اقیانوسی که هواپیماها را میبلعد؛ عجیبترین پروندههای مثلث برمودا
چهارشنبه 7 آبان 1404 - 13:30مطالعه 14 دقیقهصدای رادیو، خراشیده و دور، از میان پارازیتهای اقیانوسی به گوش میرسید: «نمیتوانیم غرب را پیدا کنیم. همهچیز اشتباه است.»
۵ دسامبر سال ۱۹۴۵، ساعت کمی از ۲:۱۰ بعدازظهر گذشته بود. پنج بمبافکن TBM Avenger از پایگاه فورت لادردیل فلوریدا برای یک مأموریت آموزشی معمولی به پرواز درآمده بودند. هوا مساعد به نظر میرسید و هواپیماها، که بهدلیل استحکامشان «پرندههای آهنین» نامیده میشدند، تازه بازرسی شده بودند.
چهارده خدمه به فرماندهی ستوان چارلز تیلور، مربی پرواز باتجربه، در مسیر بازگشت به پایگاه بودند؛ یا دستکم، چنین تصور میکردند.
تیلور از رادیو گزارش داد: «نمیتوانیم از هیچ جهتی مطمئن باشیم. همهچیز عجیب به نظر میرسد... حتی اقیانوس.»
خلاصه صوتی
در برج مراقبت، اپراتورها با ناباوری به هم خیره شدند. تیلور را بهعنوان یکی از زبدهترین خلبانان نیروی دریایی میشناختند، پس چرا صدایش از میان نویز رادیویی با ترس و سردرگمی همراه بود؟ او گفت هر دو قطبنمای هواپیمایش از کارافتادهاند. سایر خلبانان اسکادران نیز همین وضعیت را گزارش کردند. حالا همهشان بدون جهتنما در آسمان پرواز میکردند.
بیست دقیقه بعد، آخرین پیام دریافت شد: «نمیتوانیم چیزی تشخیص دهیم. فکر میکنیم حدود ۳۶۰ کیلومتری شمالشرقی پایگاه باشیم...وارد آبهای سفید شدهایم...ما کاملاً گم شدهایم.» سپس، سکوت. پنج «پرندهی آهنین» در هوای صاف بعدازظهر ناپدید شدند.
۵ هواپیمای آموزشی، ۱۴ مرد و یک تماس رادیویی که با جملهای سرد تمام شد: «ما کاملاً گم شدهایم.»
اما تراژدی ادامه داشت. دقایقی بعد، یک هواپیمای نجات PBM Mariner با سیزده خدمه برای عملیات جستوجو به هوا برخاست. تنها یک تماس رادیویی برقرار کرد و آن هم ناپدید شد.
در کمتر از چند ساعت، شش هواپیما و ۲۷ مرد از آسمان محو شدند. جستوجوی چندروزهی نیروی دریایی به هیچ نشانهای نرسید: نه لکهای از سوخت، نه جلیقهای نجات، نه حتی قطعهای فلز. گزارش نهایی نیروی دریایی با جملهای خشک و هولناک تمام میشد: «ما حتی نمیتوانیم حدس معقولی بزنیم که چه اتفاقی افتاده است.»
آنها به منطقهای وارد شده بودند که امروز با نامی مشهور شناخته میشود؛ پهنهای از آب، میان میامی، پورتوریکو و برمودا، با وسعتی حدود ۱٫۳ تا ۳٫۹ میلیون کیلومترمربع.
البته این نام تا سال ۱۹۶۴ وجود نداشت، تا زمانی که وینسنت گادیس در مقالهای برای مجلهی Argosy آن را «مثلث برمودا» نامید؛ منطقهای که به نظر میرسید اشتهایی سیریناپذیر برای بلعیدن هواپیماها و کشتیها دارد. تنها بین سالهای ۱۹۴۶ تا ۱۹۹۱، بیش از صد ناپدیدشدن در این ناحیه ثبت شد.
اما تاریخ این پدیده به مدتها پیش از اینکه کسی نام «مثلث برمودا» را بر زبان بیاورد، برمیگردد. ابهامی قدیمی که قرنهاست بر نقشهی اقیانوس سایه انداخته؛ جایی که گویی قوانین فیزیک در آن تغییر میکنند.
نخستین نشانهها در دفترچه کاپیتان
نخستین گزارش مستند از اتفاقی غیرمعمول در این آبها، از دل یکی از معروفترین دفاتر تاریخی سفر دریایی بیرون آمد. در سال ۱۴۹۲، کریستف کلمب، درحالیکه بهاشتباه فکر میکرد کشتی سانتا ماریا را به سمت سرزمین هند هدایت میکند از این محدوده عبور کرد.
نخستین اشاره به رفتار عجیب قطبنما در مثلث برمودا، در یادداشتهای کریستف کلمب ثبت شد
او در یادداشتهای روزانهاش از سلسلهای رخدادهای گیجکننده نوشت. خدمه دچار اضطراب شدند؛ سوزن قطبنما یعنی حیاتیترین ابزار ناوبریشان، بیدلیل شروع به چرخیدن کرد. دریانوردان کارکشته هرگز چنین رفتاری از قطبنما ندیده بودند. دریا نیز، باوجود آسمانی صاف و هوایی آرام، موجهایی بیقاعده داشت؛ گویی سطح آب در تبوتابی پنهان میجوشید.
سپس، نورها پدیدار شدند. کریستف کلمب از نوری «مرموز» نوشت که بر سطح آب میرقصید. چند روز بعد، او و خدمهاش چیزی را دیدند که آن را «شعلهای بزرگ» توصیف کردند: جرمی آتشین که از آسمان فرود آمد و با صدایی شبیه هیس در دریا فرورفت. برای مردانی که در آستانهی کشف قارهای ناشناخته بودند، این نشانهها چیزی جز هشداری شوم به نظر نمیرسید.
آنها نمیدانستند که در حال ثبت نخستین شواهد منطقهای هستند که قرنها بعد به معمایی جهانی تبدیل میشود و با نامی پرابهام بر زبانها خواهد افتاد.
USS Cyclops؛ غول آهنی که بلعیده شد
قرنها گذشت. اقیانوس اطلس از مرز ناشناختهها به بزرگراهی شلوغ برای تجارت و جنگ تبدیل شد. ۴ مارس ۱۹۱۸، در میانهی جنگ جهانی اول، کشتی USS Cyclops، یکی از بزرگترین سوخترسانهای نیروی دریایی ایالات متحده، بندر باربادوس را ترک کرد.
«سایکلوپس» غولی آهنی بود: کشتی باری عظیمی به طول ۵۴۲ فوت، حامل ۳۰۶ خدمه و مسافر، با محمولهای سنگین از سنگ منگنز که باید به بندر بالتیمور میرسید. سفرش طبق برنامه، در مسیری امن و آشنا انجام میشد.
اما کشتی هرگز به مقصد نرسید. درواقع ناپدیدشدن آن یکی از گیجکنندهترین پروندهها در تاریخ نیروی دریایی باقی ماند. هیچ تماس اضطراری گرفته نشد و صدایی به گوش نرسید. در آن محدوده، دهها کشتی دیگر در رفتوآمد بودند، اما هیچکدام پیامی از سایکلوپس دریافت نکردند. هوا طوفانی نبود و هیچ گزارشی از فعالیت زیردریاییهای دشمن در آن مسیر وجود نداشت.
یکی از بزرگترین سوخترسانهای نیروی دریایی، در هوایی آرام و بدون پیام اضطراری ناپدید شد
آن غول عظیم، همراه با ۳۰۶ انسان، بیهیچ نشانی از جهان محو شد؛ گویی دستی غولآسا از زیر آب بیرونآمده و کشتی را بدون برجایگذاشتن کوچکترین اثری، به زیر کشیده باشد. عملیات جستوجو هم نتیجهای نداشت: نه قایق نجاتی، نه بشکهای شناور، نه حتی پیکری بر سطح آب. تنها سکوتِ دریا باقی ماند.
وودرو ویلسون، رئیسجمهور وقت آمریکا، بعدها گفت: «فقط خدا و دریا میدانند چه بر سر آن کشتی بزرگ آمده است.»
پرواز DC-3: بیست دقیقه تا ابدیت
ناپدیدشدنها فقط در دریا رخ نمیدادند؛ گاهی آسمان هم قربانی میگرفت. ۲۸ دسامبر ۱۹۴۸، هواپیمای مسافربری داگلاس داکوتا DC-3 با ۲۶ سرنشین، در حال نزدیکشدن به مقصد نهایی خود در میامی، فلوریدا بود. پروازی معمولی در پایان تعطیلات، با مسافرانی که برای بازگشت به خانه هیجانزده بودند.
در آخرین تماس رادیویی، خلبان موقعیت مکانیاش خود را اعلام کرد. همهچیز عادی بود. آنها تنها ۸۰ کیلومتر با فرودگاه فاصله داشتند. بر اساس گزارشها، خلبان اعلام کرد که تنها ۲۰ دقیقه تا فرود فاصله دارد. چراغهای میامی تقریباً در افق قابلمشاهده بودند. اما این هواپیما هرگز فرود نیامد.
تنها ۸۰ کیلومتر تا فرودگاه باقی مانده بود، اما آنها هرگز به مقصد نرسیدند
در همان فاصلهی کوتاه، طی ۲۰ دقیقهی آخر، DC-3 و تمام ۲۶ سرنشینش ناپدید شدند. هیچ تماس اضطراری، هیچ گزارشی از نقص فنی، و هیچ نشانهای از آبوهوای بد وجود نداشت.
جستوجوی گستردهای در آبهای شفاف فلوریدا برای یافتن سرنخی راه افتاد، اما مثل همیشه، هیچ ردی پیدا نشد. نه جسدی، نه صندلی شناوری، نه حتی لکهای سوخت. آنها درست در آستانهی خانه، به درون «هیچ» فرورفتند.
حلقه نجاتی که از گذشته بازگشت
گاهی اوقات، اقیانوس یادگاریهای کوچکی را پس میدهد، تکههایی که بهجای حل معما، آن را عمیقتر میکنند. در اکتبر ۱۹۵۱، کشتی باری Southern Districts پس از آنکه آخرین بار در نزدیکی لبههای مثلث برمودا دیده شد، ناپدید گشت. جستوجوها هفتهها ادامه داشت، اما هیچ اثری از آن نیافتند و پرونده، مثل دهها مورد مشابه، به بایگانی رفت.
حلقهی نجاتی که چهار سال بعد به ساحل آمد، تنها شاهد بازنگشتن یک کشتی بود
چهار سال بعد، در ۱۹۵۵، امواج چیزی را به ساحل فلوریدا آوردند، تنها مدرکی که تاکنون در مورد سرنوشت کشتی پیدا شده است: حلقهی نجاتی رنگپریده با نام Southern Districts که حروف روی آن هنوز خوانا بود. همانقدر ساده، همانقدر سرد.
اقیانوس، پس از چهار سال سکوت، گواهی مرگ کشتی را پس فرستاد اما راز چگونه رفتنش را نزد خود نگه داشت.
قایق غرقنشدنی
شاید عجیبترین و نگرانکنندهترین پروندهی مثلث برمودا، مربوط به قایق ویچکرافت (Witchcraft) باشد، مخصوصاً به دلیل نزدیکی باورنکردنیاش به خشکی و ماهیت «ایمن» شناور.
۲۲ دسامبر ۱۹۶۷، دن باراک، ملوانی باتجربه به همراه یک مسافر، قایق تفریحی ۷ متریاش را برای تماشای چراغهای کریسمس میامی به آب انداخت. ویچکرافت یک قایق معمولی نبود؛ این شناور را طوری طراحی کرده بوند که «عملاً غرقنشدنی» باشد. بدنهاش دارای یک دستگاه شناوری داخلی ویژه بود که تضمین میکرد حتی اگر قایق کاملاً پر از آب شود، بخشی از آن روی سطح باقی بماند.
دستگاه شناوری داخلی ویچکرافت تضمین میداد که قابق غرق نمیشود
حدود ساعت ۹ شب، تنها در فاصله ۱٫۵کیلومتری از ساحل میامی، باراک با گارد ساحلی تماس گرفت. صدایش کاملاً آرام بود. او گزارش داد که قایقش به چیزی در زیر آب برخورد کرده، احتمالاً یک صخره یا بویه، اما در حال غرقشدن نیست. فقط خواستار یدککشی بود تا قایق را به اسکله برگردانند.
گارد ساحلی بلافاصله کشتی نجات را اعزام کرد. باتوجهبه فاصلهی نسبتاً کوتاه، آنها باید در عرض چند دقیقه ویچکرافت را میدیدند. اما وقتی به محل رسیدند، هیچچیز آنجا نبود: نه قایقی، نه مسافری، نه حتی لکهای سوخت.
عملیات جستوجو گستردهتر شد و صدها کیلومترمربع از آبهای اطراف را پوشش داد. تیم نجات انتظار داشت حداقل بالشتکهای صندلی شناور، جلیقههای نجات، یا بدنه «غرقنشدنی» قایق را پیدا کند، ولی هیچ اثری نیافت.
چگونه دو مرد، در قایقی با طراحی ویژه و مجهز به انواع وسایل ایمنی، درحالیکه چراغهای میامی در فاصلهی یکونیم کیلومتریشان میدرخشید، میتوانستند بیهیچ ردی ناپدید شوند؟
از پروازها تا قایقها؛ نظریههای برمودا
از پروازها و کشتیهای ناپدیدشده تا قایقهای تفریحی، هر پرونده نشان میدهد هنوز چیزهایی هست که از درک ما بیروناند و چون ذهن انسان نمیتواند ناشناخته را تحمل کند، میان واقعیت و تخیل، نظریههایی میسازد تا این نقشهی ناقص را کامل کند.
خشم طبیعت
اولین نظریهای که در پاسخ به اتفاقات عجیب برمودا مطرح میشود به این نکته اشاره میکند که مثلث برمودا ذاتاً مکان خطرناکی است. این منطقه در مسیر «Hurricane Alley» قرار دارد و بسیاری از قدرتمندترین طوفانهای گرمسیری و هوریکنهای اقیانوس اطلس از آن عبور میکنند.
آبوهوای غیرقابلپیشبینی میتواند پدیدههایی مانند «تنورههای آبی» (Water Spouts) ایجاد کند؛ گردبادهای آبی شدیدی که میتوانند قایقهای کوچک را متلاشی کنند یا هواپیماهای در ارتفاع پایین را از کار بیندازند.
علاوه بر این، کف اقیانوس در این منطقه، میزبان برخی از عمیقترین گودالهای زیرآبی جهان، از جمله گودال پورتوریکو است. عمق آب در برخی نقاط به بیش از ۸ کیلومتر میرسد. هرگونه لاشه کشتی یا هواپیما که به این ژرفا سقوط کند، عملاً برای همیشه از دسترس خارج میشود.
هیچ مدرکی وجود ندارد که نشان دهد نرخ ناپدیدشدنها در مثلث برمودا بیشتر از سایر بخشهای پرتردد اقیانوس است
بااینحال، منتقدان اشاره میکنند که تحقیقات علمی هیچ مدرکی پیدا نکردهاند که نشان دهد نرخ ناپدیدشدنها در مثلث برمودا بیشتر از سایر بخشهای پرتردد اقیانوس است. از سوی دیگر، این تئوری نمیتواند پدیدههایی مثل ازکارافتادن ناگهانی قطبنما یا ناپدیدشدن در هوایی آرام را توجیه کند.
ناهنجاری مغناطیسی
یکی از پدیدههای تأییدشده دربارهی این منطقه را ویژگی منحصربهفرد میدان مغناطیسیاش ذکر میکنند: مثلث برمودا یکی از معدود مکانهای روی زمین است که در آن «شمال واقعی» و «شمال مغناطیسی» در یک راستا قرار میگیرند.
به همین دلیل قطبنما در این ناحیه مستقیماً به شمال جغرافیایی اشاره میکند، نه قطب مغناطیسی. برخی تحقیقات نشان میدهد که این همترازی میتواند باعث سردرگمی شدید در ناوبری و نقص عملکرد قطبنما شود؛ درست همانطور که کریستف کلمب و ستوان تیلور در پرواز ۱۹ گزارش دادند.
اما اگر این پدیده با طوفانهای الکتریکی منطقه همراه شود چه؟ برخی معتقدند در چنین شرایطی، صاعقههای شدید میتوانند میدانهای مغناطیسی را بیشتر تشدید کند و تجهیزات الکتریکی و رادیویی را از کار بیندازند.
در مثلث برمودا «شمال واقعی» و «شمال مغناطیسی» در یک راستا قرار میگیرند
حتی پدیدهی نادر «صاعقهی گلولهای» (Ball Lightning) گویهای درخشان انرژی که گاه در میانهی طوفانها شکل میگیرند نیز ممکن است توضیحی برای همان «نورهای مرموزی» باشد که کریستف کلمب و بسیاری دیگر دیده بودند.
آتلانتیس
اینجا از علم شناختهشده فاصله میگیریم و وارد قلمرو افسانهها میشویم. در دههی ۱۹۷۰، نویسندهای به نام چارلز برلیتز فرضیهای را مطرح کرد که خیلی زود به یکی از جنجالیترین نظریههای مثلث برمودا تبدیل شد: بهگفتهی او، تمدن گمشدهی آتلانتیس، شهری که افلاطون در آثارش از آن یاد کرده بود، در اعماق مثلث برمودا قرار دارد.
برلیتز باورداشت که آتلانتیس قربانی مثلث نیست، بلکه سرچشمهی آن است. بهزعم او، ساکنان این تمدن باستانی به فناوریهایی دستیافته بودند که از انرژی کریستالی بهره میبرد؛ دستگاههایی با قدرتی فراتر از تصور بشر امروزی.
او میگفت پس از غرقشدن شهر، این دستگاههای قدرتمند همچنان در کف اقیانوس فعال باقیماندهاند و به طور متناوب، انرژیهایی را آزاد میکنند که کشتیها و هواپیماهای نگونبخت را از کار میاندازند یا متلاشی میکنند. از این دیدگاه، کسانی که در مثلث گم میشوند، بهسادگی به ساکنان جدید آتلانتیس در زیر دریا تبدیل میشوند.
سیاهچاله یا دروازه ابعاد
برای کسانی که به دنبال پاسخی کیهانیتر میگردند، فرضیهای وجود دارد که مثلث برمودا را یک سیاهچاله زمینی یا دروازهای به ابعاد دیگر میداند. این دیدگاه، دستکم در ظاهر، میتواند ناپدیدشدنهای کامل را توضیح دهد و اینکه چرا هیچ آواری باقی نمیماند.
گزارشهای مستندی از خلبانانی وجود دارد که ادعا میکنند از تجربیات عجیب در این منطقه جان سالم به در بردهاند. مشهورترین آنها بروس گرنون است، خلبانی که در دهه ۱۹۷۰ ادعا کرد هنگام پرواز در نزدیکی مثلث، با پدیدهای روبرو شده که آن را «مه الکترونیکی» توصیف میکرد.
به روایت او، هواپیما درون مه خاکستری و چرخانی فرورفت و تمام قطبنماها و ابزارهای الکترونیکیاش از کار افتادند. سه دقیقه بعد، وقتی از مه بیرون آمد، ناگهان رادیو دوباره زنده شد و صدایی از برج مراقبت خبر داد که او بالای میامی پرواز میکند.
بروس گرون میگفت در ۴۰ دقیقه مسافتی را طی کرده است که باید ۹۰ دقیقه طول میکشید
گرنون به ساعتش نگاه کرد: فقط چهل دقیقه از زمان پروازش گذشته بود، اما مسیری را پیموده بود که معمولاً نود دقیقه طول میکشید. گویی در زمان جلو رفته بود.
برخی این پدیده را به «اثر هاچیسون» (Hutchison Effect) مرتبط میدانند، پدیدهی علمی غیرمتعارفی که توسط جان هاچیسون، دانشمند کانادایی، کشف شد. او دریافت که تداخل میدانهای الکترومغناطیسی میتواند باعث اتفاقات شگفتانگیزی شود، از جمله درخشش فلزات، تغییر شکل آنها یا حتی ایجاد پدیدههایی شبیه به کرمچاله.
فرازمینیها و پایگاه زیرآبی
هیچ معمایی در فرهنگ عامه بدون حضور بیگانگان کامل نمیشود. در نگاه طرفداران این نظریه، ناپدیدشدنهای ناگهانی و بیاثر مثلث برمودا نتیجهی ربوده شدن توسط موجودات فرازمینی است؛ توضیحی که بهزعم آنان روشن میکند چرا از بسیاری از قربانیان هیچ نشانهای باقی نمیماند.
برخی پا را فراتر گذاشتهاند و میگویند ایالات متحده در اعماق سواحل باهاما، یک پایگاه مخفی نیروی دریایی دارد؛ جایی که در واقع نقش «منطقهی ۵۱ زیرآبی» را بازی میکند و محل همکاری انسانها با موجودات ناشناختهی آبزی است.
تاکنون شایعات زیادی درمورد مشاهدههای عجیب در آن ناحیه نقل شده، مثلاً سال ۲۰۱۴، دو مسافر کشتی تفریحی کارناوال ادعا کردند در روشنای روز، یک شیء پرندهی ناشناخته را بر فراز اقیانوس دیدهاند، شیئی که چند ثانیه در هوا معلق ماند و سپس ناپدید شد.
هیچ مدرک معتبری برای اثبات این نظریه وجود ندارد، اما همیشه گروهی هستند که نبود مدرک را نشانهای از پنهانکاری بدانند.
گاز متان و حبابهای مرگ
در دهههای اخیر، برخی دانشمندان توضیحی کاملاً زمینی برای راز مثلث برمودا پیشنهاد کردهاند: گاز متان. در بستر اقیانوس اطلس، ذخایر عظیمی از هیدراتهای متان وجود دارد؛ ترکیبی از یخ و گاز که در فشار زیاد کف دریا شکل میگیرد. گاهی این ذخایر بهصورت ناگهانی آزاد میشوند و میلیونها حباب ریز از کف آب به سطح میفرستند.
این حبابها چگالی آب را بهطور موقت کاهش میدهند و کشتیای که روی چنین آبی قرار گیرد، ناگهان شناوری خود را از دست میدهد و فرومیرود، حتی اگر چند هزار تُن وزن داشته باشد.
اگر در همان لحظه هواپیمایی در ارتفاع پایین پرواز کند، گازهای متصاعدشده میتوانند وارد موتور شوند و باعث خاموشی ناگهانی آن شوند. چنین رویدادهایی در مناطق دیگر جهان مشاهده شده، اما تاکنون هیچ نمونهی ثبتشدهای از فوران متان در محدودهی مثلث برمودا وجود ندارد. بااینحال، این نظریه از معدود فرضیههایی است که از نظر فیزیکی، ممکن به نظر میرسد.
امواج غولپیکر
در دهههای ۱۹۹۰ و ۲۰۰۰ آژانس فضایی اروپا (ESA) پدیدهای را تأیید کرد که شاید منطقیترین توضیح برای برخی ناپدیدشدنها باشد: امواج غولپیکر یا Rogue Waves.
این امواج ناگهانی گاهی به ارتفاعی بیش از ۳۰ متر میرسند و با انرژیای عظیم به هر چیزی در مسیرشان ضربه میزنند؛ حتی کشتیهای باری یا نفتکشهای غولپیکر. این پدیده داستانهای ملوانان درباره «دیوارهای آبی» ناگهانی را که زمانی افسانه تلقی میشد، بهصورت علمی شرح میداد.
مثلث برمودا هم دقیقاً در نقطهای قرار دارد که چند جریان بزرگ اقیانوسی به هم میرسند، از جمله گلفاستریم. برخورد این جریانها گاه امواجی غیرمنتظره ایجاد میکند که میتواند در چند ثانیه بدنهی یک کشتی را خرد کند. این نظریه، دستکم بخشی از معما را توضیح میدهد؛ آنهم بدون نیاز به آتلانتیس، کرمچاله یا انرژیهای ناشناخته.
از طوفانهای خشن گرفته تا فناوریهای آتلانتیسی، از ناهنجاریهای مغناطیسی تا دروازههای زمانی، مثلث برمودا همچنان یک بوم سفیدی برای بزرگترین ترسها و تخیلات ماست.
کارشناسان معتقدند مثلث برمودا هیچ راز پنهانی ندارد و فقط یک مسیر پرترافیک است که طبیعتاً هرسال تعدادی حادثه در آن رخ میدهد. در بررسیهای بعدی بسیاری از پروندهها، مشخص شد علت ناپدیدشدنها چیزهایی بسیار عادی بوده: سوخت ناکافی، خطای ناوبری، نقص فنی یا تصمیم نادرست خدمه در هوای بد.
اما برای آنهایی که بازنگشتند، برای ۲۷ مرد پرواز ۱۹، برای ۳۰۶ خدمه سایکلوپس، و برای دن باراک که تنها یک مایل با خانه فاصله داشت، این آمارها تسلیبخش نیستند.