«فکر میکردم خوابم!»: اعتراف خلبانی که پس از مصرف قارچ میخواست هواپیما را ساقط کند
چهارشنبه 19 شهریور 1404 - 13:30مطالعه 12 دقیقه۲۲ اکتبر ۲۰۲۳، ساعت هفت شب، پرواز ۲۰۵۹ آلاسکا ایرلاینز از واشنگتن به مقصد سانفرانسیسکو برخاست؛ جت منطقهای امبرائر ۱۷۵، کوچکتر از غولهای بینقارهای، اما حامل همان مسئولیت سنگین: جان ۸۳ مسافر و خدمه. در کنار کاپیتان و افسر اول، صندلی جامپسیت میزبان مردی بود که خودش هم دو دهه پشت فرمان پرواز مینشست: جوزف دیوید امرسون، ۴۴ساله.
پرواز عادی شروع شد. مسافران کمربندها را بستند، مهمانداران نوشیدنی سرو کردند، خلبانها دربارهی مسیر و آبوهوا گپ زدند. هیچکس نمیدانست که در ذهن امرسون، مرز میان خواب و بیداری ازهمپاشیده است. او بعدها گفت: «احساس میکردم در خوابم. دنبال راهی بودم برای بیدارشدن.»
چکیده متنی و خلاصه صوتی
جوزف امرسون، خلبانی باتجربه و پدری خانوادهدوست بود؛ اما چند سال پیش، با مرگ ناگهانی بهترین دوستش، بخشی از این آرامش برای همیشه ترک برداشت. او در سکوت با افسردگی دستوپنجه نرم میکرد، اما از ترس قوانین سختگیرانهی هوانوردی و از دست دادن شغلش، هرگز به دنبال کمک حرفهای نرفت.
در تلاشی ناامیدانه برای رهایی از اندوه، به پیشنهاد دوستانش قارچ روانگردان را امتحان کرد. این تجربه اما به جای آرامش، او را برای ۴۸ ساعت در بیخوابی و توهمی عمیق فرو برد. دو روز بعد، وقتی روی صندلی کابین پرواز آلاسکا ایرلاینز نشست، ذهنش هنوز در مرز میان واقعیت و رویا سرگردان بود. او به این باور رسیده بود که در یک خواب گیر افتاده و برای بیدار شدن، باید موتورهای هواپیما را خاموش کند. در یک لحظهی هولناک، دستش را به سمت اهرمهای اضطراری برد و تنها واکنش سریع و چندثانیهای همکارانش بود که مانع از یک فاجعهی تمامعیار و مرگ ۸۳ سرنشین آن شد.
چگونه مردی که تمام عمرش را صرف تأمین امنیت پرواز کرده بود، به بزرگترین تهدید همان پرواز تبدیل شد؟
چند دقیقه بعد، اتفاقی رخ داد که میتوانست پرواز را به فاجعهای تمامعیار بدل کند. خلبان امرسون در همان کابین تلاش کرد همهچیز را خاموش کند. تنها واکنش چندثانیهای همکارانش بود که سرنوشت سرنشینان را عوض کرد.
از خلبان نمونه تا متهم ردیف اول
جوزف دیوید امرسون خلافکار نبود، تروریست هم نبود. او همان تصویری را تداعی میکرد که صنعت هوانوردی دوست دارد از خلبانان بسازد: آرام، دقیق، خانوادهدوست. در پلزنت هیل کالیفرنیا، همسایهها او را پدری مهربان و مردی اجتماعی میشناختند. همسرش، سارا، میگفت «جو» همان کسی بود که میتوانستی در سختترین روزها به او تکیه کنی.
امرسون همان تصویری بود که هوانوردی میخواهد: آرام، دقیق، خانوادهدوست. اما پشت این نقاب، اندوهی پنهان و فرساینده رشد میکرد
اما سال ۲۰۱۸ همهچیز ترک برداشت. بهترین دوستش ناگهان درگذشت و با او، بخشی از تعادل ذهنی امرسون هم از دست رفت. افسردگی و بیخوابی کمکم در زندگیاش جا باز کردند. خودش بعدها اعتراف کرد: «ذهنم مثل قبل کار نمیکرد. تمرکزم را ازدستداده بودم و این امر مرا میترساند.»
در هوانوردی کمتر کسی چنین اعترافی میکند. درواقع اگر خلبانی افسردگی یا مصرف داروهای ضدافسردگی را گزارش کند، بهواسطهی قوانین سختگیرانهی FAA ممکن است ماهها یا حتی سالها از پرواز منع شود. دکتر وارن سیلبرمن، رئیس سابق بخش پزشکی FAA، این سیستم را «مبتنی بر ترس» توصیف میکند:
برای سیستم، ردکردن خلبانها بسیار راحتتر از این است که بخواهند مسئولیتش را بپذیرند.
این ترس خلبانان را به سکوت وادار میکند. مطالعهای در ژورنال Occupational and Environmental Medicine نشان داده بود که بیش از نیمی از خلبانان بهخاطر ترس ازدستدادن مجوز، به پزشک مراجعه نمیکنند. بسیاری در معاینات پزشکی اطلاعات نادرست میدهند و از میان آنها، درصد قابلتوجهی نشانههای افسردگی یا حتی افکار خودکشی را تجربه میکنند.
امرسون هم درست در همین تله گرفتار شد. همسرش بارها از او خواست کمک بگیرد، اما جواب او منفی بود.
این سکوت مثل سایهای روی زندگی او گسترش یافت و هر سال سنگینتر شد. در اکتبر ۲۰۲۳، وقتی برای مراسم یادبود دوستش به واشنگتن رفت، فرصتی برای شکستن این سکوت پیدا کرد. آن شب، در جمع دوستان، بحث به درمانهای روانگردان کشید. امرسون وسوسه شد. برای اولینبار قارچهای سیلوسایبین را امتحان کرد: به امید آرامش یافتن، یا شاید راهی برای فرار از اندوه.
از چای قارچ تا سقوط در دنیای موازی
امرسون قارچهای جادویی را به امید رهایی از اندوه خورده بود، اما از همان شب، خواب از او گریخت. پس از دو روز بیداری، توهم، احساسات پارانوئیدی و گسست از واقعیت به ذهنش هجوم آوردند. در تماسهای مکرر با همسرش، جملهای را بارها تکرار میکرد: «حس میکنم در حال فروپاشیام.»
برای مردی که سالها آموخته بود همهچیز را تحت کنترل نگه دارد، همین جمله هشدار بلندی محسوب میشد. بااینحال، صبح روز پرواز تصمیم گرفت به خانه برگردد. خودش را متقاعد کرده بود که اثر قارچها تمام شده و میتواند مثل همیشه روی صندلی جامپسیت بنشیند.
وقتی وارد کابین پرواز ۲۰۵۹ شد، ذهنش هنوز در میانهی برزخی تاریک پرسه میزد. او بعدها توضیح داد که در آن دقایق حس میکرد همهچیز توهم است: خلبانان واقعی نبودند، مسافران واقعی نبودند، این فقط یک خواب طولانی بود.
سایلوسایبین در ترکیب با افسردگی و بیخوابی، میتواند روانپریشی کامل ایجاد کند
علم نیز این تجربه را بهخوبی توضیح میدهد: سیلوسایبین، مادهی فعال قارچهای موسوم به «جادویی»، با تحریک گیرندههای سروتونین در مغز، ادراک، تفکر و احساسات را دگرگون میکند. در دانشگاههای جانهاپکینز و NYU، این ماده در جلسات درمانی کنترلشده برای افسردگیهای مقاوم به دارو و PTSD آزمایش شده و نتایج امیدوارکنندهای هم داشته است.
سال ۲۰۲۰، ایالت اورگان نخستین ایالت آمریکا بود که استفادهی درمانی از سایلوسایبین را قانونی کرد. پس از آن، کلرادو، کالیفرنیا و چندین ایالت دیگر هم در مسیر بررسی قانونیسازی قدم برداشتند.
اما همانطور که متخصصان هشدار میدهند، روانگردانها تیغ دولبهاند. دکتر مت جانسون، استاد دانشگاه جانز هاپکینز که سالها روی این مواد تحقیق کرده، میگوید: «استفاده از سایلوسایبین را میتوان با نوشیدن الکل مقایسه کرد. حتی اگر فرد دیگر مست نباشد، خماری ناشی از آن میتواند رفتار یا توانایی عملکرد او را مختل کند.» دکتر چارلز گراب از مرکز پزشکی Harbor-UCLA نیز توضیح میدهد:
اثرات سیلوسایبین میتواند در برخی افراد حتی ۴۸ ساعت باقی بماند، بهویژه وقتی دوز بالا مصرف شده باشد. در فردی با زمینهی روانی شکننده، این وضعیت میتواند یک روانپریشی کامل ایجاد کند.
امرسون، با ذهنی خسته از افسردگی، بیخوابی و سوگ، دقیقاً در معرض همین سناریو بود و «طوفان کامل» درست همانجایی اوج گرفت که نباید: ۹ کیلومتر بالاتر از زمین.
پرواز ۲۰۵۹: سه ثانیه تا فاجعه
ساعت ۵:۲۳ بعدازظهر، امبرائر ۱۷۵ از زمین فرودگاه اورت بلند شد. ۸۳ مسافر و خدمه، از خانوادههایی در راه بازگشت تا کارمندانی در سفر کاری، همه بیخبر بودند که در کابین کوچک جلو، چیزی بیش از مسیر پروازی در جریان است.
کاپیتان و افسر اول پشت کنترلها نشسته بودند، و پشت سرشان، روی صندلی جامپسیت، جوزف امرسون که نیم ساعت اول هیچ نشانهای از آشوب نداشت. او آرام بود، دربارهی مسیر و وضعیت هوا با خلبانها حرف میزد. همهچیز عادی به نظر میرسید.
اما ساعت هفت شب، در آسمان اورگان، تغییری ناگهانی رخ داد. امرسون هدستش را برداشت، به جلو خم شد و گفت: «من حالم خوب نیست.» در همان لحظه، دستهایش به سمت دو اهرم قرمز بالای سر رفت؛ اهرمهایی که فقط در بدترین کابوسهای هوانوردی لمس میشوند: Fire Suppression Handles. اگر آنها کامل کشیده میشدند، جریان سوخت بسته و موتورهای هواپیما خاموش میشدند و هواپیما بهسرعت سقوط میکرد.
کلیک ضعیف اهرمها در کابین طنین انداخت: فاصله بین زندگی و مرگ، فقط چند سانتیمتر بود
صدای کلیک خفیف اهرمها سکوت کابین را شکست. کاپیتان بیدرنگ برگشت و مچ دست او را گرفت. افسر اول هم به کمک آمد. جدالی بیصدا اما پراسترس در کابین جریان داشت.
دستگیرهها چند سانتیمتر جابهجا شدند، اما به قفل نرسیدند. موتور روشن ماند. فاجعهای که تنها سه ثانیه با واقعیت فاصله داشت، در همان لحظه متوقف شد. امرسون بعد از جدال در کابین، به عقب هواپیما برده شد. مهمانداران او را روی صندلی خود نشاندند، اما ذهنش هنوز در برزخ توهم گیرکرده بود. بهجای آرامشدن، بیشتر در دنیای موازی خودش فرومیرفت.
در لحظهای گیجکننده، قوری قهوه را برداشت و سعی کرد مستقیم از دهانهی داغش بنوشد؛ انگار این هم تلاشی دیگر بود برای «بیدارشدن» از خوابی که فکر میکرد در آن گیر افتاده است. مهمانداران بهسرعت قوری را از دستش گرفتند.
چند دقیقه بعد، به سمت در اضطراری رفت. دستش روی دستگیره نشست. فریاد مهماندار فضا را شکست: «آقا! این کار را نکنید!» امرسون برگشت، آرام، انگار که خودش هم از حرکتش غافلگیر شده باشد. با چشمانی سرخ و صدایی آرام گفت: « باید همینالان به من دستبند بزنید وگرنه اوضاع خیلی بد میشود.»
او در اوج آشفتگی به مهمانداران گفت: همین حالا به من دستبند بزنید وگرنه همهچیز بدتر میشود
دقایقی بعد، دستانش با دستبندهای پلاستیکی بسته شد. او روی صندلی نشست، سرش را پایین انداخت و زیر لب تکرار کرد: «همهچیز را خراب کردم. سعی کردم همه را بکشم.»
در کابین جلو، کاپیتان با برج مراقبت تماس گرفت: «برج مراقبت پورتلند؛ از آلاسکا ۲۰۵۹ تماس میگیرم. ما یک مشکل امنیتی جدی داریم و باید فوراً به سمت پورتلند منحرف شویم.» پاسخ آمد: «آلاسکا ۲۰۵۹، مسیر مستقیم به پورتلند برای شما باز است.»
هواپیما مسیرش را عوض کرد. مسافران که از ماجرا بیخبر بودند، فقط نگران تأخیر شدند. هیچکدام نمیدانستند که زندگیشان دقایقی قبل در سه ثانیهی مرگ و زندگی معلق مانده بود.
«همه چیز را خراب کردم»: اعترافات خلبان روی باند فرودگاه
ساعت ۸:۲۶ شب، پرواز ۲۰۵۹ روی باند فرودگاه بینالمللی پورتلند نشست. چراغهای قرمز و آبی آتشنشانی و پلیس در تاریکی شب چشم میزدند؛ تصویری شبیه پایان یک فیلم اکشن، اما این بار واقعی. مسافران، که بیشترشان هنوز از حقیقت بیخبر بودند، با چهرههای مضطرب از هواپیما پیاده شدند. اما برای خدمه، معجزهای کوچک رخداده بود: ۸۳ نفر از سه ثانیه فاصله با مرگ، جان سالم به در برده بودند.
«آخرین مسافر که پیاده شد، خلبانی بود با دستهای بسته؛ مردی که خودش گفت: همهچیز را خراب کردم
امرسون آخرین نفری بود که پیاده شد. مأموران پلیس پورتلند او را تحویل گرفتند و مستقیم به بازداشتگاه بردند. همانجا، بدون مقاومت، شروع به اعتراف کرد. صدایش نمیلرزید، بیشتر شبیه کسی بود که از واقعیتی تازه پرده برمیدارد: «۴۸ ساعت است که نخوابیدهام. بهترین دوستم را از دست دادهام. خیلی وقت است که حالم خوب نیست.»
۸۳ اتهام قتل عمد و پرسشی درباره نیت واقعی
پروندهی امرسون خیلی زود از یک حادثهی هوایی به یکی از پیچیدهترین معادلات حقوقی هوانوردی آمریکا تبدیل شد. دادستانهای ایالتی اورگان او را بابت ۸۳ فقره اقدام به قتل عمد متهم میدانستند (بهازای هر سرنشین). دادستانهای فدرال هم جرم دیگری را به لیست اضافه کردند: «مداخله در امور خدمه پرواز». اگر این اتهامها پابرجا میماند، معنایش یکعمر زندان بود.
اما در دادگاه، وکیل او استدلال کرد که امرسون قصد مجرمانهای نداشته است. همهچیز در بستر یک بحران روانی رخداده بود؛ توهمی ناشی از سیلوسایبین، بیخوابی و افسردگی پنهان.
«۸۳ اتهام قتل عمد میتوانست او را تا پایان عمر به زندان بفرستد
اما همه قانع نشدند. در جلسات دادگاه، بعضی مسافران همچنان خشمگین بودند. آلیسون اسنایدر و همسرش شهادت دادند: «ممکن بود همهی ما کشته شویم. او میدانست که حالش خوب نیست، اما باز هم روی صندلی جامپسیت نشست. مجازاتش باید سنگینتر شود.»
برخی دیگر بعد از شنیدن جزئیات زندگی امرسون، احساس همدلی پیدا کردند. یکی از مسافران در مصاحبهای گفت: «او هیولا نیست. انسانی است که به کمک نیاز داشت.»
سرانجام، اتهامات قتل عمد کنار گذاشته شد. در دسامبر ۲۰۲۳ امرسون با وثیقه آزاد شد؛ مشروط به درمان سلامت روان، پرهیز از الکل و مواد و ممنوعیت نزدیکشدن به هر هواپیما.
امرسون دو سال بعد، در سپتامبر ۲۰۲۵، به یک فقره تهدید هواپیما و ۸۳ فقره «به خطر انداختن دیگران» اعتراف کرد. حکم قاضی این بود: پنج سال آزادی تحت نظارت، ۶۶۴ ساعت خدمات اجتماعی (هشت ساعت برای هر مسافر) و پرداخت ۶۰,۵۶۹ دلار غرامت. همچنین ممنوعیت کامل از کابین خلبان.
امرسون در جلسهی دادگاه گفت:
با اینکه هنوز باورم نمیشود چرا سیلوسایبین مصرف کردم، مسئولیت کامل این اشتباه وحشتناک را قبول میکنم. بابت ترسی که ایجاد کردم، عمیقاً متأسفم.
امرسون حالا با همسرش سارا، سازمانی غیرانتفاعی به نام Clear Skies Ahead تأسیس کردهاند؛ نهادی که هدفش تغییر سیاستهای سلامت روان در هوانوردی است. او میگوید:
به این باور اشتباه رسیده بودم که باید کامل باشم، مهم نبود درونم چه میگذرد. امیدوارم داستان من، هرچقدر هم تاریک، دلیلی برای تغییر باشد و باعث شود یک نفر دیگر جایی جرئت کند و بگوید: «من به کمک نیاز دارم.»
پس از متهم شدن امرسون، FAA کمیتهای ویژه تشکیل داد، هیئت ملی ایمنی حملونقل آمریکا برای نخستینبار جلسهای اختصاصی درباره سلامت روان خلبانان برگزار کرد و خطوط هوایی برنامههای محرمانه حمایتی راهاندازی کردند. کنگره حتی در حال بررسی لایحهای برای اصلاح قوانین و تأمین بودجه بیشتر برای معاینههای پزشکی و کاهش انگ روانی در صنعت است.
سازمان FAA در بیانیهای گفت: «ادارهی هوانوردی فدرال به اولویت قرار دادن سلامت روان خلبانان متعهد است. ما آنها را تشویق میکنیم که اگر با مشکل سلامت روان مواجه هستند، زودتر به دنبال کمک باشند، زیرا اکثر این موارد، در صورت درمان، صلاحیت پرواز را از خلبان سلب نمیکنند.»
روز جمعه در دادگاه، قاضی پرونده گفت که کاملاً باور دارد جوزف امرسون از کاری که کرده پشیمان است و به نظرش، امرسون خیلی سخت تلاش کرده تا یک مشکل مهم را به همه نشان دهد: اینکه مردم از خلبانها انتظار دارند همیشه بینقص باشند و هرگز اشتباه نکنند.
قاضی در آخر گفت: «اما همانطور که میدانیم، همهی ما انسان هستیم [و اشتباه میکنیم].»