آیا بشر می‌تواند راه خود را از طبیعت جدا کند؟

سه‌شنبه ۳۱ خرداد ۱۴۰۱ - ۲۲:۳۰
مطالعه 13 دقیقه
انسان در مواجهه با فروپاشی زیست‌محیطی ممکن است به‌دنبال جایگزین‌های غیرواقعی برای طبیعت بگردد. در این شرایط چگونه می‌توان از آینده‌ای کابوس‌وار اجتناب کرد؟
تبلیغات

لاورن هولت، یکی از نویسندگان بی‌بی‌سی، چندی پیش در مقاله‌ای طولانی به‌تفصیل درباره‌ی مناسبات انسان مدرن با طبیعت و مشکلات موجود سخن گفت. هولت که خودش از پژوهشگران آکادمیک به‌شمار می‌رود، در مقاله‌ی خود شکل فراگیرتری از متعادل‌سازی را برای برقراری تعادل بین فناوری و طبیعت پیشنهاد می‌کند. در مطلب حاضر، این مقاله را از زبان خودِ هولت پی می‌گیریم.

در دقایق ابتدایی فیلم علمی‌تخیلی «بلید رانر ۲۰۴۹» خودرو پلیس بر‌فراز سرزمینی پرواز می‌کند که چهره‌ی آن با مزارع هوشمند دگرگون شده است. بخش‌های پهناوری از زمین را مزارع خورشیدی پوشانده‌اند؛ آینه‌هایی با چیدمان دایره‌ای برای به‌دام‌انداختن انرژی خورشیدی که همچون نیایشگران کعبه به‌سمت برج‌های مرکزی کج شده‌اند.

در‌ادامه‌ی صحنه، مزارعی با سقف‌های پلاستیکی دیده می‌شود که متر‌به‌متر زمین را اشغال کرده‌اند و مانند لعاب‌های ترک‌دار در زیر نور کم‌رمق خورشید می‌درخشند. در یکی از این مزارع، کارگری با لباس محافظ در حال جمع‌آوری لاوای سوسک از استخر کثیف سبزرنگی است.

در دنباله‌ی فیلم، متوجه می‌شویم که روش‌های جدید کشاورزی بشر را از گرسنگی ناشی از فروپاشی زیست‌محیطی در اواسط دهه‌ی ۲۰۲۰ نجات داده است. تمام سیاره‌ی زمین ویران شده است و چیزی جز بقایای اندک، اما بسیار مهم از ارگانیسم‌های واقعی در آن وجود ندارد و مهم‌ترین ویژگی اقلیم ازهم‌پاشیده‌ی زمین وقوع طوفان‌های سهمگین گردوخاک است.

با‌این‌‌حال، بشر از این شرایط نیز جان سالم به‌در برده و حتی پیشرفت هم کرده است. شاید در این آینده هیچ‌چیز طبیعی باقی نمانده باشد؛ اما انسان‌ها با اتکا به مهندسی پیشرفته، توانسته‌اند بدل‌های بی‌نقصی از موجودات واقعی بسازند. تشبیه پارگی بند نافی که بقای انسان‌ها را به زیست‌کره متصل کرده، در این فیلم به‌خوبی به‌تصویر کشیده شده است.

نیروگاه های خورشیدی

در سراسر سال‌های ۲۰۲۰ و ۲۰۲۱ و زمانی که دراثر شروع همه‌گیری کرونا جهان از تب‌وتاب افتاده بود، به‌عنوان بخشی از کارم در مرکز مطالعات خطرات وجودی (CSER) در کمبریج به این تصویر ناامیدکننده از آینده فکر می‌کردم و اینکه پس از غلبه بر کرونا و زمانی که بحران اقلیمی دوباره در کانون توجه قرار گرفت، چه آینده‌ای ممکن است در انتظار زمین باشد. اگر سیر نابودی محیط‌زیست با سرعت فعلی ادامه پیدا کند، یکی از احتمالات قوی این است که بشر به‌ناچار راه خود را از زیست‌کره‌ای ناکارآمد جدا کند.

این جمله از برد ورنر، محقق سیستم‌های پیشرفته که در کنفرانس علمی مهمی به‌زبان آورد، همیشه در ذهنم جولان می‌دهد. ورنر در سخنرانی‌ای با عنوان «آیا زمین رو به نابودی رفته است؟»، گفت که کاپیتالیزم جهانی به‌کمک تکنولوژی مصرف ذخایر طبیعی جهان را چنان سریع و راحت و بدون‌ مانع کرده است که در‌اثر آن سیستم‌های انسانی‌زمینی به‌شکل خطرناکی ناپایدار شده‌اند.

اگر آینده‌بینی ورنر درست از آب در‌آید و زمین واقعاً دچار مشکل شود و سیستم‌های طبیعی سیاره‌ی ما محکوم به فنا باشند، چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آیا برای جایگزینی طبیعت مانند فیلم سینمایی بلید رانر باید به‌دنبال توسعه‌ی سیستم‌های مصنوعی باشیم؟ در این‌ صورت، چهره‌ی جهان ما چگونه خواهد بود؟

تلاش برای یافتن پاسخ این پرسش‌ها باعث شد مقاله‌ای درباره‌ی پیامدها و خطرهای آسیب‌رسیدن به بند ناف انسان و زیست‌کره منتشر کنم و اینکه چطور ممکن است فرایند نابودی این اتصال پیش‌از‌این آغاز شده باشد. بشر هم‌اکنون در مسیر جدایی از طبیعت قرار گرفته است؛ بنابراین، اگر به‌دنبال اجتناب از وقوع بدترین سناریوها باشیم، باید چه اقداماتی انجام دهیم؟ اصلاً چه کاری از دستمان برمی‌آید؟

حالا که فروپاشی سیستم‌های طبیعی زمین بیش از هر زمان دیگری محتمل است، جدایی زندگی انسانی از طبیعت دیگر داستانی علمی‌تخیلی به‌نظر نمی‌رسد. گاهی اوقات تلاش‌ها برای حفظ زندگی خوب ما را به‌سمت راه‌حل‌های اساسی سوق می‌دهد. برای مثال، دانشمندان در حال طراحی روش‌هایی برای ساخت مصنوعی کارکردهای اکوسیستمی ازجمله گرده‌افشانی و دیگر فرایندهای طبیعی هستند؛ فرایندهایی که ادامه‌ی حیات بشر در گرو آن‌ها است.

در بخش تولید غذا، این تلاش‌ها می‌تواند شامل پرورش محصولات کشاورزی به‌صورت زیرزمینی و زیر نور مصنوعی، کشت ریزجلبک‌ها، میکروپروتئین‌ها و لاوای حشره‌ها در رآکتورهای زیستی و معرفی اصلاحات ژنتیکی جدید برای افزایش مقاومت گونه‌های کشاورزی برای مقابله با تغییرات اقلیمی باشد.

جلبک ها و خزه دریایی در آزمایشگاه

ازنظر گروه دیگری از افراد، این جدایی انسان از طبیعت خود را به‌صورت گریزگرایی نشان می‌دهد. برای نمونه، معرفی پرسروصدای متاورس به‌عنوان شکلی از فاصله‌گیری مکانی و کاری و تفننی از زندگی واقعی تلقی می‌شود. چرا باید از جنگل یا رودخانه‌ای آلوده دیدن کرد، وقتی از روی کاناپه‌ی منزل خود می‌توانید به شبیه‌سازی دیجیتالی تقریباً بی‌نقص از طبیعت دسترسی داشته باشید؟

در قسمت‌های دیگری از سیلیکون‌ولی، متخصص‌ها و میلیاردها از نیاز به ترک سیاره‌ی رو‌به مرگ زمین سخن می‌گویند و در حال برداشتن اولین قدم‌ها برای توسعه‌ی فضاپیماهایی با هدف رسیدن به مریخ هستند. حتی اگر انسان‌ها تا این اندازه راه خود را به‌صورت فیزیکی از طبیعت جدا نکنند، به‌اعتقاد برخی از افراد، برای مواجهه با شرایط دشوار آینده خلق آینده‌ای فناوری‌محور در جهانی که حول فعالیت‌های انسانی توسعه یافته باشد، حتی درصورت ضروری‌نبودن، کاملاً منطقی به‌نظر می‌رسد.

درواقع، حقیقت احتمالی این است که با‌‌‌توجه‌‌‌به فرصت اندک باقی‌مانده، تنها راه نجات ما از فجایع آتی توسل به فناوری خواهد بود. همان‌طور‌‌که تجربه‌ی قرنطینه‌ها و تعطیلی‌های جهانی اخیر ناشی از همه‌گیری نشان داد حتی کاهش گسترده یا ایجاد محدودیت در فعالیت‌های انسانی، نمی‌تواند تأثیر چندانی بر میزان انتشار آلاینده و دیگر فعالیت‌های مخرب انسانی بگذارد.

برخی افراد ممکن است معتقد باشند که ضرورت جدایی بشر از طبیعت نباید باعث نگرانی ما شود. به‌اعتقاد این افراد، تهدید جهانی منحصراً انسانی‌تکنولوژیکی لزوما به آینده‌ای کابوس‌وار منجر نمی‌شود. برای مثال، حامیان فرانسان‌گرایی از جهانی سخن می‌گویند که انسان‌ها از قالب فعلی خود فراتر می‌روند و با فناوری ترکیب می‌شوند و حتی در افراطی‌ترین حالت تبدیل به موجودات دیجیتالی می‌شوند.

اگرچه چنین چشم‌اندازی برای من زیاد جذاب نمی‌رسد، باید اعتراف کنم که در گذشته، مجذوب نوعی از فراانسان‌گرایی سبز شده بودم؛ ایده‌ای که دونا هاراوی، نویسنده و فعال فمینیستی، مطرح کرده است. هاراوی پیشنهاد کرده است که به‌جای تلاش برای حفظ سیستم‌های طبیعی، انسان‌ها باید به‌صورت ژنتیکی خود را با زیست‌کره ترکیب کنند؛ به‌نحوی که هم انسان‌ها و هم ارگانیسم‌های طبیعی دچار دگردیسی شوند.

این ایده را راه‌حلی برای حفظ گونه‌های درخطر انقراض می‌دیدم؛ آینده‌ای که در انسان‌ها می‌توانستند نقش کشتی نجات زیستی را ایفا کنند یا ازطریق نوعی نابودی زیبا به ساخت نوعی زیست‌بوم عجیب‌و‌غریب کمک کنند. بااین‌حال، دنیایی شبیه به فیلم بلید رانر فقط به انسان و فناوری‌های زیر سلطه‌ی او محدود می‌شود. چنین دنیایی نه زیست‌بومی طبیعی، بلکه سرزمین رام‌نشده‌ی ماشینی خواهد بود.

در چنین آینده‌ای، جایی برای فراانسان‌گرایی سبز وجود ندارد؛ چراکه هیچ ارگانیسمی برای ترکیب با آن باقی نخواهد ماند یا تمام بخش‌های گران‌بهای زیست‌کره به‌طورکامل دستخوش تغییر خواهد شد و در خدمت انسان‌ها درخواهد آمد و باقی‌مانده‌های آن نیز نابود خواهد شد.

متعادل‌کردن پیچیدگی

پس چه مسیری را باید برگزید؟ آیا جایگزینی برای بدترین شکل‌های این جدایی وجود دارد؟ پاسخ به این پرسش‌ها راحت نیست؛ ولی من پیشنهادی دارم. اجازه دهید شما را با ابزاری مفهومی آشنا کنم؛ اصطلاحی که فکر می‌کنم برای بررسی این موضوع ضروری است.

گرادیانی را تصور کنید که تمام پیچیدگی‌های مادی جهان در آن گنجانده شده است، در یک سوی این گرادیان، پیچیدگی به‌شدت زیاد ماده‌ی خودسازمان‌یافته قرار دارد و در سوی دیگرش ماده‌ای مهندسی‌شده که به‌صورت آگاهانه ساخته‌ شده است.

مورد اخیر می‌تواند ابزار بسیار دقیق و پیچیده‌ی ساخت دست بشر باشد؛ مانند ابرکامپیوتر یا هوش مصنوعی و در سمت مقابل آن، وحشی‌ترین و متنوع‌ترین اکوسیستم ممکن. در جایی در میانه‌ی این گرادیان، ممکن است ارگانیسمی زنده قرار داشته باشد که به‌شدت تحت‌‌کنترل بوده و دستخوش تغییر شده است؛ مانند کشت تک‌محصولی یا باغچه‌ای تزینی.

این گرادیان مانند ابزاری مفهومی می‌تواند بخش‌های مختلف طیف وجود مادی را به‌تصویر بکشد. در دوران مدرن، شاهد افت شدید پیچیدگی طبیعی خودسازمان‌یافته و افزایش شدید پیچیدگی محصولات انسانی هستیم. جنگل‌ها به معدن و سپس ابزار الکترونیکی تبدیل می‌شوند.

هزاران میلیارد ارگانیسم به‌صورت موادغذایی وارد بدن و پس از شکسته‌شدن به‌عنوان سوخت استفاده می‌شوند تا به فکری نوع‌آورانه در مغز انسان تبدیل شوند. درنتیجه‌ی این فعالیت‌ها، ۶۸ درصد از تنوع زیستی جهان از سال ۱۹۷۰ از بین رفته و اکنون وزن تمام محصولات ساخته‌ی دست بشر ازجمله بتن و پلاستیک و آجرها از وزن تمام موادزیستی موجود روی کره‌ی زمین بیشتر شده است.

زندگی روی مریخ

اکنون حالتی را تصور کنید که سازنده‌ی هر محصول مصنوعی مجبور باشد چیزی به‌سمت مقابل این گرادیان اضافه کند؛ مثلاً نوعی سرمایه‌گذاری روی تنوع زیستی یا بازسازی اجباری اکوسیستم درمقابل تولید هر محصول مهندسی‌شده. قرینگی نهادینه در این ایده باعث می‌شود به‌منظور حفظ پایداری سیستم، هرگاه هر نوع پیچیدگی به یک سمت از گرادیان اضافه شود، باید به همان میزان به پیچیدگی سمت مقابل اضافه یا از آن حفاظت شود.

متوازن‌سازی ایده‌ی جدیدی نیست و به‌هیچ‌وجه ادعایی درباره‌ی مالکیت آن ندارم. با این ایده به‌خصوص در صنعت حمل‌ونقل هوایی آشنا هستیم. هنگام خریط بلیت برای کاشت درخت می‌توانید مبلغی به شرکت‌های مسافربری هواپیمایی بپردازید. کاشت درخت برای جبران کربن منتشرشده در جریان پرواز هواپیماها می‌تواند راه‌حلی مؤثر برای برقراری توازن بین دو قطب گرادیان توضیح داده‌شده باشد.

باوجوداین، اجرای ایده‌ی مذکور با مشکلاتی همراه است؛ از‌جمله وجود وقفه‌ی زمانی از زمان پرداخت هزینه تا فرایند کاشت درخت و جذب کربن هوا به‌واسطه‌ی آن و تک‌کاشت غیرصحیح درخت‌ها. با اینکه هم‌اکنون ایجاد آلودگی و ایراد آسیب غیرمجاز به محیط‌زیست مشمول جریمه و مالیات می‌شود، جبران آسیب و متوازن‌سازی سیستم در بسیاری از موارد به‌جز انتشار کربن اجباری نیست و برداشت‌های مستقیم از طبیعت به‌وسیله‌ی اختراعات جدید انسانی و تأثیر زیستی آن، در قیمت‌گذاری‌های به‌اندازه‌ی کافی منعکس نمی‌شود.

از دیگر روش‌های جاافتاده برای متوازن‌سازی گرادیان، می‌توان به اختصاص زمین برای پارک‌های ملی و توسعه‌ی کمربندهای سبز برای محدودکردن گسترش شهرها و ایجاد مناطق محافظت‌شده برای حفاظت از اکوسیستم‌های باارزش اشاره کرد. بااین‌حال، دولت‌ها در اغلب مواقع به تعهدات خود در این زمینه به‌طورکامل عمل نمی‌کنند. همچنین، ارتباط مستقیم و برنامه‌ریزی‌شده‌ای بین ساخت محصولات مهندسی‌شده مانند شهرک یا کارخانه‌ای جدید با سطح زمین اختصاص‌یافته برای حفظ اکوسیستم و بازآفرینی حیاط‌وحش وجود ندارد.

مسئولیت بازسازی طبیعت بیشتر برعهده‌‌ی افرادی است که مستقیماً باعث برهم‌زدن تعادل سیستم شده‌اند

برخی پویش‌های ملی برای حفاظت از محیط‌زیست می‌تواند مؤثر واقع شود؛ اما مسئولیت بازسازی طبیعت باید بیشتر برعهده‌ی افرادی باشد که مستقیماً باعث برهم‌زدن تعادل سیستم می‌شوند. برای مثال، دولت انگلستان اخیراً قانون بهره خالص تنوع زیستی (BNG) را معرفی کرده است که طبق آن هر نوع طرح توسعه‌ای باید به بهبود ۱۰ درصدی تنوع زیستی محلی منجر شود.

بااین‌همه، در قسمت‌های دیگری از جهان تلاش‌های بیشتری برای متوازن‌سازی سیستم در حال انجام است. نمونه‌ای از این تلاش‌ها مطالعه‌ای است که کتی دونیش از دانشگاه بانگور و همکارانش انجام داده‌اند. مطالعه‌ی دونیش نشان می‌دهد یکی از عملیات‌های توسعه‌ی معدن در بنگلادش با موفقیت توانسته است آسیب وارد‌شده به جنگل را ازطریق کاهش سرعت جنگل‌زدایی در بخش دیگری از کشور جبران کند.

همچنین، پروژه‌های دیگری در گوشه‌وکنار جهان وجود دارد که براساس سیاست به‌اصطلاح طبیعت مثبت در حال انجام هستند و هدف از آن‌ها افزایش مقاومت زیست‌بومی و معکوس‌کردن فرایند تخریب محیط‌زیست است. عملیات والاسیا نام سازمان تحقیقات تنوع‌ زیستی و اقلیمی است که در‌زمینه‌ی توسعه‌ی راه‌حل‌های اقلیمی‌زیستی فعالیت می‌کند. این سازمان به‌‌تازگی اعتبار تنوع زیستی را معرفی کرده‌ است؛ ابزاری که می‌توان با آن بهبودهای ملموس تنوع ‌زیستی در هر ناحیه‌ را رصد کرد. اعتبار تنوع‌ زیستی بین‌المللی مانند اعتبار کربنی می‌تواند مجوزی قابل‌معامله باشد که به افراد و نهادها اجازه می‌دهد به میزان مشخصی بر تنوع زیستی محلی تأثیر بگذارند.

البته باید توجه کرد که متعادل‌سازی سیستم علاج همه‌ی مشکلات نیست و می‌تواند شبهات اخلاقی ایجاد کند. برای مثال، جورج مونبیوت، نویسنده و فعال محیط‌‌زیست، جبران خسارت واردشده به محیط‌زیست براثر فعالیت‌های انسانی را با فروش عفونامه به‌وسیله‌ی کلیسای کاتولیک در قرن شانزدهم مقایسه می‌کند؛ یعنی زمانی که افراد در ازای پرداخت مبلغی عملاً می‌توانستند آثار منفی کارهای گناه‌آمیز شان را پاک کنند.

نمی‌توان انکار کرد که ایده‌ی متعادل‌سازی سیستم خطر بیشتر شدن سبزشویی یا آسیب به طبیعت با بهانه‌ی جبران خسارت را افزایش می‌دهد؛ اما استدلال من این است که الزام به جبران خسارت واردشده به طبیعت، هرچه هم که ناچیز باشد، بهتر از نبود هرگونه الزام در این زمینه است.

حقیقت همیشه مسلم

به‌باور من، علاوه‌بر منافع عملی موجود در متعادل‌سازی پیچیدگی ناشی از فعالیت‌های بشری، شاید دلایل عمیق‌تری برای در‌پیش‌گرفتن این مسیر وجود داشته باشد؛ دلایلی که در قدیمی‌ترین ایده‌های بشری ریشه دارد. در تشبیه گرادیان، نوعی تقابل بین دو نوع پیچیدگی مادی وجود دارد: فعالیت‌های به‌شدت مهندسی‌شده بشری از یک سو و وحشیگری کاملاً ارگانیک طبیعت از سوی دیگر.

این رویارویی من را به یاد تمامیت روان‌شناختی انداخت؛ یعنی ایجاد تعادل بین عناصر خودآگاه و ناخودآگاه روان. در چندهزار سال گذشته، در داستان‌های قدیمی و نمادین و مذهب و فلسفه همواره ایده‌ی اضداد و ترکیب و توازن دو جبهه‌ی متضاد در کانون توجه قرار گرفته است. در فلسفه‌ی باستانی دائوئیسم از دل سیاهی و سفیدی یین و ینگ ۱۰ هزار چیز پدید آمد: تمام گونه‌های جانوری، انسان‌ها، تمام حیات، ماده و اَشکال فناوری.

یونانی‌های باستان نیز مفاهیمی به‌ نام دیونیسیوس و آپولو به‌ترتیب خدایان کام‌جویی افسارگسیخته و نزاکت روشن‌بینانه داشتند. بااین‌حال، آنان هیچ‌گاه درپیش‌گرفتن زندگی براساس صرفاً یکی از دو فلسفه را توصیه نکرده‌اند و همان‌طور‌که فردریش نیچه اشاره کرده، ترکیب دو حالت وجودی آپولویی و دیونیسیوسی است که باعث خلق پستی و بلندی‌های دراماتیک در زندگی و معنابخشی به آن می‌شود. اصل تقابل تضادها حتی در فلسفه و آزمایش‌های کیمیاگری باستانی نیز دیده می‌شود؛ جایی که پالایش و ترکیب تضادها هدف نهایی محسوب می‌شد.

طراحی محیط

با‌‌‌توجه‌‌‌به مثال‌های گفته‌شده، می‌توان این‌طور برداشت کرد که وجود تضاد به‌‌معنی خوب‌بودن یک طرف و بد‌بودن طرف مقابل نیست؛ بلکه بیشتر بدین‌معنی است که هر بالایی، پایینی نیز دارد و برای هر ماده، ضدماده وجود دارد و زندگی بدون مرگ نمی‌تواند وجود داشته باشد. تکرار این دیدگاه در ادبیات عامه و داستان‌های اساطیری و نمادین منعکس‌‌کننده‌ی حقیقتی مهم درباره‌ی جهان است؛ بنابراین، شاید بهتر باشد به پیام باستانیان گوش دهیم و برای حفظ تضاد‌ها و اطمینان از پویایی آن‌ها تلاش کنیم.

این سخن بدین‌معنی است که حتی اگر شما از وقت گذراندن از طبیعت لذت نمی‌برید یا اگر انسان‌ها برای زنده‌‌ماندن روشی برای استقلال از طبیعت پیدا کنند، برای مثال ازطریق توسعه‌ی سیستم‌های هوش مصنوعی برای پشتیبانی از حیات، تصمیم به حفظ تعادل بین فناوری و طبیعت هم‌سو با ارزش‌های دیرینه‌ی انسانی در بسیاری از جوامع خواهد بود.

اصل تقابل تضادها حتی در فلسفه‌ی دوران باستان نیز برای بشر مشهود بوده است

برای وادارکردن سیستم‌های زمین برای جذب شوک ناشی از فعالیت‌های بشری لازم نیست انسان‌ها خود را در مقام کنترل تمام فرایندهای حیاتی در گوشه‌وکنار جهان، از سیاه‌چاله‌ها گرفته تا رشته‌های دی‌ان‌ای، قرار دهند.

شاید برای داشتن آینده‌ای روشن‌تر، بهتر است مانند کیمیاگران سیستم‌های زمین عمل کنیم؛ یعنی خلق مناطقی با مدرنیته‌ی فراوان، اما کمک به توسعه‌ی متضاد آن؛ یعنی سرزمین‌هایی که صرفاً برای بازآفرینی تنوع زیستی اختصاص یافته باشند.

ادوارد ویلسون زیست‌اجتماع‌شناسِ مشهور پیشنهاد می‌کند یا بهتر است بگوییم درخواست می‌کند که نصف جهان به حیات‌وحش اختصاص یابد. ویلسون می‌گوید انجام این کار برای بقای انسان ضروری است. در این تقسیم، پنجاه‌پنجاه نوعی زیبایی و عدالت ذاتی وجود دارد که نه‌تنها نوعی احساس زیباشناختی در انسان ایجاد می‌کند؛ بلکه از‌لحاظ عدالت و هارمونی نیز، بار معنوی دارد. چه چیزی جالب‌تر و کامل‌تر از این است که هر دو نوع از هستی در بهترین شکل خود وجود داشته باشند؟

احتمال دستیابی به نوعی تعادل بین وجود مواد انسانی (هوش مصنوعی، آسمان‌خراش‌ها، خودروها، بتن، پردازش رایانه‌ای، اقتصاد، هنر و کشاورزی متمرکز) با مواد طبیعی (کو‌ه‌ها، آمازون، جنگل‌های انگلیسی، تپه‌های شنی، باتلاق‌های تامپا، بیابان‌ها، دره‌های عمیق اقیانوسی و صخره‌های مرجانی) همچنان پابرجاست؛ به‌شرطی که کمّیّت و کیفیت مورد دوم افزایش یابد.

تصور کنید که در کلان‌شهری پیشرفته و مملو از فناوری‌های پیشرفته زندگی می‌کنید؛ اما وقتی از مرزهای شهر بیرون می‌روید، وارد شاداب‌ترین و پیچیده‌ترین تنوع‌ زیستی ممکن می‌شوید؛ طبیعت بکری که تا دوردست‌ها امتداد یافته است. این یعنی پیچیدگی تکنولوژیک که به‌واسطه‌ی مواد ارگانیک به تعادل رسیده است.

واقعیت این است که شاید به‌نوعی از محیط بلید رانر ۲۰۴۹ در بحشی از جهان نیاز داشته باشیم. ما نیاز داریم تا حدی خود را از طبیعت جدا کنیم و در‌این‌میان، باید با کمک تکنولوژی برای بازآفرینی تنوع زیستی در دیگر مناطق جهان تلاش کنیم. بااین‌حال با نگاه به هجمه‌ی پروازهای فضایی تجاری، به این فکر می‌افتم که برای انجام این پروازها چه میزان تنوع زیستی از یبن رفته و اکوسیستم زمین چه بهای سنگینی برای آن پرداخت کرده است.

اگر نمی‌خواهیم زمین در سراشیبی برگشت‌ناپذیر تخریب قرار بگیرد، باید نیروهای متضاد با پیچیدگی تولیدشده‌ی فعالیت‌های انسانی را تقویت کنیم. مطمئناً بهترین پاداش داشتن سیاره‌ی سالم، امکان انجام اکتشافات فضایی است؛ اما نباید از این فناوری برای فرار از سیاره‌ای در حال مرگ استفاده شود. اگر قرار است بند ناف انسان‌زیست‌کره قطع شود، باید سلامت زمین به‌عنوان مادر تضمین شود تا بتواند به وظایف خود در‌قبال هر دو طرف عمل کند.

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات