آیا مرگ سیاه واقعاً عامل نابودی نیمی از جمعیت اروپا بود؟

پنج‌شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۰ - ۱۷:۰۰
مطالعه 6 دقیقه
پژوهشگرها با نگاهی به رسوب‌های باستانی گرده‌ها به‌عنوان نشانه‌های فعالیت کشاورزی، به این نتیجه رسیدند که مرگ سیاه فقط عامل بخشی از نابودی‌های اروپا بود.
تبلیغات

در اواسط سده‌ی ۱۳۰۰ میلادی، گونه‌هایی از باکتری‌ها از‌ طریق کک و موش در آسیا و اروپا گسترش پیدا کردند و به عامل مرگبار طاعون خیارکی تبدیل شدند. «مرگ سیاه» یکی از مشهورترین دنیاگیری‌ها در طول تاریخ است که بر‌ اساس تخمین کارشناسان به کشته شدن دقیقاً ۵۰ میلیون اروپایی انجامید که بیشترین بخش از جمعیت این قاره را تشکیل می‌دادند. به گفته‌ی اوله بندیکتو، مورخ نروژی و یکی از کارشناسان پیشتاز در زمینه‌ی طاعون در سال ۲۰۰۵:

داده‌ها به اندازه‌ی کافی برای این نتیجه‌گیری کافی هستند که مرگ سیاه منجر به نابودی نزدیک به ۶۰ درصد از جمعیت اروپا شد.

دکتر بندکیتو با انتشار مقاله‌ی «مرگ سیاه کامل» در سال ۲۰۲۱، تخمین خود را به ۶۵ درصد افزایش داد؛ اما براساس پژوهشی جدید، این آمار براساس مستندات تاریخی آن زمان است و به‌شدت در تلفات واقعی طاعون اغراق کردند. پژوهشگران آلمانی با بررسی رسوب‌های باستانی دانه‌های گرده به‌عنوان شاخصی از فعالیت کشاورزی به این نتیجه رسیدند که مرگ سیاه به صورت جسته‌گریخته منجر به نابودی شده است. برخی مناطق اروپا در واقع از تلفات مهلکی رنج می‌بردند اما بخش‌های دیگر ثبات خود را حفظ کردند و حتی به رشد و رونق رسیدند. به گفته‌ی آدام ایزدبسکی، مورخ محیطی در مؤسسه‌ی تاریخ علوم انسانی ماکس پلانک آلمان و مؤلف پژوهش جدید: «دیگر نمی‌توانیم بگوییم طاعون سیاه نیمی از جمعیت اروپا را کشت.»

در قرن چهاردهم، بخش زیادی از جمعیت اروپا در مزارع کار می‌کردند که نیاز به نیروی کار متمرکزی برای برداشت محصولات داشتند. اگر نیمی از جمعیت اروپا بین سال‌های ۱۳۴۷ و ۱۳۵۲ میلادی مرده بودند، فعالیت کشاورزی آن‌ها به شکل چشمگیری کاهش می‌یافت. به گفته‌ی دکتر ایزدبسکی:

نیمی از نیروی کار به صورت ناگهانی ناپدید می‌شوند، در‌ نتیجه نمی‌توان در همان سطح از زمین استفاده کرد. در بسیاری از زمین‌ها هم نمی‌توان به کار ادامه داد.

در صورت از بین رفتن نیمی از جمعیت اروپا بسیاری از زمین‌ها بدون دامدار و چرای علف‌های هرز دچار آیش می‌شدند. همچنین بوته‌ها و درخت‌ها جای زمین‌های کشاورزی را می‌گرفتند و در‌ نتیجه جنگل‌ها جایگزین آن زمین‌ها می‌شدند. به عقیده‌ی دکتر ایزدبسکی و همکاران او، اگر مرگ سیاه واقعاً عامل چنین مرگ و میری بوده است حداقل باید آن را در گونه‌ی گرده‌های باقی‌مانده از قرون وسطی می‌دیدند. هر سال، گیاهان مقادیری گرده را در هوا منتشر می‌کنند، بخشی از این گرده‌ها در کف رودخانه‌ها و تالاب‌ها فرود می‌آیند و در گل‌و‌لای آن‌ها دفن می‌شوند و برخی از آن‌ها حتی به مدت چند قرن دوام می‌آورند.

دکتر ایزدبسکی و همکاران او برای اینکه دقیقاً ببینند گرده‌ها درباره‌ی مرگ سیاه چه می‌گویند، ۲۶۱ منطقه در اروپا از ایرلند تا اسپانیا و غرب یونان و لیتوانی در شرق را انتخاب کردند که به نگه‌داری غلات از سال ۱۲۵۰ تا ۱۴۵۰ اختصاص داشتند.

آمار جمعیتی طاعون سیاه در قرون وسطا

بررسی‌های گرده‌های کهن نشان می‌دهند مرگ سیاه در برخی مناطق اروپا گسترش یافته و برخی مناطق از آن جان سالم به در برده‌اند.

در برخی مناطق مثل یونان و ایتالیای مرکزی، گرده‌ها داستان نابودی را روایت می‌کنند. گرده‌های محصولاتی مثل گندم به مرور کوچک‌تر شده‌اند. قاصدک و گل‌های دیگر هم در مراتع ناپدید شدند. در عوض درخت‌هایی مثل غان پدیدار شدند که رشد سریعی دارند و سپس جای خود را به درخت‌هایی مثل بلوط دادند که به آهستگی رشد می‌کنند.

اما شرایط فوق به ندرت در اروپا دیده می‌شد. در واقع از ۲۱ منطقه‌ای که پژوهشگرها بررسی کردند، تنها هفت منطقه دستخوش تغییرات فاجعه‌بار شدند. در مناطق دیگر گرده‌ها تنها اندکی تغییر کرده بودند. در واقع، در مناطقی مثل ایرلند، اسپانیای مرکزی و لیتوانی، چشم‌انداز در جهت مخالف حرکت کرده بود. به‌طوری‌که گرده‌های جنگل‌های بالغ کمیاب‌تر بودند درحالی‌که مراتع و گرده‌های زراعی رایج‌تر بودند. در برخی نمونه‌ها دو منطقه‌ی همسایه در دو جهت مختلف حرکت کرده بودند به‌طوری‌که در یکی از مناطق گرده‌ها به جنگل تبدیل شده‌ بودند درحالی‌که در مناطق دیگر به مزرعه تبدیل شده بودند.

گرچه این یافته‌ها نشان می‌دهند مرگ سیاه به اندازه‌ای که مورخان ادعا می‌کنند فاجعه‌بار نبوده است، مؤلفان پژوهش جدید آمار جدیدی را برای تلفات واقعی دنیاگیری طاعون سیاه ارائه نمی‌کنند. برخی مورخان مستقل می‌گویند پژوهش جدید منطبق با پژوهش آن‌ها درباره‌ی مناطق مشخصی از اروپا است. برای مثال شارون دیویت، دیرینه‌شناس زیستی دانشگاه کالیفرنیای جنوبی به این نتیجه رسید که بقایای استخوان‌های لندن در طول آن دوره شواهدی از تلفات نسبتاً کم را در طول دنیاگیری نشان می‌دهند. بدین‌ترتیب دیویت به این فکر فرو رفت که همین مسئله ممکن است برای دیگر مناطق اروپا هم درست باشد.

جوریس روسن، سرپرست پژوهشی مرکز تاریخ اجتماعی لیمبورگ لندن می‌گوید مرگ سیاه در پژوهش‌های او از بلژیک چندان پررنگ نبود. دکتر روزن با بررسی مالیات پرداختی در استانی به نام هیناوت به اندازه‌گیری تلفات ناشی از مرگ سیاه پرداخت. مرگ‌های ناشی از طاعون خیارکی تنها باعث ایجاد نوسان در مالیات ورثه شدند اما دکتر روسن متوجه شد که شیوع دیگر بیماری‌ها در سال‌های گذشته باعث ایجاد نوسان‌هایی بسیار بزرگ‌تر شدند. او می‌گوید:

می‌توانید این مسیر را به مدت سیصد سال دنبال کنید. تقریباً در هر نسل افرادی دیده می‌شوند که از طاعون خیارکی رنج می‌برند.

اما کارشناسان دیگر درباره‌ی یافته‌های پژوهشی جدید قانع نشدند. جان ابرث، مؤلف کتاب «مرگ سیاه؛ تاریخ جدید مرگ‌ومیر بزرگ» می‌گوید این پژوهش دیدگاه او درباره‌ی مرگ نیمی از قاره‌ی اروپا در طول مرگ سیاه را تغییر نمی‌دهد. دکتر ابرث شک دارد که طاعون تنها در بخش‌هایی از اروپا رواج یافته، درحالی‌که بخش‌های همسایه شیوع بالایی را تجربه می‌کردند. او می‌گوید:

این مناطق کاملاً به‌ویژه در قرون وسطی از‌ طریق تجارت، سفر و مهاجرت به یکدیگر وصل بودند. به‌همین‌دلیل، شک دارم برخی مناطق جان سالم به در برده باشند.
تصویرسازی طاعون سیاه

دکتر ابرث همچنین تغییر گرده‌ی محصولات و تفسیر آن به انفجار جمعیت را زیر سؤال می‌برد. او گمان می‌کند مردمی که به وسیله‌ی طاعون سیاه از بین رفتند احتمالاً با مهاجرانی جایگزین شده‌اند که روی زمین‌های خالی کار کرده‌اند. دکتر ایزبدسکی تأیید می‌کند که افرادی در زمان طاعون سیاه در سراسر اروپا در حال مهاجرت بودند؛ اما معتقد است تعداد مهاجرت‌ها به قدری اندک است که ممکن نیست جایگزین نیمی از جمعیت اروپا شده باشند. همچنین اشاره می‌کند که موج‌های بزرگی از مهاجرات احتمالاً از بخش‌های دیگر اروپا مهاجرت کرده‌اند که به‌خاطر مرگ سیاه از بین رفتند. او می‌گوید: «اگر نیمی از جمعیت مرده باشد، صدها هزار مهاجر تازه‌وارد از کجا آمده‌اند؟»

مونیکا گرین، مورخ مستقل مستقر در فینیکس هم شک دارد که مرگ سیاه به خاطر دو رشته از باکتری‌های یرسینیا پتیس به وجود آمده باشد که عامل سطوح مختلفی از نابودی بوده‌اند. DNA یرسینیا که از اسکلت مردم قرون وسطایی جمع‌آوری شده هم این احتمال را نشان می‌دهد. دکتر ایزدبسکی و همکاران او این احتمال را بررسی نکرده‌اند اما تعدادی از معیارهای دیگر مثل اقلیم و تراکم جمعیت در بخش‌های مختلف اروپا را در پژوهش خود در نظر گرفتند و هیچ‌کدام برای الگویی که یافتند محاسبه نشدند. دکتر ایزدبسکی می‌گوید:«هیچ توضیح ساده‌ای یا حتی ترکیبی از توضیحات پشت این ماجرا وجود ندارد.»

ممکن است بوم‌شناسی موش‌ها و کک‌هایی که باکتری را گسترش دادند از کشوری به کشور دیگر تفاوت داشته باشد. همچنین کشتی‌هایی که یرسینیا را به اروپا آوردند شاید در زمان بدی از سال به بندرها رسیدند و طاعون را گسترش دادند؛ درحالی‌که برخی دیگر در زمان مناسبی رسیدند. دکتر ایزدبسکی با کار روی پژوهش مربوط به گسترش دنیاگیری متفاوت که در قاره‌های مختلف گسترش یافته، می‌گوید می‌توان درس‌های طاعون سیاه را برای دنیاگیری کرونا هم به کار برد. او می‌افزاید:

آنچه نشان می‌دهیم مجموعه‌ای از معیارها است و به‌راحتی نمی‌توان میزان اهمیت معیارها را از ابتدای شیوع پیش‌بینی کرد. نمی‌توان یک مکانیزم را برای تمام نقاط به شیوه‌ای یکسان در نظر گرفت.
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات