چرا کارمندان خوب استعفا میدهند؟
وقتی کارمندان خوب از یک شرکت استعفا میدهند، مدیران بسیار ناراحت میشود و گلههای زیادی از این موضوع انجام میدهند. حق با این مدیران است زیرا برای کسبوکارها هیچ چیزی پر هزینهتر و ناراحت کننده تر از استعفای کارمندان خوب و با لیاقت نیست. مدیران وقتی با استعفای کارمندان کارآمد و مستعدشان روبرو میشود، بیشتر، راضی نبودن از شرایط مالی را توجیه مناسبی برای عدم ادامه همکاری کارمندانشان اعلام میکنند. در حالی که دلیل این اقدام به موارد غیر مالی برمیگردد. در بیشتر موارد رفتار مدیران سبب فراری دادن کارمندان میشود.
دلیل این نوع توجیه کردن این است که مدیران همیشه موارد مالی را دلیلی برای مشکلات شرکت میدانند و از سویی غافل از این نکته هستند که بیشتر افراد شغلشان را ترک نمیکنند بلکه مدیرشان را ترک میکنند. بدترین بخش قضیه اینجاست که میتوانند به راحتی از این استعفا و مشکل جلوگیری کنند، بدون اینکه برایشان هزینه زیادی در بر داشته باشد. برای جلوگیری از این استعفاها یا از دست دادن کارمندان خوب باید مدیران نگاه جدیدی به مسائل شرکت داشته باشند و سعی کنند تلاشهای بیشتری را بهعنوان وظیفه یک مدیر انجام دهند. برای رفع این مشکلات باید دانست که چه رفتارهای نامناسبی از سوی مدیران سبب فراری شدن کارمندان خوب از شرکت میشود.
بیگاری کشیدن از کارمندان
بدترین چیزی که یک کارمند خوب را آزرده میسازد بیگاری کشیدن از او است. وسوسه کار کشیدن زیاد از کارمندان خوب یکی از نقاط ضعف مدیران است که آنها را روزی در دام مشکلات میاندازد. کار کشیدن زیاد از کارمندان خوب سبب میشود که حس تنبیه بهجای تشویق در ذهن آنها شکل بگیرد و کمکم روح آنها را آزرده کند. این کار نتیجه عکس میدهد. نتایج تحقیقات و مطالعات انجام شده در دانشگاه استنفورد نشان از آن دارد که وقتی ساعات کاری از هفتهای ۵۰ساعت بیشتر میشود، بهرهوری کارمندان به ازای یک ساعت کار بیشتر به میزان زیادی افت میکند. بهطوریکه در صورت کار کردن بیش از ۵۵ ساعت در هفته میتوان افت بازدهی کارمندان را تا حدی با افت مواجه کند که هیچ سودی نصیب شرکت نشده و حتی در برخی موارد شرکت را با ضررهای غیرقابل جبران مواجه میکند.
بدین ترتیب اگر میخواهید از کارمندان مستعد خود بیشازحد کار بکشید، به یاد داشته باشید که این حرکت شما سبب خواهد شد که درنهایت کارمند یا کارمندانتان استعفا دهند، آنهم زودتر از آن چیزی که فکرش را میکنید. اما یکراه وجود دارد که از این مشکل جلوگیری کنید. پرداخت پاداش، افزایش حقوق، تشویق و ارتقای پست افراد میتواند از فشار کاری آنها کاسته و تفکر بیگاری را از ذهنشان دور کند.
پس قبل از اقدام به افزایش کار یا مسئولیت کارمندان خود به یاد داشته باشید که بدون تغییر شرایط نمیتوان کار بیشتری از کارمندانتان درخواست کنید و شاهد عاقبت تلخ نباشید. با یک پیشنهاد خوب میتوانید هم کارمندان خوب خود را به کار بیشتر ترغیب کنید و هم حس وفاداریشان را تقویت کنید تا آنها به دنبال شغل درشان و درخور لیاقتشان نباشند.
به رسمیت نشناختن پاداش و مساعده
مدیران شرکتها خیلی راحت از کنار تشویق، تقدیر و تشکر از کارمندان پرتلاششان که سراسر شور و انگیزه هستند میگذرد که همین کماهمیتی به این موضوع کارمندان خوب را فراری داده یا آنها را به کارمندان بیانگیزه و بدون بازده تبدیل میکند. همه پاداش و تشویق را دوست دارند، اما این موضوع برای کارمندانی که خودشان را وقف کارشان میکنند بسیار لذتبخش و زیباست. در حقیقت این پاداش انرژی دوچندانی به آنها داده و میزان بازدهی و بهرهوریشان را افزایش میدهد. مدیران باید بهصورت مستمر با کارمندان خود صحبت کنند تا ضمن جویاشدن حالشان دریابند که از چه چیزی راضی و خوشحال میشوند. زیرا برخی کارمندان به پاداش، بعضی به افزایش حقوق و عدهای دیگر به ارتقای موقعیت شغلیشان راضی هستند. مرحله بعد تقدیر از کارمندان خوب بنا به خواسته خودشان است.
اهمیت ندادن به کارمندان
بیش از ۵۰ درصد افراد که موقعیت شغلی خود را ترک میکنند دلیل اصلی این تصمیم را نحوه ارتباطشان با مدیران میدانند. شرکتهای باهوش و زرنگ به مدیرانشان میآموزند که چگونه با کارمندان خود رفتار کنند. در حقیقت این مدیران هستند که باید موفقیت کارمندانشان را جشن بگیرند، با کارمندانی که دچار مشکل شدهاند همدردی کنند یا در حل مشکلات به وجود آمده بین کارمندان با طرفین ماجرا با یک دید برخورد کنند.
دقت داشته باشید، مدیرانی که به این موضوعات اهمیت نمیدهند همیشه میزان ریزش نیروهایشان زیاد است و با چالش استعفای کارمندان خوب روبروی هستند. مطئمنا برای کارمندان تحمل ۸ ساعت کار روزانه در کنار مدیرانی که اهمیتی به آنها نمیدهند، امکانپذیر نیست.
بدقولی و پایبند نبودن به تعهدات
در هر جامعهای بدقولی و پایبند نبودن به تعهدات، از نکات منفی افراد بهحساب میآید. این اخلاق بد میتواند به پاشنه آشیل افراد مبدل شود. همیشه دانستن این موضوع ضروری است که قول دادن به مردم شمارا در مسیری قرار میدهد که یک سر آن خشنودی و سر دیگر آن نارضایتی است. وقتی تعهدی به کارمندتان میدهید در چشم او بهعنوان فردی قابلاعتماد ارزش پیدا میکنید، اما هنگامیکه به این تعهدات عمل نمیکنید، ورق ۱۸۰ درجه میچرخد، او شمارا بهعنوان فردی غیرقابلاعتماد یاد میکند و احترامتان را از دست میدهید. در ضمن این تفکر در ذهن کارمندتان شکل میگیرد که وقتی رئیس به وعدههای خود عمل نکند، از بقیه چه انتظاری میتوان داشت.
استخدام و تشویق کارمندان نالایق
وقتی کارمند نالایقی توسط یک مدیر استخدام شود و به او بالوپر داده شود، نیروهای خوب و لایق که دوست دارند با مدیران حرفهای کار کنند، انگیزهشان را از دست میدهند. این کار نتیجه خوبی در بر ندارد و سرنوشت نهایی این کار از دست دادن کارمندان پربازده و لایق است.
جلوگیری از رسیدن کارمندان به اهدافشان
کارمندان مستعد و خوب، بیشتر، افراد جاهطلب، پرشور و باهدفی هستند که دنبال کردن این اهداف و آرزوها میتوان سبب بهره بری، کارایی و رضایت شغلی بیشتر شود. اما مدیران زیادی هستند که دوست دارند کارمندانشان را محدود کنند. آنها از این میترسند که مبادا روزی آزادی عمل و افزایش دامنه تمرکز کارمندان سبب کاهش کارایی و بهرهوری کارمندشان شود. نتایج تحقیقات دانشمندان نشان میدهد افرادی که امکان مییابند تا اهداف و آمال خود را دنبال کنند، کارایی و بهرهوریشان 5 برابر بیشتر میشود.
ناتوانی در افزایش مهارت کارمندان
بهانههایی ازجمله اعتماد، استقلال و توانمندی که مدیران در برابر بیتوجهی به کارمندانشان به آنها اشاره میکنند، کاملاً بیمعنی است. یک مدیر خوب فارغ از استعدادها و تواناییهای کارمندان، به آنها توجه یکسانی دارد، مدام به آنها گوش میکند و بازخورد میدهد. مدیریت یک نقطه آغاز است اما پایانی ندارد. وقتی یک کارمند بااستعداد و کارا دارید، این به شما بستگی دارد که ببینید در کدام نقطه نیاز به بهبود و افزایش مهارت دارد و مهارتهای موردنیاز در او را کشف کنید.
محدود کردن
ذات انسان با محدودیت مشکل دارد و هر فرد نسبت به محدودیت واکنش نشان میدهد. نیروهای مستعد به دنبال ارتقا و بهبودی موقعیت و نیازهایشان هستند. اگر با این بهانه به وضع موجود شرکت رضایت میدهید و با آن راحت هستید، این توانایی را از کارمندان خود سلب کنید، باعث دلزدگی و بیتفاوتی آنها نسبت به شغلشان میشود. گرفتن این توانایی از کارمندان خوب و مستعد نهتنها آنها بلکه شمارا نیز محدود میکند.
ناتوانی در به چالش کشیدن منطقی
مدیر موفق کسی است که میتواند بهخوبی کارمندانش را برای انجام کاری که در ابتدا انجامش غیرممکن به نظر میرسد، به چالش بکشد. او از قدرت و تواناییهایش برای خود و کارمندانش استفاده میکند. وقتی نیروهای مستعد و باهوش دریابند کاری که میکنند، بسیار راحت و خستهکننده است، به دنبال کاری میروند که آنها را به چالش بکشد.
نظرات