افسانهزدایی از «وحشی نجیب»؛ شکارچی گردآورندگان نخستین آنقدرها هم برابریطلب نبودند
تصویری آشنا در ذهن همه وجود دارد: شکارچیان باستانی، پس از یک شکار موفق، سخاوتمندانه و بدون هیچ چشمداشتی، گوشت را میان تمام اعضای قبیله تقسیم میکنند. کلیشهی «برابریطلبی مطلق» که گمان میرود در جوامع مدرن از بین رفته، زیربنای بسیاری از ایدئولوژیها بوده است. اما شواهد جدید انسانشناسی، این بت ذهنی را با یک ضربهی محکم در هم میشکند.
بررسی شواهد انسانشناختی در پژوهشی تازه، نشان میدهد حقیقت این است که برابری ظاهری شکارچی گردآورندگان نه از اخلاق والا، بلکه از انگیزههایی کاملاً عملگرایانه و گاهی خودخواهانه نشأت میگرفت. کریس فون رودن، انسانشناس دانشگاه ریچموند و از اعضای تیم مطالعه، به نیوساینتیست میگوید «هیچ جامعهای وجود ندارد که در آن برابری واقعی حاکم باشد.»
تا مدتها، پژوهشگران با مشاهدهی توزیع تقریباً یکسان منابع در جوامع سنتی معیشتی، به این نتیجهی اشتباه رسیده بودند که سرشت انسان ذاتاً نوعدوست و برابریخواه است. حتی فیلسوفی مانند فریدریش انگلس نیز برخی از ایدههای مارکسیستی خود را بر پایهی همین گزارشهای رمانتیک از فرهنگهای مساواتطلب بنا نهاد.
دانشمندان به اشتباه گمان میکردند سرشت انسان ذاتاً نوعدوست و برابریخواه است
اما فون رودن و دانکن استیبارد هاکس، همکارش، استدلال میکنند که انسانشناسان، برابری در نتیجه (توزیع ثروت) را با انگیزه برای برابری اشتباه گرفتهاند. آنها تأکید میکنند: «اینطور نیست که این افراد همیشه و در هر شرایطی، همه چیز را با همه به اشتراک بگذارند.»
یکی از دلایل اصلی ظاهر برابریطلب، نگرانی عمیق افراد از محدودشدن آزادی شخصیشان است. آنها از افراد سلطهگر یا به اصطلاح مردان بزرگ بیزارند. منویر سینگ، انسانشناس در دانشگاه کالیفرنیا، این موضوع را به خوبی خلاصه میکند: «مردم قلدرمآبی را دوست ندارند. اجبار را دوست ندارند.»
برای مثال، در قبیله مبنجله در جمهوری کنگو، یک فرآیند شکایت رسمی به نام «موسامبو» وجود دارد. در این مراسم، فردی که احساس میکند حقش پایمال شده، با جلبتوجه کل اردوگاه با صدای بلند، از تضییع حقوق خود گله میکند. این سازوکار نه لزوماً برای ایجاد برابری اقتصادی، بلکه برای حفظ استقلال فردی طراحی شده است.
انگیزهی دیگر برای تقسیم غنائم، بسیار سادهتر و انسانیتر است: رهایی از شر اصرار و سمجبازی بیپایان دیگران! یک شکارچی ممکن است گوشت را نه به دلیل سخاوت، بلکه برای رهایی از درخواستهای مکرر و پرسروصدای همقبیلهایهایش توزیع کند.
این پدیده آنقدر شایع است که در برخی جوامع کونگ در جنوب آفریقا، مشاهدات نشان داده که حدود ۳۴ درصد از مکالمات روزانه صرف شکایت از خسیسبودن دیگران میشود. در واقع، بخشش نوعی استراتژی برای خریدن آرامش است.
حتی در جوامعی که در آنها کمک و همکاری ارزش بالایی دارد، لزوماً با جامعهای بدون سلسله مراتب مواجه نیستیم. در برخی فرهنگها، جایگاه و منزلت اجتماعی به کسانی میرسد که خود را بهعنوان مفیدترین و بخشندهترین فرد گروه ثابت کنند.
مردم تسیمان در بولیوی، نمایش تواضع و کمک به دیگران را نشانهای از یک فرد ارزشمند میدانند. بنابراین، برابری و مساواتی که انسانشناسان مشاهده کردهاند، ممکن است نتیجهی یک رقابت شدید و پنهان برای کسب عنوان دستودلبازترین فرد گروه باشد.
جروم لوئیس، انسانشناس در کالج دانشگاهی لندن، این مطالعه را مشارکتی مهم میداند که تصویر منسوخ و تبعیضآمیز انگلس از «وحشی نجیب» را کنار میزند. او تأکید میکند که شکارچی گردآورندگان نیز مانند هر انسان دیگری رقابت و اختلاف نظر داشتند.
بااینحال، این جوامع که برخی از آنها بیش از ۵۰ هزار سال قدمت دارند، «جایگزینهای چشمگیری» برای شیوهی سازماندهی جوامع مدرن ارائه میدهند. به گفتهی لوئیس، بقای طولانیمدت آنها درسهای بسیار قدرتمند و راههای جایگزینی را برای تفکر درباره نحوه سازماندهی خودمان پیش روی ما میگذارد.
پژوهش در نشریهی Behavioral and Brain Sciences منتشر شده است.