چه کسی اولین واکسن را کشف کرد؟

جمعه ۲۳ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۲:۰۰
مطالعه 11 دقیقه
درحالی‌که دنیا برای توسعه‌ی اولین واکسن کووید ۱۹ تلاش می‌کند، آشنایی با تاریخچه‌ی مایه‌کوبی و واکسن خالی از لطف نیست.
تبلیغات

بعدازظهر ۱۲ اکتبر ۱۷۶۸، پزشکی به‌نام دیمسدیل در حال آماده‌سازی کاترین کبیر، ملکه‌ی روسیه برای مایه‌کوبی بود. این فرایند از نظر تخصصی کار ساده‌ای بود؛ اما از دیدگاه پزشکی کمی خطرناک به‌نظر می‌رسید. دیمسدیل برای عمل مایه‌کوبی جهت انتقال جوش‌های چربی حاوی واریولا به دو تا سه بخش از بازوی کاترین نیاز داشت. واریولا، ویروس بیماری آبله است که منجر به مرگ یک سوم از مبتلایان می‌شود. کاترین به میل خود آلوده شده بود، اما دیمسدیل به‌دنبال نگرانی‌اش از نتیجه‌ی کار، کالسکه‌‌ای را تدارک دیده بود که اگر کار به‌خوبی پیش نرفت، بتواند به سرعت فرار کند.

هدف دیمسدیل، آبله‌کوبی یا اصطلاحا مایه‌کوبی بود. این کار با وجود خطر بالایی که داشت یکی از نقاط اوج دستاوردهای پزشکی آن زمان به شمار می‌رفت. پزشک در فرایند آبله‌کوبی، جوش‌های آبله‌ای را از بدن فرد بیمار به بدن شخصی سالم منتقل می‌کند. دلیل این کار در آن زمان مشخص نبود. شخصی که آبله را دریافت کرده، به بیماری از نوع خفیف مبتلا می‌شود؛ اما در عوض تا آخر عمر در برابر بیماری ایمن خواهد شد.

بیست و هشت سال بعد، ادوارد جنر، با کشف ویروس همزاد واریولا نام آبله‌ی گاوی، روش واکسیناسیون را متحول کرد؛ اما اولین روش آبله‌کوبی با وجود خطرات زیاد تأثیر زیادی داشت. در این روش شخص سالم عمدا با پاتوژن ضعیف شخص بیمار آلوده می‌شود و ایمنی او افزایش می‌یابد.

ایمنی‌شناسان مدرن، مفهوم زندگی‌بخش واکسن را به درجه‌ای رساندند که در صورت کشف واکسنی برای کووید ۱۹، هیچ خطری برای آلودگی گسترده وجود نخواهد داشت. مایه‌های کنونی آبله‌کوبی، منجر به القای تولید آنتی‌بادی می‌شوند که با وجود ورود ویروس به بدن، از تکثیر انبوه آن جلوگیری می‌کنند؛ اما فرایند کشف اولین واکسن این گونه نبود. برای مثال وقتی دیمسدیل، کاترین را آبله‌کوبی کرد، سیستم ایمنی او را در موضع کنترل قرار داد؛ اما می‌دانست کاترین به نوع خفیفی از بیماری مبتلا خواهد شد.

اکنون با وجود درک بهتری که درباره‌ی واکسن‌ها وجود دارد به‌راحتی می‌توان به دیوانه‌وار بودن و غیراخلاقی بودن اولین واکسن‌ها پی برد. حتی دیمسدیل هم که هزاران بار آزمایش واکسن را انجام داده بود از روش خود اطمینان کامل نداشت.

ایده‌ی آلودگی عمدی بیمار با ویروسی کشنده را شاید بتوان یکی از برجسته‌ترین ایده‌ها در کل تاریخچه‌ی پزشکی دانست. این ایده، نه متعلق به جنر بود نه دیمسدیل. از طرفی آبله‌کوبی به‌صورت مستقل کشف نشده است. بلکه طبق مستندات اولیه، این روش از چین‌ (احتمالا استان‌های جنوب غربی آنهویی یا جیانگشی) آغاز شده و سپس به کل جهان گسترش یافته است.

بازرگانان دریایی چین، روال واکسیناسیون را به آفریقا و هند گسترش دادند و پس از طی جاده‌ی ابریشم آن را به ترکیه رساندند. در ترکیه، سفرای اروپایی قرن هجدهم روش واکسیناسیون را فرا گرفته و سپس آن را به کشورهای خود منتقل کردند. زمان‌بندی و مسیرهای معرفی آبله‌کوبی در سراسر جهان نشان می‌دهد، این ایده در برهه‌ای مشخص از تاریخ و شاید از یک شخص منتقل شده است.

طبق افسانه‌ای قدیمی، در مجموعه یادداشت‌های یو تین چی درباره‌ی آبله در سال ۱۷۲۷، اولین مایه‌کوب، مردی خارق‌العاده بود که این روش را از اساتید کیمیاگری آموخته بود؛ اما این مرد خارق‌العاده که ایمنی‌شناسی را با یکی از جسورانه‌ترین آزمایش‌های تاریخ پزشکی ابداع کرد، چه کسی بود؟ نام این شخص ممکن است هرگز جایی ثبت نشده باشد. بااین‌حال، طبق افسانه‌ها و رساله‌های کهن چینی، می‌توان شرح حالی برای «مرد خارق‌العاده» یا به‌طور خلاصه «ایکس» نوشت.

به عقیده‌ی ژوزف نیدهام، مورخ و زیست شیمی‌دان، ایکس ممکن است یک شفابخش، مسافر یا شخصی معتقد به روش‌هایی غیر از طب رایج چینی بوده باشد. در آن زمان طب کاربردی و رایج چینی، براساس داروها، درمان فیزیکی و روش‌های عقلانی بوده است؛ اما ایکس روش‌های پزشکی رایج را با جادو ترکیب کرده است.

کاشف آبله احتمالا کیمیاگری ناشناس در چین بوده است

چیا فنگ چانگ در اثری به‌نام ابعاد آبله و اهمیت آن در تاریخ چین، ایکس را فانگشی می‌نامد؛ اما ترجمه‌ی کلمه‌ی فانگشی می‌تواند گمراه کننده باشد زیرا کلمات مترادف آن مانند جن‌گیر یا غیب‌گو بیشتر افراد شرور را به ذهن می‌آورند. از طرفی ایکس، مسافری شفابخش یا التیام‌دهنده با باور عمیق به جادو بوده که درباره‌ی ایدئال‌هایی مثل پاکیزگی و رژیم سالم هم سخنرانی می‌کرده است.

بعید است ایکس هیچ‌گونه آموزش پزشکی رسمی دیده باشد. درواقع، او رازها و ترفندهای خود را از اساتید و بستگان خود آموخته است. او احتمالا شخصی بی‌سواد یا کم‌سواد بوده و تخصص خود را کاملا به روش سنتی شفاهی به دست آورده است. شاید به همین دلیل است که نام او مجهول مانده و در جایی ثبت نشده است. در آن زمان، فانگشی‌هایی مانند ایکس، روش‌ها و ترفندهای خود را از همه مخفی می‌کردند و صرفا آن‌ها را دراختیار شاگردان خود قرار می‌دادند. به نقل از نیدهام در اثر علم و تمدن در چین، مایه‌کوبی در چین به‌نام چین فانگ یا نسخه‌ی ممنوعه معروف بود. چین فانگ شامل درمان‌های محرمانه‌ای بود که از استاد به شاگرد منتقل می‌شد.

از جهاتی، ایکس بی‌شباهت به جادوگران مدرن غربی نبود رازهای او زندگی او بودند و آشکار کردن آن‌ها می‌توانست جادو را خراب کند و به کسب‌وکار آیندگان آسیب بزند. سنت رازداری فانگشی‌ها همراه‌با افسانه‌های متعدد مربوط به مایه‌کوبی، همواره زمینه‌ساز پژوهش‌های متعددی درباره‌ی منشاء دقیق مایه‌کوبی شدند. اولین سند مکتوب درباره‌ی مایه‌کوبی به اواسط قرن شانزدهم بازمی‌گردد. رساله‌ای پزشکی که در سال ۱۵۴۹ با عنوان «در باب سرخک و آبله» توسط پزشکی به‌نام وان چوهوان نوشته شد به توصیف «پیوند مایه‌ی آبله» به افراد سالم می‌پردازد؛ اما مایه‌کوبی احتمالا حداقل چند نسل قبل از چوهوان آغاز شده است زیرا طبق نوشته‌های او این روش ممکن است منجر به قاعدگی شود. درنتیجه دانش مربوط به عوارض جانبی روش، نشان‌ می‌دهد این روش در گذشته هم کاربرد داشته است.

اما موضوع بحث اصلی، تاریخ دقیق آغاز مایه کوبی است. اگر افسانه‌های مربوط به مایه‌کوبی جدی گرفته شوند می‌توان گفت این روش از قرن یازدهم میلادی آغاز شده است. طبق یکی از مستندات در اثر آینه‌ی طلایی ارتدکس پزشکی، در سال ۱۷۴۹، زاهدی گوشه‌نشین روی قله‌ی مقدس در استان سیچوان چین در آغاز هزاره‌ی دوم، مایه‌کوبی را ابداع کرد. طبق این افسانه، شخص شفابخش، برای نجات جان خانواده‌ی نخست وزیر وانگ تان، از کوه پائین می‌آید.

بااین‌حال، بسیاری از پژوهشگرها نسبت به افسانه‌ی فوق و افسانه‌های مشابه شک دارند. برای مثال چرا هیچ گزارشی درباره‌ی اتفاق مهمی مثل مایه‌کوبی نخست‌وزیر ثبت نشده است؟ و چرا بیش از ۵۰۰ سال هیچ‌گونه شواهدی درباره‌ی این روش مؤثر و انقلابی وجود ندارد آن هم درحالی‌که مستندات قدیمی‌تر درباره‌ی درمان آبله بحث کرده‌اند؟ شواهد موجود و انفجار ناگهانی مستندات نشان می‌دهند مایه کوبی برای اولین‌بار در اواخر قرن پانزدهم یا اوایل قرن شانزدهم و در مدت کوتاهی قبل از ظهور در متن‌های پزشکی، رواج یافته است. در تمام شرایط، ایکس اولین بیمار خود را تقریبا هم‌زمان با رسیدن کریستف کلمب به دنیای جدید درمان کرده است.

مایه‌کوبی به شیوه‌ی چینی

به‌جای مبهم ساختن منشاء مایه‌کوبی، می‌توان از افسانه‌ها به‌عنوان شواهدی مناسب استفاده کرد. اگر اولین پزشکان، به‌دنبال پیشنهاد علمی درمان به بیماران می‌رفتند، بیماران بدگمان می‌شدند و نسبت به آلودگی عمدی خود یا کودکان خود به ویروس واریولا بی‌میل می‌شدند. درنتیجه، اولین پزشکان از داستان‌های جعلی برای افزایش جذابیت مایه‌کوبی استفاده می‌کردند. این داستان‌ها افسانه‌هایی درباره‌ی منشاء و عملکرد مایه‌کوبی بودند؛ مانند هر فروشنده‌ی خوب دیگری، آن‌ها اکسیر خود را همراه‌با دستور کامل مصرف نمی‌فروختند. چانگ می‌نویسد:

جلب حمایت و اعتماد مردم نسبت به مایه‌کوبی، تلاش و زمان زیادی برده است.» بخشی از تلاش جلب اعتماد، به افسانه‌هایی درباره‌ی ابداع مایه‌کوبی باز می‌گردد. برای مثال اگر بیمار به دست شفابخش زاهدی روی قله‌ی کوه معتقد بود، نسبت به تست مایه‌کوبی ترغیب می‌شد. ابداع داستان‌های جعلی درباره‌ی مایه‌کوبی در آن زمان تنها راه جلب اعتماد مردم بود.

حتی اگر افسانه‌ها درست باشند و شخصی به‌نام ایکس صدها سال زودتر از تصور پژوهشگران وجود داشته باشد می‌توان ابداع مایه‌کوبی را به او نسبت داد؛ اما متأسفانه روش دقیق این شخص هم مانند نام او مجهول است. به گفته‌ی هیلاری اسمیت، مؤلف «بیماری فراموش شده: بیماری‌های منتقل‌شده از طب چینی»:

چه عاملی باعث شده گذشتگان از روشی عجیب مثل مایه‌کوبی استفاده کنند؟ متأسفانه ما هیچ داستان و منشاء دقیقی را در این باره دراختیار نداریم.

می‌توان در تاریخ پزشکی چین، شفابخش‌های متعددی مثل ایکس را پیدا کرد و با ترکیب روش‌های مختلف و دانسته‌های ایکس درباره‌ی آبله به نتایج جامعی رسید.

به نقل از کو هونگ، فیلسوف قرن سوم میلادی، آبله برای اولین‌بار پس از لشکرکشی ژنرال ما یوآن برای غلبه بر ویتنام امروز در سال ۴۲ میلادی، وارد چین شد. طبق نوشته‌های هونگ، در ۳۴۰ میلادی، لشکر یوآن در حین حمله‌ به غارتگران به این بیماری مبتلا می‌شوند و آن را به خانه‌ می‌برند، به همین دلیل چینی‌ها به آبله، «آبله‌ی غارتگر» هم می‌گفتند. (تقریبا در تمام زبان‌ها، اصطلاح اصلی آبله، مترادف با «بیماری خارجی» است).

همه‌گیری آبله، ویرانی‌های شدیدی را در چین به بار آورد. آبله می‌توانست منجر به مرگ یا ایمن شدن افراد شود و با گذشت قرن‌ها، سن میانگین افراد مبتلا کاهش پیدا کرد. تا سال ۱۰۰۰ میلادی، آبله به کل کشور چین نفوذ کرد به‌طوری‌که بسیاری از کودکان به این بیماری مبتلا شدند. بخشی از آن‌ها جان خود را از دست داده و بخشی دیگر ایمن شدند.

آبله به قدری در چین شایع شده بود که پزشکان آن را اجتناب‌ناپذیر می‌شمردند. به عقیده‌ی آن‌ها این بیماری مانند گذرگاهی بود که تمام کودکان از آن عبور می‌کردند و آبله را به دروازه‌ای برای انسان یا روح‌ها تشبیه کردند. باتوجه‌به نرخ مرگ و میر حداقل ۳۰ درصدی، شیوع آبله نتایج غم‌باری را به‌دنبال داشت. در تابستان ۱۷۶۳ در شهر پکن، بیش از ۱۷ هزار کودک جان خود را از دست دادند.

اجتناب‌ناپذیری آبله همراه‌با آسیب‌پذیری بیشتر کودکان، باعث شد برخی به این باور برسند که این بیماری نوعی مجازات گناه کبیره است. پس از پایان هزاره‌ی اول، پزشکان به این نتیجه رسیدند که عامل اصلی آبله، نوعی سم جنینی است که در سال‌های اولیه‌ی تولد کودک منتشر می‌شود. آن‌ها برای حذف این سم، فرایند پاکسازی دهانی را روی نوزادان تازه‌ متولد‌شده انجام می‌دادند.

هم‌زمان شفابخش‌هایی مثل ایکس متوجه شدند آبله می‌تواند از انسان منتقل شود و احتمال ابتلای مجدد به آن وجود ندارد. افرادی که به بیماری مبتلا نشده بودند (بدن‌های خام که اصطلاحا مانچوس نامیده می‌شدند) پس از شیوع، از شهرها گریختند و افرادی که نجات یافته بودند (بدن‌های پخته) تحت مراقبت قرار گرفتند. هونگ در اوایل ۳۲۰ میلادی درباره‌ی آبله می‌نویسد:

شفابخش می‌تواند ‌سخت‌ترین بیماری‌ها را پشت سر بگذارد و حتی بدون اینکه آلوده شود، تخت خود را با بیمار به اشتراک می‌گذارد.

درک مفاهیم فوق، از اصول بنیادی مایه کوبی هستند اما منحصر به چین نبوده‌اند. شاید ایکس از باورهای سنتی منحصر به فرهنگ چینی کمک می‌گرفته است. یکی از روش‌های باستانی پزشکی چینی که ایکس به کار می‌برد، ی تو کونگ تو یا «مبارزه‌ی سم با سم» نامیده می‌شود. به مدت قرن‌ها، پزشکان چینی برای مبارزه با سرطان به ترکیب چای سم‌های شناخته‌شده‌ای مثل کامپتوتسین و گل تلفنی پرداختند. درنتیجه، ایده‌ی استفاده از مواد کشنده به‌عنوان درمان صرفا منحصر به ایکس نبوده است.

البته، تفاوت قابل توجهی بین چای‌های سمی تجویزشده برای افراد بیمار و مدیریت پاتوژن مهلک برای شخصی کاملا سالم وجود دارد. بااین‌حال، این حوزه هم در زمینه‌ی طب سنتی چینی جای می‌گیرد که برخلاف تأکید پزشکان غربی بر درمان واکنشی، به‌شدت متمرکز بر روش‌های پیشگیرانه است.

شاید هرگز نتوان به انگیزه و محرک اصلی اولین مایه‌کوب‌ها پی برد اما اگر شخصی مثل ایکس از انتقال فرد به فرد آگاه بود، حتما می‌دانست اشخاص صرفا یک بار به آبله مبتلا می‌شوند یا کودکان بیشتر در معرض این بیماری قرار دارند و حتما به طب‌های سمی هم باور داشته است و اولویت بالایی برای درمان پیشگیرانه قائل بوده است.

ادوارد جنر ابداع‌کننده‌ی مایه‌کوبی با آبله‌ی گاوی بود و نام روش خود را واکسیناسیون نامید

شاید ایکس شاهد درمان نوع خفیف آبله بوده است و به برخی والدین نگران پیشنهاد داده است به‌جای فرار از بیماری اجتناب‌ناپذیر، با سم به مبارزه با سم بروند و فرزندان خود را به سمت دروازه‌ی زندگی هدایت کنند. یا شاید ایکس درک خوبی از بیماری داشته است و مانند هر شفابخش دیگری داستانی را برای متقاعد کردن والدین بدگمان ساخته است. به نقل از نیدهام اولین روش مایه کوبی، پوشیدن لباس شخص آلوده به ویروس بود؛ اما ایکس به‌سادگی لباس‌های آلوده را به افراد نمی‌داد. معمولا شفا‌بخش‌های کهن مراسم خاصی را برای این کار انجام می‌دادند آن‌ها عود روشن می‌کردند، پول می‌سوزاندند، با صدای بلند ورد می‌خواندند و خدایان را مسئول محافظت از کودک در برابر آبله می‌دانستند. سپس لباس‌ها را بر کودکان می‌پوشاندند و منتظر می‌ماندند.

کودک پس از مایه‌کوبی معمولا تا روز پنجم دچار تب می‌شد و دانه‌های چرک آبله روی بدن او رشد می‌کردند؛ اما در عوض، به‌جای چرک‌های سیاه کشنده، دانه‌های کوچک‌تر با رنگ روشن‌تری روی بدن بیمار رشد می‌کردند. درنتیجه کودک به نوع خفیفی از بیماری مبتلا می‌شد. آن‌ها مطمئن بودند این روش نتیجه‌ خواهد داد.

اما پرسش واضح این است که چرا این کار را انجام می‌دادند؟ چرا کودک به‌جای نوع مهلک بیماری، مجبور به تحمل نوع خفیف آن می‌شد؟ چرا مایه‌کوبی روش ایمن‌تری برای کاهش قدرت آبله است؟ ایکس قطعا توضیحی برای این کار داشت اما بعید است این توضیح براساس تعاریف علمی کنونی صحیح باشد.

پاسخ دقیق به پرسش فوق به لطف همه‌گیر‌شناس‌ها براساس نموداری به‌نام منحنی واکنش، دز به دست می‌آید. منحنی واکنش، دز به رابطه‌ی بین شدت بیماری فرد مبتلا و میزان دز اولیه‌ی ویروس اختصاص دارد. این تعریف با حداقل دز عفونی متفاوت است. حداقل دز معمولا به کمترین ذرات ویروس قابل دریافت قبل از ابتلا به بیماری، گفته می‌شود. حداقل دز عفونی برای ویروس واریولا تقریبا برابر با ۵۰ ذره‌ی ویروس (ویریون‌) است که رقم زیادی به‌نظر می‌رسد اما تقریبا سه میلیون عدد از این ویروس را می‌توان روی نوک یک سوزن جای داد.

ویروس میکروسکوپی واریولا

ویروس واریولا (آبله) زیر میکروسکوپ

به نقل از راشل جونز، استاد علوم و سلامت از دانشگاه یوتا، از نظر تئوری یک ویریون برای ابتلا کافی است اما این احتمال بعید به‌نظر می‌رسد. اما در صورت شرایط یکسان، هرچقدر تعداد ویریون‌ها بیشتر باشد، شدت بیماری هم بیشتر خواهد بود؛ و این رابطه‌ی منحنی دز، واکنش را ثابت می‌کند.

متأسفانه دستیابی به نسبت دز، واکنش، خارج از زمینه‌های آزمایشگاهی کار دشواری است. بازسازی دزی که شخص در شرایط طبیعی دریافت می‌کند تقریبا غیرممکن است درنتیجه اندازه‌گیری نسبت دز، واکنش مستلزم آلوده‌سازی عمدی گروهی از بیماران با میزان مشخصی از یک پاتوژن است. این کار هم برای بیماری‌های ویروسی مثل آبله خطرناک است.

بدیهی است نمی‌توان انسانی را با مقادیر قابل توجهی از واریولا آلوده کرد و سپس به اندازه‌گیری واکنش آن پرداخت اما طبق پژوهش روی موش‌ها، بین میزان دز ویروسی و شدت بیماری همبستگی وجود دارد. تزریق مقادیر اندک واریولا به موش‌ها منجر به بروز بیماری خفیف یا بی‌علامت در آن‌ها شد درحالی‌که دز‌های بالاتر نسبتا کشنده بودند.

تعریف قطعی منحنی‌های دز، واکنش کار دشواری است اما طبق شواهد، هرچقدر میزان دز ویروس واریولا بیشتر باشد، وضعیت بیمار وخیم‌تر خواهد شد. مارک نیکاس، استاد بازنشسته‌ی برکلی کالیفرنیا و پژوهشگر پاتوژن‌ها و ارزیابی ریسک، معتقد است رابطه‌ی بین اندازه‌ی دز اولیه و شدت بیماری، برای تمام پاتوژن‌ها صدق می‌کند.

منحنی دز، واکنش واریولا نشان می‌دهد چرا بیمار ایکس، بیماری خفیفی را تجربه کرد و چرا مایه‌کوبی بر درمان بیماری تأثیرگذار بوده است. ایکس بدون اینکه بداند با انتخاب لباس‌های بیمار مبتلا به نمونه‌ی خفیف، تعداد کمتری از ویریون‌ها را به شخص منتقل کرده است و در درجه‌ی دوم بسیاری از ویریون‌ها قبلا کشته شده بودند. درنتیجه، بیمار ایکس با دز کمتری به بیماری مبتلا می‌شود. این مقدار دز برای تحریک عفونی و تولید آنتی‌بادی‌ها برای کاهش ریسک مرگ، کافی است.

هدف از مایه‌کوبی ایجاد تعادل بوده است: اگر دز ویروس قوی باشد، شدت بیماری بالا می‌رود؛ اگر دز بسیاری پائین باشد منجر به تولید آنتی‌بادی نخواهد شد. مایه‌کوب‌ها به مرور و با کسب تجربه‌ی بیشتر، روال‌های جدیدی را برای ابتلای خفیف به بیماری ابداع کردند اما حتی مایه‌کوب‌های اولیه هم مرگ و میر ۲ الی ۳ درصدی را گزارش کردند. درحالی‌که نرخ طبیعی مرگ و میر آبله حدود ۳۰ درصد است. دستورالعمل‌های قدیمی‌تر مایه‌کوبی، انتخاب مبتلایان خفیف به آبله و روش مناسب ذخیره‌سازی چرک‌ها را پیشنهاد می‌دهند.

مایه‌کوب‌ها با استفاده از فرآیندهای ساده، به شکلی ناآگاهانه اولین فرایند رقیق‌سازی ویروسی را انجام دادند. به مرور زمان و با فرآیندی مثل روش دیمسدل تعداد مرگ و میر بر اثر آبله به کمتر از ۱ مورد در ۶۰۰ نفر رسید. در نهایت نگرانی دیمسدیل برطرف شد و کاترین به بیماری خفیف مبتلا شد و کالسکه‌ی فرار دیمسدیل بی‌استفاده ماند. مایه‌کوبی او با موفقیت انجام شد و دیمسدیل بعدها از میکروسکوپ برای بررسی چرک‌هایی که روی زخم کاترین قرار داشتند استفاده کرد. کاترین در نامه‌ای به ولتایر می‌نویسد: «کوهستان به موش زندگی داد».

ادوارد جنر درست سه دهه پس از مایه‌کوبی کاترین موفق به کشف آبله‌های گاوی به‌عنوان جایگزینی برای آبله‌های انسانی شد. روش او منجر به مایه‌کوبی‌های ایمن‌تر شد و او نام این روش جدید را واکسیناسیون گذاشت. بعدها لویی پاستور کشف کرد که می‌تواند پاتوژن‌های دیگری مثل سیاه زخم یا هاری را هم به همین روش مایه‌کوبی کرد.

با اینکه روش‌ ایمنی‌شناسان برای تولید واکسن به تکامل رسید، اصل اساسی واکسیناسیون، مشابه دوران ایکس و کشف اولیه‌ی آن است. به‌نظر عجیب می‌رسد که یکی از الهام‌بخش‌ترین روش‌ها توسط شخصی به ثمر رسیده‌ است که به سختی به طب علمی باور داشت. نیدهام می‌نویسد: «ظهور مایه‌کوبی در میان جادوگران هنوز به شکل یک تناقض باقی مانده است.»

اما شاید مردم آن زمان، ایده‌ی آلودگی عمدی شخص با ویروس‌های کشنده را به قدری خطرناک می‌دانستند که باعث شدند شخصی خارج از علم پزشکی مایه‌کوبی را ترویج دهد. شاید چاره‌ی کار در دست فرد معتقدی بوده که بتواند به خوبی داستان‌سرایی کند.

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات