آیندهی دنیای متأثر از تغییرات اقلیمی به روایت رمانهای علمی تخیلی
در اوایل دسامبر سال ۲۰۲۰، برای اولین بار در والاستریت در کنار نفت و طلا، آب نیز معامله شد. این مسئله ممکن است عجیب به نظر برسد؛ اما یک منطق وحشتناک در ورای این بازی وجود دارد. منابع قابل اطمینان و سرشار از آب، مانند یخچالهای طبیعی و بستههای یخی که هر بهار، یک جریان مداوم را آزاد میکنند و موجب تغذیهی تمدنها در طول تاریخ شدهاند، روزبهروز در حال کوچکتر شدن هستند. تحقیقات جدید نشان داده است که در حال حاضر، جهان ۶۵ درصد سریعتر از دههی ۱۹۹۰ و با سرعت ۱٫۳ تریلیون تن در سال، یخ از دست میدهد.
تغییرات آبوهوایی یا تغییر اقلیم، به هر تغییر مشخصی گفته میشود که در الگوهای مورد انتظار آبوهوایی، در مدتزمانی طولانی در یک منطقهی خاص یا برای کل اقلیم جهانی اتفاق میافتد. تغییر اقلیم پدیدهای است که در نتیجه فاکتورهایی همچون فرایندهای دینامیک زمین یا عوامل بیرونی همچون تغییر در شدت تابش آفتاب یا فعالیتهای انسانی رخ میدهد. عوامل خارجی تأثیرگذار بر اقلیم را اغلب «نیروهای اقلیمی» مینامند و شامل فرایندهایی همچون نوسانات در شدت نور خورشید، انحراف در مسیر حرکت زمین و افزایش غلظت گازهای گلخانهای میشود. بازخوردهای ناشی از تغییر اقلیم متغیر هستند و ممکن است سبب افزایش یا کاهش این عوامل درونی شوند.
در آثار داستانی آبوهوایی، به تصویر کشیدن فاجعهی زیستمحیطی، غالبا از دیدگاه خاصیت و نوسانات آب است که آن را به توجه تجار آینده معطوف کرده است. این داستانها در طول تاریخ، موجب تغذیهی تخیلات و خلق دنیایی در ذهن انسانها شده است که در آینده توسط سیل بلعیده خواهد شد؛ اما با ذوب شدن یخهای جهان، بدترین سناریوهای دانشمندان در کتابهای داستانی، دیگر چندان خارقالعاده به نظر نمیرسند. بر اساس تخمینهای ادارهی ملی اقیانوسشناسی و جَوی در ایالات متحده، افزایش سطح دریا تا دو و نیم متر تا سال ۲۱۰۰ امکانپذیر است.
این پیشبینیها با پیشگوییهایی همراه است که فرهنگها را با جادوی زبان درگیر کرده است. زندگی در یک جهان غرقشده تا چه اندازه ممکن است متفاوت باشد؟ چه کسی مسئول سیل است؟ چگونه انسانهای زندهی امروزی میتوانند با این آیندهی غرق در دریا روبهرو شوند؟ ادبیات ناگزیر راهنمای غنی در بسیاری از موارد و حتی در این مورد است؛ زیرا نویسندگان برای قرنها، دنیای غرقشده را تصور میکردند و میکنند و در مورد آینده با ما سخن میگویند. رمانهای علمی-تخیلی، میتوانند نقش مهمی در تغییرات اقلیمی و مسائل زیستمحیطی ایفا کنند؛ بنابراین نقش نجاتدهندهی ادبیات بر دنیایی که رو به نابودی میرود، غیر قابل کتمان است.
جادوگری سیل
موضوع تغییر اقلیم از آغاز قرن کنونی توجه بسیاری را به خود معطوف کرده است؛ توجهی که تا پیشازاین شاهد آن نبودیم. شواهد تغییرات آب و هوایی حیرتانگیز است. از زمان انقلاب صنعتی به این سو، انتشار جهانی دیاکسید کربن و سایر گازهای گلخانهای منجر به پدیدهای شده است که در حال حاضر با نام «گرمایش جهانی» شناخته میشود. واژهی «تغییر» در عبارت «تغییر اقلیم» بر این موضوع تأکید دارد که آلودگی اتمسفر زمین توانسته است منجر به رویدادهای آب و هوایی عظیمی شود که یکی از آنها گرمایش جهانی است. با افزایش دمای جهانی، فرایندهایی مانند بیابانزایی رخ میدهد که به واسطهی آن، مناطق حاصلخیز به محیطهای خشک تبدیل میشود.
داستان سیل ویرانگری که به نابودی جهان ختم خواهد شد، در سنتهای یهودیت، اسلام و مسیحیت، به کشتی نوح و فراتر از آن، به داستان طوفان سومری مربوط میشود که مربوط به حدود دو هزار سال قبل از میلاد است. طوفان بزرگ، طوفانی است که از سوی خداوند برای نابودی تمدنها فرستاده شد. ازآنجاکه داستان طوفان، در تورات و قرآن به نوح نسبت داده شده است، مسیحیان، مسلمانان و یهودیان از آن با نام طوفان نوح یاد میکنند. این داستان، یک داستان رایج در بین ملتها با نژاد سامی است (عربها، عبریها و آشوریان). نظیر این داستان در اوستا، کتابهای هندو، متون قدیم یونانی و حماسهی گیلگمش آشوریان آمده است.
حماسهی گیلگامش یا گیلگَمِش، یکی از اولین، قدیمیترین و نامدارترین اثر حماسی ادبیات دوران تمدن باستان است که در منطقهی میانرودان یا همان آشور یا آشورستان شکل گرفته است. قدیمیترین متون موجود مرتبط با این حماسه به میانهی هزارهی سوم پیش از میلاد مسیح میرسد که به زبان آرامی یا زبان آشوری یا همان سریانی است.
سیل در افسانههای اغلب فرهنگها، رخ میدهد. مردم اولین ملتهای اوجیبوه در آمریکای شمالی، از مار بزرگ و سیل بزرگ در داستانهای خود صحبت میکردند. همچنین داستان مانو و ماتای، یک افسانهی سیل در آیین هندو است. در داستان ولزی «دوویوان و دوویاچ برای پسر پرومتئوس در اساطیر یونان باستان» نیز دیوکالیون با ساخت یک صندوق بزرگ که روی آن شناور است، از سیل جان سالم به در برد.
در بیشتر این داستانها، طغیان خشم خدایان (یا خدا) بر یک جامعهی لذتطلب یا بیخدا رخ میدهد؛ اگرچه در این داستانها، خوبها نجات پیدا میکنند. برای مثال، زئوس برای مجازات پالاسژیهای متکبر سیل میفرستد. نام پلاسژیها، توسط نویسندگان کلاسیک یونان برای اشاره به نیاکان یا پیشینیان یونانیان یا همهی ساکنان یونان قبل از ظهور یا ورود یونانیانی که از یونانی بودن خود آگاه بودند، استفاده میشد.
در داستان معروفی که مرتبط با نوح است، به او دستور داده شده که کشتی بزرگی را بسازد. نوح پیامبر به فرمان خدا این کشتی را ساخت تا خود، خانوادهی خود، کسانی که به وی ایمان آورده بودند و نمونهای از هر حیوان را از پیامدهای طوفان نوح نجات دهد. بر اساس تورات و قرآن، نوح پیامبر دستور ساخت کشتی بزرگی را از سوی الله (یهوه در تورات) دریافت کرد که ساخت آن سالها طول کشید، کشتی لازم بود آنقدر بزرگ باشد که علاوه بر آدمیان (خویشان و پیروان نوح) از همه گونههای جاندار نیز بهصورت جفتی در کشتی قرار داده شود تا بعد از پایان سیل بزرگ، ادامهی حیات روی زمین ممکن باشد.
بسیاری از داستانهای قدیمی نیز از وجود طوفانهای وحشتناک و سیل و طوفانهای بسیار شدید، هشدار دادهاند. مشغلههای مدرن ما در دنیای امروزی نیز با بالا آمدن دریا و این داستانها، بهطور مستقیم ارتباط دارد؛ زیرا ما گرمایش جهانی را که در حال ذوب شدن یخچالها و نفوذ اقیانوس به ساحل است، گسترش میدهیم. تحقیقات نشان میدهد که انسانها در آیندهای نهچندان دور، شاهد تغییراتی جدی در گرمای کره زمین خواهند بود و زندگی بسیار متفاوتی تجربه خواهند کرد.
اقیانوسی از تنهایی در لندن
انسانها در طول هزاران سال ثابت کردهاند موجودات هوشمندی هستند و میتوانند خود را با آب و هوای متغیر در نقاط مختلف کره زمین هماهنگ سازند؛ ولی تحقیقات جدید حاکی از آن است که آینده ازلحاظ تغییرات اقلیمی بسیار دشوارتر از شرایط کنونی است. اکنون جمعیت محدودی از انسانها در سردترین و گرمترین نقاط کره زمین زندگی میکنند؛ ولی احتمالاً در چند سال آینده میلیونها نفر مجبور هستند در شرایطی سختتر زندگی کنند.
قرنهاست که روایتهای آخرالزمانی دربارهی سیل و طوفانهای بزرگ فراوان است؛ اما «دنیای غرقشده» (The Drowned World) از جیمز گراهام بالارد، یکی از اولین کتابهایی است که تفسیری مدرن از سیارهای را که در اثر طغیان دریا به وجود آمده است، ارائه میدهد. رمان دنیای غرقشده که در سال ۱۹۶۲ به نگارش درآمده است، اتفاقات دنیا را در سال ۲۱۴۵ روایت میکند. تأثیر این رمان بر داستان معاصری که در آیندهای گنگ به وقوع پیوست، غیر قابل کتمان است. بالارد در این داستان، لندنی دلپذیر را به تصویر کشیده که بیشتر آن در زیر آب فرو رفته است. لندنی که مملو از تمساحهای غولپیکر و غواصان مزدوری است که موزهها و کلیساهای جامع شهر را غارت میکنند.
کتاب «دنیای غرقشده»، از طرفی نیز اثرات انزوای انسانی را بررسی میکند؛ زیرا لندن از همه به جز تعداد کمی از بازماندگان، سربازان و جانوران لاشخور خالی شده است. در «دنیای غرقشده»، مردم در جزایر جداگانهای در تنهایی غرق میشوند. تنهایی که شاید برای ما در دوران قرنطینه به دلیل شیوع ویروس کووید ۱۹، ملموستر باشد. در دنیای تخیلی که جیمز گراهام بالارد به تصویر کشیده است، افزایش سطح دریا نهتنها باعث تخریب شهرهای ساحلی شده است، بلکه ارتباطات عاطفی بین جمعیت باقیمانده روی زمین را نیز محدود کرده است. بالارد، با در دسترس نبودن بیشترین نقاط مشترک، دنیایی تنها و خشن را در آیندهی انسان به تصویر میکشد.
روایتی از نیویورک زیر آب
با خواندن رمانهای علمی تخیلی که آیندهی بشریت و زمین را اینگونه به تصویر کشیدهاند، سؤالات بسیاری مطرح میشود. برای مثال، میتوان امیدوار بود که شهرهای غرقشده در آب و آرمانشهرهایی با نیروگاه خورشیدی که در رمانهای علمی تخیلی به تصویر کشیده شدهاند، در درک ما از دگرگونیهای زیستمحیطی تأثیر داشته باشند؟
جدیدترین رمان کیم استنلی رابینسون، زندگی در نیویورک را در سال ۲۱۴۰ و زیر آب به تصویر میکشد. این رمان که روایت آن، پنج سال از روایت بالارد، زودتر اتفاق میافتد، نمونهی دیگری از وقوع طوفان در زمین و به زیر آب رفتن شهرهای معروف در دنیا است؛ اما جدا از به تصویر کشیدن شهرهای زیر آب، دو جهان تصور شده نمیتوانند تفاوت بیشتری داشته باشند. در یک بررسی از کتاب «نیویورک؛ ۲۱۴۰» آمده است که: «نیویورک زیر آب است اما از هر زمان دیگری بهتر به نظر میرسد».
در کتاب «نیویورک؛ ۲۱۴۰»، سال ۲۱۴۰ است و دو کودک سوار بر تختههای موجسواری در تقاطع خیابان ششم و خیابان برادوی، در قلب منهتن، بر آب سُر میخورند. بسیاری از ما به واسطهی دیدن فیلمها و سریالهایی که در این تقاطع ساخته شدهاند، با آن آشنایی داریم و میدانیم که «برادوی» فاصلهی بسیار زیادی با ساحل دارد؛ بااینحال، در رمان نیویورک ۲۱۴۰ نوشتهی کیم استنلی رابینسون، منهتن را آب فراگرفته است.
کیم استنلی رابینسون در کتاب «نیویورک؛ ۲۱۴۰»، جهانی را به تصویر کشیده است که در نتیجهی سبک زندگی زیانبار انسانی به وجود آمده است. سبک زندگی که به تغییرات اقلیمی و بالا رفتن دو سانتیمتری سطح آب دریاها منجر شده و نیویورک را به شهری دوزیستی، گویی که یک ونیز بزرگ است، تبدیل کرده است. «نیویورک؛ ۲۱۴۰»، اتوبوسهای آبی در کانالها رفتوآمد میکنند و شخصیتهای داستان تلاش میکنند تا با جهانی که هم آشنا و هم ناآشنا به نظر میرسد، سازگار شوند. در چشمانداز آینده در این کتاب، میتوان در منهتن بر تخته موجسواری ایستاد و در میان آبها موجسواری کرد.
رابینسون در کتاب «نیویورک؛ ۲۱۴۰» که روایتی دیگر از دنیای غرقشده و جهان پیش رو است، بین روایت اول و سوم شخص جابهجا میشود. بخشهای بسیاری از کتاب به روایتی از «شهر» یا «شهر هوشمند»، اختصاص داده شده است. این بخشها، تغییرات در منطقهی خلیج هادسون طی هزاره گذشته، از روزهای قبل از استعمار و از طریق سقوط ۲۰۰۸ را به تصویر میکشد و بالا آمدن دریا و بلایای جهانی را تا روزی که سیل جاری شد، توصیف میکند.
دیدگاه عمیقی که این کتاب به تصویر میکشد، این است که اقدامات فردی برای ترمیم محیط زیست بهطور همزمان، هم بیفایده است و هم بهعنوان نوعی جبران خسارت کاملا ضروری است. همانطور که Kerans ضد قهرمان کتاب «دنیای غرقشده»، محکوم بهتنهایی است؛ فرد یا باید علیه فاجعهی آبوهوایی، اقدام سیاسی انجام دهد، یا بهتنهایی با جهانی غرقشده مواجه شود.
این تناقض، نوعی بدبینی خوشبینانه رایج در «speculative fiction» است که بهاصطلاح به آنها داستانهای حدسی و تفکری میگویند. این ژانر از داستان، دسته گستردهای از داستانها را در بر میگیرد که شامل ژانرهایی با عناصر خاصی است که از نظر واقعیت، با تاریخ ثبتشده یا طبیعت و جهان کنونی ارتباطی ندارد. این ژانر، شامل موضوعات مختلف در زمینهی موضوعات ماوراءالطبیعه، آیندهنگرانه و بسیاری دیگر از موضوعات تخیلی است.
قهرمانان در کتاب «نیویورک؛ ۲۱۴۰» رابینسون، شارلوت و بازرس ژنرال هستند. آنها به ترتیب دو زن میانسالی هستند که در محل اسکان مجدد پناهندگان و پلیس کار میکنند. آنها در همان پروژهی مسکن تعاونی در پارک مدیسون زندگی میکنند که فرانکلین زندگی میکند. فرانکلین یک معاملهگر جوان است که دست به دستکاری کالاهای آب میکند. رویکرد و نگرش او که از بدبختی دیگران برای منافع شخصی خود استفاده میکند، توسط همسایگانش تغییر پیدا میکند و انگیزهای برای شورش در او ایجاد میشود. از نظر نویسندهی کتاب، رابینسون، افراد فقط در صورت سازماندهی میتوانند بر مسائل غلبه کنند.
رمان محیط زیستی رابینسون که در سال ۲۰۱۷ منتشر شد، در دسته داستانهای علمی تخیلی که به تغییرات اقلیمی میپردازند، قرار میگیرد. در اینگونه آثار که روبهافزایش هستند، با مردمان سیلزده، آرمانشهرهایی که توربینهایش با انرژی باد به حرکت درمیآید و کلانشهرهایی که معضلات اقلیمی آنها را زیرورو کرده مواجه میشویم.
در دنیایی که این نویسندهها به تصویر میکشند، سیاستمداران قوانین جدیدی در واکنش به بحران تغییرات اقلیمی تدوین میکنند و مهندسان برای تولید پنلهای خورشیدی بهتر، تلاش میکنند. نویسندگان در روزهایی که زمین، بیشتر از همیشه آسیب دیده و دگرگونیهای آبوهوایی و زیستمحیطی، آن را به نابودی نزدیک کرده است، تلاش میکنند تا با قلم خود، به مخاطبان در سراسر جهان کمک کنند که از موقعیتی که در آن به سر میبریم، آگاه شوند و برای بهبود این شرایط، قدمی هرچند اندک بردارند.
نقش و تأثیر ادبیات در تغییر دیدگاه مردم به تغییرات آبوهوایی
کاوش و تفکر دربارهی آنچه ممکن است در آیندهی نهچندان دور اتفاق بیفتد، موجب گشوده شدن افقهای جدیدی در برابر نویسندگان داستانهای زیستمحیطی میشود. مثلاً آنها بهجای ترسیم ویرانشهری در آینده، اغلب به نقد سیاسی شرایط که راهحلی جایگزین است، میپردازند. در صحنهای از کتاب رابینسون «نیویورک ۲۱۴۰»، یکی از شخصیتها به نظام اقتصادی دنیا حمله میکند. او میگوید: «وضع جهان آشفته است، چون مشتی بیسروپا فکر میکنند میتوانند همهچیز را بدزدند و کسی هم به سراغشان نمیرود، برای همین لازم است که غافلگیرشان کنیم و آنها را به دست عدالت بسپاریم».
هنگامی که مخاطبش از او میپرسد که فکر میکنی شرایط برای چنین حرکتی آماده است؟ او پاسخ میدهد: «بسیار آماده است. مردم نگران کودکان خود هستند و این لحظهای است که تغییر ممکن میشود». سؤالی که در این لحظه به ذهن ما خطور میکند این است که این شخصیت دربارهی والدین نگران در سال ۲۱۴۰ صحبت میکند یا دربارهی پدران و مادران در سال ۲۰۱۸؟ در داستانهای علمی تخیلی، گفتوگوهای خوب معمولا اینگونه و مفید به نظر میرسند و میتوان آنها را هر زمانی نسبت داد؛ چون دغدغهمند و متفکرانهاند. به همین دلیل، نمیتوان تشخیص داد که به آینده اشاره دارند یا به زمان حال. رابینسون این نگرش را «خوشبینی خشمگینانه»، نامگذاری میکند. در واقع اوضاع میتواند بهتر شود؛ اما تنها آن زمانی که مردم آمادهی تغییر اوضاع باشند.
تغییرات اقلیمی، بهویژه در مقایسه با دیگر فجایعی که انسان در به وجود آوردن آنها دخیل بوده است، موضوعی قابل چشمپوشی است؛ زیرا چیزی نیست که در لحظه به چشم آید. برای مثال اگر کمی مادهی شیمیایی سمی در رودخانهای بریزید، پس از چند روز، شماری ماهی مرده خواهید دید؛ اما آیا هنگامی که دیاکسید کربن در هوا آزاد میکنید، تغییری محسوس و نسبتا سریع به چشم میآید؟ سازمان ملل در سال ۲۰۱۸ گزارش دانشمندان محیط زیست را منتشر کرد که در آن اعلام شد فاجعهای زیستمحیطی در راه است؛ اما قسمت ناراحتکنندهی آن این است که مردم چون چیزی را در لحظه به چشم خود نمیبینند، نمیتوانند ابعاد و کیفیت این فاجعه را نیز متصور شوند.
به همین دلیل است که ادبیات و روایتهای داستانی میتوانند نجاتدهنده باشند و در این زمینه به کار بیایند. داستانها، اطلاعات و دادههای انتزاعی را از طریق تمرکز بر شخصیتها و ماجراهایی که در آینده رخ میدهد، ملموستر میکند. رابینسون عقیده دارد که اگر روایتی خوشساخت از آیندهای که تغییرات اقلیمی در آن روی داده است ارائه کنید، خوانندگان آسانتر میتوانند چنین آیندهای را تصور کنند. از دیدگاه رابینسون، داستانها زمانی واقعیتر به نظر میآیند که شخصیتها، همچون مخاطبان در زندگی عادی، نگران رفاه و آسایش فرزندان خود شوند، با روابط خارج از ازدواج در کشاکش باشند و با برنامههای رفتوآمد قطار سروکله زنند.
این داستانها، افزایش سطح دریا را بهعنوان تهدیدی جدی برای زندگی بشر بررسی میکنند که با فلج و کمتحرکی افراد در زمینهی دفاع از محیط زیست، تشدید میشود. نویسندگان با هنر خویش که روایت داستان است، به تغییرات اقلیمی میپردازند. شاید آنها، با دیدگاه خوشبینانهای دربارهی دستوپنجه نرم کردن با این بحران صحبت کنند؛ بااینحال، حتی با این نگرش امیدوارانه نیز میخواهند اطمینان پیدا کنند که انسانها به دگرگونیهای زیستمحیطی اهمیت میدهند و دغدغهی جهانی امن برای خود و فرزندانشان را در سر میپرورانند.
نظرات