آزمایش ممنوعه: تلاشهای غیراخلاقی برای درک ماهیت زبان و ویژگیهای انسان
آزمایشهای محرومسازی افراد از زبان و تعاملات اجتماعی که «آزمایش ممنوعه» نامیده میشوند، ممکن است پتانسیل روشنکردن حقایق اساسی در مورد ماهیت انسان را داشته باشند؛ اما آنقدر غیراخلاقی هستند که کمیتهی اخلاق هر دانشگاه مدرنی را به نابودی میکشانند. بااینحال، در دورههای تاریخی که کمتر به کرامت انسانی اهمیت داده میشد، برخی از افراد سعی کردند آزمایشهایی را انجام دهند که امروزه بسیار غیراخلاقی تلقی میشود.
آزمایش ممنوعه چند نسخهی مختلف را دربرمیگیرد. بااینحال اکثر آنها شامل تربیت کودک درحین محرومکردن او از تعاملات اجتماعی کلیدی است. روی کاغذ، چنین آزمایشی ممکن است به دانشمندان کمک کند تا بفهمند کدام جنبه از رفتار و رشد انسان توسط ساختار ژنتیکی ما (طبیعت) تعیین میشود و کدام جنبه توسط تجربیات و محیط ما (پرورش) شکل میگیرد.
در آزمایش ممنوعه کودک از تعاملات اجتماعی منع میشود
در یکی از رایجترین نسخههای آزمایش ممنوعه، کودک از بدو تولد در غیاب کامل گفتار، کلمات و متن نوشتهشده بزرگ میشود. با محرومیت از زبان، محققان میتوانند بینشهایی در مورد زبانشناسی زیستی و رشد زبان در ذهن انسان به دست آورند.
به عنوان مثال، آیا مغز انسان از طریق مجموعهای از قوانین، ساختارها و اشکال کهن الگوی زبان، درک دقیقی از نحوهی عملکرد زبان دارد؟ از طرف دیگر، آیا ما آزادانه زبانها را بدون هیچگونه برنامهریزی از قبل و دستور جهانی یاد میگیریم؟ براساس نظریهی دستور جهانی که توسط نوام چامسکی ارائه شده است، انسانها با یک چارچوب ذاتی برای زبان به دنیا میآیند و دراصل از یک نقشهی راه داخلی برای دستور زبان، بهرهمند هستند.
سوالهای پیرامون آزمایش ممنوعه و جوابهای احتمالی آنها جزو فرضیات محسوب میشوند. بیشتر اوقات این نوع ایدهها، یعنی سوالات آزمایش ممنوعه صرفاً به عنوان آزمایشهای فکری نگهداری میشوند و قرار نیست در دنیای واقعی اجرا شوند. بااینحال، تا حدی باورنکردنی است که براساس روایتهای تاریخی، برخی افراد واقعاً تلاش کردند این آزمایشهای بسیار غیراخلاقی را انجام دهند؛ هرچند صحت این داستانها زیر سوال است.
به گفته هرودوت، دانشمند یونان باستان، معروف به «پدر تاریخ»، پسامتیک یکم، فرعون مصری، دو نوزاد را به چوپانی تنها داد و به او دستور اکید داد که یک کلمه هم به آنها نگوید. دو سال بعد، اولین کلمهای که دو کودک به زبان آوردند ظاهراً becos بود که در فریگی باستان، زبان منقرضشدهای که زمانی در آناتولی استفاده میشد، بهمعنای نان است. این اتفاق باعث شد تا پسامتیک باور کند که فریگی، زبان مادری همهی بشریت است.
گزارشی به مشکوکی داستان هرودوت، داستان آزمایشهای زبانی را که فردریک دوم، امپراتور مقدس روم، در قرن سیزدهم پس از میلاد انجام داد، بیان میکند. ظاهراً او چندین نوزاد را با این فرضیه که ممکن است به طور ذاتی زبان عبری، یونانی، لاتین، عربی یا «زبان والدین خود» را بدانند، به پرستاران لال و ناشنوا داد تا از آنها مراقبت کنند. متأسفانه، آزمایش او جواب نداد؛ زیرا بچهها نتوانستند بدون توجه محبتآمیز، لبخندها، حرکات آرامشبخش و بیانات زیبا زنده بمانند. نوزادان برای رشد به گرما و محبت نیاز دارند و بدون وجود آنها دوام نیاوردند. آزمایش نشان میدهد که تعامل اجتماعی و عاطفی چقدر برای رشد انسان، به ویژه برای نوزادان حیاتی است.
آزمایش فردریک دوم به مرگ دو نوزاد منجر شد
برخی دیگر آزمایش ممنوعه را به عنوان نمونهای از بزرگشدن کودک توسط حیوانات دیگر توصیف کردهاند که در نتیجه کودک را از تعامل اجتماعی انسانی محروم میکند. خود اصطلاح «آزمایش ممنوعه» اغلب به عنوان کتابی از راجر شاتاک، نویسندهی آمریکایی قرن بیستم نسبت داده میشود که داستان «ویکتور، پسر وحشی آویرون» را که در جنوب فرانسه در اوایل قرن ۱۹ گزارش شد، روایت میکند.
پسری که ویکتور نام گرفت، ظاهراً سالها در طبیعت، تنها و با کمترین تماس انسانی زندگی میکرد. برخی معتقد بودند که او توسط حیوانات بزرگ شده است و به همین دلیل فاقد زبان، مهارتهای اجتماعی و رفتارهای معمولی انسانی بود. مورد ویکتور، دانشمندان و فیلسوفان را مجذوب خود کرد؛ زیرا او نمونهای از زندگی واقعی یک «کودک وحشی» را نشان میداد؛ یعنی فردی که بدون اجتماعیشدن رشد کرده بود. دانشمندان میخواستند ویکتور را مورد مطالعه قرار دهند تا ببینند آیا او هنوز توانایی یادگیری زبان و رفتارهای انسانی را پس از فقدان تعاملات در سالهای حساس اولیه دارد یا خیر.
دکتر ژان مارک گاسپار ایتارد تلاش کرد به ویکتور زبان بیاموزد. اگرچه ویکتور پیشرفتهایی در زمینههای خاصی مانند درک زبان و برخی رفتارهای اجتماعی داشت، اما هرگز نتوانست بهطور کامل صحبت کند یا به زندگی عادی بازگردد.
یکی از دانشمندانی که ایدهی کودکان وحشی را به بازی گرفت، وینتروپ کلوگ، روانشناس آمریکایی بود. او با شنیدن موردی از کودکان هندی که «توسط گرگها بزرگ شدهاند» که در مجله روانشناسی آمریکا در سال ۱۹۲۷ گزارش شد، مجذوب «کودکان وحشی» و پتانسیل آنها برای آموزش دربارهی انسان شد.
کلوگ خاطرنشان کرد که هر آزمایشی که بهطور فعال طراحی شده باشد، هم «غیرقانونی» و هم «غیراخلاقی» خواهد بود، بنابراین راه دیگری را برای کشف ایدههای خود در نظر گرفت. او و همسرش شامپانزهای را در کنار پسر نوزادش بزرگ کردند تا تأثیرات محیط بر رفتار و رشد را مطالعه کنند.
- زبان چگونه روی مغز اثر میگذارد؟12 اردیبهشت 98مطالعه '6
- تشابه عجیب بین زبان ارتباطی شامپانزه و انسان28 بهمن 97مطالعه '4
- آزمایشهای علمی حیرتانگیز و ترسناکی که جهان را به وحشت انداختند21 آبان 00مطالعه '28
گوآ، شامپانزهی آزمایش کلوگ، ظاهراً روی دو پا راه میرفت و به ۲۰ فرمان صوتی پاسخ میداد. حتی ادعا میشد که او از دونالد، پسرش کلوگ، زمانی که هر دو ۱۲ ماهه بودند، «باهوشتر» بود. بااینحال، دونالد در ۱۶ ماهگی شروع به ساختن کلمات کرد؛ ولی گوآ نتوانست. جای تعجب نیست که با بزرگترشدن کودک، او بهطور فزایندهای تواناییهای زبانی بیشتری نسبت به گوآ پیدا کرد.
اگرچه کلوگ به عنوان «پیشرو علم رفتار حیوانات معاصر» در نظر گرفته میشود، آزمایش گوا و دونالد هیچ مدرک ارزشمندی را کشف نکرد. مطمئنا، شامپانزهها بسیار باهوش هستند، اما از نظر توانایی شناختی با انسانها برابر نیستند؛ حتی اگر به آنها لباس بپوشانند و سر میز غذا بخورند. بااینکه بسیاری از متفکران به انجام آزمایش ممنوعهی مختص خود فکر کردهاند، دلیل خوبی وجود دارد که چنین زمایشهایی به تاریخ بپیوندند: آزمایشهای ممنوعه در واقع چیز زیادی را ثابت نمیکنند.
«آزمایشهای ممنوعه بهجای آشکارسازی حقایق عینی، بازتابدهنده سوگیریها و فرضیات بودهاند»
ساندرا سوارت، استاد و رئیس بخش تاریخ دانشگاه استلنبوش، در فصلی از کتاب «تکامل ارتباطات اجتماعی در نخستیها» توضیح میدهد که آزمایش ممنوعه پروژهای شکستخورده است که ابتدا فیلسوفان و سپس دانشمندان را سرخورده کرد.
آزمایش ممنوعه نتوانسته سؤالات بزرگ در مورد ماهیت انسان و مهارتهای زبانی و ارتباطی ذاتی را پاسخ دهد. موردهای آزمایشی شامل انسان و میمون اغلب در جوانی مردهاند یا رها شدهاند و مواردی نیز بهعنوان کلاهبرداری آشکار شدهاند که اغلب به دلیل ناتوانی خود مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند. سوارت نتیجهگیری کرد که موردهای آزمایشی اغلب شبیه بومهای خالی یا «صفحههای خالی» بودند که به جای آشکارسازی حقایق عینی در مورد ماهیت انسان، بازتابدهندهی سوگیریها، فرضیهها و سوالات محققان و جامعه شدند.