ایده‌های عالی را به علت واضح و بدیهی بودن کنار نگذارید

شنبه ۸ دی ۱۳۹۷ - ۱۳:۰۰
مطالعه 5 دقیقه
بسیاری از اوقات، ایده‌های ساده و روشنی که فکر می‌کنیم دیگران نیز به‌راحتی قادر به اجرای آن هستند، ایده‌های پربازده و خوش سرانجامی خواهند بود.
تبلیغات

اندرو فورمن؛ هم‌بنیانگذار پلتفرم آنلاین کمک‌های خیریه Givz است و به‌تازگی مقاله‌ای نوشته است که در ادامه از زبان خود او می‌خوانیم.

من به مدت هشت سال، از اقدام در خصوص ایده‌ای که به کارایی و بازدهی آن ایمان داشتم، سر باز زدم. این ایده نه‌تنها حاوی ابتکارات تکنولوژیک بود، بلکه ارزش اجتماعی هم ایجاد می‌کرد. ایده‌ی من می‌توانست به مردم کمک کند که با مهم‌ترین و تأثیرگذارترین مؤسسات خیریه‌ی کشور همکاری داشته باشند. اما من این افکار را صرفاً در حد اشتیاقات درونی نگه‌ داشته بودم.

علت اصلی کنار کشیدن من، این نبود که می‌ترسیدم، یا کاهل و برعکس، پرمشغله بودم. هیچ‌یک از موانع طبیعی کارآفرینی نیز بر سر راهم وجود نداشت. علت اصلی، مسئله‌ی کاملاً متفاوتی بود.

من ایده‌ی خودم را پیگیری نمی‌کردم، زیرا بیش‌ازحد واضح و بدیهی به‌نظر می‌رسید. کاملاً متقاعد شده بودم که سرانجام فرد دیگری این کار را انجام می‌دهد. به همین دلیل هم دست به عمل زدن را اتلاف وقت و انرژی می‌دانستم.

من اشتباه می‌کردم. شاید اگر به نوآوران مشهوری مانند استیو جابز و ایزاک آسیموف گوش داده بودم، این موضوع را بهتر و زودتر می‌فهمیدم. واقعیت این است که واضح و مشهود بودن، یکی از ویژگی‌های رایج و حتی مهم پروسه‌های خلاقانه است. اگر می‌خواهید استارتاپ خودتان را راه‌اندازی کنید، یا تصمیم دارید تغییر مهمی در سازمان خود به‌وجود بیاورید، به تجربیات من گوش کنید. وقت خود را مانند من از دست ندهید.

سالیان زیادی بود که من بخش جمع‌آوری کمک‌های خیریه را در رستوران‌ها و کافه‌ها، سازمان‌دهی می‌کردم. من دوستان و آشنایان را دورهم جمع می‌کردم، درباره‌ی یک مشکل یا مسئله، اطلاعاتی را در اختیار آن‌ها می‌گذاشتم و اهمیت موضوع را شرح می‌دادم. سپس توضیح می‌دادم که یک سازمان خیریه‌ی خاص، در این زمینه چه اقداماتی انجام می‌دهد. من عکس‌های مستندی را به مخاطبین نشان می‌دادم، داستان وقایع را تعریف می‌کردم و توضیح می‌دادم که هر سازمان خیریه، چگونه به حل این مشکل کمک می‌کند.

Don’t Give Up on a Great Obvious Idea

در میان افرادی که از آن‌ها به‌عنوان دوستان یاد می‌کنم، عده‌ای از بانکداران جوان بخش سرمایه‌گذاری نیز بودند که غالباً موافقت می‌کردند ۵۰۰ تا هزار دلار اهدا کنند. من از آن‌ها تشکر می‌کردم و می‌پرسیدم که آیا می‌توانند به من چک بدهند؟ آن‌ها جواب می‌دادند: «چک؟ نه، من فقط ۲۵ سال دارم و هنوز از دسته‌چک استفاده نمی‌کنم.» من توضیح می‌دادم که ازطریق وبسایت خیریه نیز می‌توانند کمک خود را اهدا کنند. ایده‌ی خوبی نیست که در یک کافه، از دیگران بخواهید با موبایل خود به یک وبسایت مراجعه کنند. بسیاری از آن‌ها می‌گفتند که در خانه و ازطریق کامپیوتر این کار را انجام می‌دهند. اما اغلب آن‌ها باوجود نیت خیری که داشتند، این کار را نمی‌کردند. درنهایت تنها کمکی که من از این رویدادها دریافت می‌کردم، چند صد دلار پول نقد بود. این مبلغ را هم افرادی که پول نقد اضافی به همراه داشتند، در وجوه ۲۰ دلاری یا همین حدود، اهدا می‌کردند.

در همین زمان، به نکته‌ی ظریفی پی بردم؛ ما در کافه‌ها، زمانی‌که می‌خواهیم هزینه سفارش خودمان یا دوستانمان را پرداخت کنیم، از اپلیکیشن‌های موبایل استفاده می‌کنیم. پس باید یک اپلیکیشن ساده داشته باشیم که به مردم کمک کند با هر خیریه‌ای که در کشور وجود دارد، در ارتباط باشند.

همان‌طور که می‌بینید، ایده‌ی من، ایده‌ی روشن و واضحی بود. گرچه می‌توانستم با یک تیم خوب، اپلیکیشن مؤثر و مقبولی را توسعه دهم، اما می‌دانستم که افراد دیگری نیز قادر به انجام این کار هستند. پس اجازه دادم که این حدس و گمان‌ها و فرضیات، مرا از اقدام بازدارند. درحالی‌که باید احساس وضوح و بدیهی بودن امر را نشانه‌ای برای حرکت روبه‌جلو و توسعه‌ی ایده‌ی خود می‌دیدم.  

Don’t Give Up on a Great Obvious Idea

سال ۱۹۹۶، استیو جابز به مجله‌ی Wired گفته بود:

وقتی از مردم خلاق سؤال می‌کنید که چگونه کاری را انجام داده‌اند، آن‌ها کمی احساس گناه می‌کنند، زیرا درواقع کار خاصی نکرده‌اند؛ آن‌ها صرفاً چیز روشنی را دیده‌اند. علت موفقیت ایده‌ی خلاقانه‌ی افراد، توانایی آن‌ها در همگام‌سازی و متصل کردن تجربیات شخصی و چیزهای جدید است.

بگذارید به سال ۱۹۵۹ برگردیم. یعنی وقتی‌که ایزاک آسیموف مقاله‌ای را با موضوع مشابه منتشر کرد. این مقاله «چارلز داروین و آلفرد والاس، به‌طور مستقل از یکدیگر نظریه تکامل برحسب انتخاب طبیعی را ارائه کرده‌اند» نام داشت. ۱) هر دو نفر، در سفرهای خود، تنوع گیاهان و زندگی حیوانات را مشاهده کرده بودند. ۲) هردوی آن‌ها، مقاله‌ی «جمعیت» توماس مالتوس را مطالعه کرده بودند. ۳) آن‌ها فهمیده بودند که اظهارات مالتوس، می‌تواند علت تنوع جمعیتی جانداران را توضیح دهد. آسیموف در مقاله‌ی خود نوشته بود: «هنگامی‌که ارتباط متقابل پدیده‌ها را درک می‌کنیم، همه‌چیز بدیهی به نظر می‌رسد.» او به ماجرای توماس هاکسلی بیولوژیست اشاره می‌کند که پس از مطالعه‌ی «منشأ گونه‌ها» گفته بود: «چقدر احمق بودم که تابه‌حال به این موضوع فکر نکرده بودم.»

Don’t Give Up on a Great Obvious Idea

یکی از تحقیقات دانشگاه مینه‌سوتا استدلال می‌کند که تشخیص وضوح و بدیهی بودن، بخش مهم یکی از «پنج مرحله‌ی فرایند خلاق» است. به‌گفته‌ی محققان این مطالعات، در دوران وضوح، ایده‌ها و تصمیمات ساده و بدیهی به نظر می‌رسند؛ اما واقعیت این است که علت سادگی، روشن و منظم بودن تمامی زوایای یک راه‌حل یا راهکار است.

اما نکته‌ی مهم دیگری که باید به یاد داشته باشید، این است که پاسخ یا ایده‌ای که از دید شما کاملاً بدیهی به نظر می‌آید، از دید عموم مردم بدیهی نیست؛ شاید به این دلیل که اصولاً عموم مردم به این مسئله فکر نمی‌کنند.

ایده‌ها فقط در ذهن افرادی طلوع می‌کنند که مشکلی را تشخیص داده‌اند و به‌دنبال راه‌حل نوآورانه‌ای برای آن هستند. همان‌طور که در کتاب «چگونه مانند اینشتین فکر کنید» آمده است؛ حتی اگر اینشتین هم با مسئله‌ی اشتباهی مواجه بود، نمی‌توانست راه‌حلی برای آن بیابد. شما به یک مسئله‌ی توان‌بخش و پرظرفیت نیاز دارید، مسئله‌ای که می‌توان راه‌حل‌های خلاقانه و الهام بخشی فرای انتظارات اصلی برای آن متصور شد. پیدا کردن چنین مسئله‌ی بزرگی، مستلزم تفکرات عمیق و زیادی است، مخصوصاً وقتی‌که راه‌حل کاملاً بدیهی به نظر می‌آید.

درنهایت من به‌عنوان هم‌بنیانگذار مؤسسه‌ی Givz، ایده‌ام را به مرحله‌ی اجرا درآوردم. این تجربه، مرا برای بازخوردهایی که از شرکا و ذی‌نفعان دریافت می‌کردیم، آماده کرد. حالا زمانی‌که برای یک نمایندگی یا یک شرکت، ایده‌ی بسیار ساده‌ای را مطرح می‌کنم و آن‌ها به بدیهی بودن جریان اشاره می‌کنند، پاسخ می‌دهم: «دقیقاً».

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات