آکادمیخان: رویای مردی که میخواهد به همه آموزش دهد
رویکرد دوستانه و بیان ساده سلمان خان به نحوی است که به کودکان و بزرگسالان در اقصی نقاط جهان کمک کرده تا راه خویش را بیابند. در کنار ارائه درسنامههایی در قالب ویدئویی، وبسایت آکادمیخان حاوی تمرینات متعددی است که در ذهن محصلان، سوالات متعددی را ایجاد مینماید و قادر است تا سطح تواناییشان را به چالش کشیده و دانش آنها را بسنجد، به کمک این ابزار دبیران قادر به شناسایی و کنترل پیشرفت فردی دانشآموزان خود هستند.
خان میگوید: «در ابتدا میاندیشیدم که یوتیوب تنها مکانی است که در آن شیرینکاری سگهای خانگی را در معرض نمایش دیگران قرار میدهند.» او که اکنون بیش از سه هزار ویدئو به نام خود در این سایت دارد، ماهانه پذیرای بیش از سه میلیون کاربر یکتا است.
مجله تایم در سال جاری در فهرست صدتایی تاثیرگذارترین افراد، سلمان خان را در مقام چهارم جای داده است. جالب است بدانید افرادی چون بیل گیتس و شرکت گوگل از سلمان خان و ایده آموزشیاش پشتیبانی مالی میکنند. او ابراز میدارد که هدف اصلیاش از ایجاد این آکادمی، ساخت «نخستین دانشگاه رایگان جهان برای همه مردم» بوده است.
از سوی دیگر برخی از دبیران هم هستند که از او و ایدهی بلندپروازانهاش میترسند، و تصور میکنند او قصد دارد کار و بارشان را کساد کند! بعضی دیگر نیز تماشای ویدئوهای این سایت را به دانش آموزان خود توصیه میکنند.
احتمالا انتظار دارید که دفتر کار چنین مردی باید بسیار پیشرفته و بهروز باشد، اما آنچه که ما یافتیم دقیقاً عکس این موضوع بود. درب ورودی ساختمان آکادمی آنلاین هیچ تابلو، علامت یا نشانه مشخصی ندارد و بین یک لباس فروشی و رستوران چینی واقع شده است. در نگاه نخست آدم شک میکند که راه را اشتباه آمده است، به خصوص این که پس از زدن زنگ ده دقیقهای بیرون درب معطل شدیم و تنها پس از برقرای تماس تلفنی در به رویمان باز شد.
وقتی که به دفتر آنها وارد شدم سلمان خان سرگرم تهیه جدیدترین ویدئوی آموزشی خود بود به همین خاطر، مجبور شدم قدری منتظر بمانم. زمانی که منشیاش مرا به داخل اتاق هدایت کرد، به نظرم آمد که او قدری رنجیده خاطر شده است.
سلمان خان که بر روی یک صندلی بزرگ و چرمین نشسته بود، میزی بزرگ چوبی در پیش رویش قرار داشت و روی آن تصاویر همسر و دو فرزندش و یک دکتر که بعداً دریافتم پدرش بوده، قرار داشت. او همچنان برای چند دقیقه به کار خود ادامه داد. شاید مدتی زمان لازم بود تا یخ سلمان آب شود و خونگرمی شرقیها در وجودش نمایان گردد.
آنگاه بود که دریافتم سردمزاجی اولیه نه از سر بی ادبی یا نخوت که همانا حس خجالت و شرم مردمان مشرق زمین بوده است. خود او نیز به این نکته اشاره میکند و ابراز میدارد: «زمانی که مردم به ملاقات من میآیند چندان خوب عکسالعمل نشان نمیدهم و میکوشم تا خود را از آنها پنهان کنم.»
ظاهرش درست مانند نوابغ دره سیلیکون است. او شلوار جین، کفش نایک و لباس عادی به تن کرده است. در پیش رویش میکروفونی است که احتمالاً با آن درسنامههای ویدئویی خود را آماده میکند. قفسههایی که در گرداگرد اتاق کار گذاشته شده مملو از کتابهای گوناگون در حوزههای مختلف علمی است، حتی چندتایی از سری کتابهای «... به زبان ساده» نیز به چشم میخورد. از اینها گذشته دانشنامه آزاد ویکیپدیا یکی دیگر از منابع او برای تهیه ویدئوهایش است. او معتقد است که: «ویکیپدیا از نظر علمی اثبات شده و مستدل است، حتی میتوان آن را دقیقتر و جدیدتر از دانشنامههای معمول به حساب آورد.»
با این حال نمیتوان تاثیری که دانستههای او بر ذهن مخاطبان گذارده را انکار کرد. نسخههای آفلاین ویدئوهای او در بسیاری از مناطق روستایی کشورهای در حال توسعه توزیع شده و بسیاری در نقاط دور دست آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین از آن بهره بردهاند. او معتقد است که گروهش «میکوشند تا به کودکان فقیر سرتاسر جهان همان تجربهای که کودکان در دره سیلیکون دارند را ببخشند.»
سلمان خان ۳۵ سال سن دارد و از پدری بنگلادشی و مادری هندیتبار در منطقه نیواورلئان در ساحل شرقی ایالات متحده دیده به جهان گشوده است. او گذشتهاش را این طور توصیف میکند:
وضعیت اقتصادی خانواده ما تعریفی نداشت و سطح درآمدیمان در حدود خط فقر بود. به همین خاطر به ناچار به مدارس دولتی میرفتم و از وعدههای ناهار رایگان آن استفاده میکردم. مادرم هندی است و هر بار که این موضوع را به دیگران میگفتم او رنجیده خاطر میشد.
زمانی که سلمان خان دو سال بیشتر نداشت، پدرش خانواده آنها را ترک کرد و رفت. به همین خاطر وظیفه تامین سلمان و خواهر بزرگترش بر دوش مادر نهاده شد. زن بیچاره نیز به ناچار با انجام کارهای معمولی در فروشگاه زنجیرهای محلی تمام تلاش خود را برای گذران زندگی خانوادهاش مصروف میداشت. سلمان خان در این رابطه میگوید:
پدرم ما را ترک کرد و به فیلادلفیا رفت. خاطرم هست زمانی که ۱۲ سال داشتم یک بار او را در یک عصر تابستانی ملاقات کردم و تا چند سال همینطور او را به ندرت میدیدیم که بعد از آن نیز برای همیشه ما را ترک کرد و رفت. او دکتر بود و طبابت میکرد با این وجود هرگز نفقه یا کمک هزینهای برایمان نفرستاد. به هر حال خدا را شکر که هیچگاه سفرهمان از برکت خدا خالی نبود و به همین خاطر به مادرم مدیون هستیم.
سلمان خان نمیداند این میل وافر به تدریس از کجا در وجودش شکل گرفته است. وی میگوید:
همیشه دوست داشتم کار و باری در حوزه آموزش برای خودم دست و پا کنم. من که شخصاً به مدارس معمولی و دولتی میرفتم، توانستم از محیط آنجا کمال استفاده را به عمل آورم. گر چه کودکانی بودند که چندان که باید و شاید از فرصتها بهره نمیبردند... معلمان گوناگونی آمدند و رفتند، برخی بسیار عجیب و غریب بودند، اما هرگز تلاش برای تدریس خوب در آنها سراغ ندارم. تنها کاری که بلد بودند حفظیجات بود. حتی به خاطر دارم که دبیر جغرافیای دبیرستان ما را وادار میکرد تا کشورهای هر قاره را بهترتیب حروف الفبا حفظ کنیم، و حتی کوچکترین اطلاعاتی درباره این ممالک، موقعیت جغرافیایی یا مزیتها و ویژگیها یا تاریخ آنها را در اختیارمان قرار نمیداد.»
زمانی که خان ۹ ساله شد توانست در بین نوابغ مدرسه جایگاه مناسبی را برای خود دست و پا کند. «اغلب خاطراتی که دارم از آن دوران است. آنجا بود که بازی شطرنج را فرا گرفتم و درباره بزرگترین هنرمندان اطلاعات ارزندهای آموختم و سایر مواردی از این دست...»
پس از سپری کردن دوره دبیرستان، خان رهسپار دانشگاه نیواورلئان شد و در آنجا توانست بورسیهای را از دانشگاه MIT نصیب خود کند. پس از تحصیل در رشته ریاضیات، مهندسی برق و علوم رایانه به هاروارد رفت و در رشته MBA مشغول به تحصیل شد.
قبل از پایان تحصیلات توانست کاری معمول در رشته خودش با حقوق و مزایای قابل توجه کسب کند.
همیشه در ذهنم این ایده موج میزد که اگر بتوانم پول کافی فراهم کنم، قادرم پیش از موعد بازنشسته شده و مدرسهای را برای خود اداره کنم. آرزویم همیشه این بود که مدرسهای را برای خود داشته باشم و بچههای آن را هدایت کنم. آنجا است که میتوانم از مصاحبت با دانشآموزانی مرتب و منظم لذت ببرم و آنچه که آموختهام را مشتاقانه در اختیار آنها قرار دهم، تا با هم رباتهایی ساخته و از این طریق کلی تفریح کنیم. دلم مدرسهای میخواست که در آن قادر به بازتولید خلاقیتها باشیم و هیچ حد و مرز آکادمیکی این نوآوریهای ذهنی را محدود نکنند.
در ابتدا خان تصمیم گرفت تا کارش را با ساخت چند ویدئو آغاز کند. اما نهایتاً کار به آنجا ختم شد که در سال ۲۰۰۹ او دهها هزار دانشآموز مجازی داشت و به همین خاطر مجبور شد از کارش کنارهگیری کرده و تمام وقتش را برای این هدف تازه صرف کند.
او میگوید: «منابع موجود برای این کار جدید بسیار محدود بود». در کتاب جدیدش شرح میدهد که در ابتدا این آکادمی تنها یک رایانه رومیزی در اختیار داشت که در کنارش یک سخت افزار تصویربرداری ۲۰ دلاری و قلم دیجیتالی ۸۰ دلاری قرار داشت که مجموعاً کل سرمایه این دانشگاه مجازی را شکل میدادند. از سوی دیگر اعضای هیئت علمی تیم مهندسی، کارکنان سنجش، پشتیبانی و مدیریت در واقع همه یک نفر بودند! و در واقع کل بودجهای که در میان بود، تمام سرمایه سلمان خان به شمار میرفت.
برای چند ماه متمادی کار به همین منوال پیش میرفت. او در این رابطه میافزاید:
من هیچ خانه یا کار دیگری نداشتم و به همین خاطر قادر به گرفتن وام از بانک یا موسسات اعتباری نبودم. در همین حال هر ماه ۵۰۰۰ دلاری از سرمایهام دود میشد و به هوا میرفت. حقیقتاً شرایط تنش آفرینی بود!
یک روز یک چک ده هزار دلاری از سوی «آن دوئر» همسر «جان دوئر» که سرمایهگذار است دریافت کردم. در تشکر برای وی نامهای نوشتم و او مرا به ناهار دعوت کرد. و زمانی که متوجه شد چیز زیادی از سرمایههای مادی سلمان خان باقی نمانده است یکصد هزار دلار دیگر پرداخت. او در نامهای برای سلمان نوشت:
سلمان خان لازم است بیشتر از اینها از خودتان مراقبت کنید. به همین خاطر یک چک یکصد هزار دلاری برایتان میفرستم.
بالاخره دست سرنوشت حامیان بیشتری را به سوی او رهسپار کرد. چندی بعد بیل گیتس در فستیوال ایدههای آسپن به ملاقات وی رفت و ابزار داشت که شخصاً یکی از علاقهمندان به وبسایت آکادمیخان است و با فرزندانش از آن بهره میبرند و ۱.۵ میلیون دلار به سلمان خان اهدا کرد. چندی بعد شرکت گوگل ۲ میلیون دلار به آکادمیخان بخشید، و پس از آن نیز بیل گیتس ۴ میلیون دلار دیگر برای آنها حواله کرد و بالاخره ناملایمات برای آکادمی به پایان رسید.
حال آکادمیخان ۳۱ کارمند تمام وقت دارد، با این حال سلمان همچنان شخصاً بیشتر کارها را رفع و رجوع میکند. از تهیه ویدئوهای گوناگون تا مشارکت با سایر متخصصان در حوزههای دیگر و ارائه موضوعات جدید.
سلمان خان معتقد است که ماهیت مدارس فعلی تنها به مرگ خلاقیت ذهنی بچهها منتج میشود و کنجکاوی طبیعی که خداوند در آنها به ودیعه گذاشته است را نابود میسازد.
زمانی که بچهای یک تا چهار ساله را میبینیم به روشنی این حس کنجکاوی را در وی تشخیص میدهیم. به ناگاه وقتی وی به ۵ سالگی میرسد، این حس کمرنگ میشود تا جایی که در ده سالگی تقریباً چیز زیادی از آن باقی نمیماند و تا ۱۸ سالگی تنها افراد انگشت شماری بوئی از کنجکاوی میبرند. بدینترتیب بچههای بیچاره کنجکاویزدایی میشوند!
از آنجایی که بچهها قادر نیستند به حداکثر توانایی وجودشان دست پیدا کنند، جامعه نمیتواند آن طور که شایسته است به جلو پیش رود.
معتقدم که پتانسیل موجود در جامعه این نیست که ۵ یا ۱۰ درصد پیشرفت کند، بلکه باید این روند بسیار چشمگیرتر از این حرفها باشد. اگر چنین شرایط ایدهآلی فراهم شود آنگاه قادریم تا با سرعت نور به ستارهها برسیم، نرخ تولید ناخالص داخلیمان رشد بسیار کند و مردمانی شادتر و خوشحالتر داشته باشیم.
خان معتقد است که مدارس خصوصی قدری تفاوت کردهاند. وی میگوید:
بیشتر مدارس خصوصی با وجود تغییرات اندک هنوز نتوانستهاند نتایج قابل توجه و متفاوتی بروز دهند. حتی توجه معلم به شاگرد نیز نتوانسته گرهای از مشکلاتمان را بگشاید. این ایده که کلاسهای کوچکتر مشکلگشا است، صحیح نیست. به راستی اگر وظیفه اصلی معلم ارائه خطابهوار دروس در کلاس است، دیگر چه فرقی میکند چند نفر سر کلاس نشستهاند؟
او معتقد است که ویدئوهای سایتش قادرند دبیران را توانمند کرده و آنها را برای تعاملات مستقیم و مستقل با دانشآموزان مهیا سازند.
خان باور دارد که کلاسهای بزرگتر با معلمان بیشتر حتی میتواند مزرعه بهتری برای کشت و بارورسازی خلاقیت بچهها باشد. بنا به این ایده، کلاسها باید گنجایش ۷۵ تا ۱۰۰ نفر را داشته باشد و ۳ تا ۴ دبیر در آن به تدریس علوم گوناگون بپردازند. درحالی که برخی از دانشآموزان بر علوم رایانه وقت میگذارند، دیگران مشغول اقتصاد هستند و چند نفری به ساخت ربات سرگرمند. این در حالی است که تعداد دیگری به برنامهنویسی و طراحی برنامههای گوشی هوشمند میپردازند و عدهای نیز به نویسندگی خلاقانه مشغول شدهاند. تمام این موارد بسیار اهمیت دارند و میتوانند به تمام بچهها کمک کنند تا با سرعت خاص خودشان بیاموزند و پیش از درک یک مفهوم، مورد جدیدی را آغاز نکنند. در غیر این صورت، شما با ذهنهایی طرف هستید که مانند پنیر سوئیسی پر از سوراخها و فضاهای خالی پر نشدنی هستند!
خان البته تاکید میکند که آکادمی اینترنتی او «به هیچ وجه جایگزینی برای دبیران کار آزموده به حساب نمیآید، و تنها میکوشد تا آنها را توانمندتر کند.» او معتقد است که «ما به عنوان والدین باید دقت بیشتری را صرف فرزندمان کنیم و همین نکته است که آنها را در نیل به موفقیتهای آتی رهنمون میکند. اگر بنشینیم و هر روز با آنها درسهایشان را کار کنیم، به جبر و نجوم و ریاضیات بپردازیم، آنگاه آنها درخواهند یافت که درس خواندن تنها به آنها محدود نمیشود. اگر بتوانید آنچه که آنها میآموزند را بدانید آنگاه فرزندتان یک معلم عالی در خانه خواهند داشت».
رویای او انقلابی سریعالاثر و برقآسا نیست! «امیدوارم در ۵۰۰ سال آینده مردم به گذشته نگاه کنند و با احساس تعجب ابراز دارند که چطور پدرانشان هر روز به مدارسی میرفتند که کم از بیگاری در کارخانههای نازیها نبوده است و چطور بوده که یک کودک ۸ ساله بوئی از فیزیک کوانتوم نبرده بود؟ آیا این عجیب نیست!؟»
زمانی که از او یک قهرمان میسازیم سلمان خان قدری رنجیده خاطر میشود و میگوید: «من دالایلاما نیستم، بلکه تنها از کاری که میکنم لذت میبرم و حقوق شش رقمی خوبی میگیرم.» البته اگر به همان کسب و کار مرتبط با رشتهاش ادامه میداد بیشتر از این حقوقهای چشمگیر میگرفت، اما به هیچ وجه ناراحت نیست.
ناراحت چه باشم؟ بهاندازه کافی پول دارم که زندگی راحتی داشته باشم و هر روز صبح که بر میخیزم قادرم تا ایدههایم را عملی کنم. خانه ۶۰۰ متری خوبی دارم، سه هوندا، یک زن زیبارو و دو کودک دلربا! به نظرتان چیزی کم و کسر دارم!؟
نظر شما دوستان درباره این روش تدریس و دورههای آنلاین چیست؟ آیا از دورههای آکادمی خان یا دورههای مشابه استفاده میکنید؟ تجربه خود را با ما و دوستان زومیتیتان به اشتراک بگذارید.
نظرات