«آیدا» در عین زیبایی میخکوبکنندهاش، هولناک و نحس است. درحال حاضر هیچ نمونهی دیگری از این ترکیب خاص به ذهنام نمیرسد تا آن را برایتان مثال بزنم یا نمیتوانم هیچ استعارهای برای انتقالِ احساس سیاه این فیلم پیدا کنم. شاید «آیدا» را بتوان به شیطان اغواکنندهی زیبایی تشبیه کرد که نه با صدا و زبانبازی. نه با سحر و جادوی کلامی و نه با حرفهایی فریبدهنده، بلکه فقط با چهرهاش کنترل چشمان و اندامتان را در اختیار میگیرد. شما هیچ راه فراری ندارید. از هنگامی که به تماشای «آیدا» مینشینید، دیگر ناخواسته و دستیدستی خودتان را به دستان شیطانِ نامرئی کارگردان سپردهاید تا به مرور روحتان را چنگ بزند. با هر ثانیهای که فیلم جلو میرود، ذهنتان در پشت پرده درحال تسخیر شدن است و درنهایت فرار از دست این زیبایی مدهوشکننده اما مرگبار چگونه ممکن است؟ چگونه میتوان از ویروس سرطانی این فیلم قسر در رفت؟ و چگونه دلت برای آن دخترکِ تنها نمیسوزد؟ شاید «آیدا» واقعا مثل یک آلبومِ عکس قدیمی باشد. از آنهایی که عکسهایش نه آورندهی خاطراتِ خوش، بلکه یادگار فضایی متروک و خفقانآوری است که شاید بهتر باشد آن آلبوم را هرگز باز نکنی. اما اگر باز کنی، در لابهلای آن عکسهای شاهکار، دلهرهای غمناک انتظارت را میکشد.
برای مطالعه کامل این مقاله به زومجی مراجعه کنید.
اگر به رویدادهای مرتبط با بازی و سرگرمی علاقمند هستید به زومجی سر بزنید.
نظرات