناامیدی که با تابلوهایی بر گردن به دنبال کار می‌گشتند. کارخانه‌ها تعطیل شده بودند چون انبارها پر از کالا بود، اما مردم پولی برای خرید نداشتند.

کار به جایی رسید که برخی پیشنهاد دادند دولت تاریخ مرگ کالاها را تعیین کند

در این بحبوحه، یک دلال املاک در نیویورک به نام برنارد لندن رساله‌ای نوشت با عنوان «پایان‌دادن به رکود از طریق کهنه‌سازی برنامه‌ریزی‌شده.»

برنارد لندن انسان شروری نبود؛ او واقعاً فکر می‌کرد راه نجاتی پیدا کرده است. مقاله‌ی او می‌گفت علت نرخ بالای بیکاری این است که مردم هنوز از وسایل قدیمی‌شان استفاده می‌کنند. اگر اتومبیلی ۱۰ سال کار کند، کارگر خودروسازی ۱۰ سال بیکار می‌ماند.

راهکار این مشکل «مرگ قانونی کالاها» بود: لندن پیشنهاد کرد که دولت برای هر کالایی، از کفش گرفته تا ساختمان، یک «تاریخ انقضا» تعیین کند. مثلاً کفش فقط ۲ سال حق حیات داشته باشد. وقتی این زمان تمام شد، آن کالا از نظر قانونی «مرده» محسوب شود.

شهروندان هم موظف می‌شدند اجناس منقضی را به دولت تحویل دهند تا نابودشان کند و خودشان کالایی نو بخرند. اگر کسی از یک کالای منقضی شده استفاده می‌کرد، جریمه می‌شد!

او معتقد بود با این کار، تقاضا برای همیشه بالا می‌ماند و کارخانه‌ها تا ابد کارگر استخدام می‌کنند. اگرچه این پیشنهادِ عجیب هرگز قانون نشد، اما بذر تفکر جدیدی را در ذهن جامعه کاشت: «کالای بادوام، دشمن اشتغال است.»

جالب اینکه ترس از «کیفیت بالا» حتی به سینما هم راه پیدا کرد. در فیلم کلاسیک و نامزد اسکار «مردی در کت‌شلوار سفید» ۱۹۵۱، دانشمندی را می‌بینیم که موفق می‌شود پارچه‌ای اختراع کند که هرگز پاره یا کثیف نمی‌شود.

فکر می‌کنید در فیلم چه اتفاقی می‌افتد؟ آیا مجسمه‌اش را می‌سازند؟ خیر! هم صاحبان کارخانه و هم کارگران متحد می‌شوند تا او را نابود کنند. کارگران فریاد می‌زنند: «اگر لباس‌ها پاره نشوند، ما چه چیزی را بدوزیم؟»

مردم از ترس بیکاری، به استقبال دوران کالاهای کم عمر رفتند

صحنه‌ی فرار دانشمند از دست مردمی که نگران شغلشان هستند، تصویری نمادین از قرن بیستم است. بشریت به نقطه‌ای رسیده بود که از نبوغ خودش می‌ترسید. ما تکنولوژی ساخت بهشت (کالاهای ماندگار) را داشتیم، اما از ترس اینکه در این بهشت بیکار بمانیم، برزخ مصرف‌گرایی را انتخاب کردیم.

این تغییر فرهنگی، جاده را برای ورود مدرن‌ترین شکل کهنه‌سازی هموار کرد؛ جایی که دیگر نیازی به زور و قانون نبود، بلکه خود ما داوطلبانه برای کالاهای جدید صف می‌کشیدیم.

شورش علیه سیب گاز زده؛ از باتری آیپاد تا کندشدن آیفون

کارتل فوبوس مجبور بود مخفیانه در ژنو جلسه بگذارد، ولی شرکت‌های تکنولوژی مدرن استراتژی‌هایشان روی استیج‌های بزرگ اجرا می‌کنند. هرچند گاهی بزرگ‌ترین غول‌ها هم نمی‌توانند صدای یک مشتری عصبانی را خفه کنند.

سال ۲۰۰۳؛ اینترنت جوان بود و هنوز یوتیوب وجود نداشت. جوانی به نام کیسی نایستت (Casey Neistat) با مشکلی مواجه شد که برای همه‌ی ما آشناست: باتری آیپاد ۴۰۰ دلاری‌اش بعد از ۱۸ ماه مُرد. وقتی با پشتیبانی اپل تماس گرفت، به او گفتند تعویض باتری ۲۵۵ دلار هزینه دارد (به‌اضافه هزینه پست). بهتر است یک آیپاد نو بخرید.

کیسی به‌جای خریدن دستگاه نو، ویدیویی ساخت که میلیون‌ها بار دیده شد. او در این ویدیو روی پوسترهای تبلیغاتی آیپاد در خیابان‌های نیویورک با اسپری می‌نوشت: «باتری غیرقابل‌تعویض آیپاد فقط ۱۸ ماه کار می‌کند.»

حرکت جنجالی کیسی نایستت باعث شد اپل سیاست گارانتی‌اش را عوض کند

حرکت جنجالی کیسی باعث شد اپل سیاست گارانتی‌اش را عوض کند. اما نکته‌ی اصلی نادیده گرفته شد: چرا باتری باید غیرقابل‌تعویض باشد؟ تا قبل از عصر گوشی‌های هوشمند، ما می‌توانستیم پشت موبایلمان را باز کنیم و باتری را عوض کنیم.

اما ناگهان اوضاع تغییر کرد و شرکت‌ها گفتند به‌خاطر زیبایی و ضدآب بودن و دلایل دیگر؛ دستگاه‌ها را پلمپ یا پرسی عرضه می‌کنند. درهرحال نتیجه‌ی نهایی تفاوت زیادی با رویکرد کارتل فوبوس نداشت.

جریمه‌های اپل باتری گیت در فوربز
انعکاس باتری‌گیت اپل در فوربز
جریمه‌های اپل باتری گیت در واشنگتن پست
خبر جریمه‌های اپل در واشنگتن پست

سال ۲۰۱۷ کاربران آیفون‌های قدیمی مثل ۶ و ۶ اس متوجه شدند که گوشی‌هایشان به طرز مشکوکی کند شده است. ابتدا گفته می‌شد این کاربران اشتباه می‌کنند یا سیستم‌عامل‌های جدید سنگین شده‌اند. اما پیرو بحث‌های مردم در سایت ردیت، Geekbench با بررسی فنی فاش کرد که اپل عمداً سرعت پردازنده گوشی‌های قدیمی را پایین می‌آورد.

کندشدن گوشی‌های آیفون‌های قدیمی به باتری‌گیت شهرت یافت

ماجرا به‌سرعت جنجالی شد. اپل عذرخواهی کرد و گفت: «ما سرعت را کم کردیم تا باتری‌های قدیمی که ضعیف شده‌اند، باعث خاموش‌شدن ناگهانی گوشی نشوند.» توجیه آن‌ها محافظت از تجربه کاربری بود. اما منتقدان پرسیدند: «اگر نگران تجربه کاربری بودید، چرا به کاربر نمی‌گفتید باتری‌اش ضعیف است و باید عوض شود؟ چرا او را در این فکر انداختید که گوشی‌اش دیگر به درد نمی‌خورد و باید مدل جدیدی بخرد؟»

این ماجرا به جریمه‌های سنگین، ۵۰۰ میلیون دلار در آمریکا و ۲۵ میلیون یورو در فرانسه ختم شد. اما سودی که شرکت‌های فناوری از فروش مدل‌های جدید به دست آوردند، به‌راحتی این دست جریمه‌ها را به‌راحتی پوشش می‌دهد.

کهنه‌سازی روانی؛ وقتی مد جایگزین نیاز شد

تا اینجا از خراب‌شدن هدفمند محصولات گفتیم؛ از لامپی که می‌سوزد و از باتری‌ای که بی‌صدا می‌میرد. این‌ها مصادیق «کهنه‌سازی فنی» هستند. اما نوع دیگری از کهنه‌سازی وجود دارد که هم پیچیده‌تر است و هم تأثیر بیشتری دارد. گاهی محصول شما هنوز مثل سالم است و کارایی خوبی دارد، اما ناگهان از داشتنش خجالت می‌کشید.

ریشه‌ی این ماجرا به صنعت خودرو در دهه ۱۹۲۰ برگردد. در آن زمان، هنری فورد، پدر تولید انبوه، فلسفه‌ی ساده‌ای داشت. او مدل T را ساخته بود؛ ماشینی که قرار بود ابزاری کارآمد باشد.

فورد در سال ۱۹۲۲ جمله‌ی معروفی گفت: «ما می‌خواهیم کسی که یکی از اتومبیل‌های ما را می‌خرد، هرگز مجبور به خرید خودروی دیگری نشود. ما هرگز تغییری ایجاد نمی‌کنیم که مدل قبلی را منسوخ کند.» و البته جمله‌ی مشهورترش: «هر رنگی بخواهید می‌توانید انتخاب کنید، تا زمانی که آن رنگ سیاه باشد!»

مدیر و طراح جنرال موتورز مفهومی به نام «کهنه‌سازی دینامیک» را ابداع کردند

اما شرکت رقیب یعنی جنرال موتورز، استراتژی متفاوتی داشت. آن‌ها فهمیدند که بازار اشباع شده، هر کسی که پول داشت یک اتومبیل خریده بود و محصولات فورد هم که خراب نمی‌شدند! پس چطور باید ماشین جدید می‌فروختند؟

اینجا بود که آلفرد اسلون (مدیر GM) و هارلی اِرل طراح افسانه‌ای، مفهومی به نام «کهنه‌سازی دینامیک» را ابداع کردند. ایده‌شان این بود که بیایید ماشین‌ها را هر سال با تغییرات ظاهریِ جزئی، رنگ‌های جدید و فرم‌های متفاوت عرضه کنیم.

آن‌ها با کمک شرکت دوپونت، رنگ‌های جیغ و جذاب را به خط تولید آوردند. هر سال مدل جدیدی می‌آمد که کمی کشیده‌تر بود، چراغ‌هایش فرق می‌کرد یا سپر براق‌تر داشت. اصولاً ارتقای فنی وجود نداشت و همه‌چیز در هدف‌گیری روانی خلاصه می‌شد. آن‌ها می‌خواستند وقتی کسی با خودروی ۳ سال قبل در خیابان رانندگی می‌کند، همسایه‌اش ببیند که با خودروی امسالش فخر می‌فروشد و حس کند که از زمانه عقب مانده است.

هارلی ارل: «شغل بزرگ ما این است که کهنه شدن را تسریع کنیم»

سال ۱۹۵۵ هارلی اِرل با صراحت مأموریتش را این‌طور توصیف کرد: «شغل بزرگ ما این است که کهنه شدن را تسریع کنیم. در سال ۱۹۳۴ میانگین زمان مالکیت خودرو ۵ سال بود؛ ولی حالا به ۲ سال رسیده است. وقتی این میانگین به یک سال برسد، ما نمره‌ی کامل را گرفته‌ایم!»

این استراتژی، اتومبیل را از یک وسیله نقلیه به آیتم مد تبدیل کرد و امروز شرکت‌های فناوری دقیقاً همین کتابچه‌ی راهنما را کپی کرده‌اند. چرا گوشی‌ها یک سال لبه‌ی تخت دارند و سال بعد لبه‌ی خمیده و بعد دوباره لبه‌ی تخت برمی‌گردند؟ آیا لبه‌ی تخت فناوری بهتری است؟ خیر. این فقط یک کد بصری است تا به اطرافیانتان سیگنال بدهد: «هی، ببین! گوشی من جدید است و گوشی تو قدیمی!»

در دنیای مد و تکنولوژی، «بهترین» وجود ندارد؛ فقط «جدیدترین» وجود دارد. آن‌ها با چرخشی کردن طراحی‌ها (مثل شلوارهای گشاد که مد می‌شوند، می‌روند و ۲۰ سال بعد دوباره برمی‌گردند) ما را روی تردمیل بی‌پایان خرید نگه می‌دارند. ما می‌دویم، پول خرج می‌کنیم، اما هرگز به احساس رضایت نهایی نمی‌رسیم.

انتقام تکنولوژی؛ بازگشت لامپ ابدی

تا اینجا روایت ما پر بود از رقابت‌های پنهانی، طمع؛ دستکاری‌های اقتصادی و تلاش‌هایی برای کنترل عمر محصولات. شاید فکر کنید که در این نبرد نابرابر، همیشه شرکت‌ها برنده‌اند و مصرف‌کنندگان بازنده. اما تاریخ نشان داده که نمی‌توان جلوی پیشرفت علم را برای همیشه گرفت. گاهی یک فناوری تازه به‌قدری پیشگام است که قاطعانه قواعد سابق را کنار می‌زند.

بیایید به همان قهرمان اول داستانمان برگردیم: لامپ. برای حدود ۱۰۰ سال، تکنولوژی لامپ رشته‌ای تقریباً دست‌نخورده باقی ماند. همان حباب شیشه‌ای، همان رشته‌ی داغ و همان عمرِ کوتاه هزارساعته. اما در دو دهه‌ی اخیر، ابتدا لامپ‌های کم‌مصرف فلورسنت آمدند و سپس معجزه‌ای به نام LED (دیود ساطع‌کننده نور) ظهور کرد.

تفاوت LED با لامپ‌های قدیمی، مثل تفاوت کالسکه با سفینه فضایی است! در لامپ‌های قدیمی، ما با «سوزاندن» یک فلز نور تولید می‌کردیم که ذاتاً فرآیندی تخریبی است. اما در LED، نور از حرکت الکترون‌ها در یک نیمه‌هادی حاصل می‌شود. هیچ‌چیزی نمی‌سوزد یا ذوب نمی‌شود.

امروزه یک لامپ LED باکیفیت می‌تواند بین ۲۵ هزار تا ۵۰ هزار ساعت عمر کند و اگر روزی ۳ ساعت لامپ را روشن کنید، ممکن است ۴۵ سال طول بکشد تا بسوزد.

با این حساب شاید بتوانیم کهنه‌سازی تکنولوژیک را تنها مدل کهنه‌سازی اخلاقی و پذیرفتنی بدانیم. در این حالت، لامپ قدیمی شما خراب نشده؛ بلکه تکنولوژی جدید آن‌قدر بهتر، کم‌مصرف‌تر و باکیفیت‌تر شده که شما «انتخاب» می‌کنید آن را عوض کنید، نه اینکه «مجبور» باشید.

شاید کهنه‌سازی تکنولوژیک تنها مدل کهنه‌سازی اخلاقی و پذیرفتنی باشد

کارتل فوبوس دیگر وجود ندارد، اما انگار کابوس آن‌ها به واقعیت پیوسته است. البته شرکت‌های تولیدکننده هم بیکار ننشستند و حالا سعی می‌کنند با اضافه‌کردن قابلیت‌های هوشمند، وای‌فای، تغییر رنگ و اپلیکیشن‌های موبایل، دوباره دلیلی برای خراب‌شدن یا قدیمی شدن به این لامپ‌های جان‌سخت اضافه کنند!

نبرد برای «حق تعمیر» و دشمنی در آینه

آیا ما محکومیم که تا ابد برده‌ی این چرخه باشیم؟ خوشبختانه، نه. در سال‌های اخیر، جنبشی جهانی به نام «حق تعمیر» در حال شکل‌گیری است که تلاش می‌کند به این روند پایان دهد.

اعضای این جنبش استدلالی منطقی دارند: «اگر من پول این دستگاه را داده‌ام، پس مالک آن هستم و اگر مالک آن هستم، باید حق داشته باشم آن را تعمیر کنم.» فشار افکار عمومی باعث شده اتحادیه اروپا و بیش از ۲۵ ایالت در آمریکا قوانینی را تصویب کنند که شرکت‌ها را مجبور می‌کند دست از بازی‌های کثیف بردارند.

طبق این قوانین جدید، سازندگان موظف‌اند قطعات یدکی را تا سال‌ها پس از توقف تولید، تأمین کنند؛ دفترچه‌های راهنمای تعمیرات را در اختیار تعمیرکاران مستقل قرار دهند و درنهایت طراحی محصولات را طوری تغییر دهند که باز کردن آن‌ها (مثلاً تعویض باتری) کار بسیار سختی نباشد.

آخرین سنگر شرکت‌ها برای منسوخ کردن محصولات، ربطی به کارخانه‌ها ندارد؛ بلکه در ذهن مردم است

ولی آیا قانون می‌تواند جلوی «کهنه‌سازی» را بگیرد؟ فقط تاحدودی. چون آخرین سنگر شرکت‌ها برای منسوخ کردن محصولات، ربطی به کارخانه‌ها ندارد؛ بلکه در ذهن من و شماست.

ما می‌توانیم آیفونی بسازیم که ۱۰ سال کار کند، یا لباس‌هایی بدوزیم که ۵۰ سال دوام بیاورند. اما آیا حاضریم ۱۰ سال با یک مدل گوشی کار کنیم؟ کارتل فوبوس امروز، دیگر نیازی به جریمه‌کردن مهندسان ندارد. آن‌ها ما را «شرطی» کرده‌اند، با بمباران تبلیغاتی، رویدادهای رونمایی باشکوه و ایجاد «احساس اضطرار»، ما را معتاد ِآنباکسینگ کرده‌اند.

روان‌شناسان این روند را «اثر دیدرو» (Diderot Effect) می‌نامند. دنیس دیدرو، فیلسوف فرانسوی، روزی یک ردای قرمز گران‌قیمت هدیه گرفت. او متوجه شد که این ردای زیبا با مبلمان کهنه‌ی اتاقش همخوانی ندارد. پس مبلمان را عوض کرد.

بعد دید فرش به مبلمان نمی‌آید، فرش جدیدی خرید و درنهایت کل زندگی‌اش را نونوار کرد فقط برای اینکه با یک ردا هماهنگ شود! امروز هم وقتی آیفون جدیدی می‌خریم، ناخودآگاه حس می‌کنیم هندزفری سیمی قدیمی‌مان زشت است، پس ایرپاد می‌خریم؛ بعد قاب جدید، شارژر جدید و ساعت جدید.

با تماشای لامپی ۱۲۰ ساله دو مسیر را می‌بینیم: مسیری که می‌توانستیم برویم؛ دنیایی که در آن تکنولوژی برای خدمت به بشریت و حفظ منابع زمین ساخته می‌شد و مسیری که انتخاب کردیم: دنیایی که در آن کوهستان‌هایی از زباله‌های الکترونیکی می‌سازیم تا چرخ‌های اقتصاد بچرخند.

تبلیغات
تبلیغات

نظرات