هایپ؛ جریانات نامعقولی که نتایج مثبتی در تجارت دارند
در اوایل قرن هفدهم، گروهی از دانشجویان به قصد تمسخر مؤسسههای مذهبی و سیاسی آن زمان، شایعهای در مورد یک سازمان خیالی به نام «رزوکروشن» به راه انداختند که متشکل از اربابان ناشناختهای بود و بهصورت مرموزی کل جامعه را کنترل میکرد. در چهار قرن بعدی، تعصب ایجادشده ناشی از این طرح زیرکانه باعث تقویت مؤسسههای کاملاً حقیقی همچون فراماسونری و الهامبخش برخی جنبههای کلیدی روشنفکری شد. این اتفاق در نهایت سنگ بنای داستانهایی شد که جرقههای انقلابهای دموکراتیک را در سراسر دنیا زدند.
در اواخر قرن نوزدهم زنی که خود را مادام هلنا بلاواتسکی مینامید، با افسانههای عرفانی و حکمتآمیزی که از سفرهایش به تبت و هند اندوخته بود جمعی از مردم نیویورک و سپس افراد سایر نقاط دنیا را فریب داد. ادعاهای او پرطمطراق، پیچیده و نادرست بودند. با این حال بلاواتسکی یکی از پیشگامان ترویج معنویت شرقی در غرب است؛ چرا که فعالیتهایش منجر به رشد روزافزون فعالیتهایی چون یوگا و مدیتیشن در غرب شد. امروزه هر کسی از ورزشکاران حرفهای و میلیاردرهای سیلیکون ولی گرفته تا عصبشناسان، مزیتهای این تمرینها را تأیید میکنند. اوایل قرن حاضر، فردریک وینسلو تیلور روش مدیریت علمی را برای بهبود صنایع به کار گرفت؛ انضباط جدیدی که بر پایهی ایدهی اندازهگیری کمیتی بهعنوان کلید بهبود کارایی صنعت شکل گرفت. اخیراً مشخص شده است که تحقیقات او که بر اساس نظریهاش بوده و به «مطالعهی چدن» معروف شده، کاملاً ساختگی بوده است. صرفنظر از این موضوع، مدیریت علمی ادامه یافت تا به شکلگیری پایههای برنامهی تحصیلی مدرسهی کسبوکار هاروارد منجر شد که همین موضوع بهنوبهی خود برنامهی تحصیلی را برای تمام دورههای MBA در آمریکا پایهگذاری کرد.
موارد گفتهشده، داستانهایی را نشان میدهند که در آنها مردم درگیر چیزی شدهاند که ما عموماً نامعقول (هایپ) مینامیم. در عین حال اینها داستانهای مردمانی است تغییرات بیبازگشتی در جهان ما ایجاد کردند و اغلب این تغییرات بهسوی بهتر شدن بوده است.
هایپ کردن چیزی به معنای بهتر نشان دادن آن نسبت به خود واقعیاش است. هایپ همان حواس پرتی است؛ پدیدهای بیاهمیت و البته توخالی.
بر اساس باورهایی که عموماً در مورد موفقیت وجود دارند، تحقق بخشیدن به خواستهها نیازمند ارادهی پولادین، نگرشی مصمم و تداومی خستگیناپذیر است. اما واقعیت بسیار پیچیدهتر از آن است. افراد بااراده و مصمم زیادی وجود داشتهاند که هیچگاه به جایی نرسیدهاند. زندگی بخشیدن به یک ایده نیازمند رفتارهای نامعقول نیز هست. با اینکه تلاشهای مخترعین بزرگ، دانشمندان و مهندسانی که شرق و غرب آمریکا را با ریل به هم وصل کردهاند و فرود انسان بر کرهی ماه را ممکن ساختهاند باید ارج نهاده شوند؛ اما نقشآفرینان حوزهی هایپ بودند که باعث حضور مردم در بازار و خرید نیازمندیهایشان شدند. رسانههایی که سرگرممان میکنند، باورهای غلطی که به روحمان خوراک میدهند، تولیدیهای پوشاک، جنبشهای رهاییبخش، حتی مرزهای کشورهایی که در آنها زندگی میکنیم، تمام اینها در درجهی اول محصول هایپ هستند.
با وجود تمام مواردی که گفته شد، دلایل خوبی برای بدنامی هایپ وجود دارد؛ چرا که جامعهستیزان، خودشیفتهها، فریبکاران و دیگر افرادی که بر اساس فلسفهی ماکیاولی عمل میکنند، طبیعیترین نقشآفرینان عرصهی هایپ هستند. آنها دنیا را با نگاه شفافتری میبینند. هرچند بدان معنا نیست که هایپ نامیرا است. این پدیده بیشتر شبیه یک ژن است که میخواهد تولید مثل کند. هایپ رویهمرفته پدیدهای غیر اخلاقی و نسبت به هنجارهای اجتماعی بیتفاوت است؛ ولی همانند تکامل، هایپ هم نیروی خلاقه محسوب میشود.
هایپ یا نامعقول گرایی، نه یک نیروی عرفانی است نه هیپنوتیزم و شستشوی مغزی و در عین حال، به معنای ترغیب یا فروش نیست. هنرمند هایپ بودن به این معنا است که بر اساس رفتار واقعی مردم با آنها رفتار کنیم نه بر اساس دیدگاه یا حرفهای آنها در مورد رفتارشان. اگر در کسبوکاری فعالیت میکنید، لزومی ندارد حیلهگر، ظالم یا ناصادق باشید؛ اما شاید بخواهید هنرمند هایپ درونی خود را ارج نهید.
مثالهای دیگری از جمله جنبش هیپیگری در دههی شصت میلادی و راجنیشیها (طرفداران اوشو) در دههی هشتاد میلادی میتوانند نمونههای دیگری از جریانهای نامعقول و هایپگرایی باشند. احتمالاً شما هم داستانهای مشابهی شنیدهاید ولی تا چه حد ایدهی این مقاله را قابل تعمیم میدانید؟ اگر مثالهای دیگری در مورد تأیید یا رد این موضوع دارید، با ما در میان بگذارید.