اختلال آنورکسیا نروزا؛ علائم، علل و درمان

چهارشنبه ۸ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۰
مطالعه 29 دقیقه
آنورکسیا نروزا نوعی اختلال است که در آن، افراد همواره از افزایش یافتن وزن خود هراس دارند. مبتلایان به این اختلال می‌توانند به شکل خطرناکی لاغر شوند.
تبلیغات

آنورکسیا نروزا (Anorexia Nervosa Disorder)، نوعی اختلال غذایی است. در این نوع اختلال که در دسته‌ی اختلالات خورد‌وخوراک جای می‌گیرد، افراد خود را مجبور به تحمل گرسنگی می‌کنند. افرادی که به آنورکسیا نروزا مبتلا هستند، به دلیل باور عمیقی که به چاق بودن خود دارند، ممکن است تا حد بسیار خطرناکی برای لاغر شدن تلاش کنند. برای افراد مبتلا به آنورکسیا نروزا، چندان تفاوتی ندارد که که ترازو چه وزنی به آن‌ها نشان ‌می‌دهد؛ زیرا آن‌ها به طرز شدیدی خود را در آینه چاق تصور می‌کنند و تمام تلاش خود را برای رسیدن به یک لاغری وحشتناک انجام می‌دهند.

آنورکسیا نروزا

آنورکسیا نروزا، نوعی بی‌اشتهایی عصبی و اختلال روانی در غذا خوردن است که در آن بیمار از خوردن غذا به میزان کافی و با وجود گرسنگی امتناع می‌کند. شروع این روند، معمولاً با آغاز و زیاده‌روی در یک رژیم غذایی است. آنورکسیا نروزا، به دلیل کاهش شدید وزنی که به فرد تحمیل می‌کند، می‌تواند منجر به خطرات مرگباری شود. عدم تصور صحیح از شکل بدن و تناسب اندام، همچنین فشارهای اجتماعی و تصویرسازی نادرست رسانه‌ای از وزن ایده‌آل، از دلایل بروز این بیماری شمرده می‌شود.

بی‌اشتهایی عصبی با علائمی مانند خوردن مقدار بسیار کم غذا با کالری بسیار اندک، قطع شدن قاعدگی، فشار خون پایین، کمبود چربی در بدن، زردی و رنگ‌پریدگی پوست، افسردگی، ضعف ماهیچه‌های قلبی یا ایست قلبی بروز پیدا می‌کند و در صورت عدم ارجاع به متخصصان برای آغاز فرایند‌ی درمان، به بیماری‌های قلبی و دیگر بیمارهای مرگ‌بار منجر خواهد شد. از جمله کسانی که به این اختلال مبتلا بود و پایان مرگ‌باری را متحمل شد، می‌توان به تاپ مدل فرانسوی «ایزابل کارو» اشاره کرد که در ۲۸ سالگی درگذشت.

ایزابل اجازه داد کمپین ضد لاغری از سرنوشت تأسف‌برانگیز و رقت‌بار او پوستری تهیه کند تا بتواند جان بقیه دختران را نجات دهد؛ اما کشور فرانسه نصب پوسترهای ایزابل کارو را در این کشور ممنوع کرد. ایزابل می‌گفت: «این مصاحبه و پوستر فریادی است برای مبارزه با آنچه گردانندگان صنعت مد بر سر مانکن‌ها می‌آورند». رسیدن به سایز ۳۴، یکی از نکات برجسته‌ی یک مانکن در عرصه‌ی این رقابت است. رسیدن به این سایز ایده‌آل، دستورالعملی را به مدل‌ها می‌دهد که در آن، خوردن و نوشیدن تبدیل به یک کابوس برای آن‌ها می‌شود. این فشار روانی، تاکنون بارها منجر به بروز اختلال آنورکسیا و بی‌اشتهایی عصبی در بسیاری از مانکن‌ها شده و تاکنون چند تن از آنان را به کام مرگ فرستاده است.

اصطلاح آنورکسیا به بی‌اشتهایی اشاره دارد و اصطلاح نروزا نشان‌ می‌دهد که بی‌اشتهایی به دلایل هیجانی (احساسی) رخ داده است. این نام‌گذاری، به‌نوعی غلط‌انداز است؛ زیرا بسیاری از افراد مبتلا به آنورکسیا نروزا، اولا اشتها یا علاقه‌ی خود را به غذا از دست نمی‌دهند و دوما، بی‌اشتهایی به‌ندرت اتفاق می‌افتد و زمانی هم که رخ می‌دهد، معمولا در مراحل پیشرفته‌ی این اختلال است.

نشانه‌های اصلی آنورکسیا نروزا، یا به‌طور خلاصه آنورکسیا، گرسنگی دادن به خود و امتناع از رسیدن وزن بدن به وزن عادی یا حداقل وزن عادی است. این اختلال بیشتر در دختران نوجوان مشاهده می‌شود. طبق گزارش ‎،DSM-5‏ سن شروع این اختلال، معمولا در نوجوانی یا اوایل بزرگ‌سالی (تا قبل از ۲۵ سالگی) است؛ بااین‌حال، منابعی مانند کاپلان، بیشترین سن شروع را بین ۱۴ تا ۱۸ سالگی اعلام کرده‌اند. این اختلال اغلب بعد از یک دوره زندگی پراسترس یا یک دوره‌ی رژیم غذایی افراطی آغاز می‌شود.

شیوع این اختلال در زنان تقریبا ۱۰ برابر مردان است. در سال‌های اخیر این اختلال در دختران ۸ تا ۱۲ ساله نیز مشاهده شده است. ویژگی‌های اصلی آنورکسیا عبارت‌اند از:

  • مقاومت دربرابر حفظ حداقل وزن
  • ترس مرضی از چاق شدن
  • باور غلط درباره‌ی اندام (حتی در لاغری مفرط، فرد فکر می‌کند چاق است)

اغلب تصور می‌شود که پائین آوردن وزن بدن و لاغرتر شدن یک موفقیت بزرگ، اما افزایش وزن و چاق شدن نتیجه‌ی بی‌ارادگی و کنترل نداشتن بر خود است. حتی زمانی‌که افراد مبتلا به آنورکسیا اعتراف می‌کنند که بیش‌ازحد لاغر هستند، باز هم اهمیت مشکلات پزشکی ناشی از این حالت را انکار می‌کنند و تلاش آن‌ها این است که از میزان چربی در نقاطی از بدن که فکر می‌کنند بیش‌ازحد چاق هستند، بکاهند. برای توصیف اضافه‌وزن و چاقی باید مفهوم شاخص توده‌ی بدنی را توضیح دهیم.

شاخص توده‌ی بدنی یا شاخص جرم بدن (BMI)، نامیده می‌شود، یک شاخص ساده‌ی نسبت وزن به قد است که برای به دست آوردن آن، وزن بدن به کیلوگرم را بر مربع قد به متر تقسیم می‌کنند. فرمول شاخص حجم بدن، توسط آماردان بلژیکی، آدولف کتلت (Adolphe Quetelet) توسعه یافت. BMI در واقع مرجعی برای نشان دادن میزان حجم بدن و دقیق‌ترین معیار جهانی چاقی است. با استفاده از این مقیاس می‌توانید متوجه شوید که آیا دچار کمبود وزن هستید، اضافه‌وزن دارید، یا اینکه طبیعی هستید. طبق تعریف سازمان بهداشت جهانی، BMI، بیشتر از یا مساوی با ۲۵، اضافه‌وزن و BMI بیشتر از یا مساوی با ۳۰، چاقی است.

برای قضاوت در مورد اینکه آیا فرد بیش‌ازحد لاغر است یا نه DSM-5، معیارهای عینی تعیین می‌کند. اگر وزن بدن کمتر از ۸۵ درصد حد انتظار باشد، گفته می‌شود که فرد وزنی کمتر از حد استاندارد و به عبارتی کمبود وزن (Underwight) دارد. همچنین، معیارها بر ترس مرضی از افزایش وزن و تصور غلطی که افراد از اندام خود دارند، تمرکز می‌کنند. DSM-5، بین دو نوع آنورکسیا تفاوت می‌گذارد که قسمتی از تفاوت بین این دو نوع فرعی در حضور یا غیاب بینج ایتینگ یا رفتار «تصفیه» ریشه دارد.

تقریبا نیمی از کل بیماران مبتلا به آنورکسیا نروزا در طبقه‌ی محدودکننده قرار می‌گیرند. در آنورکسیا از نوع محدودکننده (آنورکسیا از نوع محدود)، گرسنگی دادن به خود با «تصفیه» همراه نیست (فرد خود را به استفراغ نمی‌اندازد یا از مواد ملین استفاده نمی‌کند). افرادی که به این نوع آنورکسیا مبتلا هستند، وزن خود را ازطریق رژیم گرفتن، روزه‌داری و ورزش مفرط از دست می‌دهند.

آنورکسیا از نوع بینج ایتینگ/تصفیه، نوعی از آنورکسیا است که در آن افراد مبتلا به‌طور مرتب خود را به استفراغ مجبور می‌کنند یا از مواد ملین (مسهل) استفاده می‌کنند تا بتوانند بر وزن خود کنترل داشته باشند. این افراد به‌طور متناوب رژیم‌های غذایی دشوار می‌گیرند؛ اما وسط کار، اپیزودهایی از بینج ایتینگ یا تصفیه، کار را مختل می‌کند. DSM-5 می‌گوید که این افراد ممکن است رفتارهای تصفیه بدون بینج ایتینگ نشان دهند؛ مثلا تصفیه مکرر بدون آنکه قبلا بینج ایتینگ کرده باشند یا بعد از آن‌که مقدار اندکی غذا خورده‌اند.

معیارهای DSM-5 برای آنورکسیا نروزا

  • فرد از خوردن غذای مناسب و در نتیجه، کسب انرژی لازم خودداری می‌کند و این موضوع به کاهش وزن شدید (از لحاظ سنی، جنسی، مسیر رشدی و سلامت جسمی) منجر می‌شود. منظور از کاهش وزن شدید، (لاغری شدید یا کاهش وزن قابل ملاحظه) این است که وزن فرد بزرگ‌سال، از حداقل وزن معمول یا وزن کودک و نوجوان، از حداقل وزنی که برای سن او انتظار می‌رود، کمتر باشد.
  • فرد از افزایش وزن یا چاق شدن به‌شدت می‌ترسد؛ او به‌طور دائم، رفتارهایی پیش می‌گیرد که مانع افزایش وزن می‌شوند. این رفتارها حتی زمانی اتفاق می‌افتند که کمبود وزن او چشم‌گیر است.
  • از وزن بدن یا شکل اندام خود برداشت غلط دارد. ارزشی که برای خودش قائل می‌شود، بیش‌ازحد و به‌طور غیرمنطقی، تحت تأثیر وزن بدن یا شکل اندامش است. او با اینکه کمبود وزن دارد، قبول نمی‌کند که این کمبود وزن برای سلامتی او تا چه حد می‌تواند خطرناک باشد.

انواع فرعی

محدودکننده‌ها: حداقل در ۳ ماه گذشته فرد، بینج ایتینگ یا رفتار تصفیه نداشته است؛ یعنی خودش را مجبور به استفراغ نکرده یا از ملین‌ها، ادرار‌آورها و روده‌شورها استفاده‌ی بی‌مورد نکرده و تنها غذا خوردن خود را کاهش داده است.

بینج ایتینگ/تصفیه: حداقل در سه ماه گذشته فرد به‌طور پیاپی دوره‌هایی از بینج ایتینگ یا رفتارهای تصفیه داشته است؛ یعنی خودش را به استفراغ انداخته یا از ملین‌ها، ادرارآورها یا روده‌شورها استفاده بی‌مورد کرده است.

ماشین‌حساب توده‌ی بدن و شدت اختلال بی‌اشتهایی عصبی

  • خفیف: BMI ≥17 kg/m²
  • متوسط: BMI 16-16.99 kg/m²
  • شدید: BMI 15-15.99 kg/m²
  • بیش از اندازه: BMI <15 kg/m²

شیوع آنورکسیا نروزا

به گزارش DSM-5، نرخ شیوع ۱۲ ماهه‌ی آنورکسیا نروزا در زنان جوان حدود چهار درصد است. نرخ شیوع اختلال آنورکسیا نروزا در مردان کاملا مشخص نیست، اما مشخصا در زنان بسیار شایع‌تر است. در افرادی که برای درمان آنورکسیا به کلینیک‌ها مراجعه‌ می‌کنند، تعداد زنان به مردان، ده به یک است.

به علت تأثیر فیزیکی شدید این اختلال در بدن، آنورکسیا با چند نشانه‌ی بیولوژیک همراه است که در اثر رژیم غذایی بسیار سخت‌گیرانه و گرسنگی دادن به خود ایجاد می‌شوند. این نشانه‌های بیولوژیکی عبارت‌اند از:

  • خستگی، آریتمی یا بی‌نظمی ضربان قلب، فشار خون پایین و کند شدن تپش قلب که به علت تغییر در سطح الکترولیت‌ها (مثل سدیم و پتاسیم) به وجود می‌آید.
  • خشکی پوست و شکنندگی مو
  • مشکلات کلیوی، روده‌ای و معده‌ای
  • ایجاد لانوگو در سطح بدن (نوعی موی بسیار ریز و نرم که تمام اندام جنین انسان را فرامی‌گیرد)
  • فقدان غیرطبیعی دوره‌های قاعدگی (آمنوریا)
  • هیپوترمیا (سرد شدن غیرعادی بدن که باعث می‌شود فرد حتی در هوای گرم، احساس سرما کند)

در اکثر موارد، گرسنگی دادن به خود باعث می‌شود که ماهیچه‌های قلب به‌شدت ضعیف شود؛ زیرا بدن از آن‌ها به‌صورت منبع پروتئین استفاده می‌کند. در نتیجه، میزان مرگ‌ومیر (ازجمله خودکشی) در آنورکسیا بسیار بالا است و حدود پنج تا هشت درصد افراد مبتلا به این اختلال، زودتر از موعد طبیعی فوت می‌کنند. بالاترین نرخ اقدام به خودکشی که ۲۵ درصد است، در زنانی رخ می‌دهد که به‌طور هم‌زمان افسردگی و آنورکسیا نروزا از نوع بینج ایتینگ/تصفیه دارند، سابق بر این، آمنوریا یا فقدان پریود ماهانه، یکی از معیارهای تشخیص آنورکسیا بود، اما درحال‌حاضر، این معیار از DSM-5 حذف شده است؛ زیرا توقف عادت ماهانه در زنان، می‌تواند علت‌های زیادی داشته باشد که هیچ ربطی به کاهش وزن ندارند.

به گزارش انجمن روان‌پزشکی بیولوژیک، حدود ۹ درصد زنان و حدود ۳ درصد مردان و در کل جامعه، حدود ۶ درصد انسان‌ها، در عمر خود یک بار به آنورکسیا مبتلا می‌شوند. بعضی شواهد نشان می‌دهد که عوامل فرهنگی و اجتماعی می‌توانند در فراوانی آن تأثیر بگذارند، بنابراین میزان شیوع آنورکسیا نروزا در فرهنگ‌های مختلف و در زمان‌های مختلف متفاوت است. تحلیل‌ها نشان می‌دهند که آنورکسیا می‌تواند در بسیاری از کشورهای غربی و غیر غربی شیوع مشابهی داشته باشد. از کشورهای غیر غربی می‌توان کره‌ی جنوبی، ایران، هنگ‌کنگ، ژاپن، مالزی و مصر را نام برد.

تشخیص افتراقی آنورکسیا نروزا

بسیاری اوقات آنورکسیا با بعضی اختلالات روانی دیگر به‌طور هم‌زمان رخ می‌دهد. برای مثال، مطالعات نشان می‌دهند که بین ۵۰ تا ۶۸ درصد مبتلایان به آنورکسیا، به افسردگی عمده‌ی طولانی‌مدت (حتی در تمام طول عمر) مبتلا هستند. همچنین، بین ۱۵ تا ۶۹ درصد مبتلایان به آنورکسیا، معیارهای OCD (اختلال وسواسی اجباری) و OCPD (اختلال شخصیت وسواسی اجباری) را در مرحله‌ای از زندگی تجربه کرده‌اند.

هم‌زمانی بین اختلالات غذایی، سوءمصرف مواد و اختلال شخصیت مرزی، ظاهرا بیشتر به آن دسته از اختلالات غذایی مربوط می‌شود که در آن‌ها نوعی خودتصفیه کردن وجود دارد (مثل بولیمیا، اختلال بینج ایتینگ و آنورکسیا از نوع بینج ایتینگ همراه‌با تصفیه). اینکه آنورکسیا با OCD و ‎OCPD هم‌زمان است و اینکه صفات شخصیتی وسواسی اجباری می‌توانند عوامل معمولی در ایجاد آنورکسیا و OCPD باشند، باعث شده است که بعضی روان شناسان بالینی عقیده داشته باشند که کمال‌گرایی و وسواس که در ‎OCD و OCPD دیده می‌شود، عوامل آسیب‌پذیری برای ابتلا به آنورکسیا هستند.

رفتارهای مراسمی و مناسکی در آنورکسیا نروزا

با پیشرفت آنورکسیا نروزا، عادات غذایی اندکی دقیق‌تر می‌شوند. در این مسیر، هر چیزی که با غذا خوردن (یا نخوردن) مرتبط است، تحت شدیدترین کنترل‌ها قرار گرفته و فرد رفتارهای مراسمی، مناسکی خاصی در ارتباط با غذا خوردن اتخاذ می‌کند. این رفتارها عبارت‌اند از:

  • فقط بعضی خوراکی‌ها و غذاهای خاص را می‌خورد.
  • خوراکی‌ها صرفا در ترکیب‌هایی خاص، با ترتیب خاص، یا با لقمه‌هایی در اندازه‌های مشخص خورده می‌شوند.
  • فرد یک جدول زمانی خاص برای غذا خوردن دارد که برای دیگران عجیب به نظر می‌رسد.

به‌شدت به تعداد کالری‌های هر خوراکی حساس می‌شود و در اینترنت راجع به تعداد کالری خوراکی‌های مختلف تحقیق می‌کند. او حتی کالری ادویه‌جاتی مانند فلفل را که در حد یک گرم است نیز چک می‌کند.

شاید تنها جنبه‌ی خوب ابتلای به آنورکسیا نروزا این است که خیلی زود، قبل از اینکه خودتان متوجه شوید، به سرآشپز خانواده‌ی خود تبدیل خواهید شد؛ زیرا در این مسیر، علاقه‌ی شما به غذا و خوراکی‌ها به یک وسواس تبدیل شده است و ممکن است باعث شود درباره‌ی دستور غذاهای مختلف ساعت‌ها تأمل کنید و به‌دنبال غذاهای سالم برای خانواده‌ی خود بروید و آن‌ها را برایشان بپزید؛ البته با این تفاوت که خودتان از غذای دست‌پخت خودتان نخواهید خورد.

بیش‌فعالی و ارتباط آن با آنورکسیا نروزا 

اختلال نقص توجه و بیش‌فعالی (ADHD) الگویی از مشکلات است که معمولا در کودکی ایجاد می‌شوند. والدین و دبیران در این نوع اختلال، متوجه می‌شوند که کودک بیش‌ازحد معمول فعالیت و تحرک دارد، دائم حواسش پرت می‌شود، نمی‌تواند حتی برای مدت کوتاهی مشغول یک کار ثابت باشد، تکانشی است؛ یعنی بدون فکر و ناگهانی دست به کاری می‌زند و تمرکز کردن برایش کاری بسیار سخت و دشوار است. بسیاری از ما حداقل برخی از علائم بالا را در خود داریم ولی دچار اختلال نقص توجه و بیش فعالی نیستیم. زمانی می‌توان گفت فردی به ADHD مبتلاست که علائم بالا ارتباطش با سایر افراد یا وضعیت شغلی یا تحصیلی‌اش را دچار مشکل کند.

این اختلال با افزایش سن بهتر می‌شود؛ ولی ممکن است در بزرگ‌سالی هم ادامه پیدا کند. در این صورت معمولا بیش فعالی تخفیف پیدا می‌کند، ولی رفتارهای تکانشی، ضعف تمرکز و ریسک‌پذیری ممکن است بدتر شوند. این مسائل ممکن است با یادگیری، کار و نحوه ارتباط فرد با دیگران تداخل پیدا کنند. افسردگی، اضطراب، اعتماد به نفس پایین و سوءمصرف مواد در بزرگ‌سالان مبتلا به ADHD شایع است. بیش فعالی جزو معیارهای ‌DSM-5 برای آنورکسیا نروزا نیست؛ اما بسیاری از آنورکسیک‌ها، از خود علائم بیش‌فعالی را نشان می‌دهند. آن‌ها نوعی بی‌قراری را تجربه می‌کنند که به نظر می‌رسد از درون انرژی می‌گیرد.

این بیش‌فعالی، ورای استراتژی فرد برای کاهش وزن است و چیزی نیست که فرد بر آن کنترل ارادی داشته باشد. محققان معتقدند که این نوع بیش‌فعالی، احتمالا نتیجه‌ی گرسنگی است. گرسنگی حسی ناخوشایند است که هنگام افت سطح قند خون در افراد ایجاد می‌شود. در این حالت معمولا فرد احساس نیاز به غذا را تجربه کرده و در پی برطرف کردن این حس برمی‌آید. گرسنگی به یکی از دو شیوه‌ی زیر عمل می‌کند:

  • بر تعادل شیمیایی بدن تأثیر می‌گذارد.
  • بر نحوه‌ی کاستن دمای بدن تأثیر منفی دارد و این بیش‌فعالی ظاهرا تلاشی از سوی بدن برای بالا بردن دمای خود است.

مسائل تاریخی و فرهنگی

شواهد موجود، نشان‌دهنده‌ی این است که شیوع اختلالات خوردوخوراک، هم در بین فرهنگ‌ها و جوامع و هم در درون هر فرهنگ و جامعه، تحت تأثیر تغییرات تاریخی، فرهنگی و هنجارهای اجتماعی قرار دارد؛ بنابراین، می‌توان گفت که بعضی ریشه‌های اختلالات خورد‌و‌خوراک، در ارزش‌ها و ایده‌آل‌های فرهنگ‌ها و جوامع مختلف قرار دارد. به این ترتیب، بررسی مواردی از اختلالات خوردوخوراک که جنبه‌ی تاریخی و فرهنگی دارند، می‌تواند به ما کمک کند تا بعضی عوامل آسیب‌پذیری افراد در مقابل اختلالات خورد‌وخوراک را شناسایی کنیم.

نمونه‌های تاریخی اختلال خورد‌وخوراک آنورکسیا نروزا

در طول تاریخ، نمونه‌هایی از اختلالات خورد‌وخوراک وجود داشته‌اند که بسیاری از آن‌ها به اختلالات خوردوخوراک امروزی شباهت دارند. مواردی از گرسنگی دادن به خود در یونان و رم باستان و در قرون وسطی در افراد مذهبی دیده می‌شود که می‌خواستند به اعتلای معنوی برسند. این پدیده «آنورکسیای مقدس» نامیده می‌شود و مثال آن، «سنت کاترین سی‌انا» است که در ۱۶ سالگی، گرسنگی دادن به خود را آغاز کرد و آن را تا آخر عمر خود یعنی ۳۲ سالگی‌اش، ادامه داد. سنت کاترین، مانند افراد مبتلا به آنورکسیای امروزی، اذعان داشت که نمی‌تواند چیزی بخورد. در آن زمان، تمام تلاش‌های اطرافیان و افراد مافوق، برای متقاعد کردن این‌گونه روزه‌داران مقدس، معمولاً شکست می‌خورد. از قرن شانزدهم تا قرن هجدهم، گرسنگی دادن به خود بسیار مرسوم بود. یکی از معروف‌ترین افرادی که در این دوره به خود گرسنگی داد، ماری، ملکه‌ی اسکاتلندی‌ها (۱۵۴۲-۱۵۸۷) بود.

در قرن نوزدهم، پزشکان به‌تدریج مطالعه‌ی سیستماتیک پدیده‌ی گرسنگی دادن به خود را آغاز کردند و روان‌پزشکان از نوعی هیپوکندریا نام بردند که در آن، دختران جوان، در طول بلوغ و بعد از رشد فیزیکی زودرس، به بی‌اشتهایی بسیار شدید دچار می‌شدند. احتمالا اولین شخصی که در طول تاریخ، اصطلاح آنورکسیا نروزا را به کار برد، شخصی به نام ایمبرت بود که عقیده داشت، ویژگی این اختلال، از دست دادن اشتها، امتناع از خوردن و ضعیف شدن است. بااین حال، اعتقاد عموم بر این است که «سر ویلیام گال» اولین کسی بود که اصطلاح آنورکسیا نروزا را جا انداخت. بیماران ویلیام گال، اکثرا زنان جوان لاغری بودند که آمنوریا (فقدان غیرطبیعی دوره‌های قاعدگی)، یبوست و ضربان قلب بسیار آهسته داشتند؛ بااین‌حال، به طرز غیرعادی بیش‌فعال بودند.

این نمونه‌های تاریخی، در عین حال که به اختلالات خوردوخوراک در دنیای امروز شباهت دارند، از لحاظ انگیزه‌های پشت پرده تفاوت‌هایی نشان می‌دهند. در موارد بسیار قدیمی‌تر، عوامل مذهبی و معنوی، انگیزه‌هایی قوی برای گرسنگی دادن به خود بوده‌اند؛ درحالی‌که در موارد مربوط به قرون هجدهم و نوزدهم، گرسنگی دادن به خود معمولا عارضه‌ی جانبی بهبود از یک بیماری، یا فلج هسیتریک ‎(hysterical paralysis)‏، تلقی می‌شد. امروزه، افراد مبتلا به اختلال خوردوخوراک، معمولا هدف خود را که کاهش وزن است، پنهان می‌کنند. آن‌ها برای امتناع از خوردن غذا، دلایل دیگری می‌آورند.

همین مرور کوتاه، نشان می‌دهد که خوردن نامنظم، مختل و مخصوصاً گرسنگی دادن به خود، از زمانی‌که انسان‌ها خواندن و نوشتن را یاد گرفتند و تاریخ مکتوب را به نگارش درآوردند، وجود داشته است. در دوره‌های مختلف تاریخ، گرسنگی دادن به خود انگیزه‌های متفاوت، اما نشانه‌های بسیار مشابه داشته است. تغییرات عوامل اجتماعی، فرهنگی در هر دوره‌ای، فراوانی و شیوع این گونه اختلالات را تحت تأثیر قرار می‌دهند؛ زیرا انگیزه‌های مختلفی برای اختلال خوردوخوراک فراهم می‌آورند. برای مثال، پیش از میلاد و در قرون وسطی، روزه‌داری مذهبی، احتمالا عامل آغازکننده‌ی مناسبی برای گرسنگی دادن به خود در افراد آسیب‌پذیر بوده است.

علاوه بر آن، عوامل اجتماعی و فرهنگی نیز می‌توانند برای پنهان کردن عوامل روان‌شناختی پشت پرده‌ی گرسنگی دادن به خود یا از دست دادن اشتها، بهانه‌ی مناسبی باشند. برای مثال، در قرون هجده و نوزده، روزه گرفتن به یک روش قابل قبول برای بهبود بسیاری از بیماری‌ها تبدیل شد. این پدیده می‌توانست بهانه‌ای برای افراد مبتلا به آنورکسیا باشد تا بتوانند به اهداف خود که محدود یا کنترل کردن خوردن بود، دست پیدا کنند؛ همان‌طور که امروزه تمایل به رژیم گرفتن نوعی بهانه برای رسیدن به ایده وزن ایده‌آل و لاغری است. ایده‌آلی که رسانه‌ها به آن به‌شدت دامن می‌زنند.

تفاوت‌های فرهنگی در اختلال خورد و خوراک آنورکسیا نروزا

تفاوت‌های فرهنگی و تغییر و تحولات فرهنگی و اجتماعی، می‌توانند مردم فرهنگ‌ها و جوامع مختلف، یا مردم دوره‌های مختلف در یک جامعه را به شیوه‌های متفاوتی در مقابل اختلالات خوردوخوراک، آسیب‌پذیرتر کنند. حتی ممکن است دو عامل، خطر مستقیم برای ابتلا به این اختلالات باشند. مشهودترین رابطه‌ی تفاوت‌های فرهنگی با اختلالات خوردوخوراک در اختلال بولیمیا دیده می‌شود که برعکس آنورکسیا، نوعی پرخوری عصبی است. برای مثال، در فرهنگ‌هایی که به هیچ عنوان با فرهنگ‌های غرب تماس ندارند و در افرادی که با زندگی غرب آشنا نیستند، بولیمیا مشاهده نمی‌شود؛ بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که تفاوت‌های فرهنگی جوامع غربی و جوامع غیر غربی و بکر، در ایجاد بولیمیا تأثیر دارند. به عبارتی، وقتی افراد کشورهای غیر غربی، مانند پاکستان، ایران، مصر و مالزی، نشانه‌هایی از بولیمیا یا پرخوری عصبی نشان می‌دهند، معمولا جزو آن دسته از افرادی هستند که ازطریق یادگیری زبان انگلیسی با استانداردهای غربی آشنا شده‌اند، به طبقات بالای اجتماعی و اقتصادی تعلق دارند و تحصیلات آن‌ها نیز در سطح بالا است،

نقش فرهنگ در ایجاد آنورکسیا اندکی پیچیده‌تر است. حتی در درون جوامع غربی مانند آمریکا، گروه‌های فرهنگی مجزا، در شیوع اختلالات خورد و خوراک تفاوت‌هایی نشان می‌دهند و این تفاوت‌ها معمولا ریشه در اعمال و ایده‌آل‌های فرهنگی دارند. برای مثال، احتمال اختلالات خورد و خوراک در زنان سیاه‌پوست آمریکایی کمتر از زنان سفیدپوست آمریکایی است؛ اما هم زنان و هم کودکان سیاه‌پوست آمریکایی، در مقایسه با زنان و کودکان سفیدپوست، با احتمال بیشتری به نوعی اختلال خورد‌وخوراک دچار می‌شوند که در آن تلاش برای لاغر شدن وجود ندارد و بنابراین، بیشتر به بولیمیا مبتلا می‌شوند تا آنورکسیا؛ اما در اقلیت‌های قومی ساکن در جامعه‌ی آمریکا که تحت تأثیر ایده‌آل غالب آمریکایی‌ها در مورد لاغری قرار می‌گیرند، شیوع اختلالات خورد‌و‌خوراک و آنورکسیا بیشتر مشاهده می‌شود. همچنین، در ایالات متحده‌ی آمریکا، میزان اختلالات خوردوخوراک در زنان مهاجر زردپوست و زنان آمریکای لاتینی رو به افزایش است.

نشانه‌های آنورکسیا، در تمام کشورهای غیر غربی دیده می‌شود و مطالعات نشان می‌دهد که شیوع این اختلالات می‌تواند به شیوع آن‌ها در جوامع غربی شبیه باشد. یکی از علت‌های این ماجرا، شاید این است که امروزه اکثر کشورهای دنیا، به‌نوعی تحت تأثیر فرهنگ غرب قرار دارند. نشانه‌های آنورکسیا در افرادی هم که هرگز تحت تأثیر فرهنگ غرب نبوده‌اند، دیده‌ می‌شود. برای مثال، روان‌شناسان بالینی امارات متحده‌ی عربی، موردی را گزارش داده‌اند که در آن، یک زن ۱۸ ساله‌ی چادرنشین، از قبایل ربع‌الخالی (منطقه‌ی بیابانی و شنی که در آن فقط گرما، خشکی و تپه‌های شنی وجود دارد)، به آنورکسیا مبتلا شده بود.

گزارش مواردی از آنورکسیا در مناطق واقعا به‌دوراز نفوذ فرهنگ غرب، باعث شده است تا عده‌ای از روان‌شناسان بالینی به این عقیده برسند که ایده‌آل‌های فرهنگ غربی صرفا بعضی ابعاد آنورکسیا را مانند نگرانی درباره‌ی وزن و نارضایتی از اندام تعیین می‌کنند؛ اما برای ایجاد سندروم گرسنگی دادن به خود که یکی از جنبه‌های عادی آنورکسیا است، چندان مؤثر نیستند. در واقع، نگرانی از وزن و نارضایتی از اندام، یک انگیزه‌ی عمومی و جهان‌شمول برای امتناع از خوردن نیست؛ بلکه مطالب بالا نشان می‌دهند که عوامل فرهنگی در شیوع اختلالات خورد و خوراک تأثیر می‌گذارند.

تأکیدی که فرهنگ‌های غربی روی وزن و تناسب اندام دارند عاملی مهم در ایجاد این اختلال است؛ زیرا هم کشورهای غیر غربی و هم اقلیت‌های قومی در درون جوامع غربی بیش‌ازپیش تحت تأثیر ایده‌آل‌های غربی قرار می‌گیرند. به نظر می‌رسد میزان شیوع اختلالات خوردوخوراک در این جوامع بیشتر می‌شود. بااین‌حال، ایده‌آل‌های غربی شرط «لازم» برای ابتلا به اختلال آنورکسیا نیست.

عوامل دموگرافیک در جوامع مختلف و تأثیر آن‌ها بر اختلال خورد و خوراک آنورکسیا نروز

احتمال ابتلا به اختلال خوردوخوراک در زنان، تقریبا ده برابر مردان است. یکی از علت‌ها، اهمیت دادن رسانه‌های عمومی به وزن، هیکل و تناسب اندام زنان است. این پدیده باعث می‌شود که لاغر بودن زنان نوعی ارزش فرهنگی پیدا کند و زنان پذیرش اجتماعی، مورد قبول دیگران واقع شدن، پاداش‌های اجتماعی مثلا تعریف و تمجید شنیدن از دیگران، یا استخدام شدن به خاطر قیافه و هیکل و همچنین خواستگار خوب پیدا کردن را، مشروط به آن بدانند.

جالب اینجاست که در این دوران که مردم آمریکا به‌طور فزاینده‌ای چاق می‌شوند، مطالعات نشان می‌دهد که مردان دوست دارند وزن بدنشان به‌طور متوسط ۱۵ کیلو بیشتر از وزن فعلی آن‌ها باشد؛ شاید به این علت که فکر می‌کنند اندامشان به اندازه‌ی کافی مردانه نیست. در مقابل، زنان اندام ایده‌آل خود را به‌طور متوسط ۲۰ کیلو لاغرتر از وزنی که دارند، می‌دانند. تفاوت در نگرش به وزن ایده‌آل که فرهنگ آن را تعیین می‌کند، مسئول تفاوت در میزان شیوع اختلالات خوردوخوراک در دو جنس مخالف است.

باز هم تفاوت در نگرش‌ها است که نشان می‌دهد چرا اختلالات خوردوخوراک بیشتر در مردانی دیده می‌شود که عضو بعضی گروه‌های خاص، مثل بادیگاردها، ورزشکاران و بالرین‌ها هستند؛ گروه‌هایی که به تناسب اندام بسیار اهمیت می‌دهند. همچنین، در مردان هوموسکشوآل، میزان خورد و خوراک بیشتر از مردان هتروسکشوآل است.

به این ترتیب، مشخص می‌شود که در خرده‌فرهنگ مردان هوموسکشوآل، تناسب اندام مهم‌تر از سایر خرده‌فرهنگ‌ها است. در درون هر فرهنگ نیز، وقتی به اندام، وزن، قد و سایز بدن اهمیت داده می‌شود، میزان اختلالات خورد و خوراک نیز بیشتر می‌شود. رسانه‌های عمومی برای «وزن، قد و اندام»، معمولا ایده‌آلی ارائه می‌دهند که حتی در درون خرده‌فرهنگ‌ها نیز بسیار افراطی‌تر از حالت عادی است. آن‌ها با این کار در واقع آب بیشتری به آسیاب می‌ریزند.

علل اختلال خوردوخوراک آنورکسیا نروزا

مانند اکثر اختلالات روانی دیگر، اختلالات خورد‌وخوراکی مانند آنورکسیا نروزا نیز صرفا در اثر یک عامل به وجود نمی‌آید؛ بلکه انواع فرآیندهای پسیکولوژیکی (روانشناسی)، سوسیولوژیک (جامعه‌شناسی) و بیولوژیک (زیستی) همکاری می‌کنند تا انواع اختلالات خورد‌و‌خوراک به وجود آیند. تعداد عوامل دست‌اندرکار آن‌قدر زیاد است که بسیاری از محققان فقط به تشریح آن عده از عوامل خطر که عوامل اصلی اختلالات خورد‌وخوراک هستند، می‌پردازند.

به علت این پیچیدگی، نظریه‌های مربوط به اختلالات خوردوخوراک، از لحاظ فرایندهای پسیکولوژیک یا بیولوژیک، نسبتا ناقص هستند. راجع به اینکه در اختلالات خورد‌وخوراک کدام عوامل درگیر هستند، اطلاعات خوبی داریم، اما راجع به چگونگی تأثیر آن‌ها، دانش کافی نداریم. این عوامل عبارت‌اند از:

  • عوامل خطر پیش از تولد؛ مانند جنسیت و قومیت
  • عوامل تأثیرگذار در دوران رشد کودکی که باعث به وجود آمدن مشکلاتی در خوردن می‌شوند؛ مثلا مشکلاتی که کودک در عادات خوردن و خوابیدن پیدا می‌کند.
  • تجربه‌های کودکی مانند سوءاستفاده جنسی و غفلت فیزیکی
  • عوامل شخصیتی مانند عزت نفس پایین، کمال‌گرایی و نارضایتی از خود
  • عوامل خانوادگی مانند چاقی والدین و نگرش آن‌ها به چاقی
  • نگرش نوجوانان به رژیم غذایی و ورزش
  • اختلالات روانی مانند OCD یا فوبیای اجتماعی که هم‌زمان با اختلالات خوردوخوراک رخ می‌دهند.

عوامل بیولوژیک اختلال خوردوخوراک آنورکسیا نروزا

بسیاری از نشانه‌های اختلالات خورد‌وخوراک ماهیت فیزیکی دارند و تاکنون فقط یک عامل بیولوژیک آن به‌خوبی شناسایی شده است؛ عامل ژنتیک. همان‌طور که خواهیم دید، تحقیق در مورد فعالیت توروترانسمیترهای مغز و نقش مغز و سیستم‌های هورمونی در تنظیم اشتها، به اندازه‌ی عوامل ژنتیک شواهد محکم ندارند. علت دشواری تحقیق این است که تغییر در نوروترانسمیترها، مغز و عملکرد غدد درون‌ریز، ممکن است معلول اختلالات خورد و خوراک باشد نه علت آن‌ها.

بااین‌حال، اخیرا پژوهشگران به نقش دوپامین در احساس کردن لذت و پاداش، علاقه‌مند شده‌اند. دوپامین، علاوه بر کارهای دیگر، تجربه‌ی لذت را تغییر می‌دهد. دوپامین مانند یک ماژیک هایلایت، یک خط درخشان روی تجربه‌های لذت‌بخش می‌کشد. اگر مغز به این تجربه‌ها توجه نشان دهد و آن‌ها را ذخیره کند، فرد درباره‌ی اینکه در آینده چه کارهایی را تکرار کند، بهتر تصمیم خواهد گرفت.

مدار پاداش مغز از دوپامین برای هایلایت کردن تجربه‌ی «خوشمزگی» یک خوراکی استفاده می‌کند. مغز می‌خواهد فرد مزه‌ی غذای خوشمزه را به یاد بیاورد و این کار یعنی خوردن دوباره‌ی آن خوراکی را دوباره انجام دهد. وقتی تجربه‌ی یک خوراکی که توسط دوپامین تقویت شده است، باعث می‌شود مدار‌های پاداش مغز، مثل چند جمله‌ی هایلایت شده در وسط یک صفحه‌ی کتاب بدرخشند، این کار می‌تواند باعث شود که سایر سیگنال‌ها، مثلا این سیگنال که «سیر شده‌ای، خوردن بس است»، نتوانند خود را نشان دهند.

طبق شواهد، اختلالات خوردوخوراک در خانواده‌ها به ارث می‌رسند. این پدیده نشان می‌دهد که احتمالاً پای یک عنصر ژنتیک در میان است. بستگان درجه‌ی اول زنانی که آنورکسیا دارند، در مقایسه با بستگان درجه‌ی اول زنانی که هرگز اختلال خوردوخوراک نداشته‌اند، با احتمال بیشتری به این اختلالات مبتلا می‌شوند. مطالعه‌ی دوقلوها، وجود عنصر ژنتیک در این اختلالات را تأیید می‌کند. وقتی یکی از دوقلوهای همسان به آنورکسیا نروزا مبتلاست، احتمال ابتلای قل دیگر ۷۰ درصد است.

به عبارت دیگر، نرخ همگامی دوقلوهای همسان در آنورکسیا نروزا ۷۰ درصد است؛ یعنی از هر ۱۰۰ قلوی دیگر، ۷۰ نفر نیز مثل قلوی همسان خود به آنورکسیا نروزا مبتلا هستند. این آمار در دوقلوهای ناهمسان ۲۰ درصد است. نرخ همگامی برای بولیمیا نروزا در دوقلوهای همسان ۲۳ درصد و در دوقلوهای ناهمسان ۹ درصد است. افراد مبتلا به آنورکسیا نروزا، در «بادی ایمیج» خود، دچار نقص‌هایی هستند. این بدان معنا است که آن‌ها برداشت غلطی از بدن خود دارند، از آن ناراضی هستند و آن را بزرگ‌تر از اندازه‌ی واقعی‌اش تصور می‌کنند.

بادی ایمیج، به این موضوع اشاره دارد که فکر می‌کنید بدنتان به چشم خودتان و دیگران چگونه به نظر می‌رسد. بادی ایمج یا تصویر بدن، اساسا به این معنا است که خودتان بدن خودتان را چگونه ارزیابی می‌کنید و فکر می‌کنید دیگران آن را چگونه  می‌بینند. بادی ایمیج همچنین به نگرش‌ها و باورهای شما درباره‌ی میزان مهم بودن ظاهر فیزیکی در روابط اجتماعی و سایر امور مهم زندگی، اشاره دارد. اگر بادی ایمیج شما خوب یا سالم باشد، می‌دانید که مثل اکثر مردم هستید و اگر کنار خیابان بایستید، هیچ ترافیکی ایجاد نمی‌شود. با این حال، قیافه و اندام خود را پذیرفته‌اید و به زندگی خود ادامه می‌دهید، بدون آنکه زیاد نگران ظاهر خود باشید.

همچنین، قادر هستید از زیباترین ویژگی‌های فیزیکی خود لذت ببرید و به ویژگی‌های کمتر جذاب خود زیاد توجه نکنید؛ مثلا، به‌طور کلی از قیافه‌ی خود راضی هستید و از اینکه بینی بزرگ‌تر از حد متوسط دارید، زیاد ناراحت نیستید. کسانی که بادی ایمیج سالمی دارند، بر این باورند که دیگران ممکن است به طرف آن‌ها جذب شوند و حتی آن‌ها را غیرقابل مقاومت بدانند. وقتی کسی می‌گوید «من از قیافه و ظاهر تو خوشم می‌آید»، آن‌ها می‌دانند که این حرف کاملاً صادقانه است و می‌دانند که ظاهر فیزیکی صرفاً بخشی از آن چیزی است که باعث می‌شود به چشم دیگران جذاب به نظر برسند.

برعکس، وقتی بادی ایمج ضعیف یا ناسالم داشته باشید، هیچ‌کدام از موارد بالا صدق نمی‌کنند. شما دوست دارید قیافه و هیکلتان ۱۸۰ درجه متفاوت با آنچه درحال‌حاضر است، باشد. در این حالت، مشغله‌ی ذهنی شما، نارضایتی از ظاهر و قسمت‌های خاصی از ظاهر و هیکل است. شما در این حالت کاملا معتقد هستید که هیچ‌کس جذب شما نمی‌شود، از زشتی تخیلی خود افسرده و حتی خشمگین می‌شوید و فکر می‌کنید که هرگز رنگ شادی را نخواهید دید.

تحقیقات fMRI‎، نشان داده‌اند در زنان مبتلا به آنورکسیا نروزا، اندام‌های مغزی درگیر در پردازش اطلاعات، فعالیت متفاوتی دارند. همچنین، به نظر می‌رسد زنان مبتلا به این اختلال با دیدن دن سایر زنان، به مقایسه‌ی اجتماعی‎ا(social comparison)‏ می‌پردازند. در یک تحقیق با fMRI‎، فعالیت سیستم لیمبیک مغز زنان مبتلا به آنورکسیا نروزا، هنگامی که بدن خود و سایر زنان را می‌دیدند، مورد مشاهده قرار گرفت و مشخص شد بادامه‌ی مغز این زنان، هنگام دیدن بدن سایر زنان بیشتر فعال می‌شود.

عوامل اجتماعی و فرهنگی اختلال خوردوخوراک آنورکسیا نروزا

در همین مقاله به این موضوع اشاره کردیم که عوامل فرهنگی و قومی در ابتلا به اختلال خوردوخوراک آنورکسیا نروزا تأثیر می‌گذارند. میزان ابتلا به آنورکسیا در فرهنگ‌هایی که تحت تأثیر فرهنگ غرب و استانداردهای آن بوده‌اند، بیشتر است. در واقع، تردیدی وجود ندارد که در بسیاری از موارد، اختلال خوردوخوراک آنورکسیا نروزا تنها در جوامعی دیده می‌شود که به‌نوعی با جامعه غرب تماس دارند یا جلوه‌های آن را لمس کرده‌اند؛ بنابراین، می‌توان گفت که عوامل فرهنگی غربی، یکی از عوامل خطر برای ابتلا به اختلالات خورد و خوراک است. بسیار مهم است که این عوامل و اینکه چگونه می‌توانند باعث آغاز اختلال خوردوخوراک شوند، شناسایی و مشخص شود.

تأثیر رسانه‌های عمومی و شبکه‌های اجتماعی بر نارضایتی از اندام و رژیم غذایی

همان‌طور که گفتیم، هم آنورکسیا و هم بولیمیا اختلالاتی هستند که بیشتر در زنان دیده می‌شوند. شواهد نشان می‌دهد که در ۲۰ تا ۳۰ سال ‎گذشته،‏ علت افزایش موارد ابتلا به اختلالات فوق این بوده است که رسانه‌های عمومی و شبکه‌های اجتماعی، اندام ایده‌آل را به ذهن مردم تحمیل کرده‌اند. به این صورت که افراد فکر می‌کنند برای جذاب بودن و احساس خوبی داشتن، باید اندامی مشابه اندام خوانندگان، ستارگان سینما و تا‌پ‌مدل‌ها داشته باشند.

اولا رسانه‌های عمومی دائما متهم می‌شوند که واقعیت را تحریف می‌کنند و اندام زنان را طوری نشان می‌دهند که یا به‌طور طبیعی لاغر هستند (فقط اقلیتی از زنان جامعه را معرفی می‌کنند)، یا به‌طور طبیعی لاغر هستند (خودشان را به زور لاغر کرده و لاغر نگه داشته‌اند).

این موضوع را تحقیقاتی تأیید می‌کنند که نشان می‌دهند شاخص توده‌ی بدن در پوسترهای وسط مجله‌ی پلی بوی، بین سال‌های ۱۹۸۵ تا ۱۹۹۷، دائما روندی رو به کاهش داشته است؛ به‌طوری‌که تقریبا پنجاه درصد این پوسترها، شاخص توده‌ی بدن (BMI) کمتر از حد نرمال دارند، یعنی به‌شدت لاغر محسوب می‌شوند.

این موضوع باعث شده است که زنان جوان رسیدن به یک اندام ایده‌آل را هدف قرار دهند؛ هدفی که فقط برای تقریبا ۵ درصد از زنان قابل وصول است. بعضی شواهد نشان می‌دهند که قرار گرفتن در معرض این ایده‌آل‌های افراطی که رسانه‌های عمومی به تصویر می‌کشند، باعث می‌شود که دختران جوان در جهت لاغر شدن تلاش کنند.

برای مثال، مشخص شده است که نارضایتی از اندام و تمایل به لاغر شدن، با مشاهده‌ی بعضی برنامه‌ای تلویزیونی که اندام زنانه‌ی ایده‌آل را نشان می‌دهند. ارتباط قوی دارد. مطالعات بیشتر نشان داده‌اند که نارضایتی از اندام، با مقدار زمانی‌که دختران و زنان جوان صرف مطالعه‌ی محلات مد می‌کنند و نیز با مقدار زمانی‌که صرف نگاه کردن به شبکه‌های موسیقی و شبکه‌های اجتماعی می‌کنند، ارتباط مستقیم دارد. هرچه نوجوانان کم سن بین ۱۴ تا ۱۶ سال، بیشتر به پرستش افراد معروف بپردازند و بیشتر تصور کنند که آن‌ها اندام خوبی دارند، از اندام خود بیشتر متنفر خواهند شد.

فرهنگ‌های غربی، علاوه بر ایده‌آل دانستن لاغری، چاقی را نیز هم تلویحاً و هم آشکارا، نکوهش می‌کنند و آن را به ویژگی‌های منفی ربط می‌دهند. در این جوامع، حتی با وجود اینکه در جوامع غربی چاقی رو به افزایش است، جوک‌ها و کاریکاتورهای مرتبط با مسخره کردن چاقی بسیار رایج هستند و این سوگیری، در مقایسه با جوک‌هایی که برای قوم‌های مختلف و معلولیت‌ها ساخته می‌شوند، در جامعه بیشتر ریشه دوانده و قابل‌قبول‌تر است.

تحقیقات نشان داده است که وقتی به والدین منتظر تولد کودک، عکس نوزادان چاق، متوسط و لاغر نشان داده می‌شود، آن‌ها بلافاصله نوزاد چاق را نامطلوب‌تر، کم‌هوش‌تر، کم‌انرژی‌تر و بداخلاق‌تر از نوزاد متوسط یا لاغر توصیف می‌کنند. همچنین، این نگرش‌های سوگیرانه، با ریشه‌های عمیق درباره‌ی ویژگی‌های منفی مربوط به چاقی، باعث می‌شوند که افراد به فکر لاغر شدن بیفتند و تلاش کنند اندام ایده‌آل را به دست آورند.

درست است که رسانه‌های عمومی بر نگرش افراد درباره‌ی اندام ایده‌آل تأثیر می‌گذارند؛ بااین‌حال سؤال این است که فشار رسانه‌های عمومی چگونه به مشکلات خورد‌وخوراک که معیارهای DSM-5، برای یکی از اختلالات خوردوخوراک را دارند، تبدیل می‌شود. آشکارترین راه این است که تصاویر ایده‌آل از اندام که رسانه‌های عمومی ارائه می‌دهند، باعث می‌شوند که افراد از اندام خود منزجر و متنفر شوند (به‌ویژه در مقایسه با ایده‌آل‌های افراطی).

نارضایتی از اندام (body dissatisfaction)، معمولا به‌صورت فاصله بین وزن و اندام طبیعی با وزن و اندام ایده‌آل تعریف می‌شود. اکثر نظریه‌های مربوط به اختلالات خورد‌وخوراک نارضایتی از اندام را یکی از علل مهم اختلالات خورد‌وخوراک می‌دانند. نارضایتی از بدن باعث آغاز دوره‌های رژیم غذایی می‌شود تا فرد به اندام ایده‌آل خود دست پیدا کند.

رژیم‌های عادی یا افراطی، معمولا پیش‌درآمد اختلالات خورد و خوراک هستند. جای تردید وجود ندارد که نارضایتی از اندام و رژیم غذایی، مقدمه‌ی اختلالات خورد و خوراک است؛ ولی باید توجه داشته باشیم که این حالت‌ها، شرایط «کافی» برای مبتلا شدن به اختلالات خوردوخوراک نیستند. برای مثال، ممکن است اکثر افراد فکر کنند که اندام کنونی آن‌ها با اندام ایده‌آلی که در ذهن دارند بسیار متفاوت است، اما باز هم ناراحت نباشند، یا بسیاری از افرادی که واقعا از اندام خود ناراضی هستند، الزاما به اختلالات خوردوخوراک مبتلا نمی‌شوند. به همین صورت، هرچند رژیم غذایی معمولا پیش از اختلال خورد و خوراک رخ می‌دهد، اکثر کسانی که به‌طور مرتب رژیم می‌گیرند به اختلالات خوردوخوراک دچار نمی‌شوند.

بنابراین می‌توان گفت که برای تبدیل شدن نارضایتی از اندام و رژیم غذایی به اختلال خوردوخوراک، باید عوامل روانشناسی بیشتری دخالت داشته باشند. بااین‌حال، نارضایتی از بدن و رژیم غذایی، عوامل آسیب‌پذیری هستند. مثلا در مشاغلی که از افراد انتظار می‌رود بر وزن خود نظارت داشته باشند (معمولاً با رژیم غذایی و ورزش) فراوانی اختلالات خوردوخوراک بیشتر است. این مشاغل عبارت‌اند از مانکن‌های مد، هنرپیشگان، ورزشکاران، پاتیناژبازان، و بالرین‌ها. بنابراین، نارضایتی از بدن و رژیم غذایی در ایجاد اختلالات خوردوخوراک نقش مهمی دارند و در نظریه‌های جدید مربوط به اختلالات به رسمیت شناخته‌ شده‌اند.

درمان آنورکسیا نروز

اولین هدف همه‌ی رویکردها جهت درمان آنورکسیا نروز، این است که به درمانجویان کمک شود وزن از دست رفته را جبران کنند، سوتغذیه‌ی آن‌ها از بین برود، و افراد بتوانند دوباره به‌صورت عادی و نرمال غذا بخوردند. قدم بعدی این است که به آن‌ها کمک شود در خودشان تغییرات روان‌شناختی به وجود آاورند. ایجاد تغییراتی در نگرش‌ها و طرز برخوردهای اعضای خانواده نیز مهم است که در مرحله‌ی سوم یا گاهی هم‌زمان با مرحله‌ی دوم انجام می‌شود. تغییرات شناختی و خانوادگی به منظور حفظ دستاوردهای حاصل از روان‌درمانی، الزامی است.

درمان‌های دارویی

از آن‌جایی که اختلالات خردوخوراکی مانند آنورکسیا، اغلب با افسردگی‌های عمده همزمانی دارند، معمولا با داروهای ضدافسردگی، مانند فلوکستین، تحت درمان قرار می‌گیرند. مطالعات نشان می‌دهد که داروهای ضدافسردگی باعث می‌شوند تا از فراوانی بینج ایتینگ و تصفیه کاسته شود. اگر داروهای ضدافسردگی با روان‌درمانی‌هایی مانند CBT یا درمان شناختی رفتاری همراه شود، دستاوردهای درمانی بیشتر خواهد شد. CBT‎‏، کمک می‌کند تا باورهای اشتباه افراد از بین برود و داروهای ضدافسردگی کمک می‌کنند تا از احتمال بازگشت بیماری، بعد از درمان با CBT، کاسته شود.

بااین‌حال، داروهای ضدافسردگی در افزایش وزن افراد مبتلا به آنورکسیا، تأثیر بسیار اندکی دارند و در سایر خصوصیات مهم این اختلال نمی‌توانند تغییرات مهمی به وجود آورند. یکی دیگر از معایب درمان‌های دارویی برای اختلالات خرد‌وخوراک این است که در مقایسه با انواع روان‌درمانی، تعداد کسانی که برنامه را نیمه‌کاره رها می‌کنند، بیشتر است.

خانواده‌درمانی

یکی از رایج ترین روش‌های درمان افراد مبثلا به اختلالات خوردوخوراک، به‌ویژه افراد مبتلا به آنورکسیا، خانواده درمانی است. خانواده درمانی ریشه در عقاید مینوچین دارد که نظریه‌ی سیستم‌های خانوادگی  را مطرح کرده است. او عقیده دارد که افراد مبتلا به اختلالات خوردوخوراک، ممکن است در یک ساختار خانوادگی مختل و مشکل‌دار گرفتار شده باشند؛ ساختاری که فعالانه احتمال حضور اختلالات خورد و خوراک را افزایش می‌دهد.

طبق این نظریه، اختلالات خوردوخوراک می‌توانند مشکلات مهم خانواده (مثل اختلافات پدر و مادر) را پنهان کنند. همچنین ممکن است خانواده به‌طور تلویحی اختلالات خورد و خوراک را تقویت کند تا از مواجه شدن با سایر مشکلات خانوادگی در امان بماند. خانواده‌های افراد مبتلا به اختلالات خوردوخوراک، ویژگی‌هایی مانند درهم‌تنیدگی، افراط در مراقبت، انعطاف ناپذیری، و عدم حل اختلاف دارند و خانواده درمانی می‌تواند درباره این ویژگی‌ها به کندوکاو بپردازد و به آن‌ها رسیدگی کند.

یکی از انواع پرطرفدار رویکرد خانواده درمانی، مدل مازلی برای نوجوانان مبتلا به اختلال خوردوخوراک آنورکسیا نروزا است. مادزلی نام یک بیمارستان در لندن است. در این رویکرد، کل روند ۶ الی ۱۲ ماه طول می‌کشد و تعداد جلسات، ۱۰ تا ۲۰ جلسه است. در مدل مادزلی، فرض بر این است که والدین، مهم‌ترین عامل برای درمان فرزندان خود هستند و باید یاد بگیرند چگونه مسئولیت اوضاع را برعهده بگیرند.

اولین مرحله‌ی این روش این است که به والدین یاد داده شود چکونه مسئولیت خوردوخوراک فرزند خود را بر عهده بگیرند و کاری کنند که او غذا بخورد؛ چون والدین بهتر از کارمندان بیمارستان، فرزندان خود را می‌شناسند. این رویکرد تا آنجا ادامه پیدا می‌کند که بیمار وزن خود را دوباره به دست بیاورد و سالم شود. بعد از به دست آوردن وزن سالم، خانواده وارد یک فاز دیگر می‌شود که در آن، والدین به فرزند کمک می‌کنند کارهای عادی نوجوانان را انجام دهد.

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات