نتایج مطالعات انجامشده روی مغز موش همیشه قابل تعمیم به انسان نیست
ما بهطور مداوم و بیآنکه به آن فکر کنیم، از مغز خود استفاده میکنیم، اما اینکه مغز چگونه کاری را که باید انجام میدهد، مسئلهی پیچیدهای است. پژوهشگران برای درک این موضوع چندین دهه است که از مدلهای حیوانی برای آزمایشهای مغزی استفاده میکنند. درحقیقت، بیشتر دانش ما درمورد نحوهی توسعهی مخچه (منطقهای از مغز که اطلاعات حسی را دریافت کرده و پاسخهای فیزیکی بدن ما را دربرابر آنها هماهنگ میکند) از مطالعات انجامشده روی موشها حاصل میشود. نتایج مطالعهی جدیدی نشان میدهد که این موضوع ممکن است مشکلآفرین باشد.
حجم مغز انسان نسبتبه حجم مغز موش بهوضوح بیشتر است، اما پژوهشی جدید نشان میدهد که مقایسه با این مدلهای حیوانی، شاید نسبتبه تصور قبلی ما چالشهای بزرگتری بههمراه داشته باشد؛ چراکه اختلافات بنیادینی در نحوهی توسعهی مغز ما وجود دارد. پارتیو هالدیپور و کاتلین میلن، دو تن از پژوهشگران این مطالعه میگویند:
نتایج ما نشاندهندهی وجود تفاوتهای قابلتوجه در الگوی توسعهی مخچهی موش و مخچهی انسان است.
دو پژوهشگر نامبرده به همراه گروهی دیگر از پژوهشگران این موضوع را مورد بررسی قرار دادند که نحوهی توسعهی مخچه در انسان، ۳۰ روز پس از باروری تا ۹ ماه پس از تولد به چه صورت است و آن را با موش و میمون ماکاک مقایسه کردند. ماکاکها بهکرات در پژوهشهای مرتبط با مغز مورد استفاده قرار میگیرند.
پژوهشگران با بررسی و مقایسهی مورفولوژی و بیان مولکولهای مختلف در مغزهای درحال توسعه دریافتند که گروهی از سلولهای مغزی که در این منطقه از مغز انسان قابلمشاهده هستند، پیش از این در موشها یا ماکاکها دیده نشدهاند. هالدیپور و میلن گفتند:
این سلولها هرگز در هیچیک از مهرهداران دیگر توصیف نشده بودند و بهنظر میرسد خاص انسان باشند.
سلولهای مذکور نوعی از سلولهای پیشساز مانند سلولهای بنیادی هستند که اگرچه محدودتر، ولی قابلیت تبدیلشدن به دیگر سلولها را دارند. پژوهشگران این سلولها را با عنوان «پیشسازهای پایهای شبهگلیال شعاعی- خارجی» توصیف میکنند. پیشازاین، سلولهای یادشده تنها در قشر مغز پستانداران (لایهی عصبی خارجی مغز که در حافظه، تفکر و زبان نقش دارد) دیده شده بودند. این نخستین بار است که اثری از آنها در مخچه نیز دیده میشود. این مطالعه نشان میداد که در یک منطقه از مخچهی درحال توسعهی انسان که لبهی لوزی نامیده میشود، این سلولهای پیشساز به منبع اصلی نوعی از سلولهای مغزی به نام نورون گرانول مخچه تبدیل میشوند. این نوع از سلولهای عصبی، فراوانترین نوع نورونها هستند که تا ۸۰ درصد از تمام نورونهای موجود در مغز انسان را میسازند. هالدیپور و میلن گفتند:
ما دریافتیم که در انسان، توسعهی لبهی لوزی فرایندی طولانیمدت است و در سرتاسر دورهی بارداری ازجمله در سهماههی سوم بارداری که در آن حجم مخچهی انسان تا ۵ برابر افزایش پیدا میکند، تداوم دارد.
پژوهشگران توضیح میدهند که مطالعات اخیر نشان میدهد، گسترش لبهی لوزی ممکن است با عملکرد شناختی انسان ارتباط داشته باشد. بهگفتهی آنها، شاید تداوم توسعهی لبهی لوزی در مغز انسان باعث رشد مناسب این منطقهی بسیار مهم از مغز شود. این اکتشافات نتیجهگیریهای آزمایشی مبتنیبر مدلهای حیوانی مورد استفاده برای مطالعهی عصبشناسی انسان را متزلزلتر میکند. با این حال، آنها برخی از معماهای عصبی را توضیح میدهند. هالدیپور و میلن توضیح میدهند:
بسیاری از ویژگیهای توسعهی مخچه در میان این گونهها حفظ میشود و موشها پاسخ بسیاری از سوالات را فراهم کردهاند، اما مدلسازی چندین نقص تولد مرتبط با مخچه دشوار بوده است.
یکی از این نقایص، یک مشکل عصبی به نام بدشکلی دندی واکر است که زمانی اتفاق میافتد که لبهی لوزی بهخوبی توسعه پیدا نکند. این امر منجر به بروز مشکلاتی در زمینهی حرکت، هوش، خلقوخو و دیگر عملکردهای عصبی میشود. بهگفتهی پژوهشگران این مطالعه:
اکنون واضح است که مکانیسمهای آسیبشناسی پشتصحنهی بدشکلی دندی واکر هرگز نمیتواند درموش بهطور کامل مدلسازی شود، بهعلت اینکه موش فاقد مناطق توسعهای مهم دیدهشده در انسان است.
پژوهشگران نمیدانند که فقدان این گروه از سلولهای پیشساز در ماکاکها چه مفهومی برای دیگر نخستیها دارد، اما این مطالعه بر لزوم نگاهی دقیقتر به اختلافات توسعهای در بین تمام گونههایی که ما از آنها برای مطالعات عصبشناسی استفاده میکنیم، تأکید میکند. پژوهشگران در مقالهی خود نوشتند:
مطالعهی ما بر ضرورت تجزیهوتحلیل بیشتر نحوهی توسعهی مخچهی انسان و موش بهمنظور تعریف بهتر و شناخت محدودیتهای مدلهای موش برای مطالعهی اختلالات عصبی تکاملی تأکید میکند.
پژوهشگران مطالعهی حاضر، با امید به توسعهی ابزارهای تشخیصی و درمانی بهتر برای اختلالات عصبی تکاملی، درحال تلاش برای کسب دانش بیشتر درمورد مناطق تازه شناساییشدهی متشکل از سلولهای پیشساز هستند.
نظرات