نبود درک صحیح از فناوری، عامل اقتصاد بیمار جوامع امروزی

دوشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۹۳ - ۲۱:۵۱
مطالعه 9 دقیقه
تا به حال حتما شما نیز به این موضوع فکر کرده‌اید که چرا مدیریت اقتصاد تا به این حد دشوار است. اقتصاددان‌های تصمیم‌گیرنده در اغلب دولت‌ها و حکومت‌های سراسر دنیا هنوز متوجه نشده‌اند مرکز ثقل پیشرفت در دنیای امروز چیست. اما پاسخ نهایی رشد موثر اقتصادی در کدام زمینه نهفته است؟ پاسخ صحیح، بدون شک فناوری و تکنولوژی خواهد بود.
تبلیغات

 یک کتاب مربوط به اقتصاد بردارید، هیچ فرقی نمی‌کند چه کتابی باشد، هر کتابی در حوزه‌ی اقتصاد منظور ما را نشان خواهد داد. به قسمت لیست سرفصل‌ها مراجعه کنید. ببینید آیا نشانی از کلمه‌های «قانون» و «مور» در کنار یکدیگر می‌بینید؟ کتاب‌های حوزه‌ی اقتصاد سرشار از تئوری‌های ظریف هستند، اما زمانی که صحبت از آنچه در دنیای امروز در حال به حرکت درآوردن چرخ‌های اقتصاد جهانی است به میان آید، هیچ ایده و توجهی دیده نخواهد شد. آنچه در دنیای امروز موجب فقر و غنای ملت‌ها و کشورها شده، دیگر نفت نیست. سوخت اصلی چرخه‌ی اقتصادهای ملی، اکنون چیزی نیست جز فناوری.

فناوری، یا توانمندی اختراع آن، همان چیزی است که گونه‌ی بشر مدرن و امروزی را دسته بندی کرده و ساکنین آپارتمان‌های مخمل خواب کلان‌شهرهای مطرح جهان را از یک دهقان ساده در روستاهای دور افتاده متمایز می‌کند.

اقتصاد و فناوری

بدون مظاهر فناوری، ما هنوز مجبور به زندگی در میان درختان بودیم. جای خالی این بازیگر بزرگ جهانی در تئوری‌ها و دیسیپلین آکادمیک که با عنوان علم اقتصاد آن را می‌شناسیم، اکنون به خوبی حس می‌شود. یکی از دیدگاه‌هایی که در حال حاضر گستردگی خاصی پیدا کرده، با عنوان «رکود سکولار» شناخته می‌شود. «رکود سکولار» به بیماری اقتصادی درازمدت و مزمن اشاره دارد.کلمه سکولار از کلمه لاتین saeculum می‌آید که به معنای یک نسل یا یک قرن است. کلمه رکود (stagnation) هم به باتلاق گفته می‌شود و به زمینه ایجاد خطرات بزرگ اشاره دارد. این دیدگاه چنین پیشنهاد می‌کند که اقتصاد، هم‌اکنون در نوعی هنجار نسبتا پرفشار و افسرده قرار گرفته است. این تئوری چنین بیان می‌کند که باید بپذیریم فرزندان ما نیز قرار نیست بهتر از ما عمل کنند؛ چنین بیان می‌کند که ما دیگر هیچ‌گاه امیدی که والدین ما از آن لذت می‌بردند را به چشم نخواهیم دید.

748

اما در این تئوری یک مشکل اساسی وجود دارد: این تئوری از نقطه نظر کاملا اشتباهی به مساله نگاه می‌کند!

در حقیقت دو رویکرد متمایز به این مساله وجود دارد. یکی از این رویکردها معتقد است که ما در دنیایی از رکود سکولار زندگی می‌کنیم، بخاطر اینکه پیشرفت فناوری امروزی، آن چیزی نیست که در گذشته بود. رویکرد دوم اما تفسیر کاملا متفاوتی دارد.

اقتصاددان‌هایی نظیر رابرت جی گوردون، در حال بسط و گسترش رویکرد اول هستند. در این خصوص ذکر یک نقل قول از کتاب iDisrupted خالی از لطف نخواهد بود:

 گوردون برای توضیح نحوه‌ی تفکر خود، به ارائه‌ی توصیفی با نام بازی نیویورکر پرداخت که بخاطر یکی از آزمایش‌های صورت گرفته توسط نشریه‌ی نیویورکر به این نام خوانده می‌شد. در این آزمایش گوردون از شخص درخواست می‌کرد یک هفته به تماشای تلویزیون پرداخته و سپس به نوشتن در مورد آن بپردازد. شخصی که حاضر به اجرای این فرآیند شده بود در این خصوص نوشت: «من چنان غرق کمدی‌های وضعیت سال‌های 1950 شده بودم که به این مساله توجه کردم که زندگی آن‌ها تا به چه اندازه شبیه به زمان حال است.»گوردون از ما خواسته که تصور کنیم زندگی در 30 سال گذشته به چه شکل بوده است و سپس به 30 سال پیش از آن (60 سال از زمان حال) حرکت کرده و به تصور آن بپردازیم. همینطور بازه‌های زمانی 30 ساله را به عقب بازگردیم و به تصور آن‌ها بپردازیم. وی به ذکر این مساله می‌پردازد که تغییرات روی داده از سال 1980 تا کنون چندان هم عظیم نیستند. به عقیده‌ی وی تغییرات روی داده از 1950 تا 1980 نیز به همین شکل بوده و جزئیات را تغییر داده‌اند. اما در میان سال‌های 1920 تا 1950، شیوه‌ی زندگی انسان‌ها به کلی متحول شده است. این تغییر و تحول در بازه‌ی زمانی 1890 تا 1920 به عقیده‌ی گردن از سی سال پس از آن نیز عظیم‌تر است.

بنابراین به نتیجه‌ی جالبی می‌رسیم: بسیاری مسائل امروزه شبیه به گذشته نیستند، اما تفاوت چندان زیادی نیز نکرده‌اند. البته باید برای حفظ عدالت ماجرا به این مساله اذعان کرد که تمامی اقتصاددان‌ها با این رویکرد موافق نیستند. برای نمونه، نقطه نظر پاول رومر یکی دیگر از اقتصاددان‌ها را نیز در ادامه می‌خوانیم:

کافی است از خود بپرسید با برداشتن عناصر جدول تناوبی و ترکیب آن‌ها می‌توانستیم چند نوع ماده‌ی مختلف ایجاد کنیم؟ برای پاسخ به این مساله یک حساب کتاب ساده‌ی ریاضی کافی است: جواب، عدد 10 با دنباله‌ای از 30 صفر خواهد بود. در نقطه‌ی مقابل، زمان سپری شده از هنگام تشکیل جهان، 10 با توالی 19 صفر است.

منظور رومر این است که هنوز پیشرفت‌های بسیاری پیش روی ما وجود دارد. اگر گفته‌ی گوردون صحیح باشد و گفته‌ی رومر اشتباه، این مساله به معنای حرکت ما در سراشیبی خواهد بود. هفت سال گذشته از نظر اقتصادی بسیار ناگوار سپری شده است. آیا دلیل این جریان، به اوج رسیدن پیشرفت‌های فناوری بوده است؟ آیا ما آنچنان میوه‌های متصل به شاخه‌های نزدیک را چیده‌ایم که پیشرفت، از این پس بسیار آهسته صورت خواهد گرفت؟

05062012 economy snail article

حال زمان آن رسیده که بپرسیم آیا این اقتصاددان‌ها که در حال ارائه‌ی فرضیه در خصوص فناوری هستند اصلا نام قانون مور را شنیده‌اند؟ عباراتی همچون نانوتکنولوژی، روباتیک، هوش مصنوعی، اینترنت اشیاء، گرافن و صدها و هزاران مساله‌ی دیگر که هر یک به تنهایی قادر به پیش راندن مرزهای فناوری است را چطور؟ چرا اقتصاددان‌ها باید همچنان بر اساس دانش ناقص خود درباره‌ی عامل اصلی پیشبرد اقتصاد در پی ارائه‌ی فرضیه باشند. در کشور ما مفاهیم اقتصادی نه بصورت استنباط از وضعیت و بسط دانش، بلکه بر پایه‌ی ترجمه‌ی نظریات اقتصاددان‌های غربی و شرقی شکل می‌گیرد. اما مساله اینجا است که حتی اقتصاددان‌های غربی و شرقی نیز که به لطف تکنولوژی شاهد رشد فراوان بوده‌اند، هنوز درک صحیحی از این پدیده ندارند.

نکته‌ای که ناباوران به فناوری آن را از قلم انداخته و متوجه اهمیتش نشده‌اند، این مساله است که تقریبا تمامی ایده‌های بزرگ دنیا از تکامل و تحول ایده‌های اولیه و ساده بوجود آمده‌اند

نکته‌ای که ناباوران به فناوری آن را از قلم انداخته و متوجه اهمیتش نشده‌اند، این مساله است که تقریبا تمامی ایده‌های بزرگ دنیا از تکامل و تحول ایده‌های اولیه و ساده بوجود آمده‌اند. ما به چشم دیده‌ایم که تکه‌های مختلف فناوری، از صفحه‌ی لمسی گرفته تا وای‌فای و زیرساخت‌های نرم‌افزاری به صورتی کاملا ناهماهنگ پیش رفته و ناگاه در قالب محصولی کاملا نوین و انقلابی نظیر گوشی هوشمند تجلی پیدا می‌کنند. حال زمینه‌های مختلف دانش فناوری بار دیگر در حال زیرسازی یک تحول عظیم دیگر است. زمینه‌های بی‌ربطی همانند هوش مصنوعی، اینترنت اشیاء، روباتیک و بسیاری موارد دیگر که در این لحظه کمتر کسی دورنمای تصویر بزرگ این قاب را مشاهده می‌کند. کشوری که تصویر بزرگ را از دست داده و تلاش می‌کند با ایجاد انحصار در بازار رقابت موجب رسیدن بسیار دیرتر از موعد به فناوری‌هایی که مدت‌هاست وجود دارند شود، تنها باعث از دست رفتن تصویر بزرگ خواهد شد. زمانی که تمامی تمرکز بر روی ساخت و بومی سازی فناوری غربی قرار می‌گیرد، اهمیت دستیابی به فناوری‌های جدیدی که می‌تواند ورق بازی را به کلی برگرداند دست کم گرفته می‌شود. البته این مساله و ممکن بودن راه‌حل‌های احتمالی دیگر خود نیازمند بحث گسترده‌ای است که در هدف این مقاله نمی‌گنجد.

هرچه دنیای انسان‌ها از نظر تعامل و ارتباط بهتر و بهتر می‌شود، نرخ نوآوری نیز شتاب خواهد گرفت. هنگامی که تعامل برقرار کردن را یاد بگیریم، هنگامی که از انزوا خارج شویم سرانجام با این شتاب روبرو خواهیم شد. هنگامی که صحبت کردن را آموختیم، به مرور مسائل جدید بسیاری را کشف کردیم. این روند با یادگیری نوشتن و خواندن به پیشرفت خود ادامه داد و با ظهور نشریات چاپی بیشتر و بیشتر، با شتاب فزون‌یافته در پیشرفت بشری روبرو شدیم. رسانه‌ها نقش کاتالیزر و شتاب‌دهنده‌ی فرآیند را در چنین جامعه‌ای ایفا خواهند کرد. به منظور گسترش و توسعه‌ی ایده‌ها و آگاهی بخشی در خصوص آن‌ها، هیچ رسانه‌ی تاریخی حتی نمی‌تواند به نقشی که اینترنت موفق به ایفای آن شده نزدیک شود. اینترنت به تنهایی توانست نرخ نوآوری را چنان شتابی بخشد که هیچ گاه با آن مواجه نبودیم. اما برخورد ما با پدیده‌ی اینترنت به چه شکل است؟

تشخیص و درمان غلط

عامل عمده‌ی نگرانی این است که هنگام گم کردن سرنخ اصلی، و در نتیجه‌ی آن تشخیص و تجویزهای کاملا اشتباه برای درمان اقتصاد بیمار، سرانجام به اجرای راهکارهای اشتباه اقدام خواهیم کرد. این تئوری که فناوری به نقطه‌ی عطف خود رسیده و از این پس با سراشیبی سرعت روبرو خواهد شد؛ ایده‌ای که فناوری را عاملی گذرا بر مساله‌ی اقتصاد می‌داند در تلاش برای ترویج این تفکر است که باید از این پس انتظار سرعت رشد پایین‌تر از گذشته را داشته باشیم، بدهی‌های خود را پرداخت کنیم و پا را از گلیم خود درازتر نکرده و در حد و حدود خود زندگی کنیم. این است ایدئولوژی موجود در پس پرده‌ی نظریه‌های ریاضت اقتصادی که با نام‌های مختلف بر جوامع تحمیل می‌شود.

این همان خطری است که باعث می‌شود اقتصاد جهانی از یک بیماری و افسردگی مزمن و بزرگ رنج برده و تجربه‌ی سال‌های دور دهه‌ی 1930 بعنوان تجربه‌ای خوشایند مطرح شود؛ تجربه‌ای که در آن خبری از دشواری‌های زندگی امروزی، رشد متوقف شده‌ی اقتصادی و کاهش امید نبود.

رویکرد دیگر به رکود سکولار که توسط افرادی نظیر لری سامر که وزیر خزانه‌داری ایالات متحده در زمان کلینتون بود توسعه پیدا می‌کند، تقصیر را بر گردن نبود تقاضا می‌اندازد. ممکن است نشانه‌هایی از حقیقت را بتوان در این رویکرد دید؛ چراکه حداقل با این ایده که فناوری در حال زوال نیست سازگاری دارد.

بگذارید فرض کنیم دنیا در هفته‌ی دیگر بر سه نوآوری واقعا خیره‌کننده چشم خواهد گشود؛ حال این نوآوری‌ها هرچه می‌خواهد باشد: از فناوری جوش هسته‌ای و تولید انرژی بی‌نهایت گرفته تا یک راه بسیار بهینه برای تولید غذا و یک شیوه‌ی جدید چاپ سه‌بعدی برای ساخت همه‌چیز که نیازی به دخالت انسان نداشته باشد. جالب است که اگر چنین مساله‌ای رخ دهد، دنیا ممکن است در بحران اقتصادی جدیدی فرو رود. این فناوری‌ها با ظهور یکباره‌ی خود موجب نابودی بسیاری مشاغل خواهند شد.

industrial-revolution-798x310

تنها صد سال پس از آغاز انقلاب صنعتی قرن 18 و 19 میلادی بود که دستمزدها شروع به افزایش کرد. پیشرفت اقتصادی به خودی خود به معنای بهبود وضعیت نیست. دولت‌ها و حکومت‌ها باید زیرک باشند؛ در صورتی که این رهبران همچنان به ناباوران تکنولوژی گوش فرا دهند، در نهایت بدترین داروی ممکن را برای اقتصاد ملت خود تجویز خواهند کرد.

دنیای امروزی، یک سیستم اقتصادی کاملا به هم پیوسته است که رکود و ضعف اقتصادی در هر یک از نقاط آن، سرانجام به تمامی سیستم ضربه خواهد زد.

بنجامین فریدمن، در کتاب خود با عنوان «تبعات اخلاقی رشد اقتصادی»، مثال‌های زیادی آورده که نشان می‌دهد کاهش رشد اقتصادی با متغیرها و گاهی زمان طولانی‌ خود موجب ناشکیبایی، ملی‌گرایی پرخاشگرایانه و جنگ می‌شود. او در این اثر به این نتیجه رسیده است که «ارزش ارتقای استاندارد زندگی، نه تنها در بهبود زندگی افراد است، بلکه در شکل‌دهی به ویژگی‌های اجتماعی، سیاسی و در نهایت اخلاقی مردم یک جامعه ریشه دارد.» این در حالی است که شاه‌کلید دستیابی به چنین پیشرفتی، چیزی نیست جز فناوری. شاید برخی اهمیت رشد اقتصادی را مورد تردید قرار دهند و حتی گاهی برخی حکومت‌ها تصور کنند کاهش رشد اقتصادی یک ملت دیگر بر اثر تحریم آسیبی به خود آن‌ها نخواهد زد. اما حقیقت آن است که دنیای امروزی، یک سیستم اقتصادی کاملا به هم پیوسته است که رکود و ضعف اقتصادی در هر یک از نقاط آن، سرانجام به تمامی سیستم ضربه خواهد زد.

تبلیغات
داغ‌ترین مطالب روز

نظرات

تبلیغات