چگونه صدای کلمات را در ذهن خود میشنویم؟
تاکنون از خود پرسیدهاید چرا هنگام فکر کردن، صدای کلمات را در ذهن خود میشنوید؟ آیا این صداها صرفا توهمی هستند که توسط حافظهی گفتاری القا میشوند؟ پاسخ این پرسشها را باید در رابطهی میان زبان و مغز جستوجو کرد. این پرسش ساده را در نظر بگیرید: زبان از چه اجزایی تشکیل شده است؟ قطعا زبان شامل کلمات و قواعدی برای ترکیب کلمات است اما از دیدگاه فیزیکی، در دو فضای فیزیکی متفاوت وجود دارد: بیرون از مغز و داخل آن. زبان خارج از مغز، معمولا ترکیبی از امواج صوتی و مکانیکی مولکولهای فشردهی هوا یا به بیان ساده همان صوت است. زبان داخل مغز، ترکیبی از امواج الکتریکی و کانالهایی برای برقراری ارتباط نورونها یا همان امواج است.
یک رابطهی واضح بین امواج صوتی و مغز وجود دارد. صوت اجازه میدهد محتوای داخل مغز به شکل کلمات بیان شوند و وارد مغز دیگری شوند. البته روشهای دیگری هم برای مبادلهی اطلاعات زبانی بین دو مغز وجود دارد؛ روشهایی مثل ارتباط چشمی، علامتها یا سیستمهای بریل و روش تادوما.
صوتهای ورودی به گوش از پردهی صماخ، سه استخوان کوچک بهنام استخوان چه و اندام کورتی عبور میکنند. اندام کورتی نقشی حیاتی در فرایند شنیداری دارد. این سیستم پیچیده، نوسانها و لرزشهای مکانیکی سیگنال آکوستیک را در فرآیندی پیچیده به ضربات الکتریکی تبدیل میکند و امواج صوتی پیچیده را به فرکانسهای اولیه تجزیه میکند. سپس فرکانسهای مختلف به شیارهای اختصاصی در کرتکس شنوایی تخصیص مییابند؛ در این قسمت امواج صوتی جایگزین امواج الکتریکی میشوند.
طبق یافتههای جدید، امواج الکتریکی شکل متناظر امواج صوتی خود را در بخشهای غیرآکوستیک مغز مثل ناحیهی بروکا حفظ میکنند. این بخش مسئول تولید گفتار است. این یافتهها، به رابطهی امواج صوتی و امواج الکتریکی در مغز اشاره دارند. از طرفی تقریبا تمام این امواج به یکی از ابعاد نوروفیزیولوژی مرتبط با زبان بهنام رمزگشایی انتشار صوت اشاره دارند. میدانیم زبان در نبود صوت هم وجود دارد برای مثال وقتی مطلبی میخوانیم یا از کلمات هنگام تفکر استفاده میکنیم، از زبان استفاده میکنیم؛ اما این حقیقت ساده، پرسشهای ذیل را مطرح میکند؟ وقتی بدون انتشار صوت از زبان استفاده میکنیم چه اتفاقی برای امواج الکتریکی داخل مغز رخ میدهد؟
گروهی از دانشمندان از دادههای جراحی در حالت هشیاری برای پژوهش خود و پاسخ به پرسشهای فوق استفاده کردند. با این روش امکان تحریک و تحلیل فعالیت الکتروفیزیولوژی بیماران وجود دارد؛ اما چالشهایی مثل شکنندگی اندامها و مشارکت بیمار در شرایط احساسی سخت، این پژوهش را دشوار میسازند.
برای مثال جراحی که ناحیهی کرتکس را برای حذف تومور برش میزند، در موارد خاص نمیتواند پیشبینی کند برش بافت مغزی در شبکهی عصبی یا ظرفیت ادراکی و شناختی بیمار اختلال ایجاد میکند یا خیر. به همین دلیل برای به حداقل رساندن آسیبها، بیمار بیهوش میشود تا برش برای دسترسی به منطقهی جراحی انجام شود، سپس جراح مدت کوتاهی به اندازهی ده الی بیست دقیقه بیمار را به هوش میآورد و از او میخواهد وظایف سادهای را انجام دهد که نیازمند استفاده از کرتکس هستند.
جراح در حین عمل، کرتکس بیمار را ازطریق الکترودهایی کوچک تحریک میکند این الکترودها هیچ دردی را القا نمیکنند زیرا هیچ گیرندهی دردی در مغز وجود ندارد. اگر تحریک الکتریکی در بخش مشخصی از کرتکس با عملکرد وظیفهای مشخص تداخل داشته باشد، جراح متوجه میشود برش بخشی از کرتکس میتواند منجر به آسیب به بیمار شود و در نهایت موقعیت دیگری را برای جراحی انتخاب میکند.
از طرفی بیمار با این روش به شانسی دوباره میرسد که احتمال دستیابی به آن با روشهای دیگر اندک است و از سویی پژوهشگرها میتوانند عملکرد مغز او را بررسی کنند و به دادههای مهمی برسند. از شانزده بیمار درخواست شد، جملاتی را با صدای بلند بهصورت کلمات مجزا یا جملات کامل بیان کنند. سپس شکل امواج صوتی با شکل امواج الکتریکی ناحیهی بروکا مقایسه شد. نتیجه، همبستگی بین امواج بود که البته دور از انتظار نبود.
مرحلهی دوم حساستر بود. از بیماران دوباره درخواست شد جملات را بخوانند با این تفاوت که این بار بیصدا این کار را انجام دهند. سپس شکل امواج صوتی با شکل امواج الکتریکی ناحیهی بروکا مقایسه شدند. طبق یافتهها شکل امواج صوتی ضبطشده در ناحیهی غیرآکوستیک مغز هنگام قرائت بیصدا، مشابه شکل امواج صوتی مکانیکی هوایی است که هنگام قرائت صدادار تولید میشوند. درنتیجه هر دو نوع موج رابطهی نزدیکی با یکدیگر دارند. روابط و همبستگی این دو گروه از امواج نشان میدهد، صدا نقش مهمی در فرایند پردازش زبان ایفا میکند.
از رابطهی بین امواج الکتریکی و امواج صوتی میتوان به قطعهی گمشدهی پازل یا همان کد الکتریکی رسید که در غیاب صوت ایجاد میشود. این کد میتواند زمینهساز کشف اثر زبانی انسان شود. درکنار این پژوهش سؤالهای دیگری مطرح میشود. برای مثال فعالیت الکتریکی در شبکهی زبانی اشخاصی که از بدو تولد قادر به شنیدن اصوات نبودند چگونه است؟ آیا میتوان از اطلاعات مغز برای دسترسی به تفکر زبانی بیماران زبانپریشی استفاده کرد که تکلم آنها آسیب دیده است؟ آیا میتوان به درک بهتری از زبان به کار رفته در رویاپردازی یا بیمارانی رسید که در وضعیت هشیاری اندک قرار دارند؟ و آیا بهطور کلی این اکتشافات میتوانند به اقدامات غیراخلاقی برای استخراج افکار بینجامند؟
این حقیقت که بخش زیادی از ارتباطات انسان ازطریق امواج حاصل میشود، تصادفی نیست. امواج یکی از دقیقترین سیستمهای ارتباطی هستند زیرا بدون نیاز به تغییر ساختار و ترکیب دو موجودیت به تبادل اطلاعات بین آنها میپردازند. پژوهشهای آینده به پرسشهای فوق پاسخ خواهند داد.
نظرات