ساتیا نادلا، مردی که مایکروسافت را متحول کرد

دوشنبه ۱ آذر ۱۳۹۵ - ۲۲:۰۰
مطالعه 12 دقیقه
در این مطلب خلاصه‌ای از  مصاحبه‌ با ساتیا نادلا مدیرعامل مایکروسافت خواهید خواند. مردی که استراتژی‌های فناوری-تجاری او در تاریخ مایکروسافت تحولی انقلابی ایجاد کرده است.
تبلیغات

عصری پاییزی و پر باد در دوبلین است، ابرها ناگهان شعاع‌های سرخ خورشید در حال غروب را محو می‌کنند و سایه‌هایی خاکستری، چهره‌های دانش‌آموزان کالج سنت پاتریک را که در لابی کتابخانه، بی‌حوصله در گوشی‌های هوشمند خود فرورفته‌اند، می‌پوشانند. پشت سر آن‌ها بیش از ده‌ها کودک، معلم و مدیر در سکوت نشسته‌اند. آن‌ها به انتظار ساتیا نادلا ، مدیر اجرایی مایکروسافت، نشسته‌اند. مایکروسافت، غول تکنولوژی  منطقه سیاتل زمانی بزرگ‌ترین و قدرتمندترین کمپانی روی کره‌ی زمین بود.

درهای شیشه‌ای باز می‌شوند و نادلا قدم به داخل می‌گذارد. گروهی از کارمندان ارشد نیز به دنبال او هستند. مستقیم به‌سوی کودکانی که منتظر هستند می‌رود و در آن بین دست مدیران را نیز می‌فشارد. می‌نشیند و سپس از ۴ دانش‌آموز ۱۰-۱۱ ساله می‌پرسد که بر روی چه چیزی کار می‌کنند. پسری با موهایی شبیه به رابرت پلنت، تبلت به دست و من‌من کنان، جهان سه‌بعدی را که در بازی ماین کرفت کد کرده است، شرح می‌دهد. ماین کرفت نخستین دستاورد عمده‌ی نادلا به‌عنوان مدیرعامل مایکروسافت است. نادلا با لبخندی پهن به او می‌گوید: «این فوق‌العاده است. من به این کدها نیاز خواهم داشت».

سپس نادلا دوباره می‌ایستد. ۶ فوت قد، بدنی ورزیده، موهایی تراشیده و صورتی کشیده که او را بلندتر هم نشان می‌دهد. نادلا هر صبح، ۳۰ دقیقه می‌دود و تردمیل را به آسفالت خیابان ترجیح می‌دهد، زیرا زانوهای ۴۹ ساله‌اش، برای ناهمواری‌های خیابان، زیادی پیر هستند. او به‌شدت در برنامه‌ریزی و استفاده از زمان خود دقیق است. این چند دقیقه تنها اوقاتی از روز هستند که او با افکار خود تنهاست.

با این وجود او همواره برای جلسات خود با کودکان زمان می‌گذارد؛ زیرا آن‌ها نسل آینده‌ی مشتریان هستند و از سوی دیگر او را متعادل و آگاه می‌کنند. نادلا با عده‌ی دیگری از کودکان صحبت می‌کند و سپس به سراغ دانش‌آموز جوان نابینایی می‌رود. این خانم جوان با استفاده از کورتانا، دستیار دیجیتال و سخنگوی مایکروسافت، بر روی ساخت ویژگی‌های دسترسی کار کرده است. او لبخند می‌زند و گزینه‌های منو را دوباره ذکر می‌کند: «سلام کورتانا! نیازمندی‌های من». با اینکه جت اقیانوس اطلس نادلا تأخیر داشته است و اکنون برنامه‌هایش فشرده هستند، اما میخکوب در جای خود می‌ایستد و به خانم جوان می‌گوید: «این واقعا فوق‌العاده است و دیدن شما که مرزهای آنچه انجام‌شدنی است را جابجا می‌کنید، واقعا شعف‌انگیز است». سپس از او تشکر می‌کند و به سراغ گروه بعدی می‌رود.

نادلا کمی بعدتر به من گفت: «من اشتیاق خاصی در مورد ویژگی‌های دسترسی دارم و وقت زیادی نیز صرف آن می‌کنم». او دو دختر و یک پسر دارد و پسرش نیازهای ویژه‌ای دارد: «درواقع آن چه در آن خانم جوان دیدم، این بود که او چگونه به‌عنوان یک توسعه‌دهنده، ابزاری ساخت که می‌تواند در زندگی هرروزه‌اش استفاده کند و به مقاصد خود برسد. یک امر در زندگی قطعی است: همه‌ی ما زمانی به ابزار دسترسی نیاز خواهیم داشت»؛ و چه‌بهتر که مایکروسافت این ابزار را فراهم کند.

نادلا اکنون رفته است. او تنها چند دقیقه را با هر گروه از کودکان گذراند و مانند یک طوفان در اتاق گشت. اندکی بعد دانشجویان بیست و چند ساله‌ی سنت پاتریک دریافتند که شخصیت مهمی در کوی آن‌ها حضور به هم رسانده است و سپس ناپدید شده است. او در سفری ۴ روزه به قاره اروپا، به برخی از بزرگ‌ترین بازارهای شرکتش سر می‌زند.

در فوریه ۲۰۱۴، نادلا جای استیون بالمر (Steven Ballmer) را به عنوان مدیرعامل مایکروسافت می‌گیرد. آن چه را که او به ارث برد می‌توانیم به نحو دوستانه‌ای، یک بحران رشد بنامیم؛ اما اگر نگاهی جدی و غیردوستانه داشته باشیم، بحران مورد نظر، حیات مایکروسافت را تهدید می‌کرد. تحلیل‌گر سهام جهانی، تریپ چاودری در یادداشتی پژوهشی که به همکارانش نوشته است، شوم‌ترین جمله‌ای که می‌توان در مورد یک شرکت فناوری به کار برد، استفاده کرده است: «مایکروسافت از ارتباط برقرار کردن با نسل جدید کاربران عاجز است».

مایکروسافت، شرکت بزرگ تولیدکننده‌ی ویندوز و آفیس، به ۴۰ سالگی خود نزدیک و نزدیک‌تر می‌شد. برای ثروتی به‌اندازه‌ی ذخایر نقدی شرکت، دیکتاتورهای نظامی کشتار می‌کردند و سهم بازار آن‌ها رؤیای دانشجویان کسب‌وکار بود. اما هیچ‌یک از محصولاتی که شرکت تحت مدیریت دومین مدیرعامل خود تولید می‌کرد، از موتور جستجوی بینگ گرفته تا موبایل‌های زون، کین و لومیا، نتوانستند مانند محصولات نخستین مدیرعامل، بیل گیتس ، سروصدا کنند.

مایکروسافت موفق‌ترین و ثروتمندترین شرکت نرم‌افزارهای کامپیوتری بود، اما جهان به سمت موتورهای جستجو، شبکه‌های اجتماعی، دستگاه‌های موبایل و فضای ابری حرکت کرده بود؛ و این‌گونه بود که مایکروسافت در زمان تصدی بالمر در محاق قرار گرفت. در نخستین دهه‌ی قرن ۲۱، مایکروسافت ارزشمندترین شرکت جهان با ارزشی بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار بود. اپل در سال ۲۰۱۰ موفق شد با مدیریت استیو جابز افسانه‌ای، این جایگاه را از آن خود کند. این جا بود که برای نخستین بار در تاریخ مایکروسافت، آن‌ها با کاهش کسب‌وکار اصلی خود روبرو شدند.

از زمانی که نادلا سمت مدیرعامل را بر عهده گرفت، شرکت چرخشی خیره‌کننده را برای خودشان مهندسی کرده است. او مدیریت شرکتی را بر عهده گرفت که بر کامپیوترهای شخصی متمرکز است، اما در قسمت کسب و کار سرمایه گذاری و فضای ابری نیز وعده‌هایی داده است. در سه سال گذشته، مایکروسافت کسب‌وکار ۹.۴ میلیارد دلاری تلفن همراه را با نوکیا قطع کرد و بانک اطلاعاتی بینگ را به آبر (Uber) فروخت. آن‌ها میلیاردها دلار  صرف ساخت مرکزهای داده‌ای در سراسر جهان جهت پشتیبانی از محصولات فضای ابری‌شان نمودند. این کار، جهشی اساسی در تغییر کسب‌وکار نرم‌افزاری آن‌ها بود. حال به‌جای مجوزهای دائمی که فقط یک‌بار به ازای آن مبلغی دریافت می‌شد، آن‌ها اشتراک می‌فروشند: درآمدی که در بازه‌های زمانی معین، مداوما دریافت می‌شود.

نادلا معامله‌ای جسورانه و بزرگ‌ترین خرید تاریخ مایکروسافت را نیز انجام داده است. او شرکت تجاری-شبکه‌ای لینکداین را به مبلغ ۲۶.۲ میلیارد دلار خریداری کرد. این مبلغ، واقعا زیاد است و «بزرگ‌ترین خرید تاریخ مایکروسافت» با توجه به در دسترس نبودن سوابق در این حوزه، عنوانی مشکوک است. خوش‌بینی و امید اکنون به ردموند (مقر مایکروسافت) بازگشته است. بالمر که هنوز بزرگ‌ترین فرد سرمایه‌دار شرکت است، می‌گوید: «ساتیا رهبری بزرگ برای مایکروسافت است. او با بهبود تصویر مایکروسافت در جلسات با توسعه‌دهندگان، صنعت گران و سرمایه‌گذاران، کاری بزرگ انجام داده است».

اپل با ارزش بیش از ۶۰۰ میلیارد دلار در بازار سرمایه و ارزشمندترین شرکت جهان، با مدیریت عامل تیم کوک به سبب تکراری و خسته‌کننده بودن مورد انتقاد قرار گرفته است. در مقابل، رقیب او، مایکروسافت، زیر نظر مدیریت نادلا تمرکز خود را افزایش داده است. در ماه اکتبر، سهام شرکت از بیشترین ارزش خود، ۵۹.۵۶ دلار که در روزهای دیوانه‌وار حباب دات-کام ثبت شده بود نیز فراتر رفت. البته بدون توجه به این امر که با بازخرید تهاجمی سهام، تعداد سهم شرکت کاهش یافته بود و به همین سبب بیشینه‌ی بازار مایکروسافت، ۴۶۰ میلیارد دلار است که از نقطه‌ی اوج قدیمی خود فاصله‌ی بسیار دارد.

با این حال بالا رفتن دوباره‌ی قیمت سهام، مسئله‌ی کوچکی نبود. برای بیش از یک دهه، سهام مایکروسافت مرده بود و اکنون انگار برای انتقام، بازگشته است. در مقر آن، انسانی لاغر و متفکر ایستاده است که از سؤال پرسیدن لذت می‌برد و با چیزهای بی‌اهمیتی نظیر درگیری با رقبای شرکت، خود را به‌زحمت نمی‌اندازد.

کاخ کنگره، مرکز کنوانسیون دهه‌ی ۱۹۷۰، در ناحیه‌ی ۱۷ پاریس قرار گرفته است و در محل سابق  لونا پارک ، بزرگ‌ترین پارک تفریحی فرانسه، ساخته شده است. در اوایل قرن ۲۰، این مکان برای گذراندن اوقات فراغت بود. امروز اما این مکان، مرکزی تجاری با بیش از ۳۴۴ مترمربع مساحت و ۸ طبقه، فضای نمایشگاه نیز محسوب می‌شود.

روزی آفتابی در اکتبر است و در کاخ، زمزمه‌های هزاران نفر از مردمی که برای تجربه‌ی مایکروسافت، کنفرانس سالانه‌ی مصرف‌کننده در فرانسه، آمده‌اند، پر شده است. غرفه‌های رنگ روشن در سراسر نمایشگاه ارائه‌کننده‌ی تکنولوژی‌های پویا و مشارکتی هستند. شرکت‌کنندگان بین گفتگوهای فنی DevOps و جمع‌های همفکری بانکداری دیجیتال با عجله رفت‌وآمد می‌کنند.

در یکی از جلسات، بلاک چین هاکادمی، نادلا در میان تعداد زیادی از مهندسان ایستاد. او نمایشگری که یکی از نرم‌افزارهای مانیتور انرژی را نشان می‌داد، بررسی می‌کرد و مدام از مدیر اجرایی سؤال می‌پرسید. در همان نزدیکی، مردی که مثل بلوک‌های تتریس لباس پوشیده بود، می‌رقصید و بروشورهایی در مورد ردیابی زنجیره‌ی تأمین توزیع می‌کرد. در دوبلین، نادلا با مشتریان آینده‌اش دیدار کرد، در پاریس به سراغ فن‌آوری‌های آینده رفت. او بعدها به من گفت: «بیل، استیو و من، جهان‌بینی درازمدتی داریم. ممکن است گاهی از بازی عقب بمانید، اما باید آن‌قدر تلاش کنید تا در ابعاد بزرگ، حرفی برای گفتن داشته باشید».

جلسات امروز صبح نادلا با مقامات رسمی حکومتی طول کشیده بود، به همین سبب اکنون از برنامه‌اش عقب است. مدیرعامل لینکداین، جف وینر، نادلا را با مدیرعامل اپل، گوگل و فیس‌بوک مقایسه می‌کند و می‌گوید: «اغلب اوقات تصور می‌کنم ساتیا مانند رئیس یک ایالت است. شغل تیم کوک، شغل مارک و شغل ساندار شبیه به خدمت به افرادی از حوزه‌های متنوع است.»

برنامه‌ی مدیرعامل حاکی از این است که او باید ۳۰ دقیقه را در بلاکچین سپری کند، اما پس از چند دقیقه از دری جانبی محو می‌شود. لبخند نصفه و نیمه‌ی معمولش به چهره‌ای اخمو تبدیل شده است. سالن پر از جمعیت را همراه با کارمندانش به سرعت طی می‌کند. آن‌قدر سریع حرکت می‌کرد که او را در میان جمعیت گم کردم. سرانجام او را یافتم. در پس دربی بدون نام نشسته بود، برای نطق اصلی‌اش گریم می‌شد و نکات مهم را با کیتلین مک کیب، نویسنده‌ی سخت‌گیر متن سخنرانی‌اش مرور می‌کرد.

نطق او مانند همه‌ی سخنرانی‌هایش در این هفته آغاز می‌شود. او ابتدا مأموریت مایکروسافت را ذکر می‌کند: «توانمندسازی هر شخص و سازمان روی کره‌ی زمین برای دستیابی‌های بیشتر». سپس از شروع خود در هند، به عنوان نشانه‌ای از قدرت فناوری در جامعه‌ای دموکرات شده یاد می‌کند. به سرعت تصویری از آینده‌ی کامپیوتر در سیستم ابری رسم می‌کند و پس از آن فرم‌های مختلفی که در آینده می‌یابد را بیان می‌کند: «صفحات نمایش کوچک و بزرگ در اتاق نشیمن و اتاق کنفرانس». او تکرار می‌کند که تصویری که جهان با آن روبروست، «انقلاب صنعتی چهارم» است. (پس از انقلاب صنعتی مکانیکی، الکتریکی و دیجیتال؛ تصور می‌شود که فضای ابری اینترنت، تلفیقی مبهم از هر سه‌ی آن‌هاست). نادلا در اروپاست، جایی که قوانین حفظ حریم خصوصی بسیار سخت‌گیرانه است، لذا در هر قسمت از سخنرانی‌اش، حداقل سه بار کلمه‌ی «اعتماد» را بیان می‌کند.

من این سخنرانی را ۴ بار در این هفته، در دوبلین، پاریس، برلین و لندن، شنیده‌ام. بخش عمده‌ی آماده‌سازی او از چند ماه قبل در مقر مایکروسافت اتفاق می‌افتد. در آنجا، نادلا، مک کیب و شرکت، ایده‌ها را در کارگاه‌ها گرفته و آن‌ها را بر روی مخاطبان واقعی آزمایش می‌کنند -به قول نادلا: «برای گرفتن بازخورد کاملا صادقانه». در محل ایراد سخنرانی، مدیرعامل تنها عناصر محلی که برای مخاطبانش مهم هستند را مرور می‌کند، مثلا همکاری با بانک ایرلندی در دوبلین یا قرارداد با رنو- نیسان در پاریس.

زمانی که نادلا در حال آماده شدن برای سخنرانی‌اش است، رئیس دفترش، مردی پرینستونی که می‌تواند مدیر امنیت نیز باشد، در بیرون در به‌عنوان نگهبان ایستاده است. هر سه دقیقه، یکی از کارمندانش، روند آماده‌سازی او را بررسی می‌کند. ناگهان نادلا با حالی آسوده‌تر ظاهر می‌شود. او که صدای مرا شنیده بود، می‌ایستد تا ببیند پس از همراهی با او در این سفر جهت نوشتن این داستان و دو بار رد شدن از مرزهای بین‌المللی در عرض ۴۸ ساعت، در حالی که هنوز دو کشور دیگر باقی مانده‌اند، چگونه‌ام. من نیز حالش را پرسیدم. او با اشاره به برنامه‌ی فشرده و خسته‌کننده‌اش گفت: «نیمی از راه را رفتیم. نه؟!». پاسخ دادم: «بدون شک». او لبخندی زد و به خستگی و بیچارگی مشترک ما [از این سفر فشرده] خندید و سپس به‌سوی مکان سخنرانی رفت.

از بسیاری جهات، نادلا انتخابی غیرمعمول برای ریاست بر مایکروسافت در زمان مخصوص تغییر بود. او ۲۴ سال در شرکت کار کرده است و یک مهندس برق است، نه یک رؤیاپرداز محصولات.

اما موشکافی دقیق‌تر مردی را به ما نشان می‌دهد که به‌عنوان یک استثنا در یک فرهنگ سازمانی بر مبنای تیپ شخصیتی A، مانند اجدادش، پیشرفت کرده است. بلیک ایروینگ ، هم‌زمان با نادلا به مایکروسافت آمد و پیش از آن‌که مدیرعامل GoDaddy شود، همراه با او در بخش کامپیوترهای ابری مشغول به کار شده بود. او می‌گوید: «این مهارتی است که رشد نامحتمل نادلا را باعث شد».

او ادامه می‌دهد: «وقتی می‌خواهید در مایکروسافت چیزی را توضیح دهید، دو نوع گفتگو پیش خواهد آمد. شما صبر می‌کنید تا در نقطه‌ای، پاسخ طرف مقابلتان را بدهید؛ و یا گوش می‌دهید تا یاد بگیرید، درست مانند ساتیا. پیش از آن‌که نادلا مدیرعامل شود، باورها و نظر خود را کنار می‌گذاشت و به با دقت به شما گوش می‌داد. تفاوت بین گوش دادن برای پاسخ دادن و گوش دادن برای یادگرفتن، کم نیست، بلکه بسیار زیاد است. ساتیا بسیار ملایم و بسیار پرانرژی است، ترکیبی بسیار عجیب!».

ساتیا نادلا (نادلا ساتیانارایانا)، در ۱۹۶۷ در حیدرآباد هند به دنیا آمده است. او تنها فرزند بیکاپورام نادلا یوگاندار، افسر خدمات اداری هند در آژانس خدمات مدنی این کشور و پراباواتی یوگاندار، استاد زبان سانسکریت است. کودکی او زمانی است که جنگجویان چریک کمونیست موسوم به (Naxalites) با دولت ایندیرا گاندی  درگیر شده بودند.

ناآرامی‌های مدنی دیدگاه نادلا در مورد ایجاد تغییر را شکل دادند. او سال ۲۰۱۵ در شامی که به افتخار صدراعظم هند برگزار شده بود، واقعه‌ای را به یاد آورد: «یک روز عصر دو عکس دیدم که هنوز هم مرا متأثر می‌کنند. من عکس دو نفر را دیدم که به شکم بر روی چارپویز (تخت طنابی) دراز کشیده بوند و دو رادیو ترانزیستوری فیلیپس در کنار آن‌ها بود. در سال‌های پس از آن در مورد عکس بیشتر فهمیدم. این دو نفر انقلابیونی مرده در سال ۱۹۷۰، در منطقه‌ی شیراکاکولوم بودند. معلمانی که تصمیم گرفته بودند دیگر تدریس نکنند. من به زندگی آن‌ها و آن‌هایی که مسیر مشابه آن‌ها را پیمودند، فکر می‌کنم. به این فکر می‌کنم که با توانمندسازی حقیقی فناوری و دیگر منابع آن‌ها چه می‌توانستند بکنند». در نخستین ماهی که او مدیرعامل شده بود، به همه‌ی اعضای تیم مدیریت خود کتابی به نام ارتباطات بدون خشونت داد.

نادلا بیشتر کودکی خود را در مدرسه‌ی عمومی حیدرآباد، مدرسه‌ای مجلل جهت خدمت‌رسانی به فرزندان اشراف، گذرانده است. در بازی‌های کریکت، نادلا همسرش، آنوپاما را ملاقات می‌کند و در ۱۹۹۲ با او ازدواج می‌کند. نادلا پس از مدرسه‌ی عمومی حیدرآباد، مدرک مهندسی برق خود را از انستیتوی فناوری مانیپال می‌گیرد. نادلا، دقیق، مشتاق و کنجکاو به ایالات متحده نقل مکان می‌کند تا در دانشگاه ویسکانسین در میلواکی  علوم کامپیوتر بخواند (تز کارشناسی ارشد او در مورد رنگ نمودارها و الگوریتم‌های موازی است) و به‌عنوان مهندس نرم‌افزار در شرکت فناوری پنتا کار کند. پس از فارغ‌التحصیلی، نادلا به کالیفرنیا  می‌رود تا در شرکت سان میکروسیستم‌ز کار کند. این نقل مکان، آغاز صعود او در سپیده‌دم عصر رایانه‌های شخصی بود. وقتی ۲۵ ساله بود، به مایکروسافت می‌پیوندد و به ردموند می‌آید.

ریچارد تیت، مدیر استخدام او، در سال ۲۰۱۴ به مجله‌ی کسب‌وکار پوگت گفته است: «نادلا بسیار جوان، عجیب و ناامن بود؛ و هنوز تلاش می‌کرد که با توجه به پتانسیلش رشد کند». او بسیار باهوش بود و درک عمیقی از سیستم‌های کامپیوتری مورد استفاده‌ی کسب‌وکارها داشت. تیت ادامه می‌دهد: «او سلاحی مخفی برای ما بود».

تا زمانی که به لندن نرسیده بودیم، فرصت نشستن با نادلا دست نداد. وقتی من به آنجا رسیدم، او تقریبا همه‌ی کارهای برنامه‌اش را انجام داده بود: جلسه با دولت، سخنرانی و رویداد آموزشی با کودکان. لندن آن روز به نحو غیرمعمولی گرم بود. وقتی نادلا دفاتر اکونومیست را ترک می‌کرد، او را دیدم. قدم‌هایش شاد بود، شاید به این دلیل که به‌زودی به خانه بازمی‌گشت. داخل ونی سیاه نشستیم و راننده‌اش به سمت فرودگاه لوتون در ۳۴ مایلی شمال غرب لندن حرکت کرد.

از نادلا پرسیدم این سفر او به اروپا چگونه با استراتژی‌های گسترده‌ی او از دو سال پیش که مدیرعامل شده است، تناسب دارد. او به اهمیت تاکتیکی ساخت فضای ابری شرکت در اروپا و «کلمه‌ها و عمل‌ها»یی که لازم است تا این روند سهولت یابد، اشاره می‌کند. (درست است که مایکروسافت دیگر بزرگ‌ترین و قوی‌ترین شرکت نیست، اما این امر یک مزیت دارد: بررسی‌های کمتر تنظیم‌کنندگان. شرکت اکنون راضی است که به‌جای سروکله زدن با الفابت و فیس‌بوک، با مقامات بروکسلی مذاکره کند. مایکروسافت مرکزهای داده‌ای خود را به‌عنوان یک سرمایه‌گذاری‌ که از قوانین حفاظت داده‌ی اروپا پشتیبانی می‌کنند، مستقر می‌کند.)

نادلا هدفی گسترده‌تر برای مأموریت‌های خارجی‌اش دارد: «یک مدیرعامل چه باید بکند؟ شما باید در مورد آینده‌ای نامشخص و فرهنگ همراهش قضاوت کنید. در این سفرها، من در مورد هردوی آن‌ها چیزهای زیادی یاد می‌گیرم».

کاری که نادلا می‌کند، این است: او یاد می‌گیرد و دیگران نیز با او یاد می‌گیرند. او در هر پایتخت اروپایی، ذکاوت را استخراج می‌کند. در مسیرش از فرودگاه به شهر در اتومبیل، او جلسات کوچکی دارد که کسب‌وکارهای منطقه‌ای را بررسی می‌کنند. نادلا در ناهار یا شام با شرکا، بازار هدف را بررسی سریعی می‌کنند. او می‌گوید: «آن‌ها تلاش می‌کنند تا شما را بسنجند. این مرد چگونه است؟ او می‌خواهد با شرکتش چه کنند؟». در جلسات پشت درهای بسته با مقامات رسمی، او اولویت‌های حکومت را بررسی کرده و منافع مایکروسافت را پیش می‌برد. نادلا می‌گوید: «رهبران حکومتی با شما رک برخورد می‌کنند: اینجا من و شما به هم ربط داریم». در سخنرانی‌های انفرادی، او اولویت‌های شرکت را روشن می‌کند تا کارکنان را رتبه‌بندی کند.

او می‌گوید: «من اساسا در نقش یک شرکت چندملیتی، فرد مؤمنی هستم. شاید به سبب مکانی که در آن بزرگ شدم، این گونه باشد. شما باید قادر باشید که در سطح جهانی مدیریت کنید. اگر نهادی غیرانتفاعی فقط به دنبال سود باشد، آنگاه در درازمدت شرکتی سودآور نخواهد بود. من فکر می‌کنم این تناقض کسب‌وکار است».

مایکروسافت شرکتی است که در ۱۹۲ کشور عمل می‌کند. من از نادلا پرسیدم که چگونه تیم ارشد مدیریتی خود را تشکیل داد تا شاهد تغییری که می‌خواست در مایکروسافت باشد. او در سال ۲۰۱۵، تلاش‌های مهندسی شرکت را زیر نظر سه مدیر اجرایی تثبیت کرد: تری مایرسون، اسکات گاتری  و کی لو (که مایکروسافت را به سبب مشکلات سلامتی ترک گفته است) و عذر چندین نفر مانند مدیرعامل سابق نوکیا، استفان الوپ را خواسته است. تیم مدیریتی او، از امی هود، CFO شرکت گرفته تا گوتری که نادلا او را اخیرا به‌عنوان سرپرست گروه سرمایه گذاری و فضای ابری گماشته است، اغلب از کارمندان با سابقه‌ی شرکت هستند. آیا مایکروسافت می‌تواند از درون تغییر کند؟! و پس از بیش از یک دهه کامیابی که توسط مردمی به دست آمده است که شاهد بزرگ‌ترین شکست‌های مایکروسافت نیز بوده‌اند، آینده را ببیند؟

نادلا می‌گوید: «اگر فرهنگ را تصحیح کنید، بله. من نسبت به مردمی که می‌خواهند به‌عنوان عضوی از تیم کار کنند، خوش‌بین هستم. برای سال‌ها، در مایکروسافت، مدیران فرهیخته می‌خواستند نمایش خود را اجرا کنند؛ اما دیگر نه. برای اجرای نمایش شما باید به‌عنوان یک تیم کار کنید. این مایکروسافتی متفاوت است؛ و این پاداش من است». نادلا در مدیران انتخابی خود، برای توانایی‌هایی که شفافیت به همراه دارند، انرژی می‌آفرینند و نیاز به ناله و شکایت را سرکوب می‌کنند، ارزش زیادی قائل است. او می‌گوید: «من می‌گویم: «هی! نگاه کن! تو توی یک زمین پر از کثافتی و کارت اینه که بتونی گلبرگ‌های گل رو این وسط پیدا کنی!» و نمی‌گویم: «من توی یک زمین پر از کثافتم!» شما یک رهبر هستید. اوضاع هم به همین منوال است که می‌بینید. شما نمی‌توانید در مورد محدودیت‌ها شکایت کنید. چرا که ما در جهان پر از محدودیتی زندگی می‌کنیم».

پیش از آن که با محدودیت‌های خود روبرو شوم، ون سرعت خود را کم کرد و در حاشیه‌ی بزرگراه شش لاین می‌ایستد تا من پیاده شوم. از نادلا پرسیدم آیا چیزی هست که در سؤال‌های پیاپی‌ام در سرعت ۶۰ مایل بر ساعت ون فراموش کرده باشم بپرسم. او مکث می‌کند و سپس می‌گوید: «گاهی اوقات احساس می‌کنم که موفقیت کسب‌وکار بیشتر با چیزهای کوچک گرامی داشته می‌شود. موفقیت یک کسب‌وکار واقعی، تنها در چیزهای جدیدی که در حوزه‌ی خود ساخته‌اید نیست، بلکه در گسترده بودن آن‌ها نیز هست. از همه‌ی این‌ها گذشته، سرمایه‌داری چیست؟ قادر بودن به رسیدن به حدی از بهره‌وری که به اقتصادی وسیع‌تر در جامعه کمک کند».

شاید. نادلا تاکنون قدم‌های بزرگی برداشته است. او تلاش کرده است تا اعتماد بازار و حسن نیت کارکنان خود را به دست آورد. تصمیم گران‌قیمت او برای تغییر جهت شرکت از کامپیوترهای شخصی به سمت فضای ابری، حرکتی هوشمندانه بود. نادیا در سومین سالگرد مدیرعاملی‌اش در مایکروسافت، موفقیت‌هایی داشته است اما تبدیل دوباره‌ی مایکروسافت به بزرگ‌ترین و قدرتمندترین شرکت کره‌ی زمین، راهی طولانی و دلهره‌آور است.

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات