چرا فروشگاه مایکروسافت مثل فروشگاه اپل نیست
این متن از زبان Chris Matyszczyk نویسنده سینت بیان شده است. چند روز پیش یکی از خوانندگان معروف برای افتتاح فروشگاه مایکروسافت آواز سر داده بود. بنابراین من هم صبح روز بعد دوباره قصد سر زدن به آنجا را کردم تا شاید دوباره هیجان روز اول را ببینم.
از آنجایی که مایکروسافت لبخند به لب قصد جان اپل را کرده، فروشگاه خود را در 110 قدمی فروشگاه اپل بنا نهاده است. این موضوع تنها یک مشت بر دهان حریف و به مبارزه طلبیدن وی نیست، بلکه زبان را از دهان بیرون دادن و یک شوخی دوستانه است.
البته، در چند قدمی فروشگاه اپل، یک سرباز جان بر کف مایکروسافتی در حال هدیه دادن تی-شرت مایکروسافت به رهگذران بود.
طراحی بیرون فروشگاه مایکروسافت یک صحنه شلوغ بود به همراه یک خط. آیا مایکروسافت حتما باید با این دقت از فروشگاه اپل کپی برداری میکرد؟
این شاید بزرگترین نقد در مورد این طراحی بوده باشد. منظور من خط نیست، بلکه شیشه و یکدست بودن کلی فروشگاه است.
با این حال همکارم Jim Kerstetter تحت تاثیر فروشگاه مایکروسافت قرار گرفته بود و این فروشگاه را جالب و هیجان انگیز میخواند. با این وجود من آماده بودم که با موارد ناخوشایند و ناامیدکننده برخورد کنم، مخصوصا در روز یکشنبه.
یک مرد خوشبرخورد به من خوشآمدگویی گفت و از من خواست که همراه او باشم. احساس کردم این یک رفتار کالیفرنیایی است. در کالیفرنیا ما اول همراه فرد میرویم و بعدا سوال میکنیم. (در ایران ما از سایه خودمان هم سوال میکنیم و بعد اجازه همراهی به وی میدهیم.)
چیزی که او میخواست به من نشان دهد در واقع به چالش کشیدن موتور جستجوی Bing بود. اینگونه که شما یک عبارت را در بینگ و گوگل جستجو میکنید و نتیجه را برای تشخیص برنده بررسی مینمایید.
باز هم مثل قبل از دید من گوگل برنده شد. بلادریک (بگذارید این فرد را با این اسم خطاب کنیم) هنوز آنقدر ناامید نشده بود. او تبلت سرفیس را که روی آن کار میکرد، به نمایش در آورد. در هر صورت او به من یک کارت هدیه 25 دلاری داد و در کل هم صحبت خوبی بود.
زمانی که من نظر دادم که بیرون فروشگاه مایکروسافت یک مقدار نه چندان اندکی به فروشگاه اپل شبیه است، او گفت:
خوب، آنها متخصصان مشابهی برای طراحی فروشگاه دارند، این افراد فروشگاه GAP را نیز طراحی نمودهاند.
در ادامه اعتراف کرد که قبلا در اپل و در دفتر مرکزی کپرینو کار میکرده و این موضوع را برای خود مرده تصور میکرد. احتمالا تعدادی از رفقای او نیز بعد از این هفته اینجا خواهند بود.
بلادریک پیشنهاد داد که یک دوری در فروشگاه بزنم. که ناگهان با تعدای از مردان جوان برخورد کردم. تعداد زیادی از رفقای بلادریک در تی-شرت های رنگارنگ و روشن.
محیط اینجا شادابتر، شادتر، امیدوارانهتر است.
به نظر میرسید که چنین جملهای را زمزمه میکردند. آیا این همان تفاوتی بود که به دنبال آن بودم؟
بزرگترین شاهد این شادابی، رنگارنگی محیط بود. تبلتهای سرفیس بر روی سطوح مختلف قرار داشتند و هر کدام دارای یک کاور صفحه کلید رنگی بودند که با محیط و جو فروشگاه همانگی داشت.
همانند مدیر یک رستوران که روز افتتاح آن است، من را وادار به نشستن روی یک صندلی روبروی یک صفحه کلید کردند، قبل از اینکه من فرصت دیدن منو را داشته باشم.
یک حرفهای را صدا کردند، که به طرز شگفتآوری خوشاخلاق بود، آنقدر که من تا مرز دادن انعام پیش رفتم. با این حال در یک صحنه تا حدی هنجارهای اجتماعی را زیر پا گذاشت.
زمانی که من گفتم صفحه کلید صورتی رنگ تبلت سرفیس، زمان میبرد تا به آن عادت کرد، ناگهان تسلیم شد و یک صفحه کلید بسیار زشت سیاه رنگ که طراحی معمولی داشت را آورد، که همانند صفحه کلیدهای کلاسیک کامپیوتر بود.
اما من حتی روح انتفادی خود را شکوفا نکرده بودم. خیلی از چیزهای خوب نیاز به عادت کردن دارند. علاقه شدید او برای راضی کردن من از میان رفته بود. او حتی این موضوع را تایید کرد که تعدادی از مردم صفحه کلید اصلی تبلت سرفیس را دوست نداشتند.
برای من کار سختی نبود که جای دکمه Space را تشخیص دهم، به این خاطر که اصلا دکمه Space وجود نداشت. شما فقط باید جایی که احساس میکنید باید یک دکمه Space باشد کلیک کنید.
سپس من تبلت را بلند کردم و نظر دادم که این محصول مقداری سنگین است. دوباره این موضوع نیز ممکن بود با یک ایراد خسمانه اشتباه شود. آدرال (که من از این پس او را به این نام خطاب خواهم کرد) ناگهان وسط حرف من پرید و گفت:
" سبک است "
من تکرار کردم " سنگین است"
او اصرار کرد که " سبک است!"
من خیلی محترمانه و آرام از او تشکر کردم، و به گشت و گذار خودم ادامه دادم. یک حرفهای دیگر ناگهان دست من را گرفت (بدون شوخی!) و من را به سمت محل نمایش ویندوز 8 کشید.
بعضی اوقات من صبر ایوب دارم، این حرکت جالب نبود. به نظر میرسید که خود او نیز متوجه شده است. اما قبلا هم با این موضوع مواجه شده بودم که یک جوان دست من را بگیرد و به سمتی بکشد، و نفس نفس زنان با هیجان موضوعی را به من نشان دهد.
از تمام این تماسها و احساسات که بگذریم، واقعیت این است که مایکروسافت به محصولات بیشتری مانند تبلت سرفیس نیاز دارد. محصولاتی که متفاوت و رنگارنگ هستند. محصولاتی که رقابت را با تاثیر گذار بودن و الهام دادن نشاند دهند نه با کپی برداری و تقلید شرایط محیطی.
با این روش، این فروشگاه دید متفاوتی را ارایه خواهد کرد، و رنگارنگ تر از آن چیزی که در حال حاضر هست جلوه خواهد کرد. این موضوع، مشکل برندی که در پشت سر باقی گذاشتند نیست، بلکه این مشکل فروشگاههای سنتی است و باید رعایت شود.
آخرین باری که یک موضوع اعجاب انگیز و تاثیر گذار را در یک فروشگاه بزرگ دیدهاید به چه زمانی برمیگردد؟ باید مایکروسافت به دنبال یک هویت در طراحی خود باشد و تفاوت را فریاد بزند. در غیر این صورت توجه شما را جلب نخواهد کرد.
فروشگاه اپل همانند رستورانی است که پر از غذاهای متفاوت و مجانی است. با این حال هنوز تفاوتهایی وجود دارد، تمام کارکنان فروشگاه اپل دارای تی-شرت آبی رنگ هستند و بسیاری از محصولات از رنگ بیبهره میباشند. این برند از گذشته هویت خود را بدست آورده، ولی مایکروسافت باید یک نگرش جوانتر و تازهتر را ارایه کند.
آن زمان خواهد رسید (شاید خیلی زود) که محصولات تک رنگ اپل (که نویسنده تا حدی کم لطفی کرده است و به رنگ کاور هوشمند تبلت اپل یا رنگارنگ شدن آیپاد تاچ اشارهای نکرده است) همانند مد لباس کهنه به نظر خواهد رسید و مایکروسافت مردم را با رنگهای شاد و دید جدید به سمت خود خواهد کشید.
من تی-شرتی که از مایکروسافت گرفتم را هنوز ندیده بودم، که ناگهان دیدم روی آن نوشته است:
I'm a PC "من یک کامپیوتر شخصی هستم "
واقعا! دوران کامپیوتر شخصی به اتمام رسیده است، یادتان هست؟ به من یک عبارت جدیدتر که به آینده چشم دوخته است بدهید. من رنگ میخواهم. به نظر میرسد مشکل است که به تمام جزییات توجه کرد، مدیریت تمام جزییات بسیار مشکل است.
نظرات