انسان چگونه برای استفاده از ابزار روزمره تکامل پیدا کرد؟

شنبه ۱۲ اسفند ۱۴۰۲ - ۲۲:۳۰
مطالعه 5 دقیقه
راجر فدرر
ما انسان‌ها بسیاری از اشیاء از راکت تنیس گرفته تا اتومبیل را به عنوان امتداد بدن خود تجربه می‌کنیم. دانشمند انسان‌شناس درباره این تجربه توضیح می‌دهد.
تبلیغات

در حومه سبزرنگ ولز خانه‌ای قدیمی به نام نانت کلوئید هال قرار دارد. این ساختمان دو طبقه مجلل که ۴۰۰ سال پیش ساخته شده است، در یکی از شب‌های دسامبر ۱۸۷۳، میزبان مهمانی در باغ بود. در آن مهمانی، مخترع و سربازی به نام والتر سی وینگفیلد که در جریان جنگ دوم تریاک در چین خدمت کرده بود، از فرصت استفاده کرد تا بازی جدیدی را به میهمانان معرفی کند. او بازی خود را sphairistike نامید که تقریبا معادل «هنر بازی با توپ» بود.

نوآوری وینگفیلد که از بازی با توپی الهام گرفته بود که قرن‌ها اشراف از آن در خانه‌هایشان برای بازی استفاده می‌کردند، بردن بازی به فضای بیرون و جایگزین کردن توپ چرمی با توپ لاستیکی جهنده بود. وینگفیلد موفق شد بازی خود را ثبت اختراع کند. او دو کتاب برای ترویج بازی منتشر و وسایل مخصوص بازی را برای فروش عرضه کرد. در سال اول، وینگفیلد هزار مجموعه بازی را فروخت که به سرعت در سراسر امپراطوری بریتانیا و فراتر از آن پخش شد. سه سال بعد در سال ۱۸۷۷ اولین تورنمنت قهرمانی تنیس روی چمن در ویمبلدون برگزار شد.

چیپ کولول، باستان‌شناس در وب‌سایت مجله‌ اسمیتسونیان می‌نویسد، گرچه بازی تنیس اصلی به‌ندرت محصول تکامل انسان‌تباران شناخته می‌شود، توانایی ضربه زدن به توپ جهنده با راکت، گواه همزیستی باستانی بین انسان و ابزار است.

وقتی راکت تنیس را برای اولین‌بار برمی‌دارید، نمی‌توانید به‌خوبی به توپی که به سمت شما پرتاب می‌شود، ضربه بزنید اما با گذشت زمان و تمرین بیشتر احساس می‌کنید راکت به ادامه دست شما تبدیل شده است. راجر فدرر از بزرگ‌ترین تنیس‌بازان جهان گفته است: «راکتم ادامه دست من است و همه نوع جادویی برای من انجام می‌دهد.»

در سال ۲۰۱۷، پژوهشگران دانشگاه جنوا در ایتالیا مطالعه‌ای را منتشر کردند که در آن بررسی کرده بودند چگونه بازیکنان تنیس فضای اطراف بدن خود را هنگام در دست گرفتن راکت درک می‌کنند. شرکت‌کنندگان یک بار راکت تنیس خود و سپس راکتی را که قبلا هرگز از آن استفاده نکرده بودند، در دست می‌گرفتند.

از شرکت‌کنندگان خواسته شد به طور شفاهی به جریان الکتریکی کوچکی که به دستانشان می‌رسید و صدایی که توسط بلندگوی قرار گرفته در دست یا انتهای راکت آن‌ها پخش می‌شد، پاسخ دهند. هدف از آزمایش، اندازه‌گیری زمان واکنش آزمودنی‌ها به ارتعاشات و صداها بود. وقتی آزمودنی‌ها راکت خودشان را در دست داشتند، خیلی سریع‌تر واکنش نشان می‌دادند.

چنین تجربه‌ای به راکت تنیس محدود نمی‌شود، بلکه شامل هر ابزاری می‌شود که انسان می‌سازد و در استفاده از آن مهارت پیدا می‌کنند، از قبیل جارو، قاشق، چوب ماهیگیری، سوزن، اره، مداد، ابزارآلات موسیقی، موس کامپیوتر، اندام مصنوعی، ویلچر و موارد دیگر. اما چگونه این اتفاق می‌افتد؟

تئوری اول روی مرحله نوزادی و نقشه‌ای معروف به «نقشه حسی پیکری» تمرکز دارد. نوزادان انسان کاوشگران بزرگی هستند. ما همه چیز را لمس و احساس می‌کنیم و با انجام این کار متوجه می‌شویم چه چیزی به کجا تعلق دارد. این کاوش‌ها توپوگرافی بدن و رابطه ما با اشیاء، نحوه تعامل بدن با فضا و اشیاء پیرامون ما را دنبال می‌کند.

طبق این تئوری، در نئوکورتکس مغز نوزاد انسان چیزی به نام نقشه حسی پیکری وجود دارد. این اطلس بدن، به کودک می‌گوید پوست کجا به پایان می‌رسد و جهان کجا آغاز می‌شود. با‌این‌حال برخلاف بیشتر نقشه‌ها، این نقشه ثابت نیست.

وقتی از اشیاء استفاده و سپس آن‌ها را رها می‌کنیم، نقشه به‌طور دائم تغییر می‌کند. بنابراین، وقتی کودکی بینی خود را پاک می‌کند، سپس با مدادرنگی خود خط خطی می‌کند، سپس از چکش چوبی برای کوبیدن میخ الکی استفاده می‌کند، نقشه بدن و ابزارهای او بارها و بارها بازنویسی می‌شود.

راجر فدرر تنیس‌باز سوئیسی راکت تنیس را امتداد دست خود خوانده است

طبق تئوری دیگری که توضیح می‌دهد چگونه اشیاء بخشی از بدن ما می‌شوند، اشیاء به بخشی از سیستمی کلی به نام «سیستم پویای انسان-شیء» تبدیل می‌شود. براین‌اساس، مغز ابزارها را به‌عنوان بخش واقعی از بدن ما درک می‌کند.

وقتی فرد سوار دوچرخه است و رکاب می‌زند، فرد و دوچرخه به بخشی از «ماشین فرد-دوچرخه» تبدیل می‌شوند. همین تجربه وقتی که راننده پشت فرمان خودرو می‌نشیند، تکرار می‌شود. مثال دیگر فرد بدون بینایی است که از عصا استفاده می کند. فرد نابینا با ضربه زدن و لمس کردن، عصا را به‌خودی خود حس نمی‌کند، بلکه اجسامی را احساس می‌کند که ازطریق عصا حس می‌شوند.

برخی از دیرین‌انسان‌شناسان پیشنهاد کرده‌اند که انسان‌تباران اجدادی سیستم‌های بصری فضایی و حسی حرکتی نسبتا توسعه‌یافته و یکپارچه‌ای داشتند. به‌این‌ترتیب، مدت‌ها قبل از اینکه رشد تصاعدی مغز انسان‌تباران شروع شود و شروع به ساخت ابزارهای سنگی کنند، معماری مغزی اولیه برای ایجاد نقشه‌های حسی‌پیکری وجود داشت. وقتی ابزارها اختراع شدند، مغز ما مناطقی را که برای اهداف دیگر درنظر گرفته شده بود، ربود تا به ما کمک کند جادوی امتداد پیدا کردن بدن خود به کمک ابزارهایی مانند راکت تنیس، دوچرخه، اتومبیل و عصا را تجربه کنیم.

ادغام ابزار با بدن را می‌توان به‌خوبی در آزمایش «توهم دست پلاستیکی» مشاهده کرد. در این آزمایش، فردی پشت میزی درمقابل جعبه‌ای با دو محفظه می‌نشیند. محفظه‌ی اول دارای پوشش شفاف است که زیر آن یک دست چپ پلاستیکی تقلبی قرار دارد. محفظه‌ی دوم دارای پوشش غیرشفافی است که فرد دست چپ واقعی خود را زیر آن قرار می‌دهد. دست چپ تقلبی در جایی قرار می‌گیرد که ذهن فکر می‌کند دست واقعی باید آن‌جا باشد.

جعبه رو به پژوهشگری که جلوی روی آزمودنی می‌نشیند، باز است. پژوهشگر به آرامی انگشتان واقعی و همزمان به‌طور قابل‌مشاهده دست پلاستیکی را نوازش می‌کند. پس از چند دقیقه، ذهن آزمودنی اطلاعات بصری را با اطلاعات حس لمس ترکیب می‌کند و احساس می‌کند دست لاستیکی دست واقعی او است. زمانی که پژوهشگر چکش نزدیک را می‌گیرد و به دست پلاستیکی ضربه می‌زند، فریاد فرد نشان می‌دهد این احساس چقدر می‌تواند واقعی باشد.

ادغام ابزار با بدن ما به روش دیگری نیز عمل می‌کند: ابزارها بدن ما را گسترده‌تر می‌کنند و کاری را انجام می‌دهند که در‌غیر‌این صورت بدن ما نمی‌تواند انجام دهد.

ویولونیستی را تصور کنید که به کمک چوب غذاخوری از ناهار خود لذت می‌برد، سپس کل بعدازظهر را تمرین می‌کند، استودیو را ترک می‌کند، اتومبیل خود را از پارکینگ بیرون می‌آورد و پیش‌بینی می‌کند وسیله نقلیه را با چه زاویه‌ای بچرخاند تا آینه‌های کنار آن به ماشین‌های پارک شده کناری برخورد نکند. چوب‌های غذاخوردی انگشتان او را ۱۳ سانتی‌متر بلندتر کردند، آرشه ویولون دست او را ۷۳ سانتی‌متر طولانی‌تر کرد و اتومبیل، بدن او را تا ۴ متر دیگر گسترش داد.

درنهایت، ما می‌توانیم ابزار را به عنوان ادامه‌ی اعضای خود درک کنیم، زیرا تجربیات بدن و ادراکات ذهن با هم کار می‌کنند تا سیگنال‌های ابزارهایی را که استفاده می‌کنیم، به سرعت تفسیر کنند. وقتی پاییز فرا می‌رسد و برگ‌های روی زمین را جمع می‌کنید، بدون نگاه کردن هم متوجه می‌شوید که چنگک برگ جمع‌کن روی علف کشیده می‌شود یا روی شن.

در مطالعه‌ای آزمودنی‌ها با میله‌ای به اشیاء ضربه می‌زدند، درحالی‌که در همان حین فعالیت مغز و ارتعاشات میله اندازه‌گیری می‌شد. پژوهشگران دریافتند که میله به‌طور متوسط حدود ۱۰۰ میلی‌ثانیه مرتعش می‌شد. اما قشر حسی‌پیکری اغلب درعرض ۲۰ میلی‌ثانیه واکنش نشان می‌داد. به‌عبارت‌دیگر، خیلی زودتر از اینکه ارتعاش میله متوقف شود، حسگرهای لمسی بدن سیگنال‌هایی را درباره‌ی ابزار به مغز ارسال کرده بودند.

مطالعه دیگری که به چگونگی تجسم ورزشکاران حرفه‌ای در چین از تجهیزات خود پرداخته بود، به یافته‌های مشابهی داشت پیدا کرد. بازیکن تنیس ۲۴ ساله‌ای به پژوهشگران گفت: «راکت تنیس امتداد دست‌های من است. من از روی ارتعاشات توپ وقتی که به راکت برخورد می‌کند، درباره قدرت و چرخش آن قضاوت می‌کنم و سپس می‌توانم آن را برگردانم.»

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات