ساعت عقربه‌ای از هم‌گسیخته

درمانی جدید برای تروما؛ وقتی زخم روان درک فرد از زمان و خود را مختل می‌کند

جمعه ۴ فروردین ۱۴۰۲ - ۱۷:۰۰مطالعه 13 دقیقه
تروما یا زخم روان، احساس ما را از زمان و خودمان دچار اختلال می‌کند و اکنون دانشمندان موفق به کشف درمان جدیدی شده‌اند که احتمالاً کمک‌کننده خواهد بود.
تبلیغات

«به‌ خاطر دارم که خواهر کوچکم را که به‌شدت خسته بود روی پشتم حمل می‌کردم و درمیان مزارع وسیع آفتابگردان راه می‌رفتم. آنقدر خسته بودم که فکر نمی‌کردم بتوانم قدم دیگری بردارم.

به یاد دارم که با مادرم در تاکسی بودیم و به سمت مردی که به‌شدت به همه‌ی ما توهین کرده بود برمی‌گشتیم. مادرم به من می‌گفت: فقط به من اعتماد کن تریش، فقط به من اعتماد کن.

من در ایستگاه قطار منتظرم تا مادرم را که سال‌ها است ندیده‌ام ملاقات کنم. پس از گذشت چند ساعت با او تماس می‌گیرم. گوشی را برمی‌دارد و می‌گوید که متأسفم تریش، حال همسایه‌م خوب نبود و من باید پیش او می‌ماندم. صدای او پشت گوشی طوری بود که مطمئن شدم مست است.»

این‌ها تنها بخشی از صحبت‌های تریش ترن در مورد زندگی او هستند که به‌صورت نت‌های استاکاتو و بریده‌بریده روایت شده‌اند. او که در پرث استرالیا زندگی می‌کند، هنگام توصیف دوران کودکی سخت خود سرد و بی‌روح است و داستانی که روایت می‌کند فاقد مواردی است که به‌عنوان نشانه‌های کلاسیک تروما یا زخم روان درنظر گرفته می‌شوند.

تریش هیچ اشاره‌ای به فلش‌بک‌ها نمی‌کند؛ به‌نظر می‌رسد که دیدگاه کلی او نسبت به گذشته مثبت است و با سهولتی نسبی در مورد رویدادهای ناراحت‌کننده صحبت می‌کند. زن جوان زندگی خود را در طول دوران رشد و زندگی در مناطق دورافتاده‌ی استرالیا، به‌صورت مجموعه‌ای از رویدادهای جدا روایت می‌کند که پیوندی با یکدیگر ندارند.

بهبود علائم تروما در تریش ترن
عکس سمت چپ تریش ترن را در آغوش پدر نشان می‌دهد. او در کودکی مورد آزار جسمی و روحی قرار گرفته است. در عکس سمت راست، او در بیمارستان گری‌لندز استرالیا در مورد بهبود سلامت روان برای بیمارانی که افکار خودکشی دارند درحال سخنرانی است.

کریستین کامیا، روانشناس از پردیس ابوظبی دانشگاه زاید امارات‌ متحده‌ عربی، عقیده دارد که روایت ازهم‌گسیخته‌ی ترن، سبک رایج مردم غرب برای صحبت در مورد خودشان نیست. گزارش‌های خود‌زیست‌نامه‌ای، مانند هر روایت خوبی معمولا شامل مجموعه‌ای از تجربیات کلیدی گذشته و گذارهایی است که علاوه بر متصل‌کردن این تجربه‌ها به یکدیگر، مسیر آینده زندگی را نیز مشخص می‌کنند. او می‌گوید که مردم از این داستان‌ها برای معنی‌بخشیدن به زندگی خود بهره می‌برند.

شواهد متعددی در حوزه‌هایی مانند روان‌شناسی، علوم اعصاب، زبان‌شناسی، فلسفه و مطالعات ادبی وجود دارند که ثابت می‌کنند تروما می‌توانند انسجام روایی زندگی فرد را از بین ببرد و باعث شود تا مردم نقشه‌ی زندگی خود را گم کنند؛ درست مانند اتفاقی که برای ترن افتاده است. به گفته‌ی کاملیا، بحران‌های زندگی می‌توانند به بروز بحران وجودی منجر شوند. در چنین شرایطی افراد نمی‌دانند چه کسی هستند و قرار است به کجا بروند.

یکی از درمان‌های فعلی برای افراد درگیر با زخم روان، با هدف بازگرداندن افراد آسیب‌دیده به زمان‌بندی ذهنی‌شان یا احساس آن‌ها نسبت به خود در ارتباط با گذشته، حال و آینده درحال انجام است. این درمان روی آینده‌ای تمرکز دارد که زمانی سرشار از احتمالات بود و اکنون به‌عنوان یک خلأ ظاهر می‌شود. این درمان با هدف یافتن پاسخ برای این سوال انجام می‌شود که اشخاصی مانند ترن که پس از اتفاقاتی مانند جنگ، سوءاستفاده‌ی جسمی، همه‌گیری‌های مرگبار و مصیبت‌های دیگر دچار آسیب روانی شده‌اند چه چیزی لازم دارند تا فیلمنامه‌ی زندگی خود را ورق بزنند و بتوانند بگویند که چه کسی هستند و به کجا می‌خواهند بروند؟

افراد درطول زمان احساس خود را حفظ می‌کنند

با تکیه بر یک رویکرد تحقیقاتی ثابت‌شده، از ترن خواسته شد تا داستان زندگی خود را در دو بخش روایت کند. در مرحله‌ی اول او باید هفت تصویر لحظه‌ای از کلیدی‌ترین لحظات زندگی خود را روایت می‌کرد؛ سپس می‌بایست به‌عنوان مدرس سلامت روان در دانشگاه پرث، آن تصاویر لحظه‌ای را درکنار هم قرار می‌داد و می‌گفت که چگونه به تریش ترن امروز تبدیل شده است.

مرحله‌ی اول ساده‌ است؛ اما انجام مرحله‌ی دوم کار راحتی نیست و ترن روی کلیات تمرکز می‌کند. او می‌گوید که همیشه انسان فکوری بوده و مجبور بوده است که برای زنده نگه‌داشتن خود و خانواده‌اش به مغزش اتکا کند. با وجود تلاش‌های مکرر برای سوق‌دادن ترن به سمت جزئیات و بیان آن‌ها، این اتفاق نمی‌افتد؛ چراکه او از زخم روان رنج می‌برد و بارها اقدام به خودکشی کرده است.

توسعه‌دهنده‌ی این رویکرد دو سالی، روان‌شناسی به‌نام تیلمن هابرماس بوده است. هابرماس که درحال‌حاضر در دانشگاه گوته فرانکفورت فعالیت می‌کند، فقط روی افراد درگیر با زخم روان تمرکز نداشت و درتلاش بود تا بفهمد که چگونه نوجوانان یک هویت داستانی برای خود ایجاد کرده و سپس حس خود را درطول زمان حفظ می‌کنند؟

در سال ۲۰۰۳ هابرماس مطالعه‌ای را آغاز کرد که درجریان آن شرکت‌کنندگان به‌مدت ۱۶ سال مورد بررسی قرار می‌گرفتند. این افراد، هر ۴ سال در آزمایشگاه حاضر می‌شدند و با استفاده از قالب دو‌ وظیفه‌ای که در مورد ترن نیز اجرا شد، داستان زندگی خود را در ۲۰ دقیقه روایت می‌کردند. هابرماس با تجزیه‌وتحلیل روایت‌های شرکت‌کنندگان، آن‌ها را برای مواردی چون احساس، زمان، تحولات و سایر ویژگی‌ها کدگذاری کرد.

باتوجه به اینکه در آن زمان روان‌شناسان کمی خود‌زندگی‌نامه را به‌عنوان پنجره‌ای به ذهن مطالعه می‌کردند، هابرماس از نظریه‌پردازان حوزه‌های دیگر کمک گرفت. به‌گفته هابرماس، او پس از مطالعه‌ی روان‌شناسی، شروع به مطالعه در زمینه‌هایی مانند روایت‌شناسی، نظریه‌های ادبی، زبان‌شناسی و زبان‌شناسی اجتماعی کرد تا با مفاهیم جدیدی آشنا شود.

یکی از سؤالات مهم هابرماس این بود که مردم چگونه پس از مشکلات مختلف در زندگی مانند طلاق، بیماری، ازدست‌دادن شغل یا نقل‌مکان به محلی جدید، احساس خود را حفظ می‌کنند؟ یکی از روان‌شناسان دانشگاه تورو در نیویورک به‌نام یوسف سوکول می‌گوید که فلاسفه هزاران سال درگیر این موضوع بوده‌اند که چرا با‌وجود تغییر دانش، بدن و تجربیات، مردم عموماً خود را همان فردی می‌دانند که در گذشته بوده و در آینده هم خواهد بود. این باور عمومی، جهانی به‌نظر می‌رسد؛ حتی با اینکه نحوه‌ی شکل‌گیری آن در فرهنگ‌های گوناگون متفاوت بوده است.

در موج سوم مطالعه‌ی طولانی‌مدت هابرماس و زمانی‌که شرکت‌کنندگان در سنین ۱۶، ۲۰، ۲۸، ۴۴ و ۶۹ سال قرار داشتند، نوشته‌های آن‌ها برای نوعی تفکر به‌نام استدلال خودزندگی‌نامه‌ای مورد تجزیه‌وتحلیل قرار گرفت. این تجزیه‌وتحلیل توسط هابرماس و کامیا که در سال ۲۰۰۹ به آزمایشگاه هابرماس پیوسته بود انجام شد. این نوع تفکر، خودِ انسان را به فضا و زمان پیوند می‌دهند.

به گفته‌ی کامیا، استدلال اتوبیوگرافیک (خودزندگی‌نامه‌ای) بازتابی آگاهانه است که از تغییر نشات می‌گیرد و فرد در آن سؤالات مهمی از خود می‌پرسد؛ سوالاتی مانند: گذشته‌ام چه تاثیری روی من گذاشته است؟ چگونه به فردی که امروز هستم تبدیل شده‌ام؟ آینده‌ام چه معنایی خواهد داشت؟ کامیا این نکته را هم به اظهارات خود اضافه می‌کند که اگر ثبات کامل در زندگی وجود داشته باشد، شما استدلال خودزندگی‌نامه‌ای انجام نخواهید داد و این تغییرات و بحران‌ها هستند که انسان را وادار به معناسازی می‌کنند.

محققان استدلال اتوبیوگرافیک را به ۸ دسته تقسیم می‌کنند که برخی از آن‌ها عبارت هستند از: نقاط عطف، درس‌های آموخته‌شده، بینش‌های تعمیم‌یافته و استفاده از یک رویداد برای توصیف تغییری در شخصیت.

نگرش خودزندگی‌نامه‌ای (اتوبیوگرافیک)

استدلال اتوبیوگرافیک نوعی تفکر است که انسان را به فضا و زمان پیوند می‌دهد. در ادامه با ذکر چند مثال ساده، به معرفی سه نمونه از این استدلال‌ها می‌پردازیم:

درس‌های آموخته‌شده: «بعد از آن به خودم گفتم دفعه بعد که عاشق شدم، اجازه نمی‌دهم لطمه‌ای به درس و مدرسه‌ام وارد شود.»

وضعیت تکاملی: «آن زمان از هیچ چیزی خبر نداشتم و برای انجام این‌کار خیلی جوان بودم.»

تجربه‌ی سازنده: «فرسودگی شغلی من باعث شده است که دیگر ارزشی برای پول قائل نباشم.»

شرکت‌کنندگان در بررسی، دو فرم نظرسنجی را تکمیل کردند. فرم اول برای خلاصه‌کردن تعداد تغییرات بزرگی بود که طی ۴ سال گذشته تجربه کرده بودند. در فرم دوم هم از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا با دادن امتیاز، صحت چند جمله را درمورد خود ارزیابی کنند؛ جملاتی مانند: وقتی به عکس‌های ۴ سال پیش خود نگاه می‌کنم، کمی ناآشنا به‌نظر می‌رسند یا احساس می‌کنم که من همان شخصی هستم که ۴ سال پیش بودم.

محققان در قدم بعدی، به مقایسه‌ی سه متغیر استدلال خودزندگی‌نامه‌ای، سطوح تغییر زندگی و احساس خودپیوستگی پرداختند. این گروه، سال ۲۰۱۵ گزارشی در ژورنال مموری منتشر و طی آن اعلام کرد، همان‌طور که انتظار می‌رفت سطوح استدلال خودزندگی‌نامه‌ای هیچ الگوی قابل‌تشخیصی را درمیان شرکت‌کنندگانی که تغییرات کمی در زندگی داشتند نشان نداد؛ البته زمانی‌که محققان روی یک‌چهارم از شرکت‌کنندگانی که تغییرات زیادی در زندگی داشتند متمرکز شدند به این نتیجه رسیدند که استدلال‌های خودزندگی‌نامه‌ای بیشتر با سطوح بالاتری از خودپیوستگی همراه است.

به گفته‌ی هابرماس ایجاد خودتداوم در داستان زندگی، از شما در برابر اثرات تغییر زندگی محافظت می‌کند؛ البته بیشتر اختلالات رخ‌داده در زندگی، مانند اتفاقی که برای ترن افتاده است، منجر به زخم روان نمی‌شوند. چند سال بعد کامیا به مطالعه‌ی این موضوع پرداخت که رخدادهای آسیب‌زا، به‌ویژه مجبورشدن فرد به فرار از خانه و سوگ ناشی از آن چگونه روی احساس فرد درمورد خود تاثیر می‌گذارند.

زخم روان احساس ما را نسبت به زمان مختل می‌کند

سرهی ژادان، نویسنده‌ی اوکراینی در سخنرانی ماه اکتبر خود که به زبان انگلیسی در مجله‌ی لیت‌هاب ترجمه شده است، سوال جالبی را مطرح می‌کند؛ جنگ، ابتدا چه چیزی را تغییر می‌دهد؟ او در پاسخ به این سوال می‌گوید: زمان و فضا. ژادان از روی تجربه این حرف را می‌زند؛ اما ایده‌ی او درخصوص اینکه زخم روان سبب اختلال در ادراک زمان می‌شود، توسط تحقیقات علمی هم تایید شده است.

به گزارش ساینس نیوز، محققان دریافته‌اند که اغلب اوقات این احساسات ما هستند که تعیین می‌کنند گذر زمان را سریع یا آهسته تجربه کنیم. براساس گزارشی که محققان سال ۲۰۱۲ در Frontiers in Psychology منتشر کردند، وقایع آسیب‌زایی که با احساسات شدید همراه هستند می‌توانند باعث شوند که افراد گذر زمان را به‌صورت حرکت آهسته تجربه کنند.

مارک ویتمن، یکی از روان‌شناسان مؤسسه‌ی مناطق مرزی روان‌شناسی و سلامت روان فرایبورگ در آلمان با یک مثال سعی می‌کند درک این موضوع را برای مخاطبان راحت‌تر کند. به گفته‌ی ویتمن، در طول تصادف رانندگی تمام بدن فرد آماده‌ی عمل است. در چنین شرایطی، عملکرد درونی بدن و فرایند پردازش تسریع شده است؛ درحالی‌که عملکرد بیرونی با کاهش سرعت و کندی مواجه می‌شود.

آلیسون هولمن، روان‌شناس سلامت دانشگاه شهر ارواین در ایالت کالیفرنیا هم در رابطه با شرایط بحرانی مانند یک تصادف می‌گوید که که در چنین موقعیت‌هایی، انسان به گذشته یا آینده فکر نمی‌کند و تنها چیزی که اهمیت دارد بقا است.

یکی دیگر از افرادی که به صحبت در رابطه با این موضوع می‌پردازد، سرهی ژادان است. او در یکی از سخنرانی‌های خود مستقیماً به این موضوع اشاره می‌کند و می‌گوید: «مردم در دوران جنگ برای آینده برنامه‌ریزی نمی‌کنند و سعی می‌کنند به این موضوع فکر نکنند که آینده‌ی جهان چگونه خواهد شد. تنها چیزی که در این شرایط اهمیت دارد، زمان حال و افرادی هستند که با آن‌ها زنده خواهند ماند.»

هولمن بر این باور است که این تمرکز محدود می‌تواند اثرات مخربی روی سلامت روان داشته باشد. زمانی‌که لحظه‌ی حال به‌حدی شدید است که در ذهن نقش می‌بندد، فرد این احتمال را می‌دهد که زمان سختی در پیش خواهد داشت. چنین اختلال‌هایی در زمان می‌توان در زبان افراد خود را بروز دهد؛ به‌ویژه در مورد افرادی که شدیدا تحت‌تاثیر زخم روان قرار گرفته‌اند.

هابرماس و تیمش، الگوهای گفتاری ۱۴ زن مبتلا به اختلال استرس پس از سانحه را با الگوهای ۱۴ زن دیگر که چنین اختلالی نداشتند، مقایسه کردند. براساس گزارشی که هابرماس در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد، زنان مبتلا به اختلال PTSD به زبان فراگیرتری صحبت می‌کردند. این گروه، ضمن استفاده‌ی مستقیم از نقل‌قول دیگران، طوری از گذشته سخن می‌گفتند که گویا هنوز در جریان است. این زبان فراگیر درمورد روایت‌های ترن از گذشته نیز کاملا صحت دارد.

افراد مبتلا به زخم روان ممکن است داستان زندگی خود را گم کنند

ترن صحبت‌های مادرش را به‌طور دقیق به‌خاطر می‌آورد؛ اما جزئیات آزاردهنده‌ی دیگر او در کودکی مبهم هستند. این اتفاق در افرادی که تروما را تجربه می‌کنند کاملا رایج است. به‌گفته‌ی الیزا سیاراملی، عصب‌شناس شناختی دانشگاه بولونیا در ایتالیا، افراد مبتلا به زخم روان هم حافظه‌ای قوی دارند و هم در مواردی دچار ضعف حافظه هستند.

نویسندگان یک مقاله‌ی نظری که سال ۲۰۲۱ در Frontiers in Psychology منتشر شد، حافظه‌ی افراد مبتلا به زخم روان را بسیار بحث‌برانگیز توصیف می‌کنند. به‌گفته‌ی آن‌ها، شواهد حاکی از این است که افراد مبتلا به تروما تمایل دارند تا خاطرات استرس‌زا را با جزئیاتی دقیق به‌خاطر بسپارند. در چنین شرایطی، ذهن روی خاطرات آسیب‌زا تمرکز می‌کند و ضمن محو‌شدن خاطرات دیگر، هیچ خاطره‌ی جدیدی ثبت نمی‌شود.

بنابر اظهارات سیاراملی، وقتی از افرادی که به PTSD مبتلا نیستند خواسته می‌شود تا خاطرات مرتبط با یک کلمه‌ی خاص مانند ساحل را روایت کنند، آن‌ها داستان‌های مفصلی ارائه می‌هند که حتی شامل نوع پوشش آن‌ها در چنین مکانی نیز خواهد بود؛ اما افراد مبتلا به PTSD معمولا خاطراتی کلی با جزئیات بسیار کم روایت می‌کنند.

محققان در یک بررسی دیگر از ۵۲ شرکت‌کننده خواستند تا به‌مدت یک هفته خاطرات خود را ثبت کنند. ۲۶ نفر از افراد مبتلا به PTSD بودند و ۲۶ نفر دیگر باوجود گذراندن تروما، چنین اختلالی نداشتند. شرکت‌کنندگان در این مطالعه، به چند سوال درمورد حافظه هم پاسخ دادند؛ مانند اینکه چقدر حافظه‌ی آن‌ها تحت‌تاثیر تروما قرار گرفته است؟ این موضوع چقدر در زندگی آن‌ها اهمیت دارد و اینکه احساس می‌کنند خاطره‌ از نظر زمانی چقدر با آن‌ها فاصله دارد؟

گزارش بررسی‌های این تیم، سال ۲۰۱۷ در ژورنال Clinical Psychological Science منتشر شد. براساس این گزارش، شرکت‌کنندگانی که به PTSD مبتلا نبودند به‌طور متوسط ۲۱٫۴ خاطره درطول هفته ثبت کردند؛ درحالی که افراد مبتلا به اختلال PTSD، فقط توانستند ۱۱ خاطره ثبت کنند. علاوه بر این، افراد مبتلا به PTSD، در مقایسه با گروه دیگر خاطرات بیشتری داشتند که به تروما مربوط می‌شدند.

تریش ترن هم متوجه فقدان جزئیات در خاطرات خود شده است و می‌گوید که خاطرات او به رویدادهای مهمی مانند ضربه‌های روحی یا لحظات شاد مرتبط هستند. به باور ترن، ممکن است او ۵۷ سال زندگی کند؛ اما داستان زندگی‌اش در یک فصل خلاصه خواهد شد. البته باید توجه داشت که داستان زندگی هیچ‌کس دقیق نیست و همین عدم دقت به ما کمک می‌کند تا جزئیات اضافی را از ذهن پاک کنیم و به داستان زندگی خود معنا ببخشیم.

فقدان نسبی خاطرات فرد مبتلا به تروما که هم وضوح خاطرات و هم کیفیت آن‌ها را شامل می‌شود به این معنا است که این اشخاص در تلاش هستند تا روایتی منسجم از گذشته‌ی خود بسازند و خود را درحال حرکت روبه‌جلو تصور کنند. به گفته‌ی سیاراملی، ۱۰ سال پیش دانشمندان به این نتیجه رسیدند که همان مناطق فعال مغز که برای یادآوری خاطرات گذشته ضروری است، برای تصور آینده نیز اهمیتی حیاتی دارد. او معتقد است که ما برای تصور آینده، به خاطره نیاز داریم.

مطالعه‌ی کامیا روی پناهندگان نشان می‌دهد که وقتی افراد قادر به انطباق یک تجربه‌ی آسیب‌زا با داستان زندگی خود نیستند، چه اتفاقی برای احساس آن‌ها می‌افتد. هدف اصلی او یافتن پاسخی برای این سوال بود که آیا استدلال‌های خودزندگی‌نامه‌ای که افراد برای مقابله با تغییرات روزمره‌ی زندگی استفاده می‌کنند، می‌تواند به اشخاصی که با اختلالات آسیب‌زا مواجه هستند هم کمک کند؟

کامیا و یک دانشجوی روان‌شناسی از دانشگاه نیویورک ابوظبی به‌نام ریدا ظفر، ۳۱ پناهنده‌ی ساکن آلمان را مورد مطالعه قرار دادند. این دو روان‌شناس از پناهندگان خواستند تا علاوه بر روایت داستان زندگی خود، نظرسنجی‌های تغییر زندگی و خودپیوستگی استفاده‌شده در مطالعه‌ی سال ۲۰۱۵ را نیز پر کنند.

براساس گزارشی که کامیا و ریدا سال ۲۰۲۱ در Frontiers in Psychology منتشر کردند، ۱۶ پناهنده‌ای که از زمان ورود به آلمان تغییرات کم‌تری را در زندگی تجربه کرده بودند، استدلال خودزندگی‌نامه‌ای و خودپیوستگی بیشتری داشتند. پناهندگانی که تغییرات بیشتری در زندگی تجربه کرده بودند هم از استدلال‌های خودزندگی‌نامه‌ای استفاده می‌کردند؛ اما احساس خودپیوستگی آن‌ها نسبت به گروه دیگر کمتر بود.

بنابر اظهارات کامیا، این افراد نمی‌توانند آسیب‌های روحی خود را برطرف کنند و فکرکردن به گذشته، به‌جای اینکه به حل‌وفصل مسائل منجر شود، باعث می‌شود تا آن‌ها دچار نشخوار فکری شوند و در گذشته گیر کنند.

روان‌درمانی می‌تواند به خود آینده‌ی افراد کمک کند

ترن در بیشتر دوران بزرگسالی خود با احساس رکود دست‌وپنجه نرم می‌کرد. او در این‌ رابطه می‌گوید: «هویت من ریشه در گذشته داشت و نمی‌توانستم به جلو حرکت کنم. هربار که مشکلی برای من پیش می‌آمد، درست مثل تکرار یکی از مشکلات گذشته بود و نمی‌توانستم ببینم که می‌توانم چیزی را تغییر دهم.» این اتفاق بارها و بارها برای ترن افتاده بود و او چون تصوری از رها‌شدن از این موقعیت نداشت، چندبار اقدام به خودکشی کرد.

سوکول بر این باور است که تلاش برای خودکشی واضح‌ترین علامتی است که نشان می‌دهد آینده‌ی فرد تهی شده و او دارای تفکر شهودی است. او می‌گوید که اگر افراد زندگی معناداری برای آینده‌ی خود تصور کنند، هرگز خودکشی نمی‌کنند.

سوکول و تمیش سال ۲۰۲۱ مقاله‌ای منتشر کردند و در آن توضیح دادند که درمان‌های مرسوم برای افرادی که افکار خودکشی دارند، اغلب کارساز نیستند؛ چراکه این درمان‌ها مستقیما به آینده‌ی افراد نمی‌پردازند. به‌عنوان مثال، رفتاردرمانی دیالکتیکی برای مقابله با اضطراب و مدیریت احساسات، بر تمرکز روی زمان حال تاکید می‌کند. روایت‌درمانی هم به بیماران کمک می‌کند تا رویدادهای آسیب‌زای گذشته را در یک جدول زمانی قرار دهند. این روش به‌جای تمرکز روی پیوند حال و آینده، روی پیوند گذشته و حال تاکید دارد.

با توجه به نقطه ضعف درمان‌های گذشته، سوکول درمانی را ابداع کرد که عناصری از روش‌های گذشته و حال را دربرمی‌گیرد؛ اما تفکر آینده را دراولویت قرار می‌دهد و با نام درمان شناخت هویتی مستمر شناخته می‌شود. هدف او کمک به آن‌دسته از کهنه‌سربازان ارتش بود که با مشکلات روانی دست‌وپنجه نرم می‌کردند. درمان سوکول می‌کوشید به این افراد کمک کند تا با بازآفرینی طرحی در جدول ذهنی خود، پاسخی برای این سوالات پیدا کنند: من کیستم و به کجا باید بروم؟

سوکول نسخه‌ی اولیه‌ی این درمان را درطول یک مطالعه‌ی آزمایشی ۴ هفته‌ای، روی ۱۷ کهنه‌سرباز آزمایش کرد. این برنامه، راه‌حل‌های متعددی را در اختیار شرکت‌کنندگانی قرار می‌داد که در تلاش بودند تا به خاطرات خود دسترسی پیدا کنند یا آن‌ها را درک کنند. به عقیده‌ی سوکول، حافظه‌ی واضح نسبت به داستان بزرگ‌تر یا ارزش‌های بیشتری که در آن حافظه وجود دارند از اهمیت کمتری برخوردار است. او می‌گوید: «من تکنیک‌های مختلفی دارم که مردم می‌توانند با کمک آن‌ها به چیزهایی که برایشان مهم یا بامعنی است تلنگر بزنند.»

در هفته‌ی اول این آزمایش از شرکت‌کنندگان خواسته شد تا ارزش‌های اصلی زندگی خود را تعریف کنند. سوکول انتظار داشت که به‌جای اتفاقات خاص در گذشته، این ارزش‌ها هسته‌ی اصلی داستان زندگی افراد را تشکیل دهند. برای رسیدن به این هسته، شرکت‌کنندگان به مرور تجربه‌های منفی و مثبت خود در گذشته، انتخاب‌هایشان را شناسایی می‌کنند.

سوکول بر این عقیده است که بیشتر کهنه‌سربازان با آسیب‌های اخلاقی مواجه هستند و انتخاب‌های آن‌ها در گذشته، با چیزی که می‌خواستند باشند مطابقت ندارد. همین موضوع نیز باعث می‌شود تا این افراد خاطرات خود را فراموش کنند. سوکول با تکیه بر رویکرد ارزش‌ها امیدوار است که به شرکت‌کنندگان کمک کند تا متوجه شوند که در شرایط چالش‌برانگیز گذشته، بهترین انتخاب‌های ممکن را انجام داده‌اند.

یکی از راه‌های دسترسی به این ارزش‌ها این بود که از شرکت‌کنندگان خواسته شود تا با معرفی افرادی که آن‌ها را تحسین می‌کنند، ارزش‌هایی را که برای این افراد متصور شده‌اند شناسایی کنند. شرکت‌کنندگان پس از انجام این کار می‌توانستند از تجربیات افراد مورد تحسین‌شان برای شناسایی ارزش‌های اصلی خود کمک بگیرند.

هفته‌ی دوم این بررسی، روی آینده تمرکز داشت. شرکت‌کنندگان در این مرحله با تمرکز روی آینده‌ی احتمالی خود سعی داشتند تصور کنند که درصورت داشتن انتخاب‌هایی مطابق با ارزش‌های خود یا حتی برخلاف آن‌ها، چه آینده‌ای در انتظارشان خواهد بود. در هفته‌ی دوم، شرکت‌کنندگان در مقاطع زمانی مختلف به گذشته یا آینده‌ی خود نامه می‌نوشتند تا بتوانند خودپیوستگی فعالی ایجاد کنند.

در هفته‌ی سوم شرکت‌کنندگان یاد گرفتند که بین داستان‌های زندگی بیرونی خود که مجموعه‌ای از رویدادهای خارج از کنترل آن‌ها است و داستان‌های زندگی درونی خود که شامل انتخاب‌های منطبق بر ارز‌ش‌های آن‌ها می‌شود تفاوت قائل شوند. ‌در هفته‌ی چهارم شرکت‌کنندگان باید خود را در وضعیتی تصور می‌کردند که خود آینده‌شان درحال غلبه بر مشکلی است که خودِ فعلی آن‌ها با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند.

تریش ترن، سفر خود در راه بهبودی را هم‌زمان با تحقیقات سوکول آغاز کرد. این سفر زمانی شروع شد که ترن پی برد آسیب روحی او چگونه به عزیزانش آسیب می‌رساند. ترن احساس می‌کرد که گم شده است؛ به همین دلیل نیز شروع به تحقیق درمورد افراد مبتلا به تروما کرد و در نهایت به پروژه‌ی سوکول رسید. او به‌شدت تحت‌تاثیر این ایده قرار گرفت که شرکت‌کنندگان برای ساختن آینده‌ای جدید، نیازی به بازسازی گذشته ندارند.

ترن، عضوی از یک مؤسسه‌ی غیرانتفاعی است که گروهی متشکل از افراد هم‌سن را برای حمایت از افرادی که در فکر خودکشی هستند گرد هم آورده است. این موسسه، مشاوره‌ی گهگاهی نیز به نویسندگانی که در مورد خودکشی می‌نویسند ارائه می‌دهد. ترن در تماسی با سوکول، به او کمک کرد تا زبان مورد استفاده در برنامه‌ی خود را برای برقراری ارتباط با افراد آسیب‌دیده اصلاح کند؛ به‌عنوان مثال پیشنهاد کرد که به‌جای استفاده از «شما» از ضمیر «ما» استفاده کند تا شرکت‌کنندگان احساس تعلق بیشتری داشته باشند. سوکول و ترن، درحال‌حاضر با یکدیگر همکاری می‌کنند.

تحقیقات اخیر فقط به آزمایشگاه سوکول محدود می‌شود؛ اما نتایج بسیار امیدوارکننده‌ای به‌همراه داشته است. مطالعه‌ی آزمایشی نشان داد که این برنامه سطوح پیشین گزارش‌شده‌ی افکار خودکشی و افسردگی را کاهش داد و این کاهش، تا یک ماه پایدار بود. سوکول درحال‌حاضر یک اعتبار ۵ ساله به ارزش یک میلیون دلار از وزارت امور کهنه‌سربازان آمریکا دریافت کرده است تا ضمن افزایش مقیاس این برنامه، یک کارآزمایی تصادفی کنترل‌شده را نیز اجرا کند. این کارآزمایی به‌جای یک ماه، در طول سه ماه برگزار خواهد شد.

سوکول با کمک ترن و کهنه‌سربازان حاضر در برنامه، اصلاح اساسی دیگری را هم در برنامه‌ی خود انجام داد. پس از این شرکت‌کنندگان قادر به تشخیص این موضوع خواهند بود که چگونه داستان زندگی‌شان با داستان‌های افراد دیگری که در زندگی آن‌ها حضور دارند تلاقی می‌کند. این اصلاح برای ترن که در تحقیقات مربوط به ماهیت بین نسلی تروما غرق شده است نیز منطقی به‌نظر می‌سد. او اکنون خود زندگی خود را به‌عنوان بخشی از یک داستان بزرگ‌تر با شخصیت‌های متعدد می‌بیند که هریک از آن‌ها اغلب سفر زندگی را با مشکلاتی مواجه می‌کنند.

به گفته‌ی ترن، داستان زندگی او همیشه کوتاه خواهد بود؛ اما توانسته‌ است حلقه‌ی ابدی زمان را قطع کند و رابطه‌ی خود را با گذشته به‌گونه‌ای تغییر دهد که زندگی در آینده ممکن شود.

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات