داستان تولد آیفون (بخش پایانی)
از آیفون به عنوان یک گوشی انقلابی یاد میکنند. گوشی که تاثیر بزرگی در صنعت موبایل دنیا داشت و به قول استیوجابز فقید، اینترنت را به جیب مردم دنیا آورد.
بدنه یک آیپاد
زمانی که فادل دریافت که پروژه یک گوشی در حال شکل گرفتن است، او نیز نمونه اولیه گوشی آیپادی را که ساخته بود، با خود به جلسه مدیران اجرایی برد. گریگنان میگوید:
در یک جلسه، مدیران در مورد ایجاد پروژه گوشی با یکدیگر بحث و تبادل نظر میکردند. تونی نمونه خود را در جیب گذاشته بود و تیم در مورد سختافزار و طراحی صحبت میکرد. زمانی که تیم تأیید استیو جابز را گرفت، تونی فادل ناگهان نمونه خود را جیبش درآورد و گفت: «اوه، یک لحظه صبر کنید. در واقع این نمونهای است که ما به آن فکر میکردهایم». میتوان گفت که نمونه تونی یک نمونه کامل بود.
روی کاغذ، منطق فادل بینقص بود؛ آیپاد موفقترین محصول اپل بود، گوشیهای موبایل کمکم سهم آیپاد را میبلعیدند؛ در نتیجه چرا نباید گوشی آیپاد را تولید کرد؟ فادل میگفت:
بهترین چیزهای آیپاد را بردارید و در یک گوشی موبایل قرار دهید. بنابراین کاربران هم میتوانند ارتباطات موبایلی داشته باشند و هم موسیقی خود را و ما نیز آگاهی برند مرتبط با آیپاد را که با صرف نیم میلیارد دلار در سراسر دنیا به دست آمده است، از دست نمیدهیم.
به همین سادگی.
به یاد داشته باشید زمانی که در درون اپل مشخص شد گوشی موبایل باید ساخته شود، هنوز شکل و شمایل آن تعیین نشده بود و حتی معلوم نبود که چگونه باید کار کند. دیوید تاپمن که در آن زمان مسئول سختافزار آیفون بود، میگوید:
حدودا اوایل سال ۲۰۰۵ بود که فادل گفت آنها در مورد ساخت یک گوشی صحبت میکنند و من گفتم: «من واقعا میخواهم یک گوشی بسازم. من دوستم دارم این اقدام را رهبری کنم». استیو جابز گفت: نه، تو نمیتوانی این کار را انجام دهی. آنها چند مصاحبه انجام دادند و من حدس میزنم که نتوانستند کسی را پیدا کنند. من گفتم: سلام! من هنوز اینجا هستم! تونی گفت: باشه، تو انجامش بده.
تیم آیپاد از آنچه در گروه رابط کاربری میگذشت، خبر نداشت. اندی گریگنان میگوید:
ما چیزی را خواهیم ساخت که هر کسی فکر میکند باید بسازیم: اجازه بدهید تا یک گوشی را درون آیپاد قرار دهیم.
این دقیقا همان کاری بود که آنها شروع کردند.
گوشی اپل چگونه خواهد شد؟
ریچارد ویلیامسون در دفتر استیو جابز بود. او میخواست در مورد استعفای خودش از اپل با استیو جابز صحبت کند.
تا سال ۲۰۱۳ مرورگر کروم بر مبنای وبکیت بود
برای سالها، ریچارد ویلیامسون مسئول توسعه فریمورک WebKit بود که هسته اصلی سافاری را تشکیل میداد. چند حقیقت جالب را باید در مورد وبکیت بدانید. بر خلاف دیگر محصولاتی که در اپل توسعه داده میشوند، این فریمورک متنباز است. حقیقت جالب دیگر این است که مرورگر کروم گوگل تا سال ۲۰۱۳ بر مبنای وبکیت بود. به عبارت دیگر، میتوان گفت که وبکیت یک نرمافزار عمده است. مجله فوربز به ویلیامسون لقب راک استار سیلیکون ولی داده بود.
اما او از آپگرید یک نرمافزار فرسوده و خسته شده بود. ویلیامسون میگوید:
ما سه یا چهار نسخه از وبکیت را توسعه داده بودیم و من به رفتن به گوگل فکر میکردم. این همان زمانی بود که استیو من را به اتاقش دعوت کرد.
استیو از این تصمیم راضی نبود.
زمانی که به «مهندس کامپیوتر موفق» فکر میکنید، کسی شبیه ویلیامسون به ذهن متبادر میشود؛ فردی عینکی و باهوش که پیراهن دکمهدار میپوشد. من (نویسنده مطلب) با ویلیامسون در یک رستوران سوشی در پالوآلتو که برای سفارش غذا بهجای پیشخدمت، از آیپدهایی که روی میزها نصب شده بودند استفاده میکرد، ملاقات کردم.
ویلیامسون فردی خوشصحبت است که کمی لهجه بریتانیایی دارد. او خونگرم و خوشبرخورد، اما کمرو است و بدون هیچ شکی، تیزبین است. او مایل است لیستی از ایدههایی که از دانش عمیقش از کدنویسی، شم صنعتی و فلسفه تکنولوژی به دست آورده، بیان کند.
در اواسط دهه ۸۰ میلادی، یکی از دوستان ویلیامسون او را قانع کرد که برای پیسیهای کمودور آمیگا (Commodore Amiga) نرمافزار بنویسد. او میخندد و میگوید:
ما برنامهای به اسم Marauder نوشتیم که کارش پشتیبانگیری از فلاپیهای محافظتشده بود. این راه دیپلماتیک برای صحبت کردن در مورد این نرمافزار است. ما کمی درآمد داشتیم.
در حقیقت، آنها نرمافزاری نوشتند که به کاربران اجازه کپی غیرقانونی نرمافزار میداد. در سال ۱۹۸۵، کمپانی جدید استیو جابز با نام NeXT، هنوز کوچک بود و نیاز به مهندسان خود داشت. ویلیامسون با دو کارمند NeXT و سپس با استیو جابز دیدار کرد. او کارهایی را که روی کامپیوترهای آمیگا انجام داده بود، نشان داد و آنها فورا او را استخدام کردند. ویلیامسون جوان برای ربع قرن بعدی در مدار استیو جابز باقی ماند و کارهایی کرد که جزئی از آیفون هستند.
استیو جابز به ویلیامسون گفت (زمانی که به دفتر او برای صحبت کردن در مورد استعفا رفته بود):
از اپل نرو. ما پروژهای داریم که فکر میکنم به آن علاقه داشته باشی.
او از ویلیامسون درخواست کرد که نگاهی به پروژه بیندازد. ویلیامسون میگوید:
در آن هنگام، کسی از نظر نرمافزاری بر روی پروژه کار نمیکرد و پروژه گوشی تقریبا تنها ایدههایی در ذهن جابز بود.
با این حال، ویلیامسون دلیلی قانعکننده برای رد پیشنهاد اغواکننده گوگل نداشت. ویلیامسون ادامه میدهد:
گوگل حاضر بود به من کار جالبی بدهد و به همین دلیل، زمان حساسی برای من بود. بنابراین من گفتم: هنوز نمایشگری وجود ندارد و حتی تکنولوژی نمایشگر نیز توسعه داده نشده است. اما استیو من را قانع کرد که تکنولوژی نمایشگر وجود دارد و مسیری برای ساخت گوشی پیدا خواهد شد.
ویلیامسون برای چند لحظه سکوت کرد و سپس با لبخندی سریع ادامه داد:
آنچه درباره استیو جابز میگویند درست است. من از زمان NeXT با او بودهام و بارها تحت اثیر نگاه خیره او قرار گرفتهام... من به یکی از طرفداران ساخت گوشیای که قابلیت جستجوی وب داشت، تبدیل شدم.
کدام گوشی؟
ویلیامسون میگوید:
استیو میخواست یک گوشی موبایل تولید کند و میخواست هر چه سریعتر این کار را انجام دهد.
اما کدام گوشی؟ در آن زمان دو گزینه وجود داشت. گزینه اول این بود که آیپاد را به یک گوشی تبدیل کنند (از نظر تکنولوژیکی، این سادهترین راه بود و استیو جابز نیز در آن زمان آیفون را بهصورت یک دستگاه محاسباتی سیار نمیدید و قصد داشت گوشیهای موجود را ارتقاء دهد). گزینه دوم این بود که یک مک را دگرگون و به تبلت ریز تبدیل کنند که تماس نیز میگرفت (این گزینه ایده جالبی بود، اما بیشتر ایدههای آیندهنگرانه داشت). اوردینگ میگوید:
بعد از دموی عالیه اولیه، مهندسان به این فکر میکردند که، چه از نظر نرمافزاری و چه از نظر سختافزاری، چگونه میتوان چنین چیزی را ساخت؟
مهندسانی که طرح اولیه را دیدند، نسبت به عملی بودن آن در کوتاهمدت شک داشتند. اوردینگ میگوید:
آنها گفتند: اوه خدای من، این ... ما نمیدانیم، این نیاز به کار زیادی دارد. ما حتی نمیدانیم به چه میزان کار احتیاج دارد.
تبدیل مک چندلمسی به محصولی موفق و برای عموم مردم، چنان به کار زیاد و تکنولوژیهای جدید و امتحاننشدهای احتیاج داشت که حتی ترسیم نقشه راه را نیز دشوار میکرد.
باز هم Rokr
توسعه Rokr در تمام طول سال ۲۰۰۵ ادامه داشت. ویلیامسون میگوید:
ما همه فکر میکردیم، Rokr یک جوک است.
استیو جابز Rokr به اتمامرسیده را تا قبل از زمان رونمایی در سپتامبر ۲۰۰۵ ندیده بود. او مبهوت بود. تونی فادل میگوید:
در چهره او این سؤال دیده میشد: ما چه کار دیگری میتوانیم بکنیم، چگونه میتوانیم این گوشی را درست کنیم. او میدانست که Rokr گوشی ضعیفی است، اما نمیدانست که چه اندازه بد است. زمانی که گوشی به دستش رسید، استیو حتی نمیخواست آن را روی صحنه نشان دهد، چون از آن خجالتزده بود.
گوشی Rokr یک فاجعه بود
در زمان رونمایی، جابز Rokr را مانند یک جوراب نشسته در دست گرفته بود. در یک لحظه Rokr نتوانست از تماس به پخش موسیقی برود و همین باعث عصبانیت جابز شد. بنابراین استیو جابز بهجای اینکه Rokr را بهعنوان «اولین گوشی دنیا که آیتیونز دارد» معرفی کند، تمرکز خود را به سمت آیپاد نانو جدید معطوف کرد و از آن تمجید کرد و این باعث شد تا مدیران موتورولا عصبانی شوند. تونی فادل میگوید:
زمانی که استیو روی صحنه رفت، واقعا آشفته بود.
Rokr چنان فاجعهای بود که مجله وایرد با تیتر «شما این را گوشی آینده مینامید؟» عکس آن را روی جلد خود منتشر کرد. نرخ برگشت Rokr شش برابر متوسط صنعت موبایل بود. بدی Rokr به حدی بود که استیو جابز را متعجب کرد و این باعث شد تا او نسبت به گوشی تولید اپل حساسیت بیشتری نشان دهد. فادل میگوید:
استیو پس از شکست Rokr ناراحت نشد، پس از رونمایی ناراحت شد.
استیو جابز به تونی فادل گفت:
اینطوری نمیشود. من از سر و کله زدن با سازندگان احمق گوشیهای موبایل خسته شدهام.
فادل میگوید:
این، آخرین کار بود. مضمون حرفهای استیو جابز این بود: ما گوشی خود را خواهیم ساخت.
اوردینگ میگوید:
استیو یک جلسه بزرگ در اتاق هیئت امنا تشکیل داد. همه آنجا بودند. فیل شیلر و جانی آیو و دیگران. استیو گفت: «ما برنامه خود را تغییر میدهیم. ما گوشی را بر اساس آیپاد میسازیم و آیپاد را به گوشی تبدیل میکنیم، چون این کار انجامپذیرتر و قابل پیشبینیتر است.
این همان پروژه فادل بود. پروژه نمایشگر لغو نشده بود و درحالیکه مهندسان در حال کار روی نمایشگر لمسی بودند، استیو جابز به اوردینگ، چاودری و دیگر اعضای تیم رابط کاربری دستور داد تا یک رابط کاربری برای گوشی آیپاد طراحی کنند که قابلیت تماس و انتخاب تماسها را داشته باشد و بتوان با چرخ کلیک آن، وب را جستجو کرد.
در این هنگام، دو پروژه وجود داشت که با یکدیگر برای تبدیل شدن به آیفون رقابت میکردند. این پروژهها با نامهای P1 و P2 شناخته میشدند و هر دو بسیار محرمانه بودند. P1 گوشی آیپاد بود. P2 ترکیبی از تکنولوژی چندلمسی و نرمافزار مک بود.
تصمیم برای تقسیم پروژه آیفون به دو پروژه (بخش تونی فادل که علاوه بر آپدیت کردن محصولات آیپاد، باید پروژه گوشی آیپاد را نیز پیش میبرد و بخش اسکات فورستال که باید نرمافزار مک را برای یک گوشی بهینه میکردند) را میتوان نقطه آغاز کشمکشهای سیاسی دانست که بعدها پروژه آیفون را در بر گرفت (تیم رابط کاربری روی هر دو پروژه کار میکرد).
در نهایت، اوضاع بهگونهای شد که مدیرانی که زمانی بر توسعه مهمترین قسمتهای آیفون نظارت داشتند، بهسختی میتوانستند یکدیگر را تحمل کنند و بر سر یک میز بنشینند. یکی از مدیران استعفا داد، چند مدیر اخراج شدند و یک نفر نیز بهعنوان چهره جدید نبوغ اپل در دوران پساجابز مطرح شد. در همین حال، طراحان، مهندسان و کدنویسان بهدوراز هر کشمکش سیاسی بهطور خستگیناپذیری کار میکردند تا پروژههای P را به هر نحو ممکن به نمونههای عملی تبدیل کنند.
رهبر مردمان بنفش
هر پروژه بسیار محرمانه یک اسم رمز داشت. اسم رمز آیفون، «بنفش» بود.
اسکات فورستال که نرمافزار مک OS X را مدیریت میکرد و بعدها سرپرستی بخش نرمافزار آیفون را بر عهده گرفت، میگوید:
ما یک ساختمان کوپرتینو را در اختیار گرفتیم. از طبقه اول شروع کردیم و ضریب امنیتی را بالا بردیم. ما دوربینها و دستگاههای حضور و غیاب نصب کردیم. برای رسیدن به برخی از آزمایشگاهها، باید چهار بار از دستگاههای حضور و غیاب عبور میکردید. ما این ساختمان را خوابگاه بنفش مینامیدیم، چون همانند یک خوابگاه افراد همیشه آنجا بودند.
آنها علامت کلوپ مبارزه (Fight Club) را نصب کردند، چون اولین قانون کلوپ مبارزه در فیلم کلوپ مبارزه این بود که کسی نباید در مورد آن صحبت کند. اولین قانون پروژه بنفش نیز این بود که در خارج از ساختمان، کسی حق صحبت در مورد پروژه بنفش را ندارد.
چرا بنفش؟ کسی به خاطر نمیآورد. برخی معتقدند که رنگ بنفش از اسباببازی خوک خاکی اسکات هرز (یکی از اولین مهندسانی که روی آیفون کار میکرد) که بهعنوان نشانی باشگون از سیستم Radar (سیستمی که در سرتاسر اپل برای رفع باگها و مشکلات نرمافزارها استفاده میشد) بود، گرفته شده است. ریچارد ویلیامسون میگوید:
تمام باگها از طریق Radar پیگیری میشدند و بسیاری از افراد به Radar دسترسی داشتند. بنابراین اگر شما یک مهندس کنجکاو (بخوانید فضول!) باشید، میتوانید این سیستم پیگیری باگ را واکاوی کرده و ببینید که دیگران چه کاری انجام میدهند. اگر شما بر روی یک پروژه مخفی کار میکردید، باید راهی برای پنهان کردن فعالیت خود در این سیستم پیدا میکردید.
اسکات فورستال که در سال ۱۹۶۹ متولد شد، تقریبا در تمام زندگی با اپل سر و کار داشته است. مهارتهای او در زمینه ریاضی و علوم باعث شد که در سالهای اولیه دبیرستان به کلاسهایی برود که به کامپیوترهای اپل IIe مجهز بودند. او یاد گرفت که کد بنویسد و خیلی هم خوب یاد گرفت. اما فورستال به دیگر گیکهای کامپیوتری شبیه نیست. او در مسابقات مناظره کشوری مقام کسب کرد و در تیم موسیقی دبیرستان نیز شرکت داشت؛ او در نمایش Sweeney Todd نوازنده اصلی بود. فورستال در سال ۱۹۹۲ با مدرک کارشناسی ارشد از استنفورد فارغالتحصیل شد و فورا به استخدام NeXT درآمد.
NeXT پس از آنکه کامپیوتر گرانقیمتی برای تحصیلات دانشگاهی عرضه کرد، از نظر سختافزاری ورشکست شد و پس از آن تنها با لایسنس سیستم عامل قدرتمند NeXTSTEP به حیات خود ادامه میداد. اپل در سال ۱۹۹۶ شرکت NeXT را تصاحب کرد و استیو جابز دوباره به اپل بازگشت. تصمیم آن هنگام اپل این بود که با استفاده از NeXTSTEP سیستم عامل قدیمی مک را بازسازی کند. NeXTSTEP به اساس مک و آیفون تبدیل شد. در اپلی که استیو جابز آن را رهبری میکرد، فورستال بهسرعت پلههای ترقی را طی کرد. او سبک مدیریت و سلیقه خاص رئیسش را تقلید کرد. هفتهنامه بیزنسویک به او لقب «شاگرد جادوگر» داد.
یکی از همکاران سابق او، او را فردی باهوش و زیرک میداند، اما میگوید او بیش از اندازه جابز را میپرستید. فورستال رهبر تلاشها برای سازگار کردن نرمافزار مک با نمایشگرهای لمسی بود. گرچه برخی خودپسندی و بلندپروازیهای آشکار او را ناخوشایند میدانستند، اما تعداد کمی هستند که هوش و اخلاق حرفهای او را مورد پرسش قرار دهند. هنری لامیراکس میگوید:
من نمیدانم که دیگران چه در مورد اسکات گفتهاند، اما برای من کار با او لذتبخش بود.
فورستال بسیاری از مهندسانی را که از زمان NeXT میشناخت، از جمله ریچارد ویلیامسون و هنری لامیراکس، به پروژه P2 هدایت میکرد. ویلیامسون به طنز مهندسان این پروژه را مافیای NeXT مینامید. این گروه، بسیاری از اوقات همانند یک گروه مافیایی، همبسته، پنهانی و بسیاری پربازده عمل میکردند.
P1 به دنبال پروژه دیگر
تونی فادل رقیب اصلی اسکات فورستال بود.
گریگنان میگوید:
از نقطهنظر سیاسی، تونی میخواست همه پروژه مال خودش باشد. زمانی که افراد اهمیت پروژه را برای اپل دریافتند، هر کسی میخواست به نحوی در آن شرکت کند. این همان زمانی که جنگ حماسی بین فادل و فروستال آغاز شد.
گریگنان که در پروژه Dashboard با فورستال همکاری کرده بود، در وضعیتی قرار داشت تا بین دو گره میانجیگری کند. گریگنان میگوید:
از نقطهنظر ما، فورستال و تیمش، بازنده بودند. ما مطمئن بودیم که پروژه ما برنده خواهد شد، چون این پروژه تونی بود و تونی نیز مسئول فروش میلیونها آیپاد بود.
بنابراین تیم پاد در حال کار بود تا یک گوشی از موزیک پلیر منحصربهفرد اپل تولید کند. ایده آنها این بود تا آیپادی تولید کنند که دو ویژگی، موزیک پلیر بودن و گوشی بودن را همزمان داشته باشد. گریگنان در مورد نمونههای اولیهشان میگوید:
ما نمونه جدیدی درست کردیم. چیز جالبی بود. این نمونه اولیه هنوز چرخ کلیک (click wheel) و دکمههای Play/Pause/Next/Previous را در نور پسزمینه آبی داشت. زمانی که شما از طریق رابط کاربری به حالت گوشی میرفتید، نور آبی پسزمینه محو میشد و بهجای آن نور پسزمینه نارنجی ظاهر میشد. حروف ABCDEGF در لبهها و همانند شمارههای یک تلفن قدیمی بهصورت دایرهای قرار گرفته بودند.
زمانی که نمونه در حالت پخش موزیک قرار داشت، نور پسزمینه آبی دکمههای آیپاد را حول چرخ لمسی نشان میداد و نمایشگر با متنها و لیستهایی به سبک آیپاد پر میشد. زمانی که به حالت گوشی موبایل میرفتید، نور نارنجی پخش میشد و شمارهها مانند یک تلفن قدیمی نشان داده میشد. تاپمن میگوید:
ما یک رادیو نیز درون نمونه قرار دادیم و نمونه در اصل یک آیپاد مینی با اسپیکر و هدفون بود که از چرخ لمسی استفاده میکرد.
گریگنان میگوید:
زمانی که به این نمونه پیامک میدادید، صدای رسیدن پیامک پخش میشد. در نتیجه نمونه کار میکرد! ما چند صد نسخه از این مدل را تولید کردیم.
مشکل اینجا بود که استفاده از این نمونه بهعنوان گوشی دشوار بود. فادل میگوید:
زمانی که اولین نسخه نرمافزار را تولید کردیم، نتیجه گرفتیم که بهجایی نمیرسد و دلیل آن نیز رابط کاربری چرخ مانند بود. این نمونه هیچوقت به نتیجه نمیرسید، چون کسی نمیخواهد در گوشی لمسی خود چرخ کلیک داشته باشد.
تیم طراحی تلاش کرد تا این مشکل را برطرف کند. اوردینگ میگوید: «من ایده تایپ پیشگویانه را مطرح کردم». ایده اوردینگ این بود که حروف الفبا در پایین نمایشگر قرار گیرند و کاربر با چرخاندن چرخ لمسی حروف را انتخاب میکرد. اما این پروسه هنوز خستهکننده و ملالانگیز بود. گریگنان میگوید:
واضح بود که ما اهمیت زیادی به چرخ کلیک میدادیم. پیام دادن و شماره گرفتن نیز یک آشفتگی تمامعیار بود.
تونی فادل میگوید:
ما هر چیزی را امتحان کردیم و هیچ کدام کار نکرد. استیو همچنان به ما فشار میآورد. ما میگفتیم که استیو دارد یک تختهسنگ را از تپه بالا میبرد. من فکر میکنم که او میدانست که چیزی کار نمیکند. او فقط میخواست که نمونهها کار کنند. او داشت انرژی زیادی صرف کاری انجام نشدنی میکرد.
جابز به فادل گفت:
باید راهی وجود داشته باشد. او نمیخواست کاری را رها کند. او آنقدر به ما فشار آورد که دیگر هیچ راهحلی باقی نماند.
آنها پتنت گوشی آیپاد را به ثبت رساندند و در دفاتر و آزمایشگاههای زیادی از آن استفاده میکردند. گریگنان میگوید ما با گوشی آیپاد با یکدیگر تماس میگرفتیم.
بنابراین میتوان گفت که اولین تماسهایی که با گوشی اپل گرفته شد، نه در یک نمایشگر لمسی شکیل که متعلق به آینده باشد، بلکه روی یک تلفن چرخشی قدیمی بوده است. اوردینگ میگوید:
ما بسیار نزدیک شده بودیم. ما میتوانستیم نمونه را تمام کنیم و یک محصول از آن تولید کنیم. اما به نظرم استیو یک روز از خواب بیدار شده بود و با خودش گفته بود: «این به جذابی نمایشگر لمسی نخواهد بود.»
تاپمن میگوید:
برای ما که در تیم سختافزار بودیم، این تجربه جالبی بود. ما مجبور بودیم بورد رادیوهای RF را تولید کنیم، ما را مجبور کرد تأمینکنندگان قطعات را انتخاب کنیم و در نهایت ما را وادار کرد تا هر چیزی را در جای خود قرار دهیم.
در حقیقت میتوان گفت که قطعات گوشی آیپاد در نهایت به آیفون راه پیدا کردند. بهعنوان مثال، سیستم رادیویی آیفون دقیقا همان سیستمی بود که در گوشی آیپاد استفاده شده بود.
دستها بالا
اولین بار که فادل تبلت لمسی پروژه P2 را دید، تحت تأثیر قرار گرفت و حیرتزده شد. فادل میگوید:
زمانی که هیچ چیزی در پروژه گوشی آیپاد کار نمیکرد، استیو مرا به اتاقی برد و گفت: «بیا و نگاهی به این بینداز». جابز نمونه چندلمسی تیم ENRI را به او نشان داد. در پسزمینه آن مک لمسی وجود داشت. اما این نمونه یک مک لمسی نبود. در حقیقت میتوان گفت که این اتاق، یک اتاق با میز پینگپونگ، یک پروژکتور و یک نمایشگر لمسی بزرگ بود.
جابز به تونی فادل گفت:
این چیزی است که من میخواهم در یک گوشی قرار دهم.
فادل پاسخ داد:
حتما، استیو. این حتی به تولید نزدیک نیست. این فقط یک نمونه اولیه است و حتی چند نمونه از آن نیز تولید نشده است. این یک نمونه میزشکل است. این یک پروژه تحقیقاتی است. این فقط ۸ درصد کار است.
دیوید تاپمن کمی خوشبینتر بود. او قانع شده بود که میتوان بر مشکلات مهندسی فائق آمد. تاپمن میگوید:
من این حس را داشتم: ما باید راهی پیدا کنیم که این نمونه کار کند. من گفتم: بهتر است بنشینیم و اعداد را بررسی کنیم و درستش کنیم.
فیل شیلر اصرار زیادی بر وجود کیبورد فیزیکی داشت
گوشی آیپاد کمکم پشتیبانی را از دست داد. مدیران در این مورد بحث میکردند که کدام پروژه را دنبال کنند، اما فیل شیلر، رئیس بازاریابی اپل، معتقد بود که هیچکدام به درد نمیخورند. او یک کیبورد فیزیکی میخواست. بلکبری اولین گوشی هوشمند بود که با اقبال عمومی مواجه شد. این گوشی یک کلاینت ایمیل و یک کیبورد فیزیکی کوچک داشت. پس از آنکه بیشتر مدیران با نمایشگر چندلمسی موافق شدند، فیل شیلر تنها ماند. فادل میگوید:
او تنها با خودش مینشست و تکرار میکرد که کیبورد فیزیکی حتما باید وجود داشته باشد. او به دلایل گوش نمیداد. ما به او میگفتیم: فیل، این حالا کار میکند و او میگفت: باید کیبورد فیزیکی وجود داشته باشد.
شیلر شم تکنولوژیکی کمتری نسبت به دیگر مدیران اجرایی داشت. برت بیلبری، رئیس سابق بخش تکنولوژیها پیشرفته اپل، میگوید:
فیل یک آدم اهل تکنولوژی نیست. مواقعی وجود داشت که باید مسائل را مانند یک بچه دبیرستانی به او توضیح میدادی. جابز از شیلر خوشش میآمد، چون دید او به تکنولوژی همانند دید پدربزرگها و مادربزرگها بود.
زمانی که دیگر مدیران تصمیم گرفتند که از نمایشگر چندلمسی و کیبورد مجازی استفاده کنند، شیلر تسلیم شد. فادل میگوید:
در یک جلسه خارقالعاده که تصمیم گرفتیم در یک جهت حرکت کنیم، شیلر عصبانی شد و فریاد زد که تصمیم اشتباهی گرفتهایم. استیو نگاهی به او انداخت و گفت: من از این حرفها خسته شدهام. میشود این موضوع را رها کنیم؟ سپس او را از جلسه بیرون انداخت. او و استیو بعدا در راهرو مسائل را حل و فصل کردند. استیو به او گفت یا همراه میشود یا اخراج. فیل در نهایت تسلیم شد.
در نهایت تصمیم گرفته شد؛ گوشی بر اساس چندلمسی ساخته میشود. جابز در یک جلسه با اشاره به نمایشگر چندلمسی گفت:
ما همه میدانیم این آن کاری است که ما میخواهیم انجام دهیم. پس بگذارید این کار را انجام دهیم.
راند دوم
سوال فلسفی این بود که آیفون باید یک وسیله جانبی باشد یا یک کامپیوتر سیار؟
یکی از مدیران سابق اپل میگوید که تقریبا جنگ مذهبی بین تیم گوشی آیپاد و تیم مک در گرفته بود. زمانی که نمایشگر چندلمسی جایگزین چرخ آیپاد شد، سؤال این بود که سیستمعامل گوشی چگونه توسعه داده شود. این یک نقطه بحرانی بود و مشخص میکرد که آیا آیفون بهعنوان یک وسیله جانبی معرفی میشود یا کامپیوتر سیار خواهد بود. ریچارد ویلیامسون میگوید:
تونی و تیمش استدلال میکردند که باید سیستم عامل را تکامل داد و آن را در جهت آیپاد قرار داد که بسیار ابتدایی بود. من، هنری و اسکات فورستال استدلال میکردیم که باید از سیستم عامل OS X استفاده کنیم و آن را کوچک کنیم. در این میان، جنگهای حماسی و فلسفی بر سر اینکه چه باید کرد، درگرفت.
مافیای NeXT تصمیم داشت یک کامپیوتر موبایلی سیار بسازد و به همین دلیل قصد داشت سیستم عامل مک را در یک گوشی جا دهد. آنها چم و خم سیستم عامل خود را میشناختند، چون بیش از یک دهه روی آن کار کرده بودند. ویلیامسون میگوید:
ما میدانستیم که توان پردازشی کافی برای اجرای یک سیستمعامل مدرن (روی یک گوشی موبایل) وجود دارد.
آنها معتقد بودند که میتوانند از پردازنده فشرده ARM استفاده کنند تا کامپیوتری مینیاتوری را روی یک گوشی پیادهسازی کنند. تیم آیپاد معتقد بود که این بلندپروازی است و گوشی اپل باید یک نسخه از لینوکس را اجرا کند. اندی گریگنان میگوید:
حالا که گوشی را ساخته بودیم، بحث بر سر این بود که سیستم عامل آن چه باید باشد. کسی اهمیت نمیداد که سیستم عامل آیپاد چیست. آیپاد هم وسیله جانبی بود و هم وسیله کاربردی. ما گوشی را همانند آیپاد میدیدیم.
به خاطر داشته باشید که استیو جابز حتی پس از رونمایی از آیفون، آن را بیشتر به آیپاد تشبیه میکرد تا کامپیوتر. اما کسانی که رابط کاربری را تست میکردند، راجع به پردازش شخصی و تکامل رابط انسان-ماشین هیجانزده بودند. هنری لامیراکس میگوید:
بدون هیچ شکی بحثهایی وجود داشت. برخی میگفتند که گوشی اپل فقط یک آیپاد است که تلفن به آن اضافه شده است. برخی دیگر میگفتند که گوشی اپل فقط OS X است که تلفن به آن اضافه شده است. این باعث شد کشمکشهایی با تیم آیپاد پیش بیاید، چون آنها فکر میکردند تنها تیمی هستند که اطلاعات کامل در مورد نرمافزار محصولات کوچک دارند. ما میگفتیم که گوشی اپل تنها یک کامپیوتر کوچک است.
ویلیامسون میگوید:
در آن برهه زمانی ما اصلا به گوشی فکر نمیکردیم. گوشی تقریبا اهمیتی نداشت. میتوان گفت که گوشی فقط یک مودم بود. اما مهم این سؤالات بودند: «سیستم عامل آن چه چیزی خواهد بود؟ پارادایم رابط کاربری آن به چه چیزی شبیه خواهد بود؟»
در این سؤالات شما میتوانید ریشه نبردهای فلسفی را پیدا کنید؛ مهندسان نرمافزار در پروژه P2 نهتنها شانس آن را داشتند تا یک گوشی موبایل بسازند، بلکه فرصتی پیدا کرده بودند تا از دستگاهی شبیه گوشی موبایل بهعنوان اسب تروا برای نوع پیچیدهتری از کامپیوترهای موبایلی استفاده کنند.
سیستمعامل منقبضشده
زمانی که دو رویکرد در مورد سیستمعامل با هم تلاقی کردند، رویکرد کامپیوتری موبایلی چندان خوب عمل نکرد.
اندی گریگنان میگوید:
زمان لود خندهدار بود. اما لینوکس سریع و ساده بود. سریع بالا میآید. زمانی که تیم مک برای اولین بار سیستم خود را کامپایل کردند، ابتدا شبیه شش ردیف هشتگ عمل میکرد، سپس توقف میکرد و سپس بالا میآمد. شما میپرسیدید که آیا من را مسخره کردهاید؟ این برای دستگاهی است که قرار است بهسرعت بالا بیاید؟
ویلیامسون میگوید:
در این زمان ما باید ثابت میکردیم که OS X میتواند روی گوشی کار کند. مافیا شروع به کار کرد و رقابت بالا گرفت.
نیتین گاناترا میگوید:
ما میخواستیم که گوشی همراهی که اپل میخواست معرفی کند، چشمانداز ما را واقعیت ببخشد. ما نمیخواستیم تیم آیپاد یک آیفون شبیه آیپاد روانه بازار کند.
یکی از کارهایی که باید انجام میشد این بود که اسکرول کردن که باعث حیرت جابز شده بود، در نسخه کوچکشده سیستمعامل نیز کار کند. ویلیامسون با اوردینگ همکاری کرد و توانست این کار را انجام داد. ویلیامسون میگوید:
اسکرولکردن بهخوبی کار میکرد و بسیار به واقعیت نزدیک بود. زمانی که نمایشگر را لمس میکردید، انگشت شما را بهخوبی دنبال میکرد، اگر به سمت پایین حرکت میکردید، محتویات نیز به سمت پایین حرکت میکردند.
ویلیامسون میگوید که این کار باعث شد میخی بر تابوت لینوکس زده شود. ویلیامسون ادامه میدهد:
زمانی که توانستیم که OS X را کوچک کنیم و اسکرول را راه بیندازیم، تصمیم گرفته شد؛ ما از نرمافزار آیپاد استفاده نخواهیم کرد، بلکه از OS X استفاده خواهیم کرد.
در نهایت، نرمافزار آیفون توسط مافیای NeXT اسکات فورستال و سختافزار آیفون توسط تیم تونی فادل ساخته میشد. آیفون از نمایشگر چندلمسی استفاده خواهد کرد و قدرت یک کامپیوتر موبایلی را خواهد داشت.