مرگ‌‌های اسرارآمیزی که الهام‌بخش فیلم کابوس در خیابان الم بودند

یک‌شنبه ۵ بهمن ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۰
مطالعه 11 دقیقه
کابوس در خیابان الم یکی از کلاسیک‌های ژانر وحشت است. یک فیلم سینمایی که مجموعه‌ای از رویدادهای غیر قابل توضیح و اسرارآمیز در دهه هشتاد در خلق آن نقش داشتند.
تبلیغات

برخی از بهترین شخصیت‌های شرور سینما و ادبیات از افراد و حوادث واقعی الهام گرفته‌شده‌اند. شخصیت‌هایی مانند صورت‌چرمی و نورمن بیتس از اِد گین، دکتر هانیبال لِکتر از دکتر آلفردو تروینو و دلقک قاتل، پِنی‌وایز از جان وین جِسی که همگی قاتلان بی‌رحمی بودند. ولی الهام‌بخش اسلشر «کابوس در خیابان اِلم (۱۹۸۴)» و شخصیت شرور آن فِردی کروگر، مجموعه‌ای از رویدادهای عجیب و غیر قابل توضیح در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل ۱۹۸۰ بود که هنوز علت آن‌ها به‌درستی دانسته نمی‌شود.

پناهندگانی که در خواب می‌مُردند

اواخر دهه ۱۹۷۰ بود که گزارش‌های عجیب‌وغریبی در نیویورک تایمز و لس‌آنجلس تایمز به چاپ رسیدند. این گزارش‌ها از مرگ ده‌ها جوان اهل همونگ در خواب خبر می‌دادند. همونگ‌ها مردمانی از نژاد لائوسی هستند که در طول جنگ ویتنام برای آمریکایی‌ها جنگیدند. برآورد می‌شود که تعداد تلفات همونگ‌ها در طول جنگ ویتنام ۱۰ برابر سربازان آمریکایی بوده است. پس از پایان جنگ، وقتی نیروهای آمریکایی منطقه را ترک کردند، همونگ‌ها به حال خودشان رها شدند. با افتادن دولت‌ لائوس به دست کمونیست‌ها، همونگ‌ها به هدف تصفیه‌های بی‌رحمانه‌ی حاکمیت تبدیل شدند. همین امر باعث شد همونگ‌ها از بیم جوخه‌های مرگ یا بدتر از آن، زندانی شدن در اردوگاه‌ کار اجباری از مهلکه بگریزند و به آمریکا پناهنده شوند.

بریده روزنامه‌ای که مرگ همونگ‌ها در خواب را گزارش داده

گفته می‌شد قربانیان از کابوس‌های هولناکی در عذاب بودند و روزها و چه بسا هفته‌ها تقلا می‌کردند بیدار بمانند؛ ولی وقتی سرانجام چشم روی هم گذاشتند و خوابیدند، دیگر بیدار نشدند. اولین مورد از این مرگ‌های در خواب در سال ۱۹۷۷ گزارش شد. قربانی پزشکی به نام لی‌هوآ در اورنج کانتی کالیفرنیا بود. یک مددکار اجتماعی که او را می‌شناخت به لس‌آنجلس تایمز گفت از شنیدن خبر مرگ او شوکه شده است؛ چون لی‌هوآ وضعیت جسمانی بسیار خوبی داشت و از سلامت بالایی برخوردار بود.

پسرک درست وسط یک کابوس هولناک مرده بود

این موارد توجه رسانه‌ها را جلب کرد. این مرگ‌ومیرها باعث نگرانی پناهندگان اهل همونگ شد. با افزایش شمار قربانیان، مرکز کنترل و پیشگیری بیماری آمریکا تحقیقات مستقلی برای روشن شدن علت مرگ‌های غیر منتظره آغاز کرد. در آن زمان حدود ۳۵ هزار نفر از مردمان همونگ در آمریکا زندگی‌ می‌کردند؛ ولی نرخ مرگ‌ومیر جوانان همونگی نسبت به جمعیتشان بسیار بیشتر از حد عادی بود. در واقع چنانکه مرکز تحقیقات پزشکی قانونی اورنج کانتی گزارش داد، این موارد مشکوک عامل بیش از نیمی از تمام مرگ‌ومیرها در میان همونگ‌ها بودند؛ یعنی چنان بود که مردان همونگ بیش از سوانح رانندگی، قتل یا بیماری‌، بر اثر عامل مرموزی در خواب جان می‌باختند.

جمجمه‌های قربانیان نسل‌کشی‌های حکومت لائوس

سال ۱۹۸۱ اوج این مرگ‌ومیرهای شبانه بود که طی آن ۲۶ مرد در خواب جان باختند. تمامی قربانیان به جز یک نفر، مرد و از سنین ۲۵ تا ۴۴ سال (با میانگین ۳۳ سال) بودند. همگی به‌تازگی به آمریکا مهاجرت کرده و با میانگین مدت اقامت ۱۷ ماه بودند. در کالبدشکافی‌ها هیچ ناهنجاری قابل‌ ملاحظه‌ای مشاهده نشد. مطبوعات این پدیده را «سندرم مرگ آسیایی» نامیدند و تا زمانی‌که فیلم کابوس در خیابان الم ساخته شود، تعداد قربانیان این پدیده مرموز از مرز ۱۰۰ نفر گذشت. بعدا به این پدیده عنوان غیر نژادی «سندرم مرگ ناگهانی غیر منتظره» یا « سندرم بروگادا» داده شد.

هرگز دوباره نخواب!

تا به حال فرضیه‌های مختلفی برای علت مرگ جوانان همونگ‌ مطرح شده است. براساس یکی از فرضیات، قربانیان بر اثر استرس شدید هنگام «فلج خواب» جان باختند. فلج خواب نوعی اختلال خواب است که فرد پیش از به خواب رفتن یا پس از بیدار شدن، برای چند ثانیه تا چند دقیقه توانایی انجام حرکات ارادی را از دست می‌دهد. فلج خواب مشکلی کاملا شایع و ظاهرا ناشی از فلج طبیعی است که هنگام گذر از مرحله رؤیابینی به حالت هوشیاری به وجود می‌آید. در واقع در این حالت، مغز در میانه‌ راه خواب و بیداری گیر می‌کند. استرس یکی از عوامل شناخته‌شده فلج خواب است. فلج خواب به‌تنهایی کاملا دلهره‌آور و اغلب با توهمات حسی، بصری و شنیداری همراه است که آن را به تجربه‌ای مهلک بدل می‌کند.

تجربه‌ی حس سنگینی روی سینه و خفقان به همراه توهمات بصری شنیداری، به افسانه‌های زیادی در مورد این پدیده دامن زده است. در باورهای عامه ایرانی، ماده دیوی به نام «بَختک» عامل این حالت دانسته می‌شود. در فرهنگ‌های غربی عفریت‌هایی همچون «ساکوبس» (ماده دیوی که به هنگام خواب عارض مردان می‌شود) و «اینکوبس» (عفریت مذکری که سراغ زنان می‌آید) عامل آن دانسته می‌شدند. ولی با وجود هولناکی تجربه فلج خواب، این پدیده هیچ آسیبی به فرد وارد نمی‌کند. بسیار خوب؛ ولی چرا مردان همونگ در خواب می‌مردند؟

در مورد مردم همونگ جریان پیچیده‌تر از این‌ها بود. نباید مشکلات، کشمکش‌ها و دشوارهای گریختن از کشور خود در بحبوحه‌ی‌ قتل‌عام‌ و نسل‌کشی‌ و آمدن به کشوری با فرهنگی کاملا متفاوت را دست ‌کم گرفت. پناهندگان همونگ با دشواری‌های زیادی از جمله مشکلات زبانی و اشتغال، گذر از تغییرات نسلی و جنسیتی، گناه بازماندن و اختلالات عاطفی و روانی ناشی از صدمات ﺣﺎﺻﻞ از روﯾﺪادﻫﺎی آﺳﯿﺐ‌زا دست‌وپنجه نرم می‌کردند. این مسائل و مشکلات می‌توانسته روی آنان تأثیر چشمگیری داشته باشد.

یک دختر همونگ با لباس محلی

به لحاظ پزشکی ثابت شده است که استرس شدید می‌تواند باعث مرگ ناگهانی شود؛ عاملی که گاهی از آن به‌عنوان «اثر نوسیبو» یاد می‌شود. ترشح بیش از حد هورمون‌های استرس در موارد خاص می‌‌تواند باعث مرگ شود. به احتمال زیاد این استرس روی قلب تأثیر می‌گذارد. برای مثال «سندرم تاکوتسوبو» یا «سندرم قلب شکسته»، بیماری ماهیچه‌های قلب است که بر اثر استرس به وجود می‌آید. این بیماری غالبا زنان را درگیر می‌کند؛ ولی ممکن است زیرشاخه‌ی خاصی از آن روی مردان همونگ تأثیر مهلکی گذاشته باشد. در مقاله لس‌آنجلس تایمز به فیبریلاسیون یا تارلرزه در قربانیان مرگ در خواب اشاره شده است که به‌خوبی با این فرض همخوانی دارد.

با انتشار اخبار این مرگ‌های اسرارآمیز نگرانی‌ عمده‌ای گریبان همونگ‌های ساکن آمریکا را گرفت. چنان بود که بسیاری از مردان تلاش می‌کردند تا جای ممکن از خواب خودداری کنند. گزارش‌ها حاکی از آن است که عده‌ای از ساعت‌های زنگدار برای بیدار شدن در طول شب استفاده می‌کردند تا هیچ‌ وقت به خواب عمیق فرو نروند. حتی برخی سعی کردند همچون نانسی تامپسون (از شخصیت‌های فیلم کابوس در خیابان الم)، با نوشیدن قهوه و خوردن قرص کافئین اصلا نخوابند. کم‌خوابی از عواملی است که خطر فلج خواب را افزایش می‌دهد؛ همین امر باعث افزایش ترشح هورمون‌های استرس می‌شود و به‌طور کلی فشار مضاعفی روی بدن (به‌ویژه قلب) وارد می‌کند.

پناهندگان همونگ با دشواری‌ زیادی دست‌وپنجه نرم می‌کردند

عامل دیگر، مسائل اعتقادی و فرهنگی خاص مردمان همونگ بود. چنانچه شلی آدلر در کتاب «استرس پناهندگان و باورهای عامه: مرگ ناگهانی همونگ‌ها» اشاره کرده، پس‌زمینه‌های فرهنگی ممکن است باعث بروز واکنش شدیدتر نسبت به پدیده‌ای از نوع فلج خواب شده باشد. همونگ‌ها در فرهنگ خود به شکلی از همه‌جان‌انگاری (باور به روح در همه‌ چیز) عقیده داشتند. آنان هنگام ترک سرزمین مادری خود حس می‌کردند از روح نیاکان خود جدا افتاده‌اند؛ روحی که قبلا از آنان دربرابر ارواح خبیث محافظت می‌کرد. شلی آدلر در مصاحبه‌ با پناهندگان همونگ دریافت بسیاری از این می‌ترسند که ارواح نیاکان آن‌ها نتوانسته‌اند به همراهشان از اقیانوس اطلس بگذرند و خود را به خاک آمریکا برسانند. درحالی‌که ارواح حامی نتوانسته بودند خود را به خانه‌‌ی جدید همونگ‌ها برسانند، ظاهرا برخی ارواح خبیث به همراه آنان تا آمریکا آمده بودند. «دآ چو (Dab Tsog)» یکی از این ارواح خبیث است. همونگ‌ها در سرزمین مادری در رسوم سنتی خود با قربانی‌ها و هدایا و پیشکش‌ها خشم این گونه ارواح خبیث را فرومی‌نشاندند؛ ولی بعد از مهاجرت این رسم اجرا نمی‌شد. اما اگر این روح خبیث عامل مرگ و میر همونگ‌ها بود،؛ چرا فقط مردان را می‌کشت؟‌ آدلر در کتاب خود می‌نویسد درست است که زنان هم دچار حملات کابوس می‌شدند؛ ولی می‌دانستند شوهران، پدران و برادران هستند که باید پاسخگوی دآ چو باشند.

علت مرگ ناگهانی مردمان همونگ در طی دهه‌های ۱۹۷۰ تا ۱۹۸۰ هیچ ‌وقت به‌درستی مشخص نشد. ممکن است علت آن ترکیبی از عوامل ژنتیکی، باورهای فرهنگی، صدمات ﺣﺎﺻﻞ از روﯾﺪادﻫﺎی آﺳﯿﺐ‌زا، استرس حاد ناشی از پناهندگی باشد. از آنجاکه این موارد در دهه ۱۹۸۰ به اوج خود رسید، شاید اعتقاد به دآ چو هم پس از مدتی کمرنگ شده و در نتیجه، اصلی‌ترین عامل مرگ‌ ناگهانی از میان رفته باشد. ممکن است نوعی محرک محیطی همچون گونه‌ای اختلال تغذیه‌ای وجود داشته که با خوی گرفتن بیشتر مهاجران با کشور جدید، این مشکل هم برطرف شده باشد. همچنین ممکن است مشکلات قلبی و عروقی همونگ‌ها در دوره‌های بعدی از همان کودکی تشخیص داده شده و جلوی یکی دیگر از علل مرگ جوانان همونگ گرفته شده باشد.

کابوسی دیگر این ‌بار روی پرده سینما

اخبار این مرگ‌های عجیب و غریب به گوش وِس کریون رسید. کریون تا آن زمان فیلم‌های ترسناک نسبتا موفقی همچون «آخرین خانه سمت چپ (۱۹۷۲)» و « تپه‌ها چشم دارند (۱۹۷۷)» را در کارنامه داشت و حالا به‌ دنبال پروژه جاه‌طلبانه‌تری می‌گشت. او در سال ۱۹۸۱ که اوج مرگ و میرهای همونگ‌ها بود، در گزارش نیویورک تایمز از مرگ ده‌ها نفر در خواب خوانده بود. در آن گزارش عنوان شد که تمامی این قربانیان مردانی جوان، دارای وضعیت سلامتی خوب و از نژاد آسیایی بودند. قربانیان این پدیده مرموز پناهندگانی بودند که از نسل‌کشی‌ جان سالم به در برده و به آمریکا فرار کرده بودند، با سبک زندگی آمریکایی سازگار شده و در نهایت بدون آنکه هیچ مشکل سلامتی قابل ملاحظه‌ای داشته باشند ناگهان در خواب مردند.

وس کریون به ‌دنبال مضمونی با ترس کهن‌الگویی و جهان‌شمول می‌گشت

این گزارش‌ کنجکاوی کریون را برانگیخت؛ چنانکه در مصاحبه‌ای در سال ۲۰۱۴ عنوان کرد گزارش‌ یکی از قربانیان تأثیر خاصی روی او گذاشته است. ماجرا مربوط به خانواده‌ای از همونگ‌ها بود. پسر کوچک خانواده کابوس‌های هولناکی می‌دید. او به والدینش گفته بود می‌ترسد بخوابد و چیزی در خواب تعقیبش می‌کند. اینطور شد که پسر تمام تلاش خود را می‌کرد تا بیدار بماند. ولی نهایتا از پا درآمد و به خواب رفت. والدین او فکر کردند بالاخره بحران خاتمه یافته است؛ ولی نیمه‌های شب بود که جیغ‌های وحشتناکی از اتاق خواب فرزندشان شنیدند. آن‌ها فورا خود را به او رساندند؛ ولی کار از کار گذشته و پسرشان درست وسط یک کابوس هولناک مرده بود.

وس کریون و رابرت انگلود پشت صحنه کابوس در خیابان الم (۱۹۸۴)

چه اتفاقی افتاده بود؟ آیا این امکان وجود داشت که این پسر نگون‌بخت از شدت وحشت در خواب دچار ایست قلبی شده باشد؟ با وجود پیشرفت شگرف علم پزشکی، خواب و رؤیا همچنان قلمروی ناشناخته‌ای است. دکتر ارنست هارتمن، یکی از برجسته‌ترین محققان جهان در حوزه خواب، کتاب‌ها و مقالات بسیاری با موضوع کابوس‌ به رشته تحریر درآورده است. او در نوشته‌های خود پرتکرارترین مضمون کابوس‌ها را «تحت تعقیب قرار گرفتن» برمی‌شمرد؛ چیزی که ظاهرا این پسر همونگ در کابوس‌هایش می‌دید. ولی مکانیسم کابوس‌ به این شکل است که به‌ندرت به هنگام خواب به دام تعقیب‌گر خود می‌افتیم؛ در حین سقوط از بلندی هم درست قبل از اینکه برخوردی اتفاق بیافتد از خواب می‌پریم و خواب‌های مرگ و مردن به همین صورت خاتمه پیدا می‌کنند؛ چون اساسا ذهن ما امکان پردازش اتفاقات پس از مرگ را ندارد.

کریون در حین خواندن گزارش‌‌های مرگ در خواب به این فکر کرد که باید برای فیلم آینده‌اش، شخصیت شروری قوی‌تر از آن دست دیوانه‌ها و خل‌وچل‌های فیلم‌های قبلی‌اش خلق کند. ویس کریون که تحصیلات آکادمیک در رشته‌های مطالعات انگلیسی و روان‌شناسی داشت، تمرکزش را روی آفریدن شخصیتی با ویژگی‌های «ترس کهن‌الگویی» گذاشته بود. کهن‌الگو یا سَرنمون، همان انگاره‌ها و مفاهیم عمیقا ابتدایی هستند که در ناخودآگاه جمعی ما انسان نهفته‌اند. بسیاری از ترس‌های ما همچون ترس از تاریکی یا محیط‌های بسته و بلندی تماما ریشه در چنین کهن‌الگوهایی دارند که به‌صورت جمعی به ما به ارث رسیده‌اند. کریون در یکی از مصاحبه‌هایش گفته بود: «به‌ دنبال مضمونی می‌گشتم که در عمیق‌ترین پستوی ناخودآگاه ما انسان‌ها گنجانده شده باشد.» نهایتا او به این نتیجه رسید که هیچ‌ چیز جای آرامش روانی خواب را برای انسان نگرفته و برهم زدن این آرامش ضمیر ناخودآگاه، وحشتناک‌ترین بلایی است که می‌توانید سر کسی بیاورید.

مقاله‌های مرتبط:

این آسیب‌پذیری در خواب و ورود کسی به خصوصی‌ترین حریم ما، یعنی خواب‌ واقعا تجربه‌ی مهلکی است. چنانچه رابرت اِنگلود، بازیگر نقش فردی کروگر هم در مستند «هرگز دوباره نخواب: میراث کابوس در خیابان الم (۲۰۱۰)» اشاره می‌کند: «‌فِردی به اتاق خواب دختران نوجوان می‌رود، به رختخوابشان پای می‌گذارد، در خواب‌هایشان همراهشان می‌شود... حقیقتا نمی‌توانید بیش از این کسی را آزار دهید. این آزار و اذیت از تجاوز بدتر است.»

کریون در تفسیر فیلم کابوس در خیابان الم، چگونگی درآمیختن تجربه‌های شخصی خود برای خلق فردی کروگر را به‌دقت توضیح داده است. اولین تجربه‌ای که به خلق کروگر کمک کرد، قلدر دوران مدرسه بود؛ شخصی به نام فِرِد کروگر که چند باری وس کریون را کتک زده بود. ظاهرا آنچه بر کریون در دوران مدرسه گذشت، چنان بود که تا مدت‌ها همچنان درگیرش باشد. کریون قبلا در فیلم آخرین خانه سمت چپ، شخصیتی به نام کراگ داشت که او هم ملهم از همین قلدر دوران مدرسه بود.

کریون در مستند «هرگز دوباره نخواب...» از دیگر تکه‌های پازل شخصیت کروگر صحبت می‌کند. او به یاد می‌آورد که در دوران کودکی، ناگهان آسمان‌جلِ دائم‌الخمری پشت پنجره آپارتمانشان ظاهر شده و با نگاه مرعوب‌کننده و مهیبش تا حد مرگ ترسانده بودش. کریون بعدها با این موضوع کنار آمد و فهمید مردی که او را چنان می‌ترساند، آدم ولگردی بیش نبوده که تنها از این کار قصد تفریح داشته است. ولی فکر این بدجنسی و داشتن چنین حس شوخ‌طبعی بیمارگونه‌ای که باعث شود از ترساندن کودکان بی‌گناه لذت ببرید،‌ بدل به یکی ویژگی‌های بارز شخصیت فردی کروگر شد. چنانچه در مجموعه فیلم‌های کابوس در خیابان الم می‌بینیم، فِردی از تفریح و شوخی با طعمه‌هایش لذت وافری می‌برد و همیشه برای کشتنشان ترفندهای تازه‌ای در آستین دارد.

رابرت انگلود در نقش فِردی کروگر

ژاکت مشهور فردی کروگر هم از مرد پلاستیکی دنیای کمیک دی‌سی الهام گرفته شده است. مرد پلاستیکی شخصیتی است که دائما تغییر شکل می‌دهد؛ ولی همیشه با طرح خاص لباسش شناخته می‌شود. فردی هم از آنجاکه تنها در دنیای خواب موجودیت دارد، از همین قانون تبعیت می‌کند و دائما تغییر حالت می‌دهد؛ از جمله به شکل کِرم یا تلویزیون درمی‌آید؛ ولی همیشه با ژاکت راه‌راهش شناخته می‌شود. کریون رنگ‌بندی ژاکت او را هم نتیجه مقاله‌ای که در نشریه ساینتفیک اَمریکن خوانده بود عنوان می‌کند. در این مقاله که در سال ۱۹۸۲ به چاپ رسید، محققان دریافته بودند قرمز و سبز دو رنگی هستند که بیشترین تضاد را برای شبکیه چشم پدید می‌آورند و به همین دلیل پردازش هم‌زمان این دو رنگ برای انسان بسیار دشوار است.

تیغ‌های بّرنده کروگر از طبیعت به عاریه گرفته شدند. کریون در بخش دیگری از صحبت‌های خود می‌گوید: «طبیعت مملو از وسایلی با نقش چاقو است؛ از پنجه، دندان تا شاخ. ولی همیشه تصورم این بود که پنجه خرس‌های غار [از زمان غارنشینی اجدادمان در عصر پارینه‌سنگی و بعد از آن] باید جایی در ضمیر ناخودآگاه ما مدفون بوده باشد. بنابراین، آن پنجه را با یکی از بارزترین بخش‌های آناتومی بدن انسان، یعنی دست درآمیختم.» در واقع دست انسان یکی از پیشرفته‌ترین ابزارهای موجود در طبیعت است و هیچ حیوان دیگری چنین ابزاری با قدرت و ظرافت دست انسان ندارد. در واقع به عقیده دانشمندان، هرچه مغز ما انسان‌ها پیشرفت کرده، همانقدر بر ظرافت و کارآیی دست افزوده شده است. بنابراین با درآمیختن دست‌ و پنجه، فِردی کروگر مجهز به سلاح مخوفی است که دیگر لازم نیست همیشه با خودش از جایی به‌جای دیگر همراه ببرد.

سرانجام فیلمنامه آماده شد؛ ولی تمامی استودیوهای بزرگ فیلمسازی هالیوود طرح کریون را رد کردند تا اینکه رابرت شی، بنیانگذار شرکت فیلمسازی نیو لاین سینما، تصمیم گرفت با کابوس در خیابان الم قمار زندگی‌اش را انجام دهد؛ قماری که زندگی او و کریون را متحول کرد. کابوس در خیابان الم نوامبر ۱۹۸۴ اکران شد تا به یکی از مهم‌ترین و سودآورترین فرنچایزهای تاریخ سینما تبدیل شود. این فیلم با شخصیت فِردی کروگر، با آن ژاکت راه‌راه، چنگال‌های بّرنده و صورت سوخته‌اش، باعث شد هیولاهای شرور در سینمای وحشت دوباره جان بگیرند. کریون نقل قولی دارد که می‌گوید: «فیلم‌های ترسناک عالی اسکار نمی‌برند؛ ‌بلکه خوب می‌فروشند.» کابوس در خیابان الم نه‌تنها خوب فروخت، بلکه هشت دنباله برای آن ساخته شد که در مجموع ۳۷۰ میلیون دلار به جیب تهیه‌کنندگانش سرازیر کرد.

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات