مصاحبه با بنیانگذار استارتاپ Orchard Mile
جنی بایک، همبنیانگذار و مدیرعامل شرکت دیجیتالی خردهفروشی به نام Orchard Mile است. این برند به خانمها اجازه میدهد کلیهی محصولات خود را از برندهای لوکس در یک مکان خریداری کنند. بایک تا پیش از راهاندازی پلتفرم خردهفروشی دیجیتال خود، رئیس استراتژی برند بربری در آمریکا بود و اکنون بهعنوان نمایندهای از نسل جدید استراتژی خردهفروشی شناخته میشود. او نیز مانند هر زن دیگری برای راهاندازی کسبوکار خود مشکلات زیادی داشته و بارها احساس سردرگمی و عدم اطمینان را تجربه کرده است. در ادامهی این مقالهی زومیت مصاحبهی او با سایت entrepreneur و داستان راهاندازی کسبوکارش را میخوانیم.
در مورد کسبوکارتان بیشتر توضیح دهید و بگویید برای راهاندازی آن از چه چیزی الهام گرفتهاید؟
Orchard Mile خیابانی دیجیتال از فروشگاههای آنلاین است که سایت بیش از ۱۳۰ نفر از بهترین طراحان را به مشتری در یک مکان نشان میدهد. ما همچنین امکانی به نام My Mile را فراهم کردهایم که مشتری میتواند بر اساس سلیقهی خود خیابان شخصی (پلتفرم مخصوص به خود) را بسازد. او میتواند برندها و دستهبندی محصولات مورد نظر را مشخص کرده و آخرین اخبار مربوط به حراج یا ارائهی محصولات جدید را به محض انتشار در پلتفرم شخصی خود دریافت کند.
من تیمی از افرادی تشکیل دادهام که به یک ایده به بهترین و درستترین شیوه ارزش میدهند. آنها برای انجام این کار انگیزه دارند و Orchard Mile را به فرهنگی تبدیل کردهاند که تعریف جدیدی از ارزش کسبوکارها ارائه داده است.
آیا از ابتدا روحیهی سازندگی داشتهاید یا این مهارت را در خودت تقویت کردهاید؟
من همیشه یک سازنده بودهام اما در گذشته ترجیح میدادم تنهایی به این هدف برسم. مادرم میگوید این روحیه از کودکی در من بوده است و حتی آن زمان هم ظرف سنگین شن بازی را به تنهایی حمل میکردم. اما بزرگترین درسی که در شغلم گرفتم این بود که در اغلب اوقات نمیتوان کارها را به تنهایی انجام داد. انسانها در زندگی خود به دیگران احتیاج دارند نه تنها برای اینکه از استعداد، انرژی و زمانشان استفاده کنند بلکه برای پیدا کردن نقاط کور خودشان و تشویق برای بهتر شدن به همراهی دیگران نیاز دارند.
اولین زنی که الگوی خودت قرار دادهای چه کسی بود و چرا تصمیم گرفتی مانند او باشی؟
من علاوه بر مادرم، معلم انگلیسی پایهی سومم را همیشه ستایش میکردم. او کلاس درس ۳۰ نفر را طوری مدیریت میکرد که همهی ما مودبانه مینشستیم و یک ساعت تمام به کتاب خواندن او آن هم از کتابی که تصویر و صدا نداشت گوش میدادیم. او حتی برای جذب تمرکز و علاقهمندی بچهها لحن صدایش را هم تغییر نمیداد و با این حال همهی بچهها روی خواندن او تمرکز میکنند. من همیشه باور داشتم که اگر شخصی بتواند نکتهای را به دیگران آموزش دهد یعنی از زمان خود به بهترین نحو استفاده کرده است و مهم نیست چه میزان حقوقی دریافت میکند.
بزرگترین ریسکی که در زندگی داشتهای چه بوده است؟
من عاشق ریسک کردن در کسبوکارم هستم و هیچ وقت احساس ترس نداشتهام. هیچ موقع قبل از تصمیم گیری تمام زوایا و نکات منفی و مثبت کاری را بررسی نکردهام. اگر احساس کنم یک کار من را به چالش میکشد و میتوانم به نحوی خاص آن را انجام دهم، بدون شک آن را قبول میکنم.
من فکر میکنم یکی از بزرگترین ریسکها در زندگی شخصی و حرفهای این است که فرد به یک ایده یا یک اصل پایبند باشد که در این صورت نمیتواند به راحتی آن را کنار بگذارد. این تصمیم میتواند استارتاپی که راهاندازی کردهاید یا حتی ازدواج باشد. هر دوی این موارد به تصمیمگیریهای سختی نیاز دارند که بعد از گرفتن هرگز نمیتوانید به نقطهی شروع بازگردید. اما بعد از مدتی متوجه میشوید که ترکیب ترس و اشتیاق ناشی از همین تصمیمگیریها است که احساس سرزندگی میدهد و به رشدتان کمک میکند.
زمانی که در زندگی شخصی یا کاری احساس شکست میکنی چه کاری انجام میدهی؟
اینکه بتوانی بعد از هر بار شکست یا رد شدن از سوی دیگران خودت را دوباره پیدا کنی بخشی از زندگی است. مهم نیست یک نفر تا چه اندازه موفق باشد مطمئنا او هم در زندگی بارها با کلمهی «نه» روبهرو شده و احساس طرد شدن را درک کرده است. تمام جنبههای زندگی هیچ موقع عالی نیستند. به یاد دارم زمان حملهی ۱۱ سپتامبر به تازگی فارغالتحصیل شده بودم و آن زمان پیدا کردن کار برای کارآموزی واقعا سخت بود. من برای تمام بانکها درخواست فرستاده بودم و از طرف تمام آنها رد شدم و زمانی که برای صبحانه با پدرم بیرون رفته بودم ناگهان گریه کردم. اما بعد از چند تلاش دیگر توانستم شغل مورد نظرم را پیدا کنم.
اکنون هم برای پیدا کردن سرمایه برای کسبوکارم با مشکلات زیادی روبهرو هستم و صحبت کردن با سرمایهگذاران و رد شدن از طرف آنها همان احساس مشابه را به من میدهد. گاهی اوقات شرایط به خوبی پیش نمیرود و فرد نباید برداشت شخصی بابت این موضوع داشته باشد. البته اوقاتی هم بوده که واقعا بابت این موضوع احساس بدی پیدا کرده باشم. اما صادقانه بگویم تمام مسائل مرتبط با کسبوکار و تمام شکستهای آن در برابر سختیهای مرتبط با اختلال در سلامتی هیچ است.
چه مواردی باعث میشود به خودت شک کنی و این شرایط را چگونه مدیریت میکنی؟
من فکر میکنم اغلب کارآفرینان برخلاف داستانهایی که از آنها روایت میشود، همیشه به خودشان شک دارند. اینکه چنین حسی نداشته باشند واقعا سخت است. آنها دائما خودشان را با دیگران از نظر درآمد و همتیمیهای مناسب مقایسه میکنند و به همین دلیل به خودشان شک میکنند. در صورتی که هیچکدام از این داستانها واقعیت ندارند و شخص نباید شکستهای خود را با موفقیت دیگران مقایسه کند. در دنیای استارتاپی شرایط سخت و آسان زیادی وجود دارد و من یاد گرفتهام ظاهر و باطن هر داستان تفاوت زیادی دارد. درنتیجه اگر یک روز احساس خوبی نداشته باشم با خودم فکر میکنم آخرین بار چه زمانی این احساس را داشتهام و از آن زمان چه چشماندازهایی تغییر کرده است، اینکه گذر زمان تا چه اندازه میتواند شرایط را تغییر دهد.
از کجا میدانی چه موقع باید شخص یا شرایط خاصی را ترک کنی؟
زمانی که احساس کنید نمیتوانید از شخصی موضوعات جدید یاد بگیرید یا مسائل جدیدی به او آموزش دهید یعنی زمان رفتن است.
شجاعترین لحظهای که داشتهای چه موقع بوده است و چگونه برای افزایش شجاعت تمرین میکنی؟
شجاعت در مفهوم معنی پیدا میکند. من فکر میکنم شجاعترین شرایط را در سختترین و استرسآورترین لحظهها تجربه کردهام. من شبهای زیادی با فکر اینکه چگونه باید به کارمندان حقوق دهم بیدار ماندهام. من در سختترین شرایط ممکن یعنی زمانی که قرارداد مهمی را از دست داده بودیم و به ما گفته شده بود به اندازهی کافی خوب نیستم جلوی هزاران نفر سخنرانی کردهام. من حتی در بدترین لحظههای مخالفت هم خونسردی خودم را حفظ کردهام. اینکه بتوانم در بدترین شرایط به راهم ادامه دهم برای من تعریف شجاعت است.
آیا کارهایی که تا به حال انجام دادهای ارزشش را داشته است؟
از لحاظ رشد شخصیت میتوانم بگویم بله ارزشش را داشته است. واقعیت این است زمانی که به کاری متعهد میشوید باید در موارد زیادی از خود گذشتگی کنید. استارتاپ یعنی ارائهی محصول یا خدمات جدیدی که تا به حال در بازار وجود نداشته است. شخصی که استارتاپی را راهاندازی میکند از کار کردن در یک شرکت معمولی صرف نظر کرده است و به موفقیت باور دارد. اما هیچ چیزی بیشتر از ساختن یک محصول جدید نمیتواند قابلیتهای یک فرد را نشان دهد.
خودت را در آینده در چه جایگاهی میبینی؟
Orchard Mile در چند سالی که از راهاندازی آن میگذرد مصرفکننده بوده است و دوست دارم در چند سال آینده بیشتر روی جامعهی اطرافم و آموزش دادن به دیگران بدون چشمداشت سرمایهگذاری کنم. من در طول ادارهی این استارتاپ متوجه شدهام احساس بین زمانی که کاری را بدون چشمداشت برای دیگران انجام میدهید و زمانی که از دیگران انتظار جبران دارید بسیار متفاوت است. همچنین علاوه بر مهارتهایی که در حال حاضر دارم میخواهم در آینده در سایر زمینههای زندگی نیز فعالیت داشته باشم.
نظرات