تحلیل استراتژی اپل: تقسیم جامعه به دو دستهی عاشقان و متنفران
اگر شما از اپل متنفر هستید احتمالاً در یکی از این سه دسته جای میگیرید: معتقد هستید که:
- الف) کاربران اپل کاملاً عقل خود را از دست دادهاند.
- ب) مسئولان اجرایی اپل به کلی عقل خود را از دست دادهاند.
- پ) هر دو مورد!
هیچ یک از این موارد صحیح نیست یا حداقل اگر فرض صحیح بودن بر آن بگیریم، این مورد در خصوص سایر کمپانیها و جوامع کاربری که حالت وفاداری پیدا کردهاند نیز به همین منوال است. کاربران اپل نه عقل خود را از دست دادهاند و نه چیز دیگر... آنها تنها یک تجربهی کاربری بخصوص را ترجیح میدهند؛ درست همانگونه که کاربران دیگر پلتفرمها تجربهی بخصوصی که آن پلتفرمِ خاص به آنها ارائه میکند را ترجیح میدهند. در حقیقت مقامهای اجرایی اپل نیز کاملاً افراد باهوشی هستند در غیر این صورت بنا کردن چنین کمپانی موفقی به هیچوجه محقق نمیشد. چرا همیشه باید فرض کنیم که یکی از سر دیوانگی یا سطح پایین بودن به تجربهای خاص روی میآورد؟ این سؤال خود به خوبی ما را به سؤال بعدی هدایت میکند که چرا اپل باید طی کنفرانس خود به کاربران سایر پلتفرمها کنایه بزند و مثلاً بگوید که آنها از خرید خود پشیمان هستند؟ در ادامه تلاش میکنیم با ارائهی چند پیشزمینه، در نهایت به پاسخ این مسأله دست یابیم.
تصور میکنم اغلب ما به خوبی متوجه این قضیه شدهایم که اپل هم درست همانند بسیاری کمپانیهای دیگر، از الگو گرفتن ویژگیها و خلاقیتهای سایر پلتفرمها و استفاده از آنها در نرمافزارهای خود هیچ ابایی ندارد. هر کدام از شما به سادگی میتوانید نمونههای فراوانی را بیابید که پیشتر در پلتفرمهایی نظیر اندروید وجود داشته و اپل نیز پس از مدتی آنها را در iOS به کار میگیرد. همچنین در خصوص پلتفرم OS X نیز خصوصاً در نسخهی آخر که چند شب پیش معرفی شد، موارد بیشماری از ویژگیها و رویکردهای طراحی از پلتفرمهایی نظیر گنو/لینوکس و ویندوز الگو برداری شدهاند؛ از زبان طراحی گرفته تا قابلیتهای پیغامرسانی. اگر اطلاعی در خصوص این نمونهها ندارید، پیشنهاد میکنم نمونه تصاویر زیر را شاهد باشید:
تصویر فوق نمایانگر شباهت بالای چینش طراحی نسخه جدید سافاری به نرمافزار Web میزکار گنوم در لینوکس است. علاوه بر چینش منوها و فیلدها، استفاده از رویکرد یکپارچهسازی نوارهای عنوان و منو که از نسخه 3.10 گنوم با عنوان Client Side Decoration شناخته میشود موجب شباهت بیش از پیش ظاهر بسیاری از برنامههای OS X به گنوم خواهد شد.
تصویر فوق نمایانگر ویژگی جستجوی یکپارچه در داشبورد میزکار اوبونتو (یونیتی) است. این سیستم توانایی جمعآوری اطلاعات از فایلها و مخاطبان موجود در سیستم و نیز دادههای موجود بر بستر وب و حتی خرید آنلاین را دارد. آنچه اپل در نسخهی جدید OS X بعنوان جستجوی یکپارچه ارائه نمود، بر پایهای این ایده استوار شده است.
قابلیت پاسخگویی به مکالمه علاوه بر معرفی در برنامهی اوبونتو برای اندروید، بعنوان یک پیشفرض برای نسخههای آتی اوبونتو در نظر گرفته شده است. همچنین این ویژگی در ویندوز 7 نیز پیشتر قابل دستیابی بوده است.
ارسال پیغام صوتی مورد تازهای نیست. این سیستم در اپلیکیشنهای مطرحی همچون واتساپ، وایبر و... از پیش حضور داشته و اکنون در برنامهی پیغامرسان اپل نیز از آن بهره برده شده است. علاوه بر این، قابلیت اشتراک موقعیت جغرافیایی نیز داستان مشابهی دارد. سیستم صفحهکلید جدید برای پیشنهاد کلمهی بعدی، پشتیبانی از صفحهکلیدهای غیررسمی و بسیاری موارد دیگر را نیز میتوان به لیست ایدههای الهامبخش اپل اضافه کرد.
تصویر بالا نیازی به توضیح نداشته و بخش مدیریت مصرف انرژی دو سیستمعامل iOS و اندروید را به تصویر میکشد.
قابلیت تعامل با اعلانها ویژگی جالبی است که در نسخهی 8 سیستمعامل iOS ارائه شده است؛ اما این قابلیت از پیش در نسخهی 4 به بعد اندروید وجود داشته است. گوگل برای توسعهی اپلیکیشنهایی که قادر به بهرهگیری از این قابلیت باشند یک کیت توسعه ارائه نموده است.
سیری در نسخهی اخیر، پس از ادغام با شازم، قابلیتهایی را ارائه میکند که کاربران اندروید از پیش در اختیار داشتهاند. این لیست به همینجا ختم نشده و در صورتی که بدنبال نمونههای مشابه بگردید، موارد بسیار بیشتری را خواهید یافت. همچنین لازم به ذکر است که این جریان یک طرفه نبوده و اندروید و سایر پلتفرمهای موبایل و دسکتاپ نیز ایدههایی را از اکوسیستم اپل دریافت کردهاند.
همانگونه که مشاهده کردید اپل در الگو برداری از ویژگی و طراحی سایر پلتفرمها استادانه عمل میکند. بسیاری از افراد به اشتباه، اپل را یک کمپانی کاملاً نوآور و ایدهپرداز میدانند؛ در حالی که تخصص اصلی اپل، پیادهسازی ایدهها به بهترین شکل و حتی بهتر از نمونهی اصلی است. اپل نیز همچون دیگران، از طریق ادغام رویکرد و ایدههای خود با آنچه از پیش وجود داشته، به این مهم دست مییابد. این حقیقت قابل کتمان نیست و از رابط گرافیکی کاربری که ابتدا توسط زیراکس معرفی شد، تا ایدهی تبلتها و تا به امروز که مظاهر آن را در جزئیات ریز طراحی یا قابلیتهای سیستمی شاهد هستیم، ادامه داشته است. مورد دیگری که باعث میشود عدهی کثیری در مقابل این کمپانی به جبههگیری بپردازند در این خلاصه میشود که اپل با وجود این حقایق، تلاش میکند همهچیز را بعنوان ایده و خلاقیت خود معرفی کرده و حتی نسبت به کشاندن سایرین به دادگاه در خصوص جزئیترین موارد نیز تردید نمیکند.
پتنتها خود منشاء بسیاری از مشکلات شدهاند
اما این مسأله نیز از قانونهای پر از اشکالی نظیر پتنت نشاُت میگیرد. برای روشنتر شدن قضیه اجازه دهید یک سناریوی فرضی را تصور کنیم. سالها پیش، زمانی که خبری از صفحات لمسی نبود، تصور اینکه بتوانیم تصویری را از طریق باز و بسته نمودن انگشتان، وادار به کوچک و بزرگ شدن کنیم بسیار خلاقانه و غیرعادی میآمد. قوانین ثبت ایده این اجازه را به شخص میدهد که حتی بدون پیادهسازی ایده، آن را به نام خود ثبت کند تا حتی اگر سالها بعد کسی آن را اجرا کرد، بتوان او را مورد مؤاخذه قرار داد. اکنون بعد از گذشت سالها و با همهگیر شدن صفحات لمسی، این ایده کاملاً پیش پا افتاده به نظر میرسد و هر کاربری که تا کنون اسمی از آن هم نشنیده باشد، در حال استفاده از دستگاه جدید خود، خواه ناخواه انتظار چنین عملکردی را از دستگاه دارد. اما کمپانیهای سازنده در چنین مواردی در حقیقت موظف به پرداخت حق امتیاز پتنتی هستند که سالها پیش از سر حیرتزدگی قانونگذار ثبت شده است. در مطلبی دیگر، همکار خوبم مسعود یوسفنژاد به اطلاع شما رساند که ۳۰ درصد از قیمت تلفن جدید شما بابت هزینه پتنتها است.
با در نظر گرفتن این موضوع، باید بدانید که تمام این استراتژیها به مثابهی یک سیستم عمل میکند. سیستمی که هرچند اشتباه یا صحیح، اما شرکتی نظیر اپل به خوبی افسار مدیریت آن را در چنگ گرفته است. اپل تلاش میکند برخی ویژگیهایی که بسیاری افراد، آنها را بعنوان عملکردهای پایهای و پیش پا افتاده میشناسند، در پلتفرمهای خود عقب نگاه دارد. این موضوع تازگی ندارد و این کمپانی مدتهای طولانی است که این استراتژی را سرلوحهی کار خود قرار داده است. اما چرا؟ تصور اینکه اپل مایل نیست یا توان پیادهسازی این قابلیتها را ندارد سادگی محض است. عقب نگاه داشتن ویژگیها «تا زمانی که به بلوغ کامل برسند»، پنج اثر مهم به دنبال خواهد داشت که همگی به سود اپل هستند:
- اول آنکه، چنین تصوری پیش خواهد آمد که اپل (درست یا غلط) زمان و انرژی بیشتری را صرف پیادهسازی صحیح ویژگیها میکند.
- چنین رویکردی یک لیست بیپایان از ویژگیها را در اختیار اپل قرار خواهد داد تا بر روی آنها تمرکز کند.
- این اقدام موجب میشود اپل زمان بیشتری برای فیلتر کردن این لیست و انتخاب ویژگیهایی داشته باشد که کاربران بیشترین نیاز را به آن دارند.
- این رویکرد تنور شایعات را در میان رونماییها شعلهور نموده و بحث را بر سر اینکه ویژگی بعدی چه خواهد بود، داغ میکند.
- در نهایت و بعنوان یکی از مهمترین دلایل، چنین حرکتی موجب خشم بیشتر متنفران اپل شده و تا مدتها، خبرهای رونمایی این کمپانی را بر سر زبانها و در سرلوحهی بحث، جدلها و مقالات نگاه خواهد داشت.
در توضیح مورد اول، اپل بصورت نرمال چنین بیان میکند که تلاش دارد با متمرکز کردن تلاشهای خود بر روی چند مورد و ویژگی مشخص، آنها را به بهترین شکل به انجام برساند. البته حقیقت آن است که در بسیاری از اوقات یک قابلیت یکسان در اکوسیستم اپل نسبت به همان قابلیت در اکوسیستمهای دیگر، بهتر کار میکند و این شرکت جنبههای مختلف آن را از طراحی ظاهری یا نحوه تعامل با کاربر را با دقت بالاتری در نظر میگیرد. اما این توجیه بطور مشخص یک استراتژی بازاریابی است که اپل با استفاده از آن تلاش میکند خود را بعنوان یک کمپانی متفاوت در اذهان عمومی جای داده و در عین حال یک ضد حمله به سایر کمپانیها باشد تا افراد تصور کنند که رقبای اپل زمان و تمرکز کافی برای پیادهسازی ویژگیها صرف نکرده و قابلیتهای آنها ارزش ندارد. اما در عمل چنین چیزی صحت نداشته و کافی است تصور کنید که اگر نیروی انسانی بیشتری صرف شود، زمان ارائهی ویژگیها با کاهش روبرو خواهد بود. بنابراین این رویکرد یکی از اصول ابتدایی بازاریابی در نظر گرفته میشود. بسیاری از کمپانیهای دیگر نیز به چنین اقدامی دست میزنند و این رویکرد مختص اپل نیست. برای نمونه فاکسنیوز اخبار خود را «منصفانه و متعادل» میخواند؛ نه تنها با این هدف که چنین موضوع مهمی را با نام خود گره بزند؛ بلکه در عین حال چنین القاء کند که سایر نهادهای خبری، متعادل و منصف نیستند.
اما اجازه دهید دو جزء دیگر اصول اولیهی بازاریابی را نیز برای شما تشریح کنیم. دو مورد آخر لیست بالا، بر این پایه استوار هستند که کاری کنید که مردم برای شما بازاریابی و بازارگرمی کنند و این موضوع را مد نظر داشته باشید که چیزی به اسم تبلیغات عمومی بد، وجود نداشته و حتی نفرت افراد نیز باعث سودآوری بیشتر است. در حالی که وبسایتهای بسیاری در جهت پوشش مثبت محصولات و اقدامات اپل فعالیت میکنند، وبسایتهای بسیاری نیز دقیقاً جهت برعکس گرفته و تصور میکنند در حال کاهش محبوبیت اپل هستند؛ در حالی که آنها نیز ندانسته درست همانند طرفداران، سوخت قطار سریعالسیر اپل را تأمین میکنند. این مسأله من را به یاد فیلم "Private Parts" میاندازد که در آن، هاوارد استرن میگوید که طرفداران او، بطور متوسط حدود یک ساعت و بیست دقیقه طی روز به سخنان او گوش میسپارند؛ اما متنفران او، بطور متوسط حدود دو ساعت و نیم تک تک کلمات بیرون آمده از دهان او را میقاپند.
پدیدهی Fanboy
طرفدارای کورکورانه از هیچ برند یا محصولی صحیح نیست
بارها و بارها شاهد بودهایم که در بخش نظرات یا در سایر فضاهای تبادل اطلاعات، سایتهای خبری را به طرفداری از یک برند خاص متهم میکنند. به حقیقت نمیتوانم ذهن خود را با پدیدهی طرفداری یا همان Fanboy بودن وفق دهم (توجه کنید که حمایت از یک اندیشه، متفاوت از حمایت بی چون و چرا از یک کمپانی است). درست بنا بر همین مسأله است که هیچگاه نتوانستم با این موضوع کنار آمده و مشکلی با تعصب افراد بر روی برندهای خاص نداشته باشم. کاربران تصور میکنند کمپانیهای سازنده عاشق آنها بوده و از سر نیکخواهی آنها را به هیجان میآورند. چه حسی به شما دست خواهد داد وقتی بدانید درست همانند یک عروسک خیمه شببازی، نخهای بازاریابی و تبلیغات، به تک تک رفتارهای طرفدارانه یا متنفرانهی شما بسته شده و هر سال طی مراسمهای رونمایی، به جهت خاصی هدایت میشوید؟ این اندیشه در ذهن ما شکل گرفته که باید یک محصول را ستایش کرده و چشم از معایب آن بپوشیم یا از آن متنفر بوده و چشم دیدن پیشرفت آن را نداشته باشیم. حقیقت این است که در نظر من، تمام محصولات باید رو به رشد باشند و ما بطور خاص باید ضعفها و معایب آنها را ببینیم و انتظار تکامل داشته باشیم؛ نه آنکه در جهت عکس، به ستایش خوبیهایی که حق ماست بپردازیم. بد نیست اگر طرفدار برند خاصی باشیم؛ اما بد آن است که چشمبسته به ستایش یک برند بپردازیم. فرقی نمیکند این برند کرهای باشد یا امریکایی یا حتی ایرانی. با چشم باز انتخاب کنیم و سعی کنیم محصولی را انتخاب کنیم که با معیارها و نیازهای ما نزدیکتر است.
ستایش یا خشم از یک برند هر دو به پیشرفت آن کمک میکنند
خشم و تنفر نتیجهای برعکس آنچه در نظر دارید خواهد داشت. فلسفهی این جریان ساده است: اجازه دهید افراد هرآنچه دوست دارند را انتخاب کنند. همهی ما مستحق لذت بردن از زندگی هستیم. اینکه چه چیز بهترین کارایی را برای شما خواهد داشت کاملا به خود شما بستگی دارد. هیچ پزشکی یک نسخه را به بیماران مختلف تجویز نمیکند. اجازه دهید صادق باشم؛ تنها قشری که شاهد طرفداری آنها از جریانی بودهام و حقی نیز برای آنها قائل میشوم، کاربران نرمافزارهای آزاد (و نه حتی متنباز) هستند. چراکه اینها در اصل حمایتگر یک اندیشهی فکری و یک آرمان بوده و محصولگرا نیستند. فارغ از صحیح بودن یا غلط بودن طرز تفکرشان، حرکت آنها در مسیر تکنولوژی مصداق بارز یک فلسفه است. در نظر داشته باشید که پیروی از یک مکتب و فلسفه بسیار فراتر از پیروی از یک برند است.
مسلماً شما نیز همانند من از دستگاهها و نرمافزارهای متعددی استفاده میکنید و اعضای خانوادهی شما نیز سلیقه و اولویتهای متفاوتی دارند. یک Fanboy در ذهن خود احساس میکند که به یک دلیل قوی برای توجیه و منطقی دانستن خرید خود نیاز دارد. این تفکر گاهی چنان بیمارگونه پیش میرود که شخص تلاش میکند به خود و دیگران ثابت کند تمام انتخاب های دیگر اشتباه محض هستند. چنین مسألهای یک مانع بزرگ بر سر راه انتخاب بر اساس نیاز و ترجیح است. یک Fanboy تلاش میکند بدون آنکه قادر به مقابله با احساس خود باشد، نشان دهد که چیزی بعنوان نسبیت وجود نداشته، و همهچیز مطلق است. بسیاری بر این باورند که اپل در حال حاضر یکی از کمپانیهایی است که بیشترین تلاش را در راستای پرورش Fanboy به کار میگیرد. معتقدم که این شیوهی بازاریابی، روش منتخب اپل بوده و تکیهی بسیاری بر آن دارد. اپل به شکل صحیحی معتقد است که چیزی به اسم واکنش بد وجود ندارد. برخی اپل را بخاطر ارائهی این بروزرسانی جدید ستایش میکنند و برخی معتقدند اپل باز هم ایدههای رقبا را «دزدیده» و از آن بیشتر متنفر شده و نمیتوانند در خصوص آن صحبت نکنند. تا زمانی که هر دوی این واکنشها باعث میشود همگان متوجه شوند که اپل چه چیز جدیدی در مراسم خود ارائه کرده، هیچ چیزی به اسم واکنش بد وجود ندارد. کمپانیهای کرهای نیز سعی میکند تا همین استراتژی را بکار گیرد و مدام مخالفان و طرفدارن خود را تحریک میکنند تا در باره آنها اظهار نظر کنند.
خشم طرفدارانه دقیقاً اثر متضاد آنچه تصور میکنید خواهد داشت
طی مراسم نطق اصلی WWDC اپل، هنگامی که در حال وبلاگنویسی زنده ی این رخداد برای شما عزیزان بودم، هنگام نوشتن برخی صحبتهای تیم کوک که به نوعی کنایه به کاربران اندروید محسوب میشد، این فکر به ذهنم خطور کرد که اپل به عمد در حال تحریک متنفران خود است. اصل و اساس این تصور که اپل، سامسونگ، گوگل یا هر کمپانی دیگری، ایدهای را دزدیده چندان منطقی نیست. هیچیک از این ایدهها به ناگهان ظهور نکرده و از عصر غارنشینی ثبت نشدهاند. اگر به دنبال ریشه و مبداُ هر ایدهای بگردید، تنها گیج و سردرگم خواهید شد؛ چرا که هر ایدهای بر روی شانهی هزاران فناوری و خلاقیت دیگر ایستاده است.
بر همین اساس است که من معتقدم کمپانیها و توسعهدهندگان با رعایت اصل خلاقیت، باید مجاز به استفاده از ایدههای جدید و ثابت شده باشند و هیچ کس نباید اجازه داشته باشد برای موارد بیارزشی همچون گوشههای گرد یا آیکون سبز، دیگری را به دادگاه کشانده و غرامت طلب کند. این مسأله شاید با اعمال تغییر در قوانین ثبت پتنت، حالت منصفانهتر و منطقیتری به خود بگیرد؛ اما در شکل فعلی چندان منطقی نبوده و بجای تکریم خلاقیت، موجب سرکوب آن خواهد شد. دنیا بدون بهبود ایدهها توسط رقبا، هرگز پیشرفت نخواهد کرد. شخصاً اپل را بخاطر استفادهی هوشمندانه از ایدههای اثبات شده در پلتفرمهای دیگر از اندروید گرفته تا لینوکس و ویندوز تحسین میکنم؛ چرا که آنها نیز ایدهها را از هیچ خلق نکردهاند. اما حق شکایت از دیگران برای استفاده از ایدههای مشابه را برای آن قائل نیستم. البته این هم به خودی خود یک استراتژی بازاریابی است تا اینگونه القا کند که اپل نوآور مطلق بوده و دیگران سارق ایده هستند. اندروید ایدهی صفحهکلیدهای غیررسمی را اختراع نکرده (بیست سال پیش بر روی PCها صفحهکلید را عوض میکردیم) و ویندوز فون نیز ایدهی کاشیهای زنده را اختراع نکرده. تمام پیشرفت دنیا به شیوهای سیستموار عمل میکند که تعصب، غرور و مطلقگرایی کاربران و خود سازندگان، چوبهای لای چرخ این پیشرفت هستند. هیچ ایدهای بصورت مطلق، «بکر» نیست. اپل به خوبی میداند که با ارائهی ویژگیهای جدید در iOS یا OS X که در حالت کلی «جدید» نیستند، سپاهی از متنفران را برای اطلاعرسانی در خصوص قابلیتهای جدید اکوسیستم اپل به صف خواهد کرد. البته این موضوع به معنی عدم حمایت از حق ابداع و مالکیت معنوی نیست؛ ولی در تشخیص اینکه به چه چیزی مالکیت معنوی تعلق گیرد باید تجدید نظر شود.
در این باره دوست و همکارم مسعود یوسفنژاد نظر متفاوتی دارد که آن را نقل قول میکنم:
به شخصه تا این جای بحث را با مسعود آموزگار موافق بودم اما نظر من در این بخش کمی با مسعود عزیز متفاوت است. برای واضحشدن بحث یک مثال برایتان میزنم. تصور کنید که من یک طراح فرش هستم. من فرش را اختراع نکردهام؛ اما ماهها زمان صرف کرده و یک طرح خاص و منحصر به فرد که تا پیش از این وجود نداشته را برای فرش خود طراحی کردهام. من برای رسیدن به این طراحی مشقت زیادی کشیدهام و شاید هم بسیار هزینه کرده باشم. اما من فرش را اختراع نکردهام در واقع فرش وجود داشته؛ اما طرح من جان تازه به این فرش داده است. حال اگر کسی طرح فرش من را کپی کند، با وجود اینکه او هم فرش تولید کرده، آیا من نباید ناراحت شوم؟ آیا زحمت و تلاش من هدر نرفته است؟ آیا دیگری از دسترنج من سود نبرده است؟ جنگ بر سر پتنتها هم همین است. اختراع ثبت شده، اختراع است و فرقی نمیکند که نرمافزاری باشد یا سختافزاری. به شخصه با بسیاری از نبردهای پتنتی اپل مخالف هستم و برخی از آنها را نیز بیمورد میدانم؛ اما بسیاری دیگر را جایز میدانم و با این تفکر مخالف هستم که همه باید بتوانند از ایدههای دیگری استفاده کنند. من آیفون ندارم؛ اما باور دارم که اپل با وجود اینکه تلفنهای نیمچه هوشمند در بازار وجود داشتند، اما با معرفی آیفون، تعریف تازهای از تلفنهای هوشمند ارائه کرد و کمی بعد هم همین کار را با معرفی آیپد و شکلدادن شاخهی تبلتها کرد. پس این کمپانی نیز حق دارد بابت تلاشی که داشته، حقی داشته باشد.
اگر شما یک کاربر اندروید هستید، تغییراتی که اپل اعمال نموده به هیچ وجه تأثیری بر شما نخواهد داشت؛ بنابراین به خشم آمدن علیه اپل تنها در راستای تغذیه و سوخترسانی به ماشین تبلیغاتی اپل حرکت خواهد کرد.
نکتهی اصلی همین است. تغییراتی که اپل در نسخهی اخیر iOS اعمال کرده، به سود کسانی خواهد بود که از قبل پلتفرم iOS را انتخاب کرده بودند. کسانی که نیاز اساسی به ویژگی نظیر اشتراکگذاری ادغام شده با سیستم داشتهاند، احتمالاً از ابتدا اندروید را انتخاب کرده بودند. اگر شما یک کاربر اندروید هستید، تغییراتی که اپل اعمال نموده به هیچ وجه تأثیری بر شما نخواهد داشت؛ بنابراین به خشم آمدن علیه اپل تنها در راستای تغذیه و سوخترسانی به ماشین تبلیغاتی اپل حرکت خواهد کرد. در چنین حالتی کاربرانی که به واقع نظرات تأثیرگذاری دارند، هیچ علاقهای به افتادن در چالهی نفرت بخش نظرات و گفتگوهای شما در انجمنها نخواهند داشت.
سوخترسانی به سیستم تبلیغات
قریب به یقین، اپل از تمام این جریانها کاملاً اطلاع دارد. این کمپانی میداند که افزودن ویژگیهای جدیدی که از قبل وجود داشتهاند، موجب شادی کاربران وفادار بوده و در عین حال کسانی که از اقدامات این کمپانی متنفر هستند را تحریک میکند تا با تشکیل جبهههای موافق و مخالف، هرکسی که در جریان تغییرات و خوبیهای جدید نیست را نیز مطلع کنند. اثر شبکهای چنین اقدامی بر روی کسانی که از پیش iOS را بر اندروید ترجیح دادهاند صفر خواهد بود. اما هر خبری که در خصوص رونماییهای جدید اپل است به سرعت بدلیل بحثهای گستردهی موافقان و مخالفان، بیش از پیش پخش خواهد شد. همهی واکنشها خوب هستند و اپل به خوبی میداند چگونه به این وضع دامن بزند. با ترولها ترولبازی کن... این همان رهیافت بازاریابی کمپانیهاست: «متنفران گرامی، هنوز میتوانیم دلایل بسیار دیگری به شما بدهیم تا بیشتر عصبانی باشید؛ فقط صبر کنید». همانگونه که گفته شد این مسأله مختص اپل نیست و اغلب کمپانیها از اثر بزرگ این پدیده اطلاع دارند و تلاش میکنند از انرژی متنفران خود نهایت استفاده را ببرند. اما در این میان اپل تبحر خاصی دارد.
لطفاً در نظر داشته باشید که آنچه در صدد ابراز آن هستیم، این نیست که اپل به عمد برای تحریک مخالفان، سیستمعامل خود را به این شیوه توسعه میدهد. دلیل اصلی ارائهی چنین ویژگیهایی، راضیکردن کاربران به منظور جلوگیری از ترک اکوسیستم است و اپل هرگاه چنین ویژگیهایی معقول به نظر برسند، آنها را ارائه میکند. افزودن قابلیت اشتراکگذاری سادهتر، مسألهای است که کاملاً معقول به نظر میرسد. اما برخی ویژگیهای دیگر نظیر ویجتها میتواند موجب به هم ریختن محیط آشنای iOS شود. اچتیسی طی تحقیقی متوجه شد که 80 درصد کاربران به کلی از ویجتها استفاده نمیکنند؛ بنابراین با وجود کاربردی بودن ویجتها، ارزش به هم ریختن قالب همیشگی iOS برای اپل، منطقی به نظر نمیرسد.
در نهایت رسالت اپل خشنودکردن کاربرانش است و هرآنچه در iOS 8 ارائه شد در همین راستا بوده است. اما اگر اپل بتواند با یک تیر دو نشان زده و متنفران خود را هم تحریک کند، از این اقدام فروگذار نخواهد کرد. ممکن است برخی افراد همچنان بگویند که مسألهی اصلی بر سر دورویی اپل است که خود را به شدت در خصوص «دزدیده»شدن «نوآوری»هایش حساس جلوه میدهد و سابقهی قضایی جالبی برای خود دست و پا کرده؛ اما این حنای اپل تا حدود زیادی رنگ باخته است. اگر آن زمان که گوگل برخی قابلیتهای اپل را استفاده میکرد، نام «دزدی» نباید بر آن مینهادیم، اکنون نیز نمیتوان به اقدامات اپل به دیدهی «دزدی» نگریست. دنیا یک سیستم بده بستان است... میزکار گنوم لینوکس در نسخهی ۲ خود از چینش منوی بالای Mac OS X ایده گرفت، و اکنون در نسخهی ۳، اپل در OS X 10.10 از Client Side Decoratin گنوم ایده میگیرد. اپل به مرور فرا خواهد گرفت که نمیتواند همه را دزد ایده خطاب کرده و خود را خلاقیتپرور محض بداند. از زمان آغاز مدیرعاملی تیم کوک، اپل از حالت پرخاشگر و منازع خود تا حدود زیادی خارج شده و اخیراً تلاش میکند دعاوی قضایی را ختم به خیر کند.
شاید باید امیدوار باشیم قوانین پتنت بالأخره از شکل و شمایل سلیقهای بیرون آمده و ساختار منطقی به خود بگیرند. شما میتوانید هر اظهار نظری در خصوص اپل دارید ارائه کنید، اما اگر کاربران از آنچه انجام میشود خشنود هستند، شما باید اجازه دهید آنها انتخاب خود را داشته باشند. بروزرسانیهای اپل نباید دخلی به کسانی که از محصولات آن استفاده نمیکنند، داشته باشد؛ شما نباید درگیر استراتژیهای از پیش تعیین شده شوید. اگر هر کمپانی تنها به کپیکردن بپردازد و هیچ بهبودی در آن ایده ایجاد نکند، خود به خود از سوی مصرفکننده طرد خواهد شد؛ نیازی به خشم شما نیست. متنفران بدون آنکه متوجه شوند، تنها صدای بلندتری برای اطلاعرسانی به اپل هدیه میکنند. مطمئن باشید اپل به این زودیها از دستمایه قراردادن افراد کنار نخواهد کشید؛ بنابراین تنها یک راه برای خاتمه دادن به این جریان وجود دارد. همه چیز به خود ما بستگی دارد...
نظرات