الگوریتمی کامپیوتری برای شناسایی قاتل های سریالی بر اساس انگیزه ذهنی و عملکرد مغز آنها

جمعه ۲۴ آذر ۱۳۹۶ - ۲۳:۰۰
مطالعه 18 دقیقه
ژورنالیستی کهنه‌کار با استفاده از یک الگوریتم و بزرگ‌ترین مجموعه‌ی سوابق قتل، به یک الگوی خاص در قتل‌ها رسیده است.
تبلیغات

توماس هارگرو یک بایگان (به متصدی پرونده‌ها و اسناد گفته می‌شود) در حوزه‌ی قتل و آدمکشی است. وی در طول هفت سال گذشته سوابق قتل‌های شهری را جمع کرده و اکنون بزرگ‌ترین کاتالوگ قتل در کشور را در اختیار دارد؛ یعنی ۷۵۱٬۷۵۸ قتل که از سال ۱۹۷۶ صورت گرفته‌اند. این تعداد حدودا ۲۷ هزار مورد بیشتر از تعدادی است که در فایل های F.B.I وجود دارد. کشورها بایستی قتل‌هایی که صورت می‌‌گیرد را به وزارت دادگستری گزارش دهند، اما برخی از کشورها به‌طور سهل‌انگارانه و به‌غلط گزارش می‌دهند، یا اینکه نمی‌توانند تمام قتل‌ها را گزارش کنند. با این حال هارگرو برخی از این کشورها را مورد پیگرد قانونی قرار داده تا به گزارش‌های قتل این کشورها هم دست یابد. وی از کد کامپیوتری که خود نوشته بود استفاده کرد و تمام آرشیوهای موجود در اختیار خود را زیر و رو کرد و در میان قتل‌هایی که عادی‌تر بودند و از مثلث‌های عشقی،دزدی‌ها، نزاع و مرافعه‌ها نشئت می‌گرفتند، به دنبال بی‌قاعدگی‌های آماری می‌گشت. هرساله حدود پنج‌هزار نفر افرادی را به قتل می‌رسانند و دستگیر نمی‌شوند. درصدی از این مردان و زنان بدون شک بیش از یک بار دست به قتل زده‌اند. هارگرو قصد داشت که با کد ابداعی خود که نام آن را ردیاب قاتل سریالی گذاشته بود، این افراد را بیابد.

هارگرو کدی را که به‌عنوان یک الگوریتم ساده عمل می‌کند، در سال ۲۰۱۰ زمانی که تنها گزارشگر سرویس خبری Scripps Howard بود ایجاد کرد. این الگوریتم پایه و اساس پروژه‌ی مسئولیت قتل (MAP) را تشکیل می‌دهد. این الگوریتم از طریق جمع‌آوری داده‌ها، قتل‌هایی را جمع‌آوری می‌کند که به‌نحوی به یک دیگر مرتبط‌ هستند. به‌عنوان مثال از لحاظ زمان وقوع قتل، محل، شیوه‌ی قتل یا جنسیت مقتول. همچنین این مسئله مورد بررسی قرار می‌گیرد که آیا نرخ قتل‌ها در یک شهر قابل توجه است یا خیر؛ چرا که حتی یک قاتل سریالی دستگیر نشده می‌تواند درصدهای اداره‌ی پلیس را وارونه کند. از لحاظ آماری، شهری که یک قاتل سریالی را در قلب خود دارد شهری بی‌قانون و ملتهب به‌نظر می‌رسد.

در ماه آگوست سال ۲۰۱۰، هارگرو به الگوی خاص قتل در شهر لیک، ایالت ایندیانای امریکا که شامل شهر گری نیز می‌شد برخورد. بین سال‌های ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۸ پانزده زن بر اثر خفگی به قتل رسیده‌اند. بسیاری از اجساد آنان در خانه‌های خالی از سکنه یافت شده بود. هارگرو به پلیس گری نامه‌ای نوشت و در آن قتل‌ها را توصیف کرد و در نهایت این سوال را پرسید:

آیا چنین مواردی می‌تواند نشان‌دهنده‌ی این باشد که یک یا چند قاتل سریالی در ناحیه‌ی شما در حال آدمکشی‌ هستند؟

اداره‌ی پلیس به وی اعتنایی نکرد؛ تنها یک ستوان به وی پاسخ داد که هیچ قاتل سریالی لاینحلی در گری وجود ندارد. وزارت دادگستری ایالات متحده به ادارات پلیس توصیه کرده بود زمانی‌که یک قاتل سریالی در شهر آزاد است، مردم را مطلع سازند؛ اما برخی مناطق این اطلاعات را سری نگه می‌داشتند. این رفتار هارگرو را به‌شدت عصبی کرد. وی گفت:

چندین ماه برای آنها پیغام فرستادم. نامه‌های سفارشی به رئیس پلیس و شهردار ارسال کردم...

سرانجام از معاون پزشکی قانونی که به این قضیه مشکوک شده بود، شنید که قاتلی سریالی در شهر گری وجود دارد. معاون پزشکی قانونی تلاش کرد تا با پلیس صحبت کند؛ اما آنها از صحبت با وی امتناع کردند. وی بعد از مرور مواردی که هارگرو ذکر کرده بود، سه قربانی دیگر را نیز به لیستش اضافه کرد.

قتل و شناسایی قاتل

چهار سال بعد، پلیس هموند، شهری در نزدیکی گری، تماسی دریافت کرد که آشوب و شلوغی در متل شماره ۶ را گزارش می‌داد؛ گزارشی مبنی بر یافت شدن جسد زنی در وان حمام یکی از اتاق‌ها مطرح شده بود. این زن افریکا هاردی نام داشت و نوزده ساله بود. هارگرو در این مورد گفت:

پلیس برای این قتل فردی به نام دارن وان را دستگیر کرد. طی چندین سال این فرد پلیس را به ساختمان‌هایی که نیمه‌کاره رها شده بودند می‌کشاند. این ساختمان‌ها مکان‌هایی بودند که وی اجساد شش زن را که تمام آن‌ها را خفه کرده بود در آنجا رها کرده بود. این مدل قتل دقیقا شبیه به طرح و الگویی بود که در الگوریتم به آن رسیده بودیم.

وان اولین قربانی خود را در اوایل دهه ۱۹۹۰ به قتل رساند. در سال ۲۰۰۹ به جرم تجاوز به عنف روانه‌ی زندان شد و این قتل‌ها متوقف شد. وقتی وی در سال ۲۰۱۳ آزاد شد به گفته‌ی هارگرو:

کارش را از همان‌جا که متوقف کرده بود ادامه داد.

محققان دیگری هم بودند که قاتل‌های سریالی را مورد مطالعه قرار دادند. یکی از گویاترین کاتالوگ‌ها مربوط به پایگاه داده‌ی قاتل سریالی رادفورد است که حدود پنج‌هزار ورودی از سرتاسر جهان داشته و بخش عمده‌ی این تعداد از ایالت متحده آمریکا بوده است و ۲۵ سال پیش توسط مایکل آموت استاد بازنشسته‌ی دانشگاه رادفورد ویرجیانا آغاز شد. طبق این پایگاه داده، ده برابر بیشتر احتمال می‌رود که قاتلان سریالی در آمریکا مرد باشند تا زن. ری کوپلند که در ۷۵ سالگی دستگیر شد، حداقل پنج آدم سرگردان را در مزرعه‌اش در میزوری به قتل رساند و در این پایگاه داده مسن‌ترین قاتل سریالی محسوب می‌شود. کم سن و سال‌ترین قاتل هم رابرت دیل سیگی بود که در پورتلند مین بزرگ شده و به نظر در سال ۱۹۸۳ در هشت سالگی دختری را با یک تکه سنگ به قتل رسانده بود.

قاتلین سریالی معمولا دارای هوش استثنایی نیستند و میانگین IQ آنها ۹۴/۵ است

پدر سیگی غالبا وی را با نگه داشتن انگشت او روی شعله‌ی یک شمع تنبیه می‌کرد و سیگی تبدیل به شخصیتی شد که به عمد جاهای مختلفی را به آتش می‌کشید. بعد از ایجاد حریق، گاهی تصویر مردی را می‌دید با موهای قرمز و با چنگال و دندان‌های نیش بزرگ که آتش از سرش بلند می‌شد. سیگی هنگامی که ۱۴ ساله بود، شغلی در سیرک برادران رینگلینگ به‌دست آورد. ماه بعد چادر سیرک آتش گرفت و صدو شصت و هشت نفر کشته شدند. در سال ۱۹۵۰ بعد از اینکه سیگی برای یک آتش‌سوزی دیگر دستگیر شد، اعتراف کرد که چادر سیرک را آتش زده است؛ اما چند سال بعد اعتراف خود را پس گرفت و گفت وقتی که این اعتراف را اظهار کرده، حالت عادی نداشته است.

طبق این پایگاه داده، قاتلین سریالی معمولا دارای هوش استثنایی نیستند و میانگین IQ آنها ۹۴/۵ است. این قاتلین به چند دسته تقسیم می‌شوند. یک دسته از آنان وظیفه‌ی خود می‌دانند که دنیا را از شر افرادی که به‌زعم خود فاسد یا زیان‌آور برای دیگر افراد تلقی می‌کنند خلاص کنند، افرادی چون معتادان، مقیمان، زنان بی‌قید و بند. این دسته از قاتلان مبلغان نامیده می‌شوند. دسته‌ی دیگر زنان بیوه‌ای که مردان را می‌کشند تا از ایشان پول به ارث برند یا به بیمه برسند و همینطور مردانی که از همسرشان جدا شدند، زنان را می‌کشند؛ یا به قصد تصاحب پول یا به‌نوعی نمایش قدرت. در دسته‌ی دیگر، پرستاری که بیماران را می‌کشد و فرشته‌ی مرگ نام می‌گیرد.

F.B.I معتقد است که هرساله کمتر از یک درصد از قتل‌ها به دست قاتلین سریالی صورت می‌گیرد؛ اما هارگرو فکر می‌کند این درصد بالاتر از این مقدار است و احتمالا حدود دوهزار قاتل سریالی دستگیرنشده در ایالت متحده آمریکا وجود دارد. هارگرو می‌گوید:

حتما می خواهید بدانید از کجا این را می‌دانم؟ خب چند سال پیش برای این سوال که چه تعداد از قتل‌ها پرونده‌هایشان حل نشده است، اما از طریق DNA قاتل به یکدیگر مرتبط شده‌اند، از چند نفر در F.B.I کمک گرفتم. جواب حدود ۱۴۰۰ مورد بود؛ یعنی قدری بیشتر از دو درصد از قتل ها در فایل‌هایی که بررسی شد، این‌ها فقط مواردی بودند که مامورین توانسته بودند از طریق DNA به قاتل دست یابند. اما قاتلین همیشه نمونه‌ای برای DNA از خود به جا نمی‌گذارد! بنابراین دو درصد کف است نه سقف.
قتل و قاتل و شناسایی

هارگرو مردی شصت و یک ساله بلندقامت و لاغراندام است. با همسر و پسرش در الکساندریا ویرجینیا زندگی می‌کند. پدرش راهنمایی تخصصی در مورد نحوه‌ی استفاده از ماشین حساب‌های خودکار را نوشت و زمانیکه هارگرو به دانشگاه میزوری رفت، در رشته‌ی ژورنالیسم کامپیوتری تحصیل کرد. وی تئوری آمارگیری تلفنی را آموخت که برای رای‌گیری مورد استفاده قرار می گرفت. بعد از فارغ‌التحصیلی در سال ۱۹۷۷  به استخدام یکی از روزنامه‌های برمینگم آلاباما به نام Post-Herald درآمد، با این تصور که در امور مربوط به رای گیری مشارکت خواهدکرد و و هرکار را که روزنامه بدان نیاز دارد انجام خواهد داد. اما آنگونه که بعدها روشن شد روزنامه به یک گزارشگر جرم و جنایت نیاز داشته است. هارگرو در سال ۱۹۷۸ مرگ اولین نفر را دید. این مرد صاحب یک فروشگاه غذای آماده بود که در جریان یک دزدی از فروشگاهش مورد شلیک گلوله قرار گرفت. هارگرو گزارش شورشی را که بعد از شلیک پلیس به دختر آفریقایی آمریکایی شانزده ساله آغاز شد نیز نوشت. وی اعدام مردی به نام جان لوییس ایوانز را نیز گزارش کرد، این مرد اولین زندانی بود که در بعد از اینکه ایالت متحده مجددا حکم اعدام را در سال ۱۹۷۶ به جریان انداخت در آلباما اعدام شد.

در سال ۱۹۹۰ هارگرو به واشنگتن آمد تا برای سرویس خبری Scripps Howard کار کند. این سرویس خبری جایی بود که هارگرو در مورد آن گفت:

هدف اول ما این بود که از اعضا استفاده کنیم تا مردم را شوکه کنیم.

زمانیکه وی مشغول مطالعه‌ی فایل ثبت مرگ‌ومیر اداره‌ی امنیت اجتماعی بود متوجه شد که برخی افراد در یک سال مشخص حضور دارند و چند سال بعد رها شدند، افرادی که به‌طور اشتباهی اعلام شده بود که فوت کرده‌اند. وی از مصاحبه‌ها دریافت که حساب بانکی این افراد ناگهان مسدود شده، نمی‌توانند کارت اعتباری یا وام بگیرند و از دادن شغل به آنها امتناع شده چرا که پیشینه‌ی خوبی ندارند!

او در سال ۲۰۰۴ یک کپی از مجموعه‌ی سالانه‌ی جرایمی که F.B.I منتشر می‌کند درخواست داد و در ادامه یک سی دی دریافت کرد که شامل مهم‌ترین گزارش‌ها از سال ۲۰۰۲ می‌شد. در کنار این سی دی، دیتابیس S.H.R نیز وجود داشت. این پایگاه شامل تمام قتل‌هایی می‌شد که به این نهاد گزارش شده بودند؛ مواردی که بر حسب سن، نژاد، جنسیت مقتول و همچنین شیوه‌ی قتل مرتب شده بودند. هاگرو می‌گوید:

اولین چیزی که به آن فکر کردم، این بود که آیا می‌شود به یک کامپیوتر آموخت تا قربانیان سریالی را پیدا کند یا خیر.

هارگرو اشاره می‌کند که در سرویس خبری به‌مدت شش سال به هرکدام از سردبیران این سرویس خبری می‌گفته است که می‌خواهد با استفاده از کامپیوتر رد قاتلان سریالی را بزند و همه یک جواب به او می‌دادند: احتمالا شوخی می‌کنی، درسته؟

مانسون

در سال ۲۰۰۷ هارگرو سندروم مرگ ناگهانی نوزاد (SIDS) را مورد بررسی قرار داد. این سندروم عبارت است از مرگ نابهنگام نوزادان در خواب بدون هیچ‌گونه پیش‌بینی قبلی پزشکی و بدون برجای‌گذاشتن هیچ‌گونه عارضه‌ای در بدن نوزاد که در حین کالبدشکافی قابل تشخیص باشد. چیزی که باعث تعجب وی شد این بود که بر اساس پرونده‌های قتل کودکان، چرا در فلوریدا تعداد کودکانی که در اثر خفگی ناگهانی مرده‌اند، بسیار بیشتر از کودکانی است که در کالیفرنیا مرده‌اند؛ درحالیکه نوزادان بیشتری در کالیفرنیا وجود دارد. طی سال بعد، هارگرو با ماموران پزشکی قانونی و پاتولوژیست‌ها سرتاسر کشور مصاحبه کرد:

اکثر آنان گفتند که شاید برای زدن چنین حرف‌هایی در درسر بیفتم اما این سندروم در واقع به معنای دقیق کلمه وجود ندارد.

هارگرو به این نتیجه رسید که این سندروم یک بیماری مرموز نیست؛ بلکه نتیجه‌ی عمل مردمی است که نوزادانشان را به‌صورتی در تخت قرار می‌دهند که در طول خواب دچار خفگی می‌شوند. در فلوریدا این نوع مرگ را به خفگی ناگهانی نسبت می‌دهند و در کالیفرنیا به سندرم ناگهانی نوزادان. به‌دنبال این داستان، سازمان پیشگیری و کنترل بیماری‌ها، بایگانی پرونده‌ی مرگ ناگهانی و پیش‌بینی‌نشده‌ی ‌نوزادان را ایجاد کرد تا هر مرگی را بررسی کند. بعد از ماجرای سندروم، مرگ ناگهانی کودکان، هارگرو مجددا به رئیسش گفت که هنوز هم می خواهد به یک کامپیوتر بیاموزد که قاتلین سریالی را شناسایی کند، و این بار رئیس به وی گفت که یک سال وقت دارد.

قتل فردی

هارگرو با درخواست گزارش قتل‌ها از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۸ شروع کرد که بیش از ۵۰۰ هزار مورد قتل را شامل می‌شد. در آغاز، وی آنچه را که کامپیوتر نمی‌دانست می‌توانست دریابد. وی قربانیان را در داده‌ها می‌دید. او آغاز به تلاش برای نوشتن الگوریتمی کرد که قربانیان یک قاتل را گزارش می‌داد. به‌عنوان یک مورد آزمایشی، گری ریجوی معروف به قاتل رودخانه‌ی سبز را انتخاب کرد که از اوایل دهه‌ی ۱۹۸۰ قتل را شروع کرد و حداقل چهل و هشت زن را در سیاتل به قتل رسانده و در کنار رودخانه‌ی سبز رهایشان می‌کرد. هارگرو در بالای میز کار خود عکسی از ریجوی را زده بود که در آن عکس خسته و عبوس به نظر می‌رسید و زیر آن نوشته بود:

قربانیان سریالی به لحاظ آماری چه شکلی‌اند؟

ریجوی سرانجام از طریق DNA شناسایی و در سال ۲۰۰۱  دستگیر شد. او به مدت سی و دو سال به‌عنوان نقاش کامیون‌ها مشغول به کار بود. او به پلیس گفت که خفه کردن زنان شغل اصلی وی بوده است! ریجوی گفت:

خفه کردن کاری بود که انجامش می‌دادم و در این کار واقعا تبحر داشتم.

همسر سوم وی هنگامی که فهمید وی چه کار کرده است، مات و مبهوت بود. همسرش اظهار کرد که گری همیشه مثل یک تازه‌عروس با اورفتار می کرده است. ریجوی به کشتن دو همسر اول خود هم فکر کرده بود؛ اما به این نتیجه رسیده بود که احتمال به‌دام افتادنش زیاد خواهد بود. او بیشتر زنان تنفروش‌ را می‌کشت و اگر مقتول پولی با خود داشت، گری آن پول را حق‌الزحمه‌ای برای کشتن آن زن تلقی می‌کرد!

۷۰ درصد قربانیان قاتلین سریالی مونث هستند

هارگرو هرروز آن‌چه را که روز قبل موفق به انجامش نشده بود، دوره می‌کرد. از زمانی‌ که به وی گفته شد که قاتلین سریالی غالبا قربانیانشان را خفه می‌کنند یا کتک می‌زنند تا مدت مواجهه با قربانی را بیشتر کنند، قتل‌ها را با بر اساس نوع قتل طبقه‌بندی می‌کرد. وی زنان را انتخاب کرد؛ چرا که F.B.I گفته بود ۷۰ درصد قربانیان قاتلین سریالی مونث هستند. هر تست یک روز زمان می‌برد. بعد از صد موردی که کار  نکرده بود، این یکی مورد کمی کارایی داشت. هارگرو گفت:

شرایط را معین‌تر کردم، به یک گروه از فاکتورها توجه کردم: زنان، اسلحه، سن، و مکان قتل.

وی با این شرایط، الگوریتم قتل‌ها را به حدود ۱۰ هزار گروه تقسیم کرد. یکی ازاین گروه‌ها احتمالا این‌گونه بود: بوستون، زنان، پانزده تا نوزده ساله، و خفه شدن. گروه دیگر ممکن است این‌چنین باشد: نیواورلئان، زنان، بیست تا بیست و پنج ساله، و خفگی. ازآنجا که شکست در حل مسئله نیز به نتایجی هرچند سست و کم‌اهمیت می‌رسید، هاگرو برای کامپیوتر معین کرده بود تا مکان‌هایی را که میزان حل مسئله در آن‌جا به‌طور غیر معمولی پایین است، نشان دهد. سیاتل در مکان سوم قرار گرفت؛ با زنان قربانی که دلیل مرگشان مشخص نبود و اجسادشان بیرون رها شده و زمان زیادی از پیدا شدنشان گذشته بود؛ به طوریکه ماموران پزشکی قانونی دیگر قادر نبودند مشخص کنند که این افراد چگونه مرده‌اند.

قاتلین سریالی به یک محوطه کشتن پابند هستند

هارگرو با فهمیدن جفرافیای قربانیان و قاتلین سریالی ناخواسته به قواعدی متوسل شد که به آن نیمرخ‌سازی جغرافیایی می‌گویند؛ چیزی که در کار کیم روسمو نمونه‌ی آن را می‌بینیم. کیم روسمو مامور پلیس اسبق و استاد فعلی دانشگاه تگزاس است. روسمو در سال ۱۹۹۱ در قطاری به‌سمت ژاپن بود و در آن حین به معادله‌ای دست یافت که می‌توانست بر اساس جایی که جنایات رخ داده و جایی که اجساد یافت شده‌اند، برای پیش‌بینی محل زندگی قاتل اقدام کند. همانطور که یک کاراگاه جنایی نیویورک سیتی به من گفت:

قاتلین سریالی به یک محوطه کشتن پابند هستند. آنها در یک ناحیه‌ی فشرده قربانیانشان را شکار می‌کنند که می‌تواند مشخص شود. معمولا منطقه‌ی شکار به‌اندازه‌ی کافی از خانه‌شان دور خواهد بود تا کسی محل زندگی‌شان را پیدا نکند؛ اما نه آنقدر دور که برایشان نا‌‌آشنا باشد و از آن سردرنیاورند.

روسمو از نیمرخ‌سازی جغرافیایی برای یافتن رد تروریست‌ها استفاده کرد، جایی که آن‌ها زندگی می‌کردند، جایی که اسلحه‌ها را ذخیره می‌کردند و باجه‌های تلفنی را که از آنجا برای تماس‌هایشان استفاده می‌کردند، مورد مطالعه و بررسی قرار داد. وی با جانورشناسان نیز همکای کرد تا شیوه‌های شکار کوسه‌های سفید را مشخص کنند. روسمو گفت:

در هر قتل سریالی، پلیس هزاران هزار و حتی ده‌ها هزار مظنون دارد. در پرونده‌ی رودخانه‌ی سبز، پلیس با هجده هزار اسم رو‌به‌رو بود. پس از کجا باید شروع کرد؟ اطلاعات زیادی در مورد جنایت داریم. با دقت به محل قتل و جایی که اجساد پیدا شدند می‌توان به چیزهای زیادی دست یافت.

روسمو در این کتاب نیمرخ سازی جغرافیایی می‌نویسد:

تحقیقات نشان داده که جنایتکاران راست‌دست در هنگام فرار بیشتر به سمت چپ می‌پیچند؛ اما اسناد و مدارک را به طرف راست پرتاب می‌کنند و اکثر جانیان هنگام پنهان شدن در ساختمان نزدیک دیوارهای خارجی می‌مانند.
شناسایی قاتل با الگوریتم

استفاده از کامپیوتر برای پیدا کردن قاتلین پیشینه‌ای طولانی دارد. اریک ویتزیگ کاراگاه بازنشسته‌‌ی جنایی و تحلیلگر اطلاعات F.B.I و یکی از اعضای هیئت MAP که روی برنامه‌ی دستگیری جنایتکاران خشن (VICAP) که پیرس بروکس کاراگاه جنایی لس‌آنجلس آغازگر آن بود، کار می‌کرد. ویتزیگ به من گفت که بروکس چگونه در دهه‌ی ۱۹۵۰، روی پرونده‌ی هاروی گلتمن معروف به قاتل قلب‌های تنها کار می‌کرد. گلتمن تعمیرکننده‌ی تلویزیون و رادیو بود و البته یک عکاس. وی از زنان جوان دعوت می کرد که تا مدل عکس‌های او باشند و به آنان می‌گفت که این عکس‌ها را برای مجلات پلیسی می‌گیرد. وی برای گرفتن عکس دست و پای قربانی را می‌بست و هرگز بند و زنجیرها را باز نمی‌کرد. ویتزیگ گفت:

قربانی یک زن جوان بود که نه تنها دست و پایش بسته شده بود بلکه این کار دقیق انجام شده بود و این نشان می‌دهد که جانی از این کار خیلی لذت می‌برده است.

بروکس شروع به تحیق درمورد این موضوع کرد که برخی قاتلان مکررا یک نوع جنایت را تکرار می‌کردند. اواخر دهه‌ی ۱۹۵۰، بعد از اینکه به کامپیوتر علاقمند شد از اداره‌ی پلیس لس‌آنجلس خواست تا برایش یک کامپیوتر بخرند. به او گفتند که کامپیوتر بسیار گران است. در سال ۱۹۸۳ وی ایده‌ی پایگاه داده ردیابی کامپیوتری قتل و جنایت را به کنگره ارائه کرد و بعد از آن F.B.I پستی در کوانتیکو پیشنهاد داد و آنچه را که برای شروع VICAP لازم بود، فراهم کرد. ویتگز گفت:

اولین و شاید اصلی‌ترین مشکل فرم اصلی گزارش VICAP بود.

بروکس می خواست که همه‌ی عناصر یک قتل را ضبط و ثبت کند و در نتیجه بیش از صد و پنجاه سوال به‌وجود می‌آمد. ویتگیز گفت:

البته مقاومت کاربران هم یکی از مشکلات بود، هیچکس نمی‌خواست که کار دفتری بیشتری انجام دهد.

وی افزود که:

این برنامه برخی از بزرگ‌ترین و باهوش ترین متفکران اجرای قانون جهان را شامل می‌شد؛ اما ما در برنامه MAP باقی ماندیم چرا که این افراد نتوانستند به موفقیت برسند.

MAP هم محدودیت‌های خودش را داشت. از آنجا که الگوریتم به مکان متکی است نمی‌تواند قاتلینی را که کوچ نشین‌اند و خارج از محدوده کشورهای مجاور کوچ می‌کنند به حساب آورد.

قربانی قتل

آن‌هایی که در علم آمار تبحر دارند می‌توانند از این الگوریتم که در سایت MAP قرار دارد استفاده کنند. بقیه‌‌ی ما هم که به‌عنوان مثال علاقمندیم بدانیم در جایی که زندگی می‌کنیم چند مورد قتل حل‌نشده وجود دارد، از قسمت سرچ سایت می‌توانیم استفاده کنیم. دبورا اسمیت که در نیواورلئان زندگی می‌کند، کسی است که سرچ در وب سایت MAP برایش یک سرگرمی است، وی می گوید:

صفحه‌‌ی گسترده‌ی زنان مفقود شده و به قتل رسیده سراسر کشور را نگه داشتم و قتل‌هایی را که فکر می‌کردم ممکن است به یکدیگر مرتبط اند، مشخص کردم. اگر یک قاتل داشتم به‌عنوان مثال اسرائل کیز که حدود پانزده سال پیش در سیاتل بوده، قتل‌های سیاتل و بخش‌هایی از آلاسکا را جستجو کردم؛ چرا که قاتل در این بخش‌ها هم زندگی می‌کرد و هرچیزی را که ممکن بود پلیس از قلم انداخته باشد بررسی کردم. ,MAP بسیار بسیار مفید است.

چند ماه پیش هارگرو به پلیس کلیولند خبر داد که ظاهرا شصت قاتل وجود دارند که تماما قاتل زنان هستند و ممکن است در بین آن‌ها یک قاتل سریالی وجود داشته باشد؛ یا از بررسی شیوه‌ها حتی ممکن است سه قاتل سریالی نیز بین آن‌ها باشد. دوازده تن از این زنان برای فحشا مجازات شده بودند و اجسادشان در دو ناحیه‌ی جغرافیایی دور یافت شد. هارگرو نمی‌تواند هیچ صحبتی در مورد چیز‌هایی که بین وی و پلیس کلیولند رد و بدل شد به میان آورد؛ چرا که بر اساس قوانین MAP این گونه ارتباطات محرمانه است.

هارگرو از تحقیق و بررسی ها راضی است؛ اما در عین حال نگران است که بد از آب دربیاید. وی می‌پرسد:

اگر آنها فرد اشتباهی را دستگیر کند و او شکایت کند چه؟ در سال ۲۰۱۰ وقتی که یک گزارشگر بودم، با ادارات پلیس زیادی در ارتباط بودم، چرا که می‌خواستم ببینم این الگوریتم کار می کند یا نه. الان می‌دانم که کار می‌کند. سوالی در ذهنم ندارم. هر چند در سال ۲۰۱۰ یک شرکت رسانه‌ای بزرگ پشتم بود و همینطور چند وکیل. اما حالا من هستم و یک سازمان غیردولتی و هزار و چهارصد دلاری که در بانک دارم؛ بدون هیچ گونه بیمه!

یکی از عمومی‌ترین فواید MAP آگاه کردن مردم از چگونگی حل شدن قتل‌ها در آمریکا بوده است. در سال ۱۹۶۵، بیش از نود و دو درصد مواقع قتل‌ها به دستگیری قاتل ختم می‌شد. در سال ۲۰۱۶ این درصد به شصت رسید که از زمان شروع جمع‌آوری سوابق پایین‌ترین درصد بوده است. لس‌آنجلس بهترین نرخ را داشت: هفتاد و سه درصد. و دیترویت با چهل درصد بدترین نرخ حل قتل‌ها را داشت. انزو یاسیمک یکی از اعضای MAP به من گفت:

این پروژه نشان می‌دهد که جمعیتی از قاتلین دستگیر نشده در جامعه وجود دارد.

مایکل آرتفیلد دیگر عضو هیئت MAP و همچنین استاد دانشگاه انتاریوی غربی است. وی روی بزرگ‌ترین یافته‌ی الگوریتم کار می‌کند که آن مجموعه‌ی صد قتل حل نشده‌ی زنان در ناحیه آتلانتا در طول چهل سال است. اکثر قربانیان آفریقایی‌آمریکای بودند و همه‌ی آن‌ها را خفه کرده‌اند. آرتفیلد از پلیس آتلانتا نام ۴۴ مورد از این زنان را گرفت و اطلاعات بیشتری در مورد آنان به‌دست آورد (مطالعه‌ی پیشینه‌ی قربانیان قتل به امید کشف اینکه چگونه آنان با قاتلین‌شان آشنا شدند). آرتفیلد و همکارانش قربانیان را به دو دسته تقسیم کردند: گروه کوچک را زنان مسنی تشکیل می‌داد که در خانه‌هایشان کشته شدند و گروه بزرگ‌تر زنان جوانی بودند که بیشترشان تنفروشی می‌کردند.

ارتباطی بین آتش‌سوزی‌های سریالی و قتل‌های سریالی وجود دارد

آرتفیلد بر اساس نقل روزنامه‌ها به دو مرد رسید که ویژگی جنایاتی که به آن دست زدند کاملا مشابه بود. و حالا هردویشان در زندان به سر می برند. آدام لی، رئیس بخش جنایات آتلانتا به من گفت که پلیس هنوز این قتل‌ها را به قاتل خاصی ارتباط نداده است و همچنین بیان داشت که MAP وسیله‌ای بسیار سودمند است. هاگرو بیان داشت که امیدوار است روزی کارآگاهان برای ارتباط موارد از این الگوریتم استفاده کنند و MAP نیز به آنها کمک خواهد کرد تا قضیه‌ی قتل‌ها را حل کنند. در عین حال در فکر ایجاد سایتی است که فقط موارد مربوط به آتش‌سوزی را دربرگیرد؛ اما هنوز فرصت نکرده تا عملی‌اش کند. وی گفت:

ارتباطی بین آتش‌سوزی‌های سریالی و قتل‌های سریالی وجود دارد بسیاری از افراد با سوزاندن کارشان را شوع کرده‌اند.

هارگرو می‌گوید:

هدف نخست ما اینست که تا جای ممکن، سوابق و پرونده‌ها را جمع کنیم. وسوسه انگیز است که چقدر این سوابق قدرتمندند! تا جایی که با نگاه به آنها می‌توانی رد قاتلین سریالی را بزنی!
تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات